برهان پیشوایی امام چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برهان پیشوایی امام چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران - عصمت امام
مدخل اصلیاثبات عصمت پیامبران - اثبات عصمت امام - برهان پیشوایی امام
مدخل وابستهپیامبران
تعداد پاسخ۱ پاسخ

برهان پیشوایی امام چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد حسین فاریاب

حجت الاسلام و المسلمین دکتر فاریاب در کتاب «عصمت امام» در این‌باره گفته‌‌اند:

«یکی از براهینی که متکلمان اسلامی با استناد به آن به اثبات عصمت پیامبر و امام پرداخته‌اند، برهان پیشوایی امام است. متکلمان اسلامی تقریرهای مختلفی را از این برهان بیان کرده‌اند از جمله:

بیان ابراهیم نوبختی

نوبختی از جمله متکلمانی است که به این برهان استناد کرده است. ایشان با عبارتی موجز، استدلال خود را این‌گونه تبیین می‌کند که اصولاً امام، پیشوای مردم است و مردم موظف‌اند با پیروی از او و با توجه به عملش، اعمال خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله یهود و نصارا نیز می‌توانستند امام ما باشند: "و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه"[۱].

با دقت در عبارت بالا می‌توان گفت عبارت نوبختی دو قسمت دارد: یکی تعریف امام یا همان مقدمه برهان و دیگری استدلال بر عصمت امام. صدر کلام ایشان در حقیقت بیانگر تعریف امام از دیدگاه وی است. بر اساس این تعریف، امام، کسی است که مردم موظف‌اند اعمال خود را با پیروی از او انجام دهند. از این‌رو، هرکسی نمی‌تواند امام و پیشوای مردم باشد. ذیل کلام ایشان گویای این مطلب است که خداوند ما را به پیروی از امام متعبّد کرده است. در این صورت، قبیح است او ما را به پیروی از غیرمعصوم متعبد کرده باشد[۲].

اگرچه برای اینکه بدانیم با این برهان کدام حوزه از عصمت برای امام ثابت می‌شود، باید قلمرو پیشوایی وی را به دست آوریم، از کیفیت استدلال نوبختی به آن برمی‌آید که این برهان، دست‌کم امام را از گناهان پس از تصدی منصب امامت و نیز از اشتباه در دین معصوم می‌داند[۳].

بیان ابوالصلاح حلبی

مرحوم حلبی، امام را کسی می‌داند که از جانب پیامبر خبر می‌دهد. از این‌رو، معتقد است به همان دلایل عصمت پیامبر از قبایح، امام نیز باید از آنها معصوم باشد[۴].

بنابراین می‌توان از برهان‌های عصمت پیامبر برای اثبات عصمت امام نیز استفاده کرد. او مجموعاً سه برهان بر عصمت پیامبران از گناهان اقامه می‌کند که یکی از آنها برهان پیشوا بودن پیامبر است. مرحوم حلبی بر این باور است که پیامبر در کردار و گفتار، اسوه و پیشواست و گناه او، موجب گناه الگوپذیران و مردم خواهد شد؛ زیرا پیامبران در آنچه می‌گویند و انجام می‌دهند، اسوه‌اند و ممکن دانستن قبیح برای آنان، مقتضی واجب دانستن قبیح (برای مکلفان]) است[۵].

ابوالصلاح حلبی، برهان خود را بیش از این ادامه نمی‌دهد؛ ولی می‌توان آن را با توجه به این مقدمه که خداوند، پیامبر را الگوی ما قرار داده است، این‌گونه تبیین کرد: اگر خداوند انسان‌ها را به الگوپذیری از غیرمعصوم متعبد کند، دیگر حکیم نیست؛ اما او حکیم است؛ پس خداوند انسان‌ها را به الگوپذیری از غیرمعصوم متعبد نمی‌کند[۶].

بیان سید مرتضی

سید مرتضی از جمله متکلمانی است که به واسطه این برهان، بر عصمت امام استدلال نموده است. ایشان بر این باور است که بسیاری از اصحاب امامیه از این برهان برای اثبات عصمت امام استفاده کرده‌اند و قوی‌ترین تقریر از این برهان را تقریر خود می‌داند.

این برهان، بر پایه اعتقاد به پیشوایی امام (ع) در دین استوار است که سید مرتضی این مقدمه را با دو دلیل ثابت می‌کند:

  1. واژه امامت از معنای اقتدا و پیروی کردن مشتق شده است؛
  2. درباره اینکه باید از امام پیروی شود، اجماع وجود دارد[۷].

وی پس از تبیین این مقدمه، برهان را این گونه تقریر می‌کند: اگر امامی که اقتدا به او در افعال و گفتارش بر ما لازم است، معصوم نباشد، صدور اشتباه در دین از او ممکن است و اگر ما مأمور به پیروی از او باشیم، لازم می‌شود که مأمور به انجام دادن گناهان باشیم؛ حال آنکه مأمور بودن ما به انجام دادن گناهان، اشتباه و ناپذیرفتنی است. بنابراین لازم است امام معصوم باشد[۸].

با توجه به این استدلال، روشن می‌شود که از نظر سید، این استدلال برای اثبات عصمت امام از گناه عمدی و نیز اشتباه در تبیین دین مفید است[۹].

