پرش به محتوا

اشعث بن قیس کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه ')
خط ۵۵: خط ۵۵:
اشعث یک [[شخصیت]] دو چهره و از [[منافقان]] [[روزگار]] بود و در فرصت‌های مختلف طبق [[هوای نفس]] از [[قدرت]] [[حاکم]] [[پیروی]] می‌کرد. هنگامی که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[خلافت]] رسید، اشعث با آن حضرت [[بیعت]] کرد و اعلام [[وفاداری]] نمود. اما طولی نکشید که [[خیانت]] او آشکار شد؛ لذا [[شیخ طوسی]]، اشعث را از [[اصحاب حضرت علی]]{{ع}} به شمار آورده و در ادامه می‌نویسد: او سرانجام یک خارجی مسلک [[ملعون]] گردید<ref>رجال طوسی، ص۳۵.</ref>. [[ابن اثیر]] و دیگران نوشته‌اند: اشعث از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود و در [[خدمت]] امیرالمؤمنین{{ع}} درآمد و در [[نبرد جمل]] و [[صفین]] در رکاب آن حضرت جنگید<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۹۸؛ الاصابه، ج۱، ص۸۸ و سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۷۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>
اشعث یک [[شخصیت]] دو چهره و از [[منافقان]] [[روزگار]] بود و در فرصت‌های مختلف طبق [[هوای نفس]] از [[قدرت]] [[حاکم]] [[پیروی]] می‌کرد. هنگامی که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[خلافت]] رسید، اشعث با آن حضرت [[بیعت]] کرد و اعلام [[وفاداری]] نمود. اما طولی نکشید که [[خیانت]] او آشکار شد؛ لذا [[شیخ طوسی]]، اشعث را از [[اصحاب حضرت علی]]{{ع}} به شمار آورده و در ادامه می‌نویسد: او سرانجام یک خارجی مسلک [[ملعون]] گردید<ref>رجال طوسی، ص۳۵.</ref>. [[ابن اثیر]] و دیگران نوشته‌اند: اشعث از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود و در [[خدمت]] امیرالمؤمنین{{ع}} درآمد و در [[نبرد جمل]] و [[صفین]] در رکاب آن حضرت جنگید<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۹۸؛ الاصابه، ج۱، ص۸۸ و سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۷۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>


بعد از [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، امیرالمؤمنین{{ع}} همچنان او را حاکم [[ارمنستان]] و [[آذربایجان]] قرار داده بود<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۲۰۷.</ref> ولی به خاطر اسراف‌هایی که اشعث هنگام استانداری در [[زمان]] [[حکومت عثمان]] داشت و هم به خاطر سهل‌انگاری‌هایی که داشت، حضرت او را جهت [[جنگ]] با [[سپاه شام]] از آذربایجان فرا خواندند. [[نامه]] به این مضمون بود: "از امیرالمؤمنین علی به [[اشعث بن قیس]]: اما بعد؛ اگرچه امروز زمانه تو نیست پس باید در کار بیعت قبل از دیگران وارد شوی. اگر سستی‌هایی در کارت نبود، بر آنهایی که قبلاً [[خلیفه]] شناخته شدند مقدم و سزاوارتر بودی. اگر [[پرهیزکاری]] را پیشه کنی، بعضی از کارهایت جبران برخی دیگر را خواهد کرد. حال بدان که [[مردم]] با من بیعت کردند ولی [[طلحه]] و [[زبیر]] بی‌جهت [[بیعت]] مرا شکستند و [[عایشه]] را تحریک کرده به طرف [[بصره]] حرکت دادند و [[پرچم]] [[مخالفت]] علیه من برافراشتند. هر چه به آنها [[پند]] دادم و [[اصرار]] کردم از همان راهی که رفته‌اند باز گردند، ولی گوش ندادند، با ایشان جنگیدم و آنها را مغلوب نموده با بقیه به [[احسان]] و [[نیکی]] [[رفتار]] کردم. تو هم [[خیال]] نکن که این [[شغل]] مخصوص توست بلکه آن، امانتی در دست تو است و [[اموال]] زیر دست تو [[مال]] خداست و تو هم خزینه دار خدایی من [[تسلیم]] کنی. امیدوارم برای تو از [[زمامداران]] [[ناصالح]] نباشم به شرط آن‌که از راه راست [[منحرف]] نشوی. {{متن حدیث|وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌}}"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۴۵۶.</ref>.
بعد از [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، امیرالمؤمنین{{ع}} همچنان او را حاکم [[ارمنستان]] و [[آذربایجان]] قرار داده بود<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۲۰۷.</ref> ولی به خاطر اسراف‌هایی که اشعث هنگام استانداری در [[زمان]] [[حکومت عثمان]] داشت و هم به خاطر سهل‌انگاری‌هایی که داشت، حضرت او را جهت [[جنگ]] با [[سپاه شام]] از آذربایجان فرا خواندند. [[نامه]] به این مضمون بود: "از امیرالمؤمنین علی به [[اشعث بن قیس]]: اما بعد؛ اگرچه امروز زمانه تو نیست پس باید در کار بیعت قبل از دیگران وارد شوی. اگر سستی‌هایی در کارت نبود، بر آنهایی که قبلاً [[خلیفه]] شناخته شدند مقدم و سزاوارتر بودی. اگر [[پرهیزکاری]] را پیشه کنی، بعضی از کارهایت جبران برخی دیگر را خواهد کرد. حال بدان که [[مردم]] با من بیعت کردند ولی [[طلحه]] و [[زبیر]] بی‌جهت [[بیعت]] مرا شکستند و [[عایشه]] را تحریک کرده به طرف [[بصره]] حرکت دادند و [[پرچم]] [[مخالفت]] علیه من برافراشتند. هر چه به آنها [[پند]] دادم و [[اصرار]] کردم از همان راهی که رفته‌اند باز گردند، ولی گوش ندادند، با ایشان جنگیدم و آنها را مغلوب نموده با بقیه به [[احسان]] و [[نیکی]] [[رفتار]] کردم. تو هم [[خیال]] نکن که این [[شغل]] مخصوص توست بلکه آن، امانتی در دست تو است و [[اموال]] زیر دست تو [[مال]] خداست و تو هم خزینه دار خدایی من [[تسلیم]] کنی. امیدوارم برای تو از [[زمامداران]] [[ناصالح]] نباشم به شرط آنکه از راه راست [[منحرف]] نشوی. {{متن حدیث|وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌}}"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۴۵۶.</ref>.


[[امام]]{{ع}} [[نامه]] را به [[زیاد بن مرحب همدانی]] و به قولی به [[زیاد بن کعب]]<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۲۱.</ref> داد و به او فرمود به [[آذربایجان]] رفته و نامه را به [[اشعث بن قیس]] برساند. پسرعموی اشعث بن قیس که در [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود نیز نامه‌ای بدین مضمون به اشعث بن قیس نوشت: "اما بعد؛ پسر عموی من اشعث بن قیس، بدان بعد از [[قتل عثمان]] [[مهاجر]] و [[انصار]] بلکه بزرگان و [[برگزیدگان]] [[صحابه]] با امیرالمؤمنین{{ع}} بیعت کردند، من هم با ایشان موافقت کردم و [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] را در آن دانستم. چون در کار [[عثمان]] [[تأمل]] کردم، برای من چیزی معلوم نشد که مانع [[پیروی]] از امیرالمؤمنین{{ع}} شود. حال او نامه‌ای به تو نوشته است و تو را به بیعت خویش خوانده، چون بر مضمون نامه حضرت [[آگاه]] شوی مبادا که تأمل کنی و به عذری [[پناه]] ببری. بیعت کن که امیرالمؤمنین{{ع}}، امروز امام به [[حق]] و [[خلیفه]] مطلق و از گذشته و [[آینده]] فاضل‌تر است. باید آنچه را نوشته‌ام راست بدانی و مرا [[صدیق]] خود بشماری. والسلام"<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>. زمانی که زیاد نزد [[اشعث بن قیس]] رسید و [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و نوشته پسر عموی او را رسانید، اشعث بن قیس آنها را خواند و دستور داد تا [[مردم]] به [[مسجد]] بیایند. چون مردم جمع شدند، [[اشعث]] بالای [[منبر]] رفت و خطبه‌ای خواند و گفت: "امیرالمؤمنین [[عثمان]] [[ولایت]] [[آذربایجان]] را به من داده بود چنان‌چه تا حال در دست من است و برای او واقعه‌ای رخ داد و شما از اتفاقاتی که میان امیرالمؤمنین علی{{ع}} و [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رخ داد و جنگ‌هایی که کردند، [[آگاه]] هستید و این را بدانید که [[مهاجر]] و [[انصار]] بر [[خلافت]] و [[امامت]] او متفق شده‌اند. امیرالمؤمنین علی{{ع}} مردی بزرگ و عالی تبار است، نامه نوشته و مرا نیز [[دعوت]] کرده، در این باره [[رأی]] شما چیست؟" مردم همگی گفتند: به امامت و خلافت او [[راضی]] هستیم و غیر از او کسی را [[خلیفه]] نمی‌دانیم<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>.
[[امام]]{{ع}} [[نامه]] را به [[زیاد بن مرحب همدانی]] و به قولی به [[زیاد بن کعب]]<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۲۱.</ref> داد و به او فرمود به [[آذربایجان]] رفته و نامه را به [[اشعث بن قیس]] برساند. پسرعموی اشعث بن قیس که در [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود نیز نامه‌ای بدین مضمون به اشعث بن قیس نوشت: "اما بعد؛ پسر عموی من اشعث بن قیس، بدان بعد از [[قتل عثمان]] [[مهاجر]] و [[انصار]] بلکه بزرگان و [[برگزیدگان]] [[صحابه]] با امیرالمؤمنین{{ع}} بیعت کردند، من هم با ایشان موافقت کردم و [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] را در آن دانستم. چون در کار [[عثمان]] [[تأمل]] کردم، برای من چیزی معلوم نشد که مانع [[پیروی]] از امیرالمؤمنین{{ع}} شود. حال او نامه‌ای به تو نوشته است و تو را به بیعت خویش خوانده، چون بر مضمون نامه حضرت [[آگاه]] شوی مبادا که تأمل کنی و به عذری [[پناه]] ببری. بیعت کن که امیرالمؤمنین{{ع}}، امروز امام به [[حق]] و [[خلیفه]] مطلق و از گذشته و [[آینده]] فاضل‌تر است. باید آنچه را نوشته‌ام راست بدانی و مرا [[صدیق]] خود بشماری. والسلام"<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>. زمانی که زیاد نزد [[اشعث بن قیس]] رسید و [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و نوشته پسر عموی او را رسانید، اشعث بن قیس آنها را خواند و دستور داد تا [[مردم]] به [[مسجد]] بیایند. چون مردم جمع شدند، [[اشعث]] بالای [[منبر]] رفت و خطبه‌ای خواند و گفت: "امیرالمؤمنین [[عثمان]] [[ولایت]] [[آذربایجان]] را به من داده بود چنان‌چه تا حال در دست من است و برای او واقعه‌ای رخ داد و شما از اتفاقاتی که میان امیرالمؤمنین علی{{ع}} و [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رخ داد و جنگ‌هایی که کردند، [[آگاه]] هستید و این را بدانید که [[مهاجر]] و [[انصار]] بر [[خلافت]] و [[امامت]] او متفق شده‌اند. امیرالمؤمنین علی{{ع}} مردی بزرگ و عالی تبار است، نامه نوشته و مرا نیز [[دعوت]] کرده، در این باره [[رأی]] شما چیست؟" مردم همگی گفتند: به امامت و خلافت او [[راضی]] هستیم و غیر از او کسی را [[خلیفه]] نمی‌دانیم<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>.
۲۱۸٬۴۳۸

ویرایش