ذوالقرنین در علوم قرآنی
مقدمه
قصه ذوالقرنین از قصههای اقوام گذشته است. قرآن کریم سه بار از "ذوالقرنین" نام برده و داستان او را ضمن آیات ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴾[۱] بیان کرده و سپس به بیان این داستان پرداخته است که قریش برای آزمودن پیامبر (ص) با یهودیان مدینه مشورت و سه مسئله را با راهنمایی آنان مطرح کردند:
خداوند در پاسخ به آنان درباره ذوالقرنین چنین فرمود: خداوند در زمین به او قدرت و حکومت داد و همه وسایل حکمرانی را برای او فراهم ساخت. او در سفری به طرف مغرب، به جایی رسید که احساس کرد خورشید در چشمه یا دریای تیره و گلآلودی فرومیرود، و در آنجا گروهی از انسانهای نیک و بد را یافت. خداوند به او فرمود: آیا میخواهی آنها را مجازات کنی یا طریقه نیکویی را در میان آنها انتخاب کنی؟ او گفت: کسانی را که ستم کردهاند مجازات خواهیم کرد، و اما کسانی را که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش نیکویی خواهیم داد. او سفر خود را به غرب پایان داد و سپس عزم شرق کرد و با استفاده از اسباب و وسایل در اختیارش به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید و در آنجا دید خورشید به جمعیتی طلوع میکند که جز آفتاب برای آنها پوششی نیست و زندگی آنها بسیار ابتدایی است. او باز هم به سفر خود ادامه داد تا میان دو کوه رسید و با گروهی مواجه شد که هیچ سخنی را نمیفهمیدند. آنها که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختی به نام یأجوج و مأجوج در عذاب بودند، مقدم او را گرامی داشته، دست به دامان او شدند و چنین شکایت کردند که یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند، و از او خواستند برای مقابله با آنها سدّی بسازد. ذوالقرنین به آنها گفت به کمک مالی شما نیازی ندارم؛ امّا مرا یاری کنید تا بهاین هدف برسم، و سپس دستور داد قطعات بزرگ آهن را برای او بیاورند و آنها را به نحو مقتضی قرار داد و سپس دستور داد برای او مس ذوب شده بیاورند تا روی سدّ بریزد.
محققان و قرآنپژوهان از دیرباز درباره شخصیت تاریخی و عینی ذوالقرنین و تطبیق او بحث کردهاند؛ ولی هنوز هم این کاوشها به نتیجه نهایی نرسیده است. مهمترین اقوال درباره ذوالقرنین چنین است:
- او اسکندر مقدونی است که فتوحات بسیاری را در شرق و غرب جهان انجام داد و اسکندریههای متعددی برپا ساخت.
- او یکی از پادشاهان یمن به نام "تُبَّع" بود. (نظریه اصمعی، ابنهشام و ابوریحان بیرونی).
- ذوالقرنین همان کورش کبیر پادشاه هخامنشی است.
به هر حال، ذوالقرنین از شخصیتهای محبوب قرآن کریم است[۲].[۳]
منابع
پانویس
- ↑ «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد. و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند. ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم. پس، راهی را پی گرفت. تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری. گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد. و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت. سپس راهی را پی گرفت. تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم. چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم. سپس راهی (دیگر) را پی گرفت. تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند. گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم. پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم» سوره کهف، آیه ۸۲-۹۶.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۲، صفحه (۵۲۳-۵۵۲)؛ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه ۳۱۳؛ قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، جلد۵، صفحه ۳۱۲؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۱، صفحه ۱۰۸۱.
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۳۸۶۸.