بیان ابوالفتح کراجکی

بر اساس این برهان، کراجکی بر این باور است که امام (ع)، اسوه و رهبر امت در دنیا و آخرت بوده، اطاعت او از جانب خداوند بر امت واجب شده است و چنین کسی، لزوماً از گناه معصوم است؛ زیرا امر کردن خداوند به اطاعت از انسان معصیت‌کار و الگو و پیشوا ساختن او، با امر کردن مردم به معصیت ملازم است که این امر محال است[۱۰].[۱۱]

بیان شیخ طوسی

استدلال شیخ طوسی بر یک مقدمه مبتنی است: امام، پیشوا و مقتدای ما در شریعت است[۱۲] و خداوند اقتدا به امام را بر ما واجب کرده است[۱۳].

حال، بنا بر این مقدمه، شیخ طوسی استدلال خود را این گونه تقریر می‌کند: «پس هنگامی که ثابت شد امام در همه شریعت مقتدای ماست، واجب است معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، در برخی از افعالی که ما را به آنها دعوت می‌کند، ایمن نیست... و ممکن است آن افعال قبیح باشند[۱۴].[۱۵]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴.
  2. عبارت نوبختی بیش از آنچه در متن بیان کردیم، نیست؛ ولی در توضیح برهان ایشان می‌توان گفت: اولاً، خداوند حکیم است؛ ثانیاً، هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رسیدن بوده است؛ ثالثاً، خداوند ما را متعبد به پیروی از امام کرده است؛ رابعاً، اگر خداوند ما را به پیروی از غیر معصوم متعبد کند، به هدف خود از خلقت انسان نمی‌رسد (تعارض)، و حکمتش خدشه‌دار می‌شود؛ زیرا انسان با پیروی از غیرمعصوم، گمراه می‌شود و به کمال نمی‌رسد. بنابراین اگر او ما را به پیروی از کسی متعبد کند، لزوماً باید آن شخص معصوم باشد. حال، مراحل چهارگانه بالا را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی این گونه تقریر کرد: اگر خداوند انسان‌ها را به پیروی از غیرمعصوم متعبد کند، دیگر حکیم نیست؛ اما او حکیم است؛ پس خداوند انسان‌ها را به پیروی از غیرمعصوم متعبد نمی‌کند. اکنون با استفاده از نتیجه برهان فوق می‌توان چنین گفت: اگر خداوند ما را به پیروی از کسی متعبد کند، آن شخص معصوم است؛ خداوند، ما را به پیروی از امام متعبد کرده است؛ پس امام، معصوم است.
  3. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۹.
  4. "... فإذا ثبت كونه مؤديا فلابد من كونه معصوما من القبائح، للوجوه التي لما كان النبي (ص) كذلك"؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۰.
  5. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۵۳.
  6. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴۳.
  7. قد استدل بهذا الوجه كثير من أصحابنا على عصمة الإمام، وأقوى ما ينصر به ان الإمام لابد أن يكون مقتدى به، لأن لفظ الإمامة مشتق من معنى الاقتداء والإتباع، والاجماع أيضاً حاصل على هذه الجملة يعني أن الإمام مقتدى به؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۳۰۹.
  8. لأنه لو لم يكن معصوما و هو إمام فيما قام به من الدين الذي من جملته إقامة الحدود و غيرها و واجب علينا الاقتداء به من حيث قال و فعل لجاز وقوع الخطأ منه في الدين، و لكنا إذا وقع منه ذلك مأمورين باتباعه فيه، والاقتداء به في فعله، و هذا يؤدي إلى أن نكون مأمورين بالقبيح على وجه من الوجوه، و إذا فسد أن تكون مأمورين بالقبيح وجب عصمة من أمرنا باتباعه، و الاقتداء به في الدين؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۰۵، ۲۹۴، ۳۰۵. برهان سوم سید را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی این‌گونه تقریر کرد: اگر امام معصوم نباشد، لازم می‌شود مردم مأمور به انجام دادن قبیح باشند؛ اما مأمور بودن مردم به انجام دادن قبیح، محال است؛ پس لازم است امام معصوم باشد.
  9. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۳۰.
  10. "ان الامام قدوة فی الدنیا و الدین و اتباعه مفترض من رب العالمین فوجب ان لا یجوز الخطا و الزلل علیه و إلا کان الله تعالی قد أمر باتباع من یعصیه و لو لا استحقاقه العصمة لکان إذا ارتکب المعصیة یتضاد مع التکلیف، علی الامة و تصیر الطاعة منها معصیة و المعصیة طاعة و ذلک انها مأمورة باتباعه و الاقتداء به فمتی اتبعته فی المعصیة امتثالا للمأمور من الاقتداء کانت من حیث الطاعة عاصیة لله سبحانه و متی خالفته ولم تقتد به طلبا لطاعة الله تعالی کانت ایضا عاصیة لمخالفتها لمن امرت بالاقتداء به و اتباعه و فی استحالة جمیع ذلک دلالة علی عصمته"؛ ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱.
  11. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۹.
  12. "قد ثبت من كونه مقتدى به الا ترى انه سمي اماما لذلك لان الامام هو المقتدى به..."؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲.
  13. "و لا يجوز من الحكيم تعالى ان يوجب علينا الاقتداء بما هو قبيح"؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۰۱.
  14. "فاذا ثبت انه مقتدى به في جميع الشريعة وجب ان يكون معصوما لانه لو كان غير معصوم لم نأمن في بعض افعاله مما يدعونا اليه... ان يكون قبيحا و يجب علينا موافقته من حيث وجب الاقتداء به و لا يجوز من الحكيم تعالى ان يوجب علينا الاقتداء بما هو قبيح"؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۰۱.
  15. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸۸.