ذوالقرنین در قرآن
مقدمه
﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیکمْ مِنْهُ ذِکراً﴾[۱]
نکات: از سویی مسئله سؤال آنان نقل میشود که در آن عصر برای مخاطبانی مطرح بوده و از سویی با بیان داستان شگفت انگیز او که شخصیتی ممتاز و تأثیر گذار بوده، صفحهای از حیات انسانهای والای را شرح میدهد و میگوید از تو در باره «ذو القرنین» میپرسند. که منظور از شخص و احوالات او نبوده، بلکه شرح احوالات و داستان کار او بوده که میگوید بگو: «به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند». و محتمل است که او پیامبری بوده؛ زیرا میگوید: ﴿قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ﴾[۲]. یعنی خداوند با او سخن گفته و وحی کرده است. هر چند که علامه طباطبایی میگوید: این جمله دلالت ندارد بر اینکه ذی القرنین پیغمبری بوده که به وی وحی میشده، و قول خدا اعم از وحی مختص به نبوت است [۳].[۴].
واژهشناسی
ذوالقرنین واژهای مرکب از "ذو" به معنای صاحب و "القرنین"، تثنیه "قرن" به معنای شاخ، امت، مدّت زمان مشخص[۵] و طرف و کنار[۶] است. بر این اساس، ذوالقرنین را صاحب دو شاخ، دارای دو گیسوی بافته، صاحب شرق و غرب عالم و... معنا کردهاند.[۷]
ذوالقرنین در قرآن
این واژه که لقب فرمانروای صالحی است، سه بار صریحا در قرآن آمده است. ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا﴾[۸]، ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۹]، ﴿قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا﴾[۱۰] قرآن، بیپرداختن به هویت و جزئیات تاریخ زندگی وی،[۱۱] از مکنت و قدرت فراوان او در زمین، نیز داشتن ابزار هر کاری سخن میگوید که خدا به وی داده بود. ذوالقرنین توانست با بهرهگیری از این ابزارها به شرق و غرب، نیز سرزمینی میان دو سد سفر کند. او در این سفرها به اجرای عدالت و کیفر ستمگران، رتق و فتق و اصلاح امور برخی قبایل بدوی و ساختن سدی برای پیشگیری از تعرض قومی به نام یأجوج و مأجوج به سرزمین قبایلی دیگر پرداخت. ﴿ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾[۱۲] مجموع این گزارشها نشان میدهد که وی فرمانروایی مؤمن، صالح، عادل، ستمستیز، مرتبط با خدا و کاملاً مقتدر بوده است.[۱۳]
سبب نامگذاری ذوالقرنین
مؤرّخان و مفسّران مسلمان در سبب نامگذاری ذوالقرنین به این نام اختلاف دارند. ادلهشان متفاوت، متعارض و گاه پذیرش آنها بسیار دشوار است. بسیاری از آنها که به کسانی مانند وهب بن منبه و کعبالاحبار اسناد دارند، از اسرائیلیات خوانده شدهاند.[۱۴] تعدّد معانی "قرن" نیز به این اختلاف دامن زده است. بر همین اساس، دیدگاهها را میتوان در ۵ گروه دستهبندی کرد:
- یک دیدگاه معنای طرف و کنار برای "قرن" و سفر ذوالقرنین به مشرق و مغرب[۱۵] و حاکمیت داشتن بر این محدوده [۱۶] را سبب این نامگذاری میداند. برپایه برخی نقلها ذوالقرنین پیش از سفر به شرق و غرب با توجه به خوابش در این باره بدین لقب معروف شد.[۱۷]
- گروهی این نامگذاری را با معنای شاخ برای قرن پیوند دادهاند. بر این اساس، مواردی مانند داشتن تاج یا کلاهخودی با دو شاخ،[۱۸] دو گیسوی بافته شده،[۱۹]موهای بسته شده پیشانی به شکل دو شاخ،[۲۰] دو زائده گوشتی شاخ مانند در سر،[۲۱] سبب نامگذاری وی به ذوالقرنین بوده است. برخی گفتهاند که وی دو شکافی شبیه شکل پای گوسفند در سرش داشت و نخستین کسی بود که برای پوشاندن آنها عمامه بر سر بست.[۲۲] بعضی با غیر طبیعی خواندن شاخ برای انسان، از ریشه این دیدگاه را رد کردهاند.[۲۳]
- دستهای قرن را به معنای مدت معیّنی از زمان دانستهاند. بر این پایه، برخی گفتهاند او که مردم را به بندگی خدا میخواند، بر اثر ضربهای به سرش مرد و خدا پس از مدتی وی را زنده کرد و او باز در پی دعوت به خدا و بر اثر ضربهای به طرف دیگر سرش وفات کرد و بار دیگر به قدرت خدا زنده شد.[۲۴] تفسیر قمی مدت مرگ در هر بار را ۵۰۰ سال گفته است.[۲۵] برخی این دیدگاه را نپذیرفتهاند.[۲۶] از این گروه، برخی بازگشت و زندگی دوباره پس از یک دوره غیبت،[۲۷] نیز حکومت وی به مدت دو قرن را سبب این نامگذاری دانستهاند؛[۲۸] البته زمان قرن به اختلاف از ۲۰ـ۳۰ سال گفته شده است.[۲۹]
- بعضی بر اساس معنای امت برای قرن، حکومت وی بر دو نسل،[۳۰] دو قوم مختلف مثل عرب و عجم،[۳۱] فارس و روم،[۳۲] یا ترک و روم [۳۳] و مردم شرق و غرب [۳۴] را سبب این نامگذاری دانستهاند. موارد دیگری مانند داشتن علم ظاهر و باطن،[۳۵] رام بودن نور و ظلمت برای وی،[۳۶] جنگیدن همزمان با دست و پا [۳۷] و داشتن شجاعت بسیار نیز گفته شده است.[۳۸] همان گونه که مغنیه نیز گفته است، قرآن در پی بیان این مسئله نیست و اگر پرداختن به آن فایده تربیتی و هدایتی داشت، قرآن به آن میپرداخت. وی یاد کرد راز نامگذاری را از موضوع تفسیر بیرون میداند که هیچ سودی برای دنیا و آخرت مردم ندارد.[۳۹]
- برخی قَرْن را به معنای حصار و باروهای عظیم دانسته و با وجود دو دیوار بلند و بزرگ در شرق و غرب چین، صاحب آن را ذوالقرنین شناسانده است[۴۰].[۴۱]
شخصیت ذوالقرنین
در شخصیت ذوالقرنین نیز اختلاف است؛ از جمله او را شخصیتی فرابشری، پیامبر و فرمانروایی صالح خواندهاند. بر اساس دیدگاهی که او را موجودی فرابشری میداند، برخی مادر او را انسان و پدرش را فرشته؛[۴۲] همچنین وی را فرشتهای دانستهاند که روی زمین آمد و با قدرت و امکانات خدادادی [۴۳] به شرق و غرب جهان رفت [۴۴] و فرمانروایی کرد. این دیدگاه که به برخی احادیث منسوب به پیامبر (ص) [۴۵] و خلیفه دوم مستند است،[۴۶] با آیات قرآن، حدیثی منسوب به علی (ع)[۴۷] و دیدگاه مشهور سازگار نیست. برخی آن را شگفتآور و ناپذیرفتنی خواندهاند[۴۸].[۴۹]
نبوت ذوالقرنین
اختلاف است که آیا ذوالقرنین افزون بر فرمانروایی، پیامبر هم بود یا نه؛ شماری از مفسران پیامبر بودن او را پذیرفتهاند،[۵۰] چنانکه فخر رازی با استناد به سه بخش از آیات مربوط، به نبوت وی استدلال کرده است: خدا میفرماید: ما به ذوالقرنین تمکن و توانایی در زمین و وسیله رسیدن به اهداف را دادیم: ﴿إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا﴾[۵۱] به اعتقاد فخر رازی، هرچند تمکن میتواند به معنای فرمانروایی باشد، بهتر است آن را به مصداق کامل حمل کنیم که همان تمکن در دین یعنی نبوت است.[۵۲] به باور وی براساس آیه، خدا ابزار رسیدن به اهداف را به وی داده است و بر پایه عموم آیه، نبوت میتواند یکی از آنها باشد.[۵۳]
شماری از مفسران با استناد به قید ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ در آیه، تمکن و اسباب را ناظر به امور دنیایی دانسته و استدلال فخر رازی بر نبوت ذوالقرنین را نپذیرفتهاند.[۵۴] سخن گفتن خدا با ذوالقرنین درباره چگونگی رفتار با قومی که بر آنان تسلط یافته بود، دلیل دیگری بر نبوت وی دانسته شده است: ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۵۵] در این استدلال، سخن گفتن خدا با ذوالقرنین را به همان معنایِ وحی به انبیا دانسته و گفتهاند که خدا تنها با پیامبران، بیواسطه سخن میگوید.[۵۶] برخی دلالت این آیه بر نبوت ذوالقرنین را بیش از دلالت آیه ﴿وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي﴾[۵۷] بر نبوت خضر میدانند.[۵۸] فخر رازی میگوید: آیه دلالت میکند که تکلم، بیواسطه بوده و اگر بگوییم به زبان بعض انبیاسخن گفته است، با ظاهر آیه ناسازگار است.[۵۹] برخی مفسران او را نبیّ غیر مرسل دانستهاند.[۶۰] در رد این استدلال گفتهاند: سخن گفتن خدا با بشر میتواند از راههای گوناگونی مانند وحی و الهام، به وساطت رسول و از ورای حجاب باشد.[۶۱] بر این اساس، بیشتر مفسران، سخن گفتن خدا با ذوالقرنین را به معنای الهام دانستهاند.[۶۲] علامه طباطبایی میافزاید: آیه پسین: ﴿ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ ﴾[۶۳] در سیاق غیبت است و اشعار دارد که سخن گفتن خدا با ذوالقرنین همانند گفت و گو با طالوت، از طریق یک پیامبر بوده است.[۶۴] برخی نیز بی جانبداری از نبی و غیر نبی بودن ذوالقرنین، ﴿قُلْنَا﴾ را در صورت اعتقاد به نبوت او به معنی وحی، وگرنه به معنای الهام دانسته؛[۶۵] همچنین او را "محدَّث" خواندهاند؛ انسان مؤمن و صالحی که پیامبر نیست؛ ولی فرشته خدا با وی سخن میگوید.[۶۶] پیامبر بودن ذوالقرنین در برخی احادیث نیز یاد شده است؛ مثلاً او را پیامبر گروهی از اهل کتاب و یکی از ۴ پیامبری خواندهاند که فرمانروایی کردند [۶۷].[۶۸]
فرمانروایی صالح
هرچند در قرآن به فرمانروایی ذوالقرنین تصریح نشده است، اقدامات و ویژگیهای یاد شده برای وی بر آن دلالت دارند. مواردی مانند قدرت و امکانات وی، توانایی کیفر و پاداش دادن به یک قوم، سفرهای او به شرق و غرب، پیشنهاد خراج به وی در برابر جلوگیری از تبهکاری یأجوج و مأجوج و ساختن سدی نفوذناپذیر از این دستاند. مؤمن به خدا، صالح و دادگستر بودن وی نیز از آیات قرآن برمیآیند. سخن گفتن خدا با او، تصمیم وی برای کیفر ستمکاران و پاداش مؤمنان صالح، دادگری و مبارزه با تبهکاران، خودداری از پذیرش خراج و اظهار بینیازی از آن با توجه به داشتههای خداییاش و خداباوری وی از مواردیاند که بر مؤمن و صالح بودن و شخصیت دینی او دلالت دارند. ﴿ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾[۶۹] احادیث نیز او را پادشاهی عادل،[۷۰] سیاستدان [۷۱] و مقتدر، بندهای صالح، مخلص محبوب و محبّ خدا و دعوتگر به توحید و اطاعت خدا یاد کردهاند[۷۲] که او را فرمانروایی، دانش و حکمت داد [۷۳]. برخی گفتهاند وی به دست ابراهیم (ع) اسلام آورد و همراه وی و اسماعیل (ع) کعبه را طواف کرد.[۷۴] در بعضی روایات، جایگاه ائمه (ع) و علماء به جایگاه ذوالقرنین مانند شده، که به معنای نفی نبوت ذوالقرنین است[۷۵].[۷۶]
توانمندیهای ذوالقرنین
قدرت سیاسی و نظامی
براساس آیه ﴿إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا﴾[۷۷] خدا به ذوالقرنین توانایی بخشید و از هرچیزی که وی را به اهدافش برساند، وسیلهای را به او ارزانی داشت. تمکن یاد شده را بیشتر به فرمانروایی و امکانات و لوازم آن، همچون سپاه، سلاح و اسبان جنگی و ثروت، تفسیر کردهاند. هنگامی که یکی از اقوام پیشنهاد کرد که وی در برابر گرفتن خراج، سدی ساخته و آنان را از تعرض یأجوج و مأجوج حفظ کند، ذوالقرنین تمکن و توان خدادادی را بهتر از خراج آنان خواند و از آن بینیازی اظهار کرد: ﴿قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا﴾[۷۸]،﴿قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا﴾[۷۹] از سنجش تمکن خدادادی با خراج میتوان به دست آورد که ثروت و امکانات مادی، بخشی از آن تمکن بوده است.
معنای اسباب خدادادی وی نیز در هالهای از ابهام است. آیات قرآن نشان میدهند که بخشی از این اسباب در زمینه سفر بوده و ذوالقرنین با آنها به مسافرتهای دور و دراز میرفته است: ﴿فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۸۰]، ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴾[۸۱]، ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا﴾[۸۲] احادیث اسلامی[۸۳] و بیشتر منابع تفسیری [۸۴] از رام بودن ابرها برای ذوالقرنین و سفر کردن وی با سوار شدن بر آنها یاد کرده؛ همچنین گفتهاند که شب و روز برای وی یکسان بوده و او شبها نیز همانند روز میدیده است[۸۵].[۸۶]
قدرت اجرای عدالت
هنگامی که ذوالقرنین در سفر خویش به آخرین آبادیهای مغرب زمین رسید، کنار دریا بر قومی سلطه یافت؛ خدا پرسید با آنان چه خواهی کرد؛ آیا آنان را کیفر میدهی یا با آنها به نیکی رفتار میکنی ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۸۷] و ذوالقرنین بر کیفر ستمکاران و پاداش نیک مؤمنان صالح و آسان گرفتن بر ایشان تأکید کرد: ﴿قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴾[۸۸] این آیه نشان میدهد که وی از قدرت و اقتدار لازم برای چنین کاری بهرهمند بود.[۸۹]
سدسازی
ذوالقرنین در پی درخواست برخی از اقوام و برای حفاظت از آنها در برابر یورش قبیله یأجوج و مأجوج دستور داد قطعات بزرگ آهن را در مسیر هجوم آنان روی هم چیده و با ذوب کردن مس، آن را در شکاف میان قطعات آهن بریزند و سرانجام، چنان سدی بلند و استوار ساخته شد که دیگر یأجوج و مأجوج نتوانستند از آن بالا رفته یا در آن نفوذ کنند: ﴿ قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴾[۹۰] افزون بر این سد، او را سازنده چندین شهر ذکر کردهاند که «مرو» از آنهاست.[۹۱] به گزارشی، امام رضا (ع) در شهری دفن خواهد شد که آن را بنده صالح ذوالقرنین ساخته است.[۹۲] برخی روایات، آن را "سناباد" معرفی کردهاند؛[۹۳] همچنین ساخت شهر سمرقند و افریقیه را به ذوالقرنین نسبت دادهاند[۹۴].[۹۵]
قدرت ارتباط با اقوام گوناگون
قرآن از گفت و گوی ذوالقرنین با قومی گزارش میکند که سخن گفتن نمیدانستند؛ یا به زبانی دیگر سخن گفته و به آسانی مفهوم هیچ سخنی را درک نمیکردند: ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا﴾[۹۶] شماری از مفسران، این ارتباط کلامی را به کمک مترجم دانستهاند.[۹۷] به اعتقاد برخی، ذوالقرنین همانند سلیمان که زبان پرندگان را میدانست، سخن آنان را میفهمید؛[۹۸] همچنین گفتهاند که مراد از ﴿إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا﴾[۹۹] دانستن زبان اقوام گوناگون است و ذوالقرنینزبان همه اقوامی را که با آنان جنگید، میدانست[۱۰۰].[۱۰۱]
داشتن لوازم هر چیز
"سبب" در اصل به معنی طناب [۱۰۲] و سپس به معنای هر چیزی به کار رفته است که واسطه رسیدن به چیز دیگری باشد.[۱۰۳] قرآن در شروع هر سه سفر ذوالقرنین بیان میدارد که او وسیلهای فراهم کرد: ﴿فَأَتْبَعَ سَبَبًا﴾[۱۰۴] که اعم از وسایل سفر و روش انجام دادن هر کاری بوده است، به همین جهت برخی از مفسران گفتهاند: ﴿وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا﴾[۱۰۵] یعنی به او علم عطا کرد.[۱۰۶] وی در سفرهای خود با قومی عقب مانده توانست ارتباط برقرار کند و به درخواست آنها جواب دهد. ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾[۱۰۷] گستردگی معنای سبب در ﴿مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا﴾ انگیزه شده است که مفسران به مواردی مانند دانش ساخت هر چیز مورد نیاز،[۱۰۸] اسباب اصلاح امور مملکت،[۱۰۹] برآوردن نیازمندیهای مردم،[۱۱۰] امکانات و توانمندیهای مورد نیاز برای فتح سرزمینها،[۱۱۱] دانش جغرافیا،[۱۱۲] علم زبان اقوام گوناگون،[۱۱۳] دانستن نجوم [۱۱۴] و علم طلسم [۱۱۵]اشاره کنند. برخی مفسران با استناد به عموم آیه، آن را اشاره به هر ابزاری دانستهاند که ذوالقرنین را در رسیدن به اهداف خود یاری میرساند؛[۱۱۶] مثل عقل، علم، دین، قدرت جسمانی، ثروت و سپاه فراوان و حسن تدبیر.[۱۱۷] بعضی توفیق و عنایت خدایی را از همه این ابزار برتر میداند[۱۱۸].[۱۱۹]
سفرهای ذوالقرنین
ذوالقرنین با بهرهگیری از وسایل و توانمندیهای خدادادی به سفر پرداخت. قرآن از سه سفر مهم وی به غرب، شرق و سرزمینی میان دو سد یاد میکند[۱۲۰].
سفر به مغرب
در این سفر، وی به غروبگاه خورشید رسید و در آنجا حس کرد گویا خورشید در چشمه تیره و گلآلودی فرو میرود: ﴿فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۱۲۱] پژوهشگران در تطبیق این مکان اختلاف دارند: برخی با تفسیر ﴿عَيْنٍ حَمِئَةٍ﴾ به چشمه گِلآلود، آنجا را با سواحل دریای اژه در آسیای صغیر (ترکیه کنونی) و بعضی براساس قرائت ﴿عَيْنٍ حَمِئَةٍ﴾[۱۲۲] آن را به معنای دریای گرم و با اقیانوس اطلس تطبیق کردهاند.[۱۲۳] به اعتقاد علامه طباطبایی، ذوالقرنین به آخرین آبادیهای مغرب زمین و کنار دریا رسید.[۱۲۴] ذوالقرنین در این منطقه بر قوم مشرکی تسلط یافت [۱۲۵] و در پاسخ خدا درباره چگونگی رفتار با آنان از کیفر ستمگران و پاداش مؤمنان صالح و آسانگیری درباره آنها خبر داد: ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴾[۱۲۶] برخی مفسران، واگذاری تصمیم درباره آن قوم به ذوالقرنین را دلیل کفر و شرک آنان و هدف از این سفر را جهاد با مشرکان دانستهاند. بر این پایه، وی تصمیم گرفت کسانی را که بر کفر و شرک خویش پایدار بمانند، کشته و به عذاب سخت الهی وعده دهد و مؤمنان را پاداش داده و بر آنان آسان بگیرد[۱۲۷].[۱۲۸]
سفر به مشرق
ذوالقرنین در سفر دوم با بهرهگیری از وسیلهای دیگر به سوی مشرق رفته است؛ سرزمینی که ساکنانش در برابر تابش آفتاب هیچگونه پوشش و سایبانی نداشتهاند: ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا﴾[۱۲۹] مفسران گفتهاند: آن مردم، چگونگی تهیه لباس (نساجی) را نمیدانستند [۱۳۰] و همانند حیوانات عریان بوده [۱۳۱] یا بیهیچ سایهبان و سرپناهی میزیستهاند.[۱۳۲] به اعتقاد ابوالکلام آزاد، قوم یاد شده کوچنشین و بیخانه[۱۳۳] و همان قبایل گیدورسیا (سیستان و بلوچستان) و باکتریا (بلخ) بودند که کوروش آنان را گوشمالی داد؛[۱۳۴] اما قرآن هیچ به جنگ با این قوم اشارهای ندارد و ظاهر آیه نشان میدهد که آنان دارای کمترین امکانات زندگانی بودند نه کوچنشین.[۱۳۵]
سفر سوم
ذوالقرنین در ادامه سفرهای خود به سرزمینی میان دو سد رسید و آنجا مردمانی را یافت که هیچ زبانی جز زبان خود را نمیفهمیدند: ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا﴾[۱۳۶] برخی، این سد را، رشتهکوه و اشاره به سلسله جبال قفقاز دانستهاند که همانند دیوارهای بلند، مناطق مسکونی آن قوم را دربرگرفته بود.[۱۳۷] در تفسیر بخش پایانی آیه گفتهاند که آنان مفهوم سخن را به آسانی نمیفهمیدند.[۱۳۸] برخی نیز این جمله را کنایه از سادگی فهم آنها دانستهاند.[۱۳۹] ابوالکلام، احتمال میدهد که آنان همان اقوام شمالی باشند که مورخان یونانی به نام کوسی خوانده و در کتیبه داریوش نیز کوسیا نام برده شدهاند و چون تمدنی نداشتهاند، با این ویژگی وصف شدهاند.[۱۴۰] آنان با اشاره به فسادانگیزی یأجوج و مأجوج از ذوالقرنین خواستند تا با گرفتن دستمزدی میان آنان و یأجوج و مأجوج سدی بسازد: ﴿قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا﴾[۱۴۱] و ذوالقرنین با رد پیشنهاد مالی آنان، داشتههای خداییاش را بهتر از پیشنهاد آنان دانست و از ایشان خواست که تنها نیروی انسانی در اختیار وی قرار دهند، تا میان زیستگاه آنان و یأجوج و مأجوج سدّ محکمی بسازد و در ادامه دستور داد که آنان قطعات بزرگ آهن را آورده و روی هم بچینند، به گونهای که سطح میان دو کوه کاملاً پوشیده شود؛ آن گاه فرمان داد گرداگرد قطعات آهن آتش روشن کرده و در آن بدمند، تا تکههای آهن کاملاً سرخ و گداخته شوند؛ سپس مس مذاب را روی آهنها ریخت و چنان سدّ نیرومندی ساخت که قوم یأجوج و مأجوج، نه میتوانستند از آن بالا بروند و نه در آن روزنهای پدید آورند.﴿قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾[۱۴۲][۱۴۳] درباره مکان این سد و دیواره پولادین آن اختلاف است: برخی آن را در شمال و میان دو کوه بین ارمنستان و آذربایجان، نیز در تنگهای میان کوههای قفقاز دانستهاند.[۱۴۴] بعضی هم آن را دیوار چین شمردهاند.[۱۴۵] (سد ذوالقرنین) برخی پژوهشگران یأجوج و مأجوج را از قبایل وحشی مغولستان و این دو اسم را صورت تحریف شده یوشی و منگوک یا منچوک و منغول دانستهاند که امروزه با نام میگر (مجار) و تاتار شناخته میشوند[۱۴۶].[۱۴۷]
هویت تاریخی ذوالقرنین
پرسش مشرکان از پیامبر (ص) درباره ذوالقرنین، نیز آمدن نام وی در اشعار عرب جاهلی مینمایانند که وی پیش از نزول قرآن نیز با این نام شناخته میشده [۱۴۸] و مردم حجاز کم و بیش با داستانهای وی آشنا بودهاند؛[۱۴۹] گویا هدف مشرکان از پرسش درباره ذوالقرنین، آگاهی از داستان تفصیلی او از زبان پیامبر (ص) بوده است:﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا﴾[۱۵۰][۱۵۱] قرآن، بیپرداختن به اسم، تاریخ و دوره زندگی و نسب وی، تنها به بیان پارهای ویژگیها و اقدامات او میپردازد.[۱۵۲]تصویر قرآنی وی، همواره تلاش محققان برای تطبیق او با یکی از پادشاهان تاریخ را با چالش و اعتراض گروهی دیگر روبهرو ساخته است.[۱۵۳] با این حال، نزدیک به ۳۰ احتمال،[۱۵۴] از ۴ ملیت (عربی، رومی، ایرانی و چینی) درباره او گفته شده است که هیچ کدام مؤیّد متقنی ندارد.[۱۵۵]
فرمانروای معاصر ابراهیم (ع)
برخی گزارشهای تفسیری[۱۵۶] و احادیث اسلامی،[۱۵۷]ذوالقرنین را همدوره حضرت ابراهیم (ع) یا پیش از وی دانستهاند. بر این پایه، از ایمان آوردن وی به دست ابراهیم (ع) حج گزاردن به همراه آن حضرت [۱۵۸] و داوری کردن او میان ابراهیم (ع) و فرمانروای فلسطین درباره اختلاف بر سر چاههای آب سخن گفته شده است؛[۱۵۹] گویا عقیده به همزمان بودن وی با حضرت ابراهیم (ع) از اینجا بر میخیزد که در دوره تاریخی میان حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) پادشاهی با ویژگی ذوالقرنین نبوده است، از این رو روزگار او را دوران دورتری دانستهاند.[۱۶۰] همچنین او را معاصر و مصاحب خضر (ع)[۱۶۱] و داود نبی (ع) دانستهاند.[۱۶۲] برخی نیز با اعتقاد به تعدد ذوالقرنین، ذوالقرنین یکم یا بزرگ را همزمان فریدون یا حضرت ابراهیم (ع) دانستهاند [۱۶۳].[۱۶۴]
فرمانروای عربی
آشنایی عرب با ذوالقرنین و یاد کرد وی در اشعار روزگار جاهلیت[۱۶۵] سبب شده است که عدّهای با قاطعیت از عرب بودن ذوالقرنینسخن بگویند.[۱۶۶] پیشینه و عربی بودن واژه ذوالقرنین و رایج بودن نامهایی با پیشوند ذو و ذی در یمن و مهارت سدسازی یمنیها، برخی از پژوهشگران را بر آن داشته است ذوالقرنین را در ناحیه یمن بجویند، زیرا لقب پادشاهان حمیر معمولاً ذو یا ذی بوده است.[۱۶۷] از طرفی، عرب با سرگذشت پادشاهان باستانی یمن به سبب همجواری با آنها آشنا بودند و یادکردشان در قرآن برای عبرتآموزی نسبت به تاریخ پادشاهان روم، فرنگ، هند و چین بیشتر تناسب دارد.[۱۶۸] ابوریحان بیرونی، پس از نقل و بررسی نظریههای گوناگون، ابوکرب شمر یرعش بن افریقیس الحمیری را ذوالقرنین میشناساند [۱۶۹] که دو گیسوی بلند،[۱۷۰] دو دسته موی بافته از طلا داشت [۱۷۱] و سفر وی به شرق و غرب و شمال و جنوب و کشورگشاییهایش در تاریخ گزارش شدهاند.[۱۷۲] برخی از دانشمندان این گزارشها را مبالغهآمیز و ساخته و پرداخته داستانسرایان دانستهاند.[۱۷۳] کسانی که ذوالقرنین را از پادشاهان حمیر در یمن دانستهاند، درباره نام او بسیار اختلاف دارند.[۱۷۴] برخی از ایشان وی را بر ﴿تُبَّعٍ﴾ یاد شده در آیه ﴿أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾[۱۷۵] تطبیق کردهاند[۱۷۶].[۱۷۷]
اسکندر مقدونی
