ابوسروعه نوفلی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابوسروعه نوفلی در تراجم و رجال]] - [[ابوسروعه نوفلی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = ابوسروعه نوفلی | مداخل مرتبط = [[ابوسروعه نوفلی در تراجم و رجال]] - [[ابوسروعه نوفلی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = ابوسروعه نوفلی
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر قدیمی مکه.jpg
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی مکه
| نام کامل = عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف قرشی نوفلی
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = ابوسروعه
| لقب = 
| اهل =
| از قبیله = [[نوفل]] 
| از تیره =   
| پدر = 
| مادر = [[خدیجه بنت عیاض بن رافع]] 
| همسر = [[یحیی بنت ابواهاب]]   
| پسر =
| دختر =
| خواهر =
| برادر = 
| خویشاوندان =
| وابستگان =
| تاریخ تولد = 
| محل تولد =
| محل زندگی = [[مکه]]
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت =
| تاریخ شهادت =
| محل شهادت =
| طول عمر =
| محل دفن =
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[پیامبر خاتم]]
| از طبقه =
| در جنگ = 
| نقش‌ها =
| فعالیت‌ها = 
| علت شهرت =
| علت درگذشت = 
| علت شهادت =
| راوی از =
| روایات مشهور =
| مشایخ او = 
| راویان از او =
| آخرین راوی از او =
}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
نام او [[عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف قرشی نوفلی]]<ref>طبرانی، ج۱۷، ص۳۵۱؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۳۲.</ref> و از اهالی [[مکه]] است. در اینکه ابوسروعه [[کنیه]] کیست، [[اختلاف]] است<ref>ابن حجر، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. برخی ابو سروعه را [[برادر]] عقبة بن حارث دانسته‌اند که این قول نسب‌شناسان است<ref>ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۲.</ref> و به نقل [[ابن حجر]]<ref>ج۴، ص۴۲۷ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref> ابواحمد عسکری نیز همین نظر را صحیح دانسته است. برخی مانند [[مصعب زبیری]]، ابوسروعه را برادر [[مادری]] عقبة بن حارث دانسته‌اند<ref>ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۹.</ref>، اما [[اهل حدیث]]<ref>ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۲؛ ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref> و بیشتر کسانی که از ابوسروعه نام برده‌اند، او را کنیة عقبة بن حارث بن عامر می‌دانند<ref>عبد الرزاق صنعانی، ج۹، ص۲۳۲؛ بخاری، ج۶، ص۴۳۰؛ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۴.</ref>. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۸۲.</ref> با استناد به قول [[جابر بن عبدالله انصاری]] که گفته است: [[خبیب]] را، ابوسروعه عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل به [[قتل]] رساند، صحیح‌ترین اقوال را در نام ابوسروعه، عقبة بن حارث دانسته است. نام [[مادر]] ابوسروعه، [[خدیجه]] یا اُمامه، دختر [[عیاض بن رافع]] است که از تیره [[خزاعه]] [[قبیله]] [[اسلم]] بود<ref>ابن سعد، ج۶، ص۶.</ref>. پدرش حارث، جزو [[اطعام]] کنندگان [[مشرکان]] در [[روز]] [[بدر]] به شمار می‌آمد<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۹.</ref> که همان روز کشته شد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۳.</ref>. [[حجیر بن ابی اهاب تمیمی]]، دایی و پسر عموی ابوسروه، [[خبیب بن عدی]] را که در حادثه [[رجیع]] - [[سال سوم هجری]] به [[اسارت]] [[قبایل]] [[عضل]] و قاره درآمده بود، به هشتاد مثقال طلا یا پنجاه شتر<ref>واقدی، ج۱، ص۳۵۷.</ref> خرید و ابوسروعه او را به ازای [[خون]] پدرش که در بدر کشته شده بود، کشت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۱۸۰؛ ابن سعد، ج۲، ص۴۳؛ طبری، ج۲، ص۵۳۹.</ref>. [[ابواهاب]] - دایی ابوسروعه. و حارث، [[پدر]] ابوسروعه، در [[جاهلیت]] به دزدیدن [[اموال]] [[کعبه]] متهم بودند<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۶.</ref>. ابو سروعه از [[مسلمانان]] [[فتح مکه]] - [[مسلمة]] الفتح - است<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۱۸۲؛ مزی، ج۲۰، ص۱۹۲.</ref>.
نام او [[عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف قرشی نوفلی]]<ref>طبرانی، ج۱۷، ص۳۵۱؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۳۲.</ref> و از اهالی [[مکه]] است. در اینکه ابوسروعه [[کنیه]] کیست، [[اختلاف]] است<ref>ابن حجر، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. برخی ابو سروعه را [[برادر]] عقبة بن حارث دانسته‌اند که این قول نسب‌شناسان است<ref>ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۲.</ref> و به نقل [[ابن حجر]]<ref>ج۴، ص۴۲۷ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref> ابواحمد عسکری نیز همین نظر را صحیح دانسته است. برخی مانند [[مصعب زبیری]]، ابوسروعه را برادر [[مادری]] عقبة بن حارث دانسته‌اند<ref>ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۹.</ref>، اما [[اهل حدیث]]<ref>ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۲؛ ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref> و بیشتر کسانی که از ابوسروعه نام برده‌اند، او را کنیة عقبة بن حارث بن عامر می‌دانند<ref>عبد الرزاق صنعانی، ج۹، ص۲۳۲؛ بخاری، ج۶، ص۴۳۰؛ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۴.</ref>. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۸۲.</ref> با استناد به قول [[جابر بن عبدالله انصاری]] که گفته است: [[خبیب]] را، ابوسروعه عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل به [[قتل]] رساند، صحیح‌ترین اقوال را در نام ابوسروعه، عقبة بن حارث دانسته است. نام [[مادر]] ابوسروعه، [[خدیجه]] یا اُمامه، دختر [[عیاض بن رافع]] است که از تیره [[خزاعه]] [[قبیله]] [[اسلم]