کمیل بن زیاد نخعی در نهج البلاغه
مقدمه
کمیل بن زیاد نخعی، از یاران ویژه امام علی (ع) و از اصحاب سر ایشان و از راویان حدیث امام (ع) بود. او فردی عابد، مطیع امر امام (ع) و مورد اعتماد ایشان بود. روایتهایی از مصاحبتها و آموزشهای امام (ع) با کمیل وجود دارد. یکی از معروفترین دعاهایی که از امام (ع) نقل شده، دعای خضر است که آن را به کمیل بن زیاد آموخت. کمیل همراه امام در مسجد نشسته بود. بعضی از یاران از امام پرسیدند که منظور از آیه شریفه "در آن شب هر امری با حکمت معین میشود"[۱] چیست؟ امام فرمود: "آن، شب نیمه شعبان است... هیچ بندهای آن شب را زنده نگاه نمیدارد در آن دعای خضر (ع) را نمیخواند، مگر اینکه دعایش مستجاب شود." کمیل چندی بعد نزد امام آمد و از امام خواست دعای خضر را به او آموزش دهد. امام (ع) خطاب به او فرمود: "هرگاه این دعا را حفظ کردی، آن را هر هر شب جمعه بخوان، یا هر ماه یکبار، یا در هر سال یکبار، یا در طول عمر خود یکبار؛ در اینصورت محفوظ مانی و یاری شوی و روزی داده شوی و از مغفرت الهی محروم نخواهی شد." سپس به او فرمود: "ای کمیل! طولانی بودن همصحبتی تو با ما باعث شد آنچه را که خواستی به تو بدهیم و بعد دعا را به او آموخت".
روایتی دیگر در نهج البلاغه چنین نقل شده است: کمیل، فرزند زیاد گوید: امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) دست مرا گرفت و به سوی صحرا برد، آنگاه آه غمگینانهای از دل برکشید و چنین فرمود: "ای کمیل، بهراستی این دلها مخزن اسرارند و برترین آنها، رازدارترینِ آنهاست، پس آنچه میگویم از من نگهدار. مردم سه گروهاند: عالِم ربانی، دانشجوی در راه نجات، و فرومایگانی که هر فریادگری را پاسخ گویند و از هر سو که باد آید روان شوند، از نور دانش بهره نگیرند و به پایگاه محکمی پناه نبرند. ای کمیل، دانش برتر از ثروت است، زیرا دانش تو را حراست کند، ولی تو باید مال را حراست کنی، اگر از مال برداری کم شود، ولی هرچه از دانش آموزش دهی رشد و افزایش یابد، و آنکه بر پایه ثروت اوج گیرد با نابودی آن فرو افتد. ای کمیل، شناخت دانش و فراگیریِ آن از دین است که باید بدان پایبند بود. علم وسیله کسب طاعت الهی در زندگی و ذکر خیر پس از ارتحال است. دانش ماندگار است و ثروت ناپایدار و بیاعتبار. ای کمیل، ثروتاندوزان در عین زندگانی مردهاند و دانشمندان تا روزگار باقی است زندهاند. بدنهاشان از دست شود اما یاد و نامشان در دلهاست." آنگاه به سینه مبارک اشاره کرد و فرمود: "در اینجا دانش انباشته است اگر دانشپذیری بیابم. آری، کسی هست که تیزفهم است، ولی امین نیست، دین را وسیله رسیدن به دنیا قرار دهد و از نعمتها و علوم الهی علیه بندگان و دوستانش کمک گیرد. یا فرمانبردار دانشمندان است ولی از بصیرت و آگاهی به دور، و با اندک شبههای در دل او، تردید پدید آید. بدانید که هیچیک از این دو به مقصد نرسند. یا سخت لذتجوست و در برابر شهوات عنان اختیار از کف دهد، یا حریص بر گردآوری و ذخیره مال است. این دو نیز اصلاً پاسدار دین نیستند و بیش از هر چیز به حیوانات چرنده شبیهاند. این چنین، دانش با مرگ اهلش میمیرود. آری، زمین از حجت خدا که برای او قیام کند خالی نمانَد. حجتهای الهی یا ظاهر و مشهورند یا در هالهای از خوف پنهان، تا آنان که نشانههای روشن خداییاند از دست نروند. ایشان چندند و کجایند و تا چه زمانی ترسان و پنهاناند. به خدا سوگند، آنان از نظر شمار اندکاند، ولی در پیشگاه پروردگار قدرشان از همه بالاتر است. خداوند به وسیله آنان حجتها و معجزاتش را حفظ کند تا آنها را به حجتهای بعدی سپارند و در قلوب همانندانشان باور سازند. دانش راستین بر امامان هجوم آرد و روح یقین در وجودشان تبلور یابد و آنچه را خوشگذرانان سخت میپندارند آسان دانند و بدانچه جاهلان از آن به وحشت آیند انس گیرند. در دنیا با بدنهایی که روحهاشان به ملکوت اعلی پیوسته است همدماند. اینان جانشینان خدا در زمین و دعوتگران به سوی دین اویند. آه آه که چقدر به دیدارشان مشتاقم ای کمیل؛ اگر خواستی باز گرد[۲].
نیز از سفارشهای امام (ع) به او چنین است: ای کمیل، خانوادهات را دستور ده که روز را به فراگیری اخلاق نیک بپردازند و شباهنگاه در پیکمکرسانی به افتادگان باشند. سوگند به خدایی که صداها را شنود، هرکس دلی را شاد کند خداوند از آن شادی، لطفی برای او ذخیره کند که به هنگام نزول بلا، چون سیل در سرازیری به دادش رسد تا آن بلا را از او بگردانَد، همانگونه که شتر غریب را از چراگاه برانند[۳].
کمیل بن زیاد، فرماندار هِیت
امام (ع) کمیل را به فرمانداری شهر هیت، از نواحی عراق، برگزید. لکن او گرچه فردی مورد اطمینان بود، اما عملکرد مناسبی از خود نشان نداد. کمیل در دفع حملات افراد معاویه به نواحی عراق ناکارامد بود و برای جبران ضعف خود و مقابله به مثل، به برخی مناطق زیر نظر معاویه حمله میبرد. از اینرو سفیان بن عوف، مأمور معاویه، از عدم حضور او و سپاهیانش در شهر بهره برد و بدون ایجاد مزاحمت از هیت عبور کرد و به غارت شهر انبار پرداخت. امام روش او را نپسندید و ضمن نامهای او را بهدلیل ناتوانی در طرد دشمن مورد نکوهش قرار داد[۴]. از آن پس کمیل بن زیاد برای جبران قصور خود و جبران ناخشنودی امام، همواره مترصد فرصت بود، تا اینکه با خبر شد سپاهی را بهسوی منطقه عراق گسیل داشته است. کمیل تصمیم گرفت با سپاه دشمن به مقابله برخیزد. از اینرو به همراه چهارصد سوار به سوی آنها روانه شد و موفق به غافلگیری و درهم شکستن سپاه معاویه شد. کمیل در نامهای خبر پیروی خود را برای امام نوشت. امام (ع) از این خبر شادمان شد و از عملکرد و حمایت او به نیکی یاد کرد و گمان نیک خود را نسبت به او ابراز داشت. اما در عین حال ضرورت اجازه از امام قبل از هر اقدام را به او گوشزد کرد.
شهادت کمیل
هنگامی که حجاج بن یوسف ثقفی والی کوفه شد، بر شیعیان سخت گرفت. او کمیل را طلبید، اما کمیل گریخت. حجاج برای بازگشت کمیل حقوق خاندان و قبیله او را قطع کرد. کمیل که وضعیت را اینگونه دید، خود را تسلیم کرد و در مواجهه با حجاج سخنانی قاطع و تند بر زبان راند. حجاج نیز دستور داد سر او را از بدن جدا کنند. شهادت کمیل در سال ۸۲ یا ۸۳ اتفاق افتاد[۵].
منابع
پانویس
- ↑ ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ ﴾؛ سوره دخان، آیه ۴
- ↑ «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹
- ↑ «يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ، وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ؛ فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً، فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ، كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۴۹
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ؛ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ [لَهَا] بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لَا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ؛ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لَا مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً، وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۱
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۶۵۲-۶۵۵.