به برخی صحابه و تابعان، مانند معاذ بن جبل و قتاده، نسبت یافته که او را رومی، نامش را اسکندر و بانی شهر اسکندریه دانستهاند.[۱۷۸] مفسرانی مانند فخر رازی،[۱۷۹] آلوسی [۱۸۰] و سور آبادی [۱۸۱] این دیدگاه را پذیرفتهاند. قرطبی سند حدیث منسوب به پیامبر (ص) را که در آن ذوالقرنین، جوانی از روم و بانی اسکندره خوانده شده [۱۸۲] واهی میداند.[۱۸۳] در روایت دیگری از او به مردی از روم و به نام اسکندر یاد شده است که وقتی به سن رشد رسید و بنده صالحی شد، خدا او را به سوی امتها برانگیخت.[۱۸۴] به اعتقاد فخر رازی از آیات قرآن برمیآید که ذوالقرنین بر همه سرزمینهای مسکونی زمین مسلّط شد. از سوی دیگر، بر پایه گزارشهای تاریخی، هیچ پادشاهی جز اسکندر، پسر فیلپوس، حکومتی به این گستردگی نداشت، بنابراین ذوالقرنین همان اسکندر است.[۱۸۵] فخر رازی در ادامه به چالش پیش روی این دیدگاه میپردازد که اگر اسکندر، شاگرد ارسطو و بر مذهب او بوده باشد، تعظیم ذوالقرنین در قرآن، درستی و حق بودن مذهب ارسطو را میرساند،[۱۸۶] در حالی که وی مشرک بوده است. برخی در پاسخ به این چالش گفتهاند که شاگرد، لزوما نباید همه عقاید استاد خود را داشته باشد؛ به ویژه برخی گزارشها نشان میدهند که وقتی گروهی خواستند در برابر عظمت و قدرت اسکندر سجده کنند، وی آنان را از سجده بر غیر خدا بازداشت و این موحّد بودن او را میرساند.[۱۸۷] به باور برخی، حکمای نخست مسلمان در معرفی اسکندر مقدونی (مجدونی) به نام ذوالقرنین بسزا نقش داشتهاند.[۱۸۸] آنان با توجه به مقام شامخ ارسطو و تقرب وی نزد اسکندر کوشیدهاند که با متوجه ساختن پادشاهان به فلاسفه، مقامات دولتی را در اختیار گیرند.[۱۸۹] به اعتقاد خزائلی، اساس فلسفه ابن سینا بر تطبیق فلسفه و دین استوار بود، از همین رو مناسب دید که اسکندر مقدونی، شاگرد ارسطو را، شخصیت قرآنی معرفی کند.[۱۹۰] برخی هم رواج این نظریه را به دست شعوبیه دانستهاند.[۱۹۱] اگر این سخن درست باشد، روشن میشود که نظریه ایرانی بودن ذوالقرنین (بر خلاف نظر بدرهای)[۱۹۲] مطرح نبوده است، وگرنه شعوبیه آن را دستاویز خود قرار میدادند. با این همه، ویژگیهای یاد شده برای ذوالقرنین، در اسکندر مقدونی نبوده و هیچ مورخی او را با این لقب یاد نکرده است.[۱۹۳] اسکندر خونریز و شرابخوار بوده و مسافت میان شرق و غرب را به دست نیاورده [۱۹۴] و سدی نساخته است که شهرت یابد.[۱۹۵] عدّهای برای گشایش این مشکل، با اعتقاد به تعدد ذوالقرنین و اسکندر، ذوالقرنین یاد شده در قرآن را، اسکندر فرزند نخستین قیصر روم از فرزندان سام بن نوح، و ذوالقرنین دوم را اسکندربن فیلپوس دانستهاند.[۱۹۶] قرطبی و ابنکثیر با پذیرش این دیدگاه، اسکندر یکم را انسانی صالح، مؤمن و همدوره حضرت ابراهیم (ع) و خضر (ع) را وزیر او خواندهاند.[۱۹۷] برخی با رد این دیدگاه و شگفتانگیز خواندن تطبیق ذوالقرنین با اسکندر مقدونی، نفی آن را خدمت بزرگی به قرآن و مسلمانان دانستهاند[۱۹۸].[۱۹۹]
کوروش کبیر
شماری از پژوهشگران، ذوالقرنین را همان کوروش هخامنشی میدانند.[۲۰۰] این نظریه را نخستین بار ابوالکلام آزاد یاد کرد و گویا آن را از سِرْ سِیِّد احمدخان گرفته است. او با توجه به سؤال یهود از پیامبر (ص) درباره ذوالقرنین و وجود گزارش مشابهی به رخداد وی در کتاب مقدس درباره کوروش (قوچ دو شاخی که به غرب و شمال و جنوب شاخ میزد و هیچ وحشی را تاب مقاومت در برابرش نبود) آن دو را با یکدیگر تطبیق کرده است.[۲۰۱] دلیل دیگر وی، یافت شدن مجسمه کوروش در دشت مرغاب است که دو شاخ دارد.[۲۰۲] او این مجسمه را به تنهایی برای اثبات نظر خود بس دانسته [۲۰۳] و فتوحات کوروش را با سفرهای ذوالقرنین تطبیق میدهد. ابوالکلام در رد یمنی بودن ذوالقرنین، اولاً پرسش یهود درباره پادشاهان یمن را بیمورد دانسته و معتقد است چه بسا سؤال کنندگان میخواستند که رسول خدا (ص) در پاسخ به سؤال آنان ناتوان بماند، در حالی که عربها عموما با سرگذشت پادشاهان یمن آشنا بودهاند. او مکان سد را در قفقاز(محلی میان دریای خزر و دریای سیاه)، مراد از قوم عقب مانده را "کوسی" یا "کوسیا" و یأجوج و مأجوج را اشاره به قبایل وحشی شمالی میداند..[۲۰۴]. علامه طباطبایی این دیدگاه را پذیرفتنیتر دانسته[۲۰۵] و برخی دیگر آن را پذیرفتهاند.[۲۰۶] خزائلی در انطباق وی بر کوروش یا داریوش تردید دارد.[۲۰۷] برخی پژوهشگران با رد و تضعیف مستندات این دیدگاه، تطبیق ذوالقرنین بر کوروش کبیر را تخطئه کرده و آن را مربوط به دوران اخیر دانسته؛[۲۰۸] از جمله گفتهاند که روشن نیست سؤال کنندگان درباره ذوالقرنین، یهودیان بودهاند. برپایه برخی گزارشها، پرسش یهود درباره پیامبری بود که نام او تنها یک بار در تورات آمده است.[۲۰۹] این مشرکان عرب (ابوجهل و پیروانش) بودند که درباره ذوالقرنین پرسیدند [۲۱۰]، هرچند سؤال آنان میتوانست با تحریک یهود باشد. برخی گفتهاند که یهود در برابر درخواست مشرکان برای سؤال از پیامبر (ص) به آنان گفتند که درباره مردی بپرسید که روی زمین را درنوردید.[۲۱۱] از سوی دیگر، مرگ کوروش، در شمال، در نتیجه تصور نداشتن سفر سومی برای او، موفق نشدن وی به فتح مصر در مغرب و هند و چین در مشرق زمین، کشته و اسیر شدن و بردگی بسیاری از افراد و ویران شدن شهرها و سوختن "کرزس" پادشاه "لیدی" در آتش به هنگام کشورگشاییهای کوروش، اموری هستند که با ویژگیها و شخصیت قرآنی ذوالقرنین سازگار نیستند.[۲۱۲] از طرفی، دارا بودن دو شاخ در تصاویر اساطیری پیشینهای بسیار قدیم دارد[۲۱۳] و ویژه کوروش نیست. افزون بر کوروش، پادشاهان ایرانی دیگری نیز با ذوالقرنین تطبیق شدهاند[۲۱۴].[۲۱۵]
فرمانروای چینی (تسن چی هوانگ تی)
پژوهشگرانی، ذوالقرنین را چینی و نام وی را (شین تسن چی) هوانگ تی و یأجوج و مأجوج را از قبایل مغول چین(یانچوک ژونک) و دیوار چین را سدی میدانند که ذوالقرنین ساخته است.[۲۱۶] اشتهار مردم چین به مدیریت و صنعت و بزرگترین پادشاه آنان به عدالت و تدبیر و بلندی موی سرشان و حایل بودن دیوار بزرگ چین میان این کشور و مغولها و حدیث أمّ حبیبه، ادله اساسی این دیدگاهاند.[۲۱۷] ابنعاشور، زمان حکومت شین هوانگ تی را سال ۲۴۷ پیش از میلاد و آنان را دارای دین کنفسیوس میداند [۲۱۸].[۲۱۹]
ذوالقرنین کیست؟
در این که منظور، از ذوالقرنین، که در آیه ۹۴ سوره مبارکه که ذکر شده: از نظر تاریخی، چه کسی بوده است و بر کدام یک از مردان معروف تاریخی منطبق میشود؛ در میان مفسران گفتگو بسیار است که مهمترین آنها سه نظریه زیر است: اول، بعضی معتقدند او کسی جز اسکندر مقدونی نیست... دوم؛ جمعی از مورخین معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده... سومین نظریه، که ضمناً جدیدترین آنها محسوب میشود همان است، که دانشمند معروف اسلامی ابوکلام آزاد که روزی وزیر فرهنگ هند بوده؛ در کتاب محققانهای، که در این زمینه نگاشته است؛ آمده: (طبق این نظریه ذو القرنین همان کورش کبیر، پادشاه هخامنشی است) از آنجا که نظر اول و دوم تقریباً هیچ مدرک قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته، نه اسکندر مقدونی داری [چنین] صفاتی است، که قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یک از پادشاهان یمن»[۲۲۰]؛ لذا از آنها صرف نظر میکنیم. برخی از دانشمندان[۲۲۱] مینویسد: «بعضی دیگر گفتهاند: ذوالقرنین همان کورش، یکی از ملوک هخامنشی، در فارس است؛ که (۵۳۹ - ۵۶۰ ق. م) میزیسته که امپراطوری ایرانی را تأسیس و میانه دو ممکلک فارس و ماد جمع نمود، بابل را مسخر کرد به یهودیان اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را داد...
