زید بن اسلم عجلانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نسب زید بن اسلم بن ثعلبة عَجلانی، به طایفه بَلّی از قبیله قُضاعَه می‌رسد؛[۱] ولی پدرانش با پیمان به طایفه اوسی بنی‌ عُبید بن زید بن مالک پیوسته بودند، از این‌رو او را انصاری نیز دانسته‌اند[۲].

زید در غزوه بدر و اُحُد حضور داشت[۳] و در اعزام تبوک و تأمین تدارک سپاه در سال ۹ هجری صدقه اندکی به پیامبر پیشکش کرد[۴]. از این گزارش می‌توان دریافت که زید بن اسلم جزو طبقات فرو دست جامعه بوده و مِلْک و باغی از خود نداشته، بلکه کارگری بوده که برای دیگران کار می‌کرده است. برخی از منافقان اوسی، مانند معتب بن قشیر و عبداللّه‌ بن نبتل، زید را به جهت انفاق اندکش سرزنش کردند که آیه ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۵] نازل شد[۶]. در این آیه اشاره شده که برخی مؤمنان صدقه دهنده، در انفاق خود به اندازه توانشان عمل می‌کنند (صدقه آنان اندک است) و کسانی که بر صدقه این مؤمنان عیب گرفته و آنان را ریشخند می‌کنند، عذاب دردناکی در انتظارشان است.

به نقلِ عبیداللّه‌ بن ابی رافع، وی در سال ۳۶ هجری در نبرد صفّین کنار حضرت علی (ع) بوده است[۷].[۸]

زید بن أسلم (متوفای ۱۳۶) و فرزندان او

زید غلام عمر بن خطاب بوده است. حماد بن زید می‌گوید: وارد مدینه شدم در حالی که مردم دربارۀ زید بن أسلم سخنانی می‌گفتند، از عبیدالله بن عمر بن خطاب[۹] پرسیدم: ما تقول في مولاكم قال:... إنه يفسر القرآن برأيه[۱۰]؛ شما دربارۀ غلامتان چه می‌گویید گفت:... همانا قرآن را طبق نظر خود تفسیر می‌کرد.

و بر اساس روایات فریقین تفسیر قرآن به رأی حرام است؛ پیامبر اکرم در این باره می‌فرمایند: «من فسر القرآن برأيه فقد افترى على الله الكذب»[۱۱]؛ هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند در حقیقت به خدا دروغ بزرگی بسته است. و در جای دیگر آمده است: «من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده في النار»[۱۲]؛ هر کس قرآن را بر اساس نظر خود تفسیر کند جایگاهش در آتش است.

این فرد با این توصیفات همان کسی است که سیوطی در مورد وی گفته بود: وعلماء أهل المدينة في التفسير: زيد بن أسلم الذي أخذ عنه ابنه عبدالرحمان بن زيد[۱۳]؛ و از علمای تفسیر مدینه زید بن اسلم است که فرزندش عبدالرحمان بن زید بن اسلم و از او حدیث اخذ کرده است. عبدالله بن زید بن اسلم متوفای ۱۶۴، عبدالرحمان بن زید بن اسلم متوفای ۱۸۲ و اسامة بن زید بن اسلم متوفای در حکومت منصور دوانقی سه برادرند که هر سه از پدر خود -زید بن اسلم- روایت می‌کنند. ذهبی در الکاشف در مورد عبدالرحمان می‌گوید: ضعفوه[۱۴]- یعنی همه او را تضعیف کرده‌اند-. دارقطنی او را در کتاب الضعفاء والمتروکین آورده است[۱۵].

احمد می‌گوید: عبدالله ثقة والآخران ضعيفان[۱۶]؛ عبدالله ثقه است و برادران دیگر وی ضعیف هستند. ابن حجر در تقریب التهذیب و بسیاری از علما عبدالرحمان بن زید بن اسلم را تضعیف کرده‌اند[۱۷].[۱۸]

منابع

پانویس

  1. الطبقات، ج ۳، ص ۳۵۴؛ النسب، ص ۳۷۱ - ۳۷۲؛ جمهرة انساب العرب، ص ۴۴۳.
  2. الطبقات، ج ۳، ص ۳۵۶؛ معرفة الصحابه، ج ۳، ص ۱۱۶۳ - ۱۱۶۴؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۵۳۶.
  3. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۸۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۶۰؛ الطبقات، ج ۳، ص ۳۵۶.
  4. المغازی، ج ۳، ص ۹۹۱، ۱۰۶۹؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۱۵.
  5. «آنان که به مؤمنان داوطلب دادن صدقه‌ها و به کسانی که جز توان (اندک) خود چیزی (برای دادن صدقه) نمی‌یابند طعنه می‌زنند و آنان را به ریشخند می‌گیرند، خداوند به ریشخندشان می‌گیرد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۹.
  6. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۸۴.
  7. اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۲۵؛ الاصابه، ج ۲، ص ۴۸۹.
  8. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «زید بن اسلم عجلانی»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  9. عبیدالله بن عمر همان کسی است که هرمزان را کشت.
  10. الکامل فی الضعفاء، ج۳، ص۲۰۸؛ تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۲۸۹؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۹۸، حدیث ۲۹۸۹.
  11. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۰۹، حدیث ۳۳۵۶۷.
  12. تفسیر کبیر، ج۷، ص۱۴۸.
  13. الاتقان، ج۲، ص۴۹۹، حدیث ۶۳۹۸.
  14. الکاشف، ج۱، ص۶۲۸، حدیث ۳۱۹۶.
  15. الضعفاء والمتروکین، ج۱، ص۱۵، حدیث ۳۳۲.
  16. میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۶۴، حدیث ۴۸۶۸.
  17. الضعفاء الصغیر، ج۱، ص۷۴، حدیث ۲۰۸؛ الجرح والتعدیل، ج۲، ص۲۸۵؛ ج۵، ص۵۹، ۲۳۳؛ الضعفاء اصفهانی، ج۱، ص۱۰۲، ۱۲۲؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۴۰، حدیث ۳۸۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۶۴، حدیث ۴۸۶۸.
  18. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۷۱.