بیعت کوفیان با یزید: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
(صفحهای تازه حاوی «{{نبوت}} {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== یکی از شرایط صلح امام حسن{{ع}} با معاویه این بود که معاویه برای خود جانشینی تعیین نکند و پس از مرگ او حکومت و خلافت مسلمانان به امام حسن{{ع}} ب...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
یکی از شرایط [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] این بود که معاویه برای خود [[جانشینی]] تعیین نکند و پس از [[مرگ]] او [[حکومت]] و [[خلافت]] [[مسلمانان]] به [[امام حسن]]{{ع}} برسد و اگر آن [[حضرت]] در قید [[حیات]] نبود، [[امام حسین]]{{ع}} [[خلیفه]] خواهد بود، و در هر حال معاویه [[حق]] [[تعیین جانشین]] ندارد<ref>نک: صلح امام حسن{{ع}}، ص۳۵۳-۳۵۸.</ref>. معاویه که شرایط [[صلح]] را یکی بعد از دیگری نقض کرده بود، به منظور سرباز زدن از این شرط بسیار مهم، با [[دسیسه]] و از طریق [[جعده]] [[همسر امام حسن]]{{ع}}- دختر [[اشعث بن قیس]] - توانست آن حضرت را [[مسموم]] کند و به [[شهادت]] برساند. هر چند معاویه در [[دل]] آرزوی آن را داشت که پسرش [[یزید]] را پس از خود بر [[مسند]] خلافت بنشاند، اما نمیتوانست آن را بر زبان آورد تا چه رسد به آنکه بخواهد این [[آرزو]] را عملی سازد. کسی که وی را در تعیین یزید به عنوان ولیعهد [[ترغیب]] نمود و [[اضطراب]] او را برطرف کرد، [[مغیرة بن شعبه]] [[حاکم]] معاویه بر [[کوفه]] بود. | یکی از شرایط [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] این بود که معاویه برای خود [[جانشینی]] تعیین نکند و پس از [[مرگ]] او [[حکومت]] و [[خلافت]] [[مسلمانان]] به [[امام حسن]]{{ع}} برسد و اگر آن [[حضرت]] در قید [[حیات]] نبود، [[امام حسین]]{{ع}} [[خلیفه]] خواهد بود، و در هر حال معاویه [[حق]] [[تعیین جانشین]] ندارد<ref>نک: صلح امام حسن{{ع}}، ص۳۵۳-۳۵۸.</ref>. معاویه که شرایط [[صلح]] را یکی بعد از دیگری نقض کرده بود، به منظور سرباز زدن از این شرط بسیار مهم، با [[دسیسه]] و از طریق [[جعده]] [[همسر امام حسن]]{{ع}}- دختر [[اشعث بن قیس]] - توانست آن حضرت را [[مسموم]] کند و به [[شهادت]] برساند. هر چند معاویه در [[دل]] آرزوی آن را داشت که پسرش [[یزید]] را پس از خود بر [[مسند]] خلافت بنشاند، اما نمیتوانست آن را بر زبان آورد تا چه رسد به آنکه بخواهد این [[آرزو]] را عملی سازد. کسی که وی را در تعیین یزید به عنوان ولیعهد [[ترغیب]] نمود و [[اضطراب]] او را برطرف کرد، [[مغیرة بن شعبه]] [[حاکم]] معاویه بر [[کوفه]] بود. | ||
مدتی پس از [[نصب]] [[مغیره]] بر کوفه، معاویه [[تصمیم]] گرفت وی را برکنار کرده و [[عبدالله بن عامر | مدتی پس از [[نصب]] [[مغیره]] بر کوفه، معاویه [[تصمیم]] گرفت وی را برکنار کرده و [[عبدالله بن عامر بن کریز]]<ref>عبدالله بن عامر بن کُریز: پسر دایی عثمان و از طرف او والی بصره بود که توسط امیرالمؤمنین{{ع}} عزل شد.</ref>را به جای او بگمارد. هنگامی که خبر این تصمیم معاویه به [[مردم کوفه]] رسید، کوفیان بسیاری به [[دیدار]] عبدالله بن عامر رفتند؛ به گونهای که مغیره سراغ هر کس را میگرفت، میگفتند به دیدار عبدالله رفته است. آنگاه مغیره از کوفه خارج شد و به سوی معاویه رفت. معاویه به وی گفت: چرا کار را رها کردی و [[شهر کوفه]] و [[مردم]] [[عراق]] را به حال خود گذاشتی با اینکه آنها در فتنهگری پیشتاز همه هستند. | ||
مغیره پاسخ داد: سن من بالا رفته، و نیرویم [[ضعیف]] شده است. آنچه از [[دنیا]] میخواستم نیز به دست آوردهام؛ ولی به [[خدا]] [[سوگند]] بر هیچ چیز [[دنیا]] [[افسوس]] نمیخورم مگر بر یک چیز که [[فکر]] میکنم بتوانم با آن، [[حق]] تو را ادا کنم؛ میخواهم [[مرگ]] من در نرسد و خدا مرا به انجام آن کمک کند. | مغیره پاسخ داد: سن من بالا رفته، و نیرویم [[ضعیف]] شده است. آنچه از [[دنیا]] میخواستم نیز به دست آوردهام؛ ولی به [[خدا]] [[سوگند]] بر هیچ چیز [[دنیا]] [[افسوس]] نمیخورم مگر بر یک چیز که [[فکر]] میکنم بتوانم با آن، [[حق]] تو را ادا کنم؛ میخواهم [[مرگ]] من در نرسد و خدا مرا به انجام آن کمک کند. | ||
[[معاویه]] گفت: آن چیست؟ [[مغیره]] گفت: من سران [[کوفه]] را به [[بیعت با یزید]] به عنوان [[ولیعهد]] [[امیرالمؤمنین]] [[دعوت]] کردم و آنها هم پیشنهاد مرا پذیرفتند و [[کوفیان]] را برای این امر آماده و پیشتاز دیدم، ولی نخواستم بدون نظر تو کاری انجام داده باشم؛ بنابراین، آمدم تا در حضور تو در این مورد سخن بگویم و از [[مقام]] خود استعفا دهم. معاویه گفت: سبحان [[الله]]، [[یزید]] برادرزاده توست و کسی چون تو هر وقت کاری را شروع کند تا آن را [[استحکام]] نبخشد، رها نمیکند. اینک تو را به خدا سوگند میدهم که بازگردی و این کار را به نتیجه برسانی. | [[معاویه]] گفت: آن چیست؟ [[مغیره]] گفت: من سران [[کوفه]] را به [[بیعت با یزید]] به عنوان [[ولیعهد]] [[امیرالمؤمنین]] [[دعوت]] کردم و آنها هم پیشنهاد مرا پذیرفتند و [[کوفیان]] را برای این امر آماده و پیشتاز دیدم، ولی نخواستم بدون نظر تو کاری انجام داده باشم؛ بنابراین، آمدم تا در حضور تو در این مورد سخن بگویم و از [[مقام]] خود استعفا دهم. معاویه گفت: سبحان [[الله]]، [[یزید]] برادرزاده توست و کسی چون تو هر وقت کاری را شروع کند تا آن را [[استحکام]] نبخشد، رها نمیکند. اینک تو را به خدا سوگند میدهم که بازگردی و این کار را به نتیجه برسانی. |