برخی از نویسندگان در کتاب اعلام قرآن، زیر عنوان نظر تحقیقی مینویسد: «آنچه مسلم است، این است که، ذوالقرنین مذکور در قرآن میبایست، بر کورش، یا داریوش اول منطبق گردد؛ زیرا سوال، از طرف یهود است و یهودیان به تورات ناظر بودهاند و تفسیر قوچ دو شاخ [قرنین] را، از حضرت رسول(ص) میخواستهاند... اخیراً در کنار رود مرغاب، مجسمه سنگی کورش پیدا شده و این مجسمه که، در زمان اردشیر اول ساخته شده، دارای دو شاخ است. این مجسمه مانند عقاب دارای دو بال است و شاید به مناسبت صورت این مجسمه بوده، که نهر نزدیک به آن را مرغاب نامیدهاند. مسلماً این مجسمه بر اساس تصورات یهود و استفاده از استعارات تورات ساخته شده؛ زیرا در سفر دانیال، قوچ دو شاخ، استعاره از پادشاهان ماد و پارس است و در سفرارمیا/، کورش عقاب شرق نامیده شده است.»..[۲۲۲]. با توجه به آنچه گذشت، ملاحظه میشود. که مؤلف محترم تفسیر نمونه، نظریه سوم را با دلائل متقن، در تطبیق با آیات قرآنی پذیرفته و نتیجه گرفته است، که ذوالقرنین همان کورش است و جناب علامه طباطبایی، نیز با استدلالی که، در تفسیر المیزان نموده، او هم نظریه سوم را مورد تأیید قرار داده است و از سوی دیگر شادروان دکتر خزائلی، نیز با تحقیقی که انجام داده، با نظریه سوم هماهنگی دارد؛ لذا در این بحث به پرسش اول، که ذوالقرنین کیست پاسخ داده شده، حال دو مجهول دیگر باقی مانده است.
- محل به قدرت رسیدن ذو القرنین کجا بوده؟
- محال احداث سد مورد بحث، در آیه در، کدام منطقه جغرافیایی بوده است؟[۲۲۳]
جغرافیای قلمرو حکومتی ذوالقرنین
قلمرو حکومتی ذوالقرنین، امپراطوری بزرگ خاندان هخامنشی را تشکیل میداده، که شامل سرزمینهای وسیع و گستردهای بوده است. که امروز هر قطعه آن خود کشوری مستقل است و یا جزء یکی از کشورهای فعلی جهان به شمار میرود؛ لذا ما به منظور نشان دادن گستردگی آن، امپراطوری، به ارائه نقشهای اکتفا میکنیم، که حدود آن امپراطوری را نشان میدهد. امپراطوری هخامنشی، طبق نقشه، خاورش را بخش بزرگی، از افغانستان امروزی، از قندهار و کابل و جنوب خاوری آن را رود سند میپوشاند و اقیانوس هند و خلیج فارس، جنوب آن را احاطه کرده و بخش غربی آن؛ تا آسیای صغیر کشیده شده و از شمال به خوارزم و دریاچه اورال و دریای خزر، تا دریای سیاه گسترده است، که امروزه هر یک از آنها در محدوده سیاسی کشوری واقع شدهاند.[۲۲۴]
جغرافیای سد ذوالقرنین
برای شناخت محل احداث سد ذوالقرنین، لازم است. ابتدا قومی را که، از ذوالقرنین درخواست ساختن سد را داشتند؛ بشناسیم و با مکان سکونت آنها آشنا شویم. برخی از محققین، در مورد محل قوم وحشی یأجوج و مأجوج که، برای مردم زمان خود تولید زحمت میکردند؛ چنین مرقوم داشته: «ادله تاریخی فراوانی در دست است، که ثابت میکند که قوم یأجوج و مأجوج، قبایل وحشی بیابانی بودهاند، که در دشتهای شمال شرقی میزیستهاند و از روزگار قبل از تاریخ، تا قرن نوزدهم میلادی، مانند سیل به طرف بلاد غربی و جنوب سرازیر میشدهاند و قسمتی از آن قبایل، در عصر اخیر در اروپا یسگر او در آسیا تاتار نامیده و جای تردید نیست. که شعبهای از این قبایل، در سال ۶۰۰، در سواحل دریای سیاه منتشر شده بودند و از کوههای قفقاز سرازیر میشدهاند و بر آسیای غربی حمله بردهاند و یونانیان آنان را به نام سی بهتن مینامیدهاند و همین نام در کتیبه داریوش، در اصطخر ذکر شده و مسلم است، که مردم کوهستانی، از غارتگری ایشان، به کورش شکایت کرده، کورش برای جلوگیری ایشان، سد را بنا نهاده است»[۲۲۵].
برخی از پژوهشگران نیز در این باره مینویسند: «مورخین یهودی، محل ایشان را در قفقاز نشان میدهند و بنابر نص قرآن هم در شمال مملکت ذوالقرنین میان دو کوه، سد یأجوج و مأجوج ساخته شده و راه عبور آنان، به مملکت ذوالقرنین مسدود گردیده است. میدانیم، که کوههای قفقاز، در میان دریای خزر و دریای سیاه واقع است و این دو دریا، برای کشور ایران، سر حد طبیعی بودهاند و تنها ملل وحشی کوهستانی، از راه تنگههای جبال قفقاز به داخل ایران میتاختهاند. از جانبی الفاظ ماشک و توبال با الفاظ مسکو و توبلسک نزدیک است. چینیان، هم از ملل وحشی در این حدود نام میبرند. نزدیک بودن لفظ یواجیج جمع یأجوج با لفظ یواشی و همچنین قرابت لفظی یأجوج با منچوک و منکول و سوابق تاریخی، جای هیچ شبههای باقی نمیگذارد، که یأجوج و مأجوج از سکاییها بودهاند که برای متوقف ساختن حملات ایشان، کورش با داریوش معبر داریال سدی ساخته است»[۲۲۶]. با توجه به اسناد مذکور، میتوان محل سکونت مردمی را، که از وحشیگری قومی به نام یأجوج و مأجوج، به کورش شکایت کرده؛ و از او درخواست کمک نمودهاند، پی برد؛ که آنان ساکنین شمال غربی ایران، بین گروههای دریای خزر و دریای سیاه بودهاند، که پیوسته مورد حمله قبیلهای، از سکاییها بودهاند که از دشتهای شمال غربی به منطقه قفقاز، روی آورده و در سال ۶۰۰ میلادی در سواحل دریای سیاه سکونت داشتهاند؛ لذا با توجه به محل حمله سکاها به مردم آن سرزمین، میتوان به جغرافیای ارض محل احداث سد ذو القرنین یأجوج و ماجوج پرداخت. اکنون ببینیم محل سدی، که کورش احداث نموده، در چه مکانی بوده است؟
برخی از نویسندگان زیر عنوان مکان سد یاجوج و ماجوج مینویسد: «در سرزمین میان دریای خزر و دریای سیاه، سلسله کوههای قفقاز، به صورت دیواری طبیعی وجود دارد و این دیوار کوهستانی، راههای میان و جنوب را مسدود ساخته است، مگر یک راه که باز گذاشته و آن راه، همان تنگهای است، که در میان سلسله کوهها واقع است و شمال و جنوب را به هم متصل میسازد. این تنگه، در عصر حاضر تنگه داریال نامیده میشود و در اطلسهای موجود میان ولادی کیوکز و تفلیس نشان داده میشود و در همان جا تاکنون دیوار آهنی باستانی موجود است و شک نیست که دیوار، همان سدی است که کورش بنا نهاده است؛ زیرا اوصافی که، در قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده، کاملاً بر آن منطبق است و همان طور که قرآن تذکر داده الواح آهنین در ساختمان آن به کار رفته است و مس گداخته برای بستن مفاصل و رخنههای آن استعمال شده و در میان دو دیوار کوهستانی بنا شده است و این صفات همگی در تنگه داریال به عنوان سند بر حقانیت بیان قرآن موجود است... در آثار باستانی ارمنی، این دیوار به بهاک گورایی نامیده شده و معنی این کلمه تنگه کورش یا معبر کورش است و این سند بهخوبی نشان میدهد، که بانی این سد، کورش بوده، علاوه بر این، گواه دیگری نیز وجود دارد، که از جهت ارزش و اهمیت پای کسی از سند مزبور ندارد و آن گواه زبان مردم گرجستان، یعنی قفقاز است؛ زیرا این تنگه در زبان گرجی از روزگارهای قدیم در آهنی نامیده میشده و ترکها آن را در زبان خود دامر کپور ترجمه کردهاند... به علاوه نه سائوس یعنی کورش که هنوز به این نام باقی است در همان ناحیه واقع است و در همگی نقشههایی که در قرن هجدهم، برای آن نواحی تنظیم شده، نام نهر صریحاً ذکر شده است. باید متذکر بود، که این سد کورش غیر از دیوار طولانی و بلندی است که بنام در بند نامیده شده و در روزگار ساسانیان در ساحل دریای خزر بنا شده و در عربی به باب الابواب ترجمه شده است»[۲۲۷]. درباره مشخصات فیزیکی سد، اطلاعاتی را مرحوم زین العابدین رهنما، در مقدمه ترجمه قرآن مجید، سوره کهف[۲۲۸] به نقل از ناسخ التواریخ- هبوط آدم[۲۲۹] به شرح زیر بیان نموده است: «نوشتهاند که طول آن سه یا چهار هزار قدم و عرضش شصت و پنج ذرع و ارتفاعش صد و پنجاه ذرع بود. به عقیده بعضی از مورخان؛ این همان سدالابواب است که انوشیروان عادل آن را ساخت».[۲۳۰]
ذوالقرنین در قرآن
گروهی از قریش به این فکر افتادند که پیامبر اسلام را به اصطلاح آزمایش کنند، پس از مشاوره با یهود مدینه سه مسأله طرح کردند: یکی تاریخچۀ اصحاب کهف، دیگری مسألۀ روح و سوم سرگذشت ذوالقرنین. داستان ذوالقرنین دربارۀ کسی است که افکار فلاسفه و محققان را از دیر زمان تاکنون به خود مشغول داشته، و برای شناخت او تلاش فراوان کردهاند. ما نخست به ذکر داستان ذوالقرنین که در قرآن آمده است میپردازیم که قطع نظر از شناخت تاریخی شخص او، درسی است بسیار آموزنده و پر از نکتهها. سپس برای شناخت شخص او با استفاده از قرائن موجود در قرآن و روایات و گفتار مورخان وارد بحث میشویم. و به تعبیر دیگر ما نخست از «شخصیت» او سخن میگوییم و آنچه از نظر قرآن اهمیت دارد همان موضوع اول است. قرآن در این زمینه میگوید: «از تو دربارۀ ذوالقرنین میپرسند بگو به زودی گوشهای از سرگذشت او را برای شما بازگو میکنم»[۲۳۱]. از اینجا معلوم میشود که داستان ذوالقرنین در میان مردم، قبلاً مطرح بوده منتها اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود، به همین دلیل از پیامبر(ص) توضیحات لازم را در این زمینه خواستند. سپس اضافه میکند «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت بخشیدیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم او هم از این وسائل استفاده کرد تا به غروبگاه آفتاب رسید در آنجا احساس کرد و در نظرش مجسم شد که خورشید در چشمه یا دریای تیره و گلآلودی فرو میرود»[۲۳۲] و این تعبیر نشان میدهد که سرزمینی را که ذوالقرنین به آن رسیده بود دارای لجنزارهای فراوان بود، بهطوری که ذوالقرنین به هنگام غروب آفتاب احساس میکرد، خورشید در آن لجنزارها فرو میرود، همانگونه که همۀ مسافران دریا و ساحلنشینان چنین احساسی را دربارۀ خورشید دارند که در دریا غروب میکند و یا از دریا سر بر میآورد.
به هر حال «در آنجا گروهی از انسانها را یافت» (که مجموعهای از انسانهای نیک و بد بودند). «به ذوالقرنین گفتیم: آیا میخواهی آنها را مجازات کنی و یا روش نیکویی را در میان آنها انتخاب مینمایی؟»[۲۳۳].[۲۳۴] ذوالقرنین «گفت اما کسی را که ستم کرده است مجازات خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز میگردد و خداوند او را عذاب شدید خواهد نمود»[۲۳۵]. این ظالمان و ستمگران هم مجازات این دنیا را میچشند و هم عذاب آخرت را. «و اما کسی که ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما فرمان آسانی به او خواهیم داد»[۲۳۶]. هم با گفتار نیک با او برخورد خواهیم کرد، و هم تکالیف سخت و سنگین بر دوش او نخواهیم گذارد، و خراج و مالیات سنگین نیز از او نخواهیم گرفت. گویا هدف ذوالقرنین از این بیان اشاره به این است که مردم در برابر دعوت من به توحید و ایمان و مبارزۀ با ظلم و شرک و فساد، به دو گروه تقسیم خواهند شد. کسانی که تسلیم این برنامه سازندۀ الهی شوند مطمئناً پاداش نیک خواهند داشته و در امنیت و آسودگی خاطر زندگی خواهند کرد.
اما آنها که در برابر این دعوت موضعگیری خصمانه داشته باشند و به شرک و ظلم و فساد ادامه دهند مجازات خواهند شد. «ذوالقرنین» سفر خود را به غرب پایان داد سپس عزم شرق کرد آنگونه که قرآن میگوید: «بعد از آن از اسباب و وسائلی که در اختیار داشت مجدداً بهره گرفت و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید در آنجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع میکند که در برابر تابش آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم و هیچ گونه سایبانی نداشتند»[۲۳۷]. این جمعیت در مرحلهای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آنجا که برهنه زندگی میکردند. و یا پوشش بسیار کمی که بدن آنها را از آفتاب نمیپوشانید، داشتند[۲۳۸]. آری «این چنین بود کار ذوالقرنین، و ما به خوبی میدانیم او چه امکاناتی (برای پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت»[۲۳۹].[۲۴۰]
سد ذوالقرنین چگونه ساخته شد
قرآن به یکی دیگر از سفرهای ذوالقرنین اشاره کرده میگوید: «بعد از این ماجرا باز از اسباب مهمی که در اختیار داشت بهره گرفت»[۲۴۱]. «همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید، و در آنجا گروهی غیر از آن دو گروه سابق یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند»[۲۴۲]. اشاره به اینکه او به یک منطقۀ کوهستانی رسید و در آنجا جمعیتی (غیر از دو جمعیتی که در شرق و غرب یافته بود) مشاهده کرد که از نظر تمدن در سطح بسیار پایینی بودند،؛ چراکه یکی از روشنترین نشانههای تمدن انسانی، همان سخن گفتن است[۲۴۳]. در این هنگام آن جمعیت که از ناحیۀ دشمنان خونخوار و سرسختی به نام یأجوج و مأجوج در عذاب بودند، مقدم ذوالقرنین را که دارای قدرت و امکانات عظیمی بود، غنیمت شمردند، دست به دامن او زدند و «گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند، آیا ممکن است ما هزینهای در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی»[۲۴۴].
این گفتار آنها، با اینکه حداقل زبان ذوالقرنین را نمیفهمیدند ممکن است از طریق علامت و اشاره بوده باشد، و یا لغت بسیار ناقصی که نمیتوان آن را به حساب آورد[۲۴۵]. از این جمله استفاده میشود که آن جمعیت از نظر امکانات اقتصادی وضع خوبی داشتند، اما از نظر صنعت و فکر و نقشه ناتوان بودند؛ لذا حاضر شدند هزینۀ این سد مهم را بر عهده گیرند مشروط بر اینکه ذوالقرنین طرح و ساختمان آن را پذیرا گردد. اما ذوالقرنین در پاسخ آنها «چنین اظهار داشت که آنچه را پروردگارم در اختیار من گذارده (از آنچه شما میخواهید بگذارید) بهتر است»[۲۴۶] و نیازی به کمک مالی شما ندارم. «مرا با نیرویی یاری کنید، تا میان شما و این دو قوم مفسد، سد نیرومندی قرار دهم»[۲۴۷]. سپس چنین دستور داد: «قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید»[۲۴۸]. هنگامی که قطعات آهن آماده شد، دستور چیدن آنها را به روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملا میان دو کوه را پوشاند»[۲۴۹]. سومین دستور ذوالقرنین این بود که به آنها گفت مواد آتشزا (هیزم و مانند آن) بیاورید و آن را در دو طرف این سد قرار دهید، و با وسائلی که در اختیار دارید «در آن آتش بدمید تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد»[۲۵۰]. در حقیقت او میخواست، از این طریق قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهد و سدّ یکپارچهای بسازد، و با این طرح عجیب، همان کاری را که امروز به وسیلۀ جوشکاری انجام میدهند انجام داد، یعنی به قدری حرارت به آنها داده شد که کمی نرم شدند و به هم جوش خوردند! سرانجام آخرین دستور را چنین صادر کرد: «گفت مس ذوب شده برای من بیاورید تا بروی این سد بریزم»[۲۵۱].
و به این ترتیب مجموعۀ آن سد آهنین را با لایهای از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد! بعضی گفتهاند که در دانش امروز به اثبات رسیده که اگر مقداری مس به آهن اضافه کنند مقاومت آن را بسیار زیادتر میکند، ذوالقرنین چون از این حقیقت آگاه بود اقدام به چنین کاری کرد. سرانجام این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که «آن گروه مفسد، قادر نبودند از آن بالا بروند، و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند»[۲۵۲]. در اینجا ذوالقرنین با اینکه کار بسیار مهمی انجام داده بود، و طبق روش مستکبران میبایست به آن مباهات کند و بر خود ببالد، و یا منتی بر سر آن گروه بگذارد، اما چون مرد خدا بود، با نهایت ادب چنین «اظهار داشت که این از رحمت پروردگار من است»[۲۵۳]. اگر علم و آگاهی دارم و به وسیلۀ آن میتوانم چنین گام مهمی بردارم از ناحیۀ خدا است، و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحیۀ او است. و اگر چنین مصالحی در اختیار من قرار گرفت آن هم از برکت رحمت واسعۀ پروردگار است، من چیزی از خود ندارم که بر خویشتن ببالم و کار مهمی نکردهام که بر گردن بندگان خدا منت گذارم! سپس این جمله را اضافه کرد که گمان نکنید این یک سد جاودانی و ابدی است نه «هنگامی که فرمان پروردگارم فرا رسد آن را در هم میکوبد، و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل میسازد و این وعده پروردگار من حق است»[۲۵۴]. ذوالقرنین در این گفتارش به مسألۀ فناء دنیا و در هم ریختن سازمان آن در آستانۀ رستاخیز اشاره میکند.[۲۵۵]
منابع
پانویس
- ↑ «و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند» سوره کهف، آیه ۸۳.
- ↑ «تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص: ۵۰۰.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۵۹۵.
- ↑ العین، ج ۵، ص ۱۴۱ ـ ۱۴۲، «قرن».
- ↑ لسان العرب، ج ۱۱، ص ۱۳۵ـ۱۳۶، «قرن».
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند» سوره کهف، آیه ۸۳.
- ↑ «تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ «گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟» سوره کهف، آیه ۹۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۷۸.
- ↑ «ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم پس، راهی را پی گرفت. تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری. گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد. و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت. سپس راهی را پی گرفت. تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم. چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم. سپس راهی (دیگر) را پی گرفت. تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند. گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم. پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم. و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۸۴-۹۷.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۲۵؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۱؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴ـ ۱۶۵؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ روحالمعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ الغریبین، ج ۵، ص ۱۵۳۴؛ القاموس المحیط، ج ۲، ص ۱۶۰۷، «قرن»؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ اعلام قرآن، ص ۳۱۵.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۹، ص ۴۰۴.
- ↑ الدر المنثور، ج ۴، ص ۴۳۶؛ روح البیان، ج ۵، ص ۳۴۴؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۲۵۱، «قرن».
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۳۳۹؛ جامع البیان، ج ۱۶، ص ۱۲ ـ ۱۳؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۵.
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۲۵۱.
- ↑ کمال الدین، ص ۳۹۴؛ معانی الاخبار، ص ۴۸.
- ↑ روح البیان، ج ۵، ص ۳۴۴؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۶.
- ↑ اعلام قرآن، ص ۳۱۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۹، ص ۴۰۴.
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۲۵۰.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۶، ص ۱۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۱.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳.
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۲۵۰.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۷۳۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۹، ص ۴۰۴.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۶.
- ↑ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۱۵۶.
- ↑ ذوالقرنین، ص ۱۵.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ نک: بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۳۱۳؛ دائرهالمعارف بستانی، ج ۸، ص ۴۱۱؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۴۳۶.
- ↑ جامعالبیان، ج ۱۷، ص ۲۳؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۴۳۵ ـ ۴۳۶.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۴۳۶.
- ↑ ر. ک: روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۵؛ تفسیر عیاشی، ج ۳، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۴۴.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۱؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۱۵۶.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵؛ التحریر والتنویر، ج ۲۴، ص ۲۱۱.
- ↑ «ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم» سوره کهف، آیه ۸۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵، ۱۶۷؛ ر. ک: مجمع البیان، ج ۶، ص ۵؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۱.
- ↑ «تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۶، ص ۷۵۷؛ المحررالوجیز، ج ۳، ص ۵۳۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۷.
- ↑ «من آن کارها را از پیش خویش نکردم» سوره کهف، آیه ۸۲.
- ↑ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۴۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۷۳۵.
- ↑ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۴۹؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۱؛ الفرقان، ج ۱۶، ص ۱۹۱.
- ↑ ر. ک: مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۷؛ مفردات، ص ۶۸۸، «قول»؛ زادالمسیر، ج ۵، ص ۱۳۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۵۲.
- ↑ «سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد» سوره کهف، آیه ۸۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۱.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۷۰.
- ↑ کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۶۲؛ تفسیر ابوحمزه، ص ۲۴۰.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم پس، راهی را پی گرفت. تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری. گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد. و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت. سپس راهی را پی گرفت. تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم. چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم. سپس راهی (دیگر) را پی گرفت. تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند. گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم. پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم. و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۸۴-۹۷.
- ↑ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۶؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۱؛ دائرة المعارف بستانی، ج ۸، ص ۴۱۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۷.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۵؛ تفسیر عیاشی، ج ۳، ص ۳۳۹ ـ ۳۴۱؛ روحالمعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۵.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۱.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۶۸ ـ ۲۶۹، ۳۹۸؛ الاختصاص، ص ۳۰۹.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم» سوره کهف، آیه ۸۴.
- ↑ «گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟» سوره کهف، آیه ۹۴.
- ↑ «گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم» سوره کهف، آیه ۹۵.
- ↑ «پس، راهی را پی گرفت تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۵-۸۶.
- ↑ «سپس راهی را پی گرفت تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم» سوره کهف، آیه ۸۹-۹۰.
- ↑ «سپس راهی را پی گرفت» سوره کهف، آیه ۹۲.
- ↑ کمال الدین، ص ۲۹۳؛ الخرائج والجرائح، ج ۲، ص ۹۳۰ ـ ۹۳۱؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۴۱.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۳، ص ۱۱۲؛ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۶.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۳، ص ۱۱۲؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۶؛ قصص الانبیاء، ص ۱۲۴.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ «گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت» سوره کهف، آیه ۸۷-۸۸.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم. و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۹۵-۹۷.
- ↑ امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۱۹۶؛ کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۲۹۹؛ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۲۳.
- ↑ مناقب، ج ۱، ص ۳۶۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۲۱.
- ↑ معجم البلدان، ج ۳، ص ۲۴۶؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۲۸؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۸۹.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند» سوره کهف، آیه ۹۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۶۳؛ زاد المسیر، ج ۵، ص ۱۹۰؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۵۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۶۲ ـ ۷۶۳.
- ↑ «ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم» سوره کهف، آیه ۸۴.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ العین، ج ۷، ص ۲۰۳، «سب».
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳.
- ↑ «پس، راهی را پی گرفت» سوره کهف، آیه ۸۵، ۸۹، ۹۲.
- ↑ «سررشته هر کار را به او دادیم» سوره کهف، آیه ۸۴.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۷، ص ۱۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶.
- ↑ «تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند. گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم. پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم. و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۹۳-۹۷.
- ↑ التبیان، ج ۷، ص ۸۶؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۶؛ روح المعانی، ج ۱، ص ۴۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۳.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۵، ص ۲۴۵.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۷۳۶.
- ↑ التبیان، ج ۷، ص ۸۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۰.
- ↑ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۱۵۶.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۷۸.
- ↑ «پس، راهی را پی گرفت تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۵-۸۶.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۱.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۰.
- ↑ نک: التبیان، ج ۷، ص ۸۶ ـ ۸۷.
- ↑ «تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد. و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت» سوره کهف، آیه ۸۶-۸۸.
- ↑ التبیان، ج ۷، ص ۸۷؛ مجمعالبیان، ج ۶، ص ۷۵۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۷ ـ ۱۶۸.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم» سوره کهف، آیه ۹۰.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۸.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱۶، ص ۱۰۹؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۲.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۳۴ ـ ۲۳۵.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۳۴ ـ ۲۳۵.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند» سوره کهف، آیه ۹۲-۹۳.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۳۵ ـ ۲۳۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۷۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۳.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۳۶.
- ↑ «گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟» سوره کهف، آیه ۹۴.
- ↑ «پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم. و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۹۵-۹۷.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۵؛ جامع البیان، ج ۱۷، ص ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۱۶۹.
- ↑ ذوالقرنین، ص ۱۵.
- ↑ ر. ک: کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۷۳؛ نیز ر. ک: ذوالقرنین، ص ۱۸ و ۳۷ ـ ۳۸.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۹، ۳۷۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۲؛ الاربعة الذین ملکوا العالم قدیما، ص ۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ «و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند» سوره کهف، آیه ۸۳.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۷، ص ۱۱؛ التبیان، ج ۷، ص ۸۵؛ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۶، ص ۳۷۸؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۱۵۶.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۹، ۳۷۸.
- ↑ ر. ک: کوروش کبیر، بدرهای، ص ۱۱۲ - ۱۷۹.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ قصص الانبیاء، ص ۱۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶.
- ↑ الامالی، ص ۲۱۵؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۱۸۲؛ اعلام قرآن، ص ۳۱۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۸۱، ۸۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۲.
- ↑ اعلام قرآن، ص ۳۱۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶؛ تفسیر عیاشی، ج ۳، ص ۱۱۱؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۷۳.
- ↑ اعلام قرآن، ص ۳۱۵.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ رک: فتوح مصر و اخبارها، ص ۳۸؛ فتح الباری، ج ۶، ص ۲۷۳؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۸۲.
- ↑ الخطط المقریزیه، ص ۱۴۷؛ نیز ر. ک: دائرهالمعارف بستانی، ج ۸، ص ۴۱.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۶۵؛ دائرهالمعارف بستانی، ج ۸، ص ۴۱۱.
- ↑ کورش کبیر، بدرهای، ص ۱۷۰؛ ذوالقرنین کیست، ص ۳۵.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۶۵.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۶۵.
- ↑ ذوالقرنین کیست، ص ۳۵.
- ↑ آثار الباقیه، ص ۶۴ ـ ۶۶؛ لغتنامه، ج ۱، ص ۱۸۰، «ابوکرب».
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۹۰ ـ ۳۹۱.
- ↑ برای نمونه ر. ک: تفسیر عیاشی، ج ۳، ص ۱۱۰ و ۱۱۲؛ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۷۳۵؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۲.
- ↑ «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟ نابودشان کردیم که آنان گناهکار بودند» سوره دخان، آیه ۳۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴؛ غریب القرآن، ص ۳۵۸؛ المیزان، ج ۱، ص ۳۷۰.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۵۶؛ نیز: الدر المنثور، ج ۴، ص ۴۳۸؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۳۸۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۳.
- ↑ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۶ ـ ۳۷.
- ↑ تفسیر سورآبادی، ج ۲، ص ۱۴۴۶.
- ↑ ر. ک: جامع البیان، ج ۱۷، ص ۱۱ ـ ۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۴۳۶.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۷، ص ۲۳؛ قصص الانبیاء، ص ۱۲۶؛ الدر المنثور، ج، ص ۴۳۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۳؛ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۷؛ الاربعة الذین ملکوا العالم قدیما، ص ۷۱ ـ ۷۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۵؛ نیز نک: روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۷.
- ↑ روح المعانی، ج ۱۶، ص ۳۷؛ الاربعة الذین ملکوا العالم قدیما، ص ۷۲.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۱۹، ۳۶؛ اعلام قرآن، ص ۳۱۵ ـ ۳۱۶.
- ↑ نک: اعلام قرآن، ص ۳۱۵ ـ ۳۱۶.
- ↑ اعلام قرآن، ص ۳۱۶.
- ↑ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۱۷۷؛ اوراق پراکنده، ص ۱۱۶.
- ↑ کورش کبیر، بدرهای، ص ۱۷۳.
- ↑ کتاب نُبی، ج ۲، ص ۲۴۶؛ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۴۱.
- ↑ الموسوعة الاسلامیه، ج ۶، ص ۱۱۳۴.
- ↑ کورش کبیر، بدرهای، ص ۱۷۱.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۲؛ روح البیان، ج ۵، ص ۳۴۴ ـ ۳۴۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۰۶؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۲ ـ ۸۳.
- ↑ کتاب نُبی، ج ۲، ص ۲۴۸؛ التحریر والتنویر، ج ۱۶، ص ۲۳؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۱۵۶.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۲۵۰، «قول»؛ دایرة المعارف تشیع، ج ۸، ص ۶۲.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۹ ـ ۴۷؛ نیز: کورش کبیر، بدرهای ص ۹۳ ـ ۹۷، ۱۶۹.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۲۹ - ۳۰: نیز رک: الاربعة الذین ملکوا العالم قدیما، ص ۷۴.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۴۶؛ ر. ک: کورش کبیر، بدرهای، ص ۱۷۵ ـ ۱۷۶.
- ↑ کوروش کبیر، ابوالکلام، ص ۱۸، ۳۸ ـ ۴۸، ۵۰ - ۵۱.
- ↑ نک: المیزان، ج ۱۳، ص ۳۹۱ ـ ۳۹۶.
- ↑ کورش کبیر، بدرهای، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۹.
- ↑ نک: اعلام قرآن، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۲.
- ↑ دایرهالمعارف فارسی، ص ۱۵۴۱؛ ذوالقرنین کیست، ص ۴۴ ـ ۶۰؛ بینات، ش ۱۶، ص ۱۶۱، «کوروش هرگز ذوالقرنین نیست».
- ↑ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۴۳۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۶، ص ۱۱؛ التبیان، ج ۷، ص ۸۵؛ الکشاف، ج ۲، ص ۷۴۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۸۳.
- ↑ نک: بینات، ش ۱۶، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۳، «کوروش هرگز ذوالقرنین نیست!».
- ↑ دایرهالمعارف فارسی، ص ۱۵۴۱.
- ↑ روحالمعانی، ج ۱۶، ص ۳۵ ـ ۳۶؛ اعلام قرآن، ص ۳۱۹.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۶، ص ۲۲؛ نیز نک: ذوالقرنین، ص ۲۰.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۶، ص ۲۲.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۶، ص ۲۲.
- ↑ علی مردی، عباس، مقاله «ذوالقرنین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۵۴۲.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان، ج۲۶، ص۳۰۴.
- ↑ محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۲۰- ۳۱۹.
- ↑ عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۶۷.
- ↑ عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۶۹.
- ↑ حسین، عماد زاده، تاریخ انبیا از آدم تا خاتم، ص۳۴۳.
- ↑ محمد، خزائلی، اعلام قرآن، ص۳۲۲.
- ↑ سند شماره ۱، ۲، تاریخ انبیا، صص ۹ و ۳۴۸.
- ↑ مقدمه ترجمه قرآن مجید، ج۲، ص۵۴۲.
- ↑ ناسخ التواریخ، ج۱، ص۸۰.
- ↑ عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۷۱.
- ↑ ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا﴾ «و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند» سوره کهف، آیه ۸۳.
- ↑ ﴿إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا * فَأَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾ «ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم * پس، راهی را پی گرفت * تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۴-۸۶.
- ↑ سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ بعضی از مفسران از تعبیر (ما به ذوالقرنین گفتیم) میخواهند نبوت او را استفاده کنند، ولی این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیامبران نیز وجود داشته اما نمیتوان انکار کرد که این تعبیر بیشتر نبوت را در نظر انسان مجسم میکند.
- ↑ ﴿قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا﴾ «گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد» سوره کهف، آیه ۸۷.
- ↑ ﴿وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا﴾ «و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت» سوره کهف، آیه ۸۸.
- ↑ ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا﴾ «سپس راهی را پی گرفت * تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم» سوره کهف، آیه ۸۹-۹۰.
- ↑ بعضی از مفسران این احتمال را نیز بعید ندانستهاند که آنها خانه و مسکنی نداشتند تا آنها را از تابش آفتاب بپوشاند. احتمال دیگری که در این جمله گفتهاند این است که سرزمین آنها یک بیابان فاقد کوه و درخت و پناهگاه بود، و چیزی که آنها را از آفتاب بپوشاند و سایه دهد در آن بیابان وجود نداشت. در عین حال تفسیرهای فوق منافاتی با هم ندارند.
- ↑ ﴿كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا﴾ «چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم» سوره کهف، آیه ۹۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۴۷۵.
- ↑ ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا﴾ «سپس راهی را پی گرفت» سوره کهف، آیه ۹۲.
- ↑ ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا﴾ «تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند» سوره کهف، آیه ۹۳.
- ↑ بعضی نیز این احتمال را دادهاند که منظور این نیست که آنها به زبانهای معروف آشنا نبودند، بلکه آنها محتوای سخن را درک نمیکردند، یعنی از نظر فکری بسیار عقب مانده بودند.
- ↑ ﴿قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا﴾ «گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟» سوره کهف، آیه ۹۴.
- ↑ این احتمال را نیز دادهاند که تفاهم میان آنها به وسیلۀ بعضی از مترجمین یا به الهام الهی، همچون سخن گفتن بعضی از پرندگان با سلیمان، بوده است.
- ↑ سوره کهف، آیه ۹۵.
- ↑ ﴿قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا﴾ «گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم» سوره کهف، آیه ۹۵.
- ↑ سوره کهف، آیه ۹۶.
- ↑ سوره کهف، آیه ۹۶.
- ↑ سوره کهف، آیه ۹۶.
- ↑ ﴿آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا﴾ «پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم» سوره کهف، آیه ۹۶.
- ↑ ﴿فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾ «و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۹۷.
- ↑ سوره کهف، آیه ۹۸.
- ↑ ﴿قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا﴾ «گفت: این بخشایشی از سوی پروردگار من است و چون وعده پروردگارم فرا رسد آن را با خاک یکسان خواهد کرد و وعده پروردگارم راستین است» سوره کهف، آیه ۹۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۴۷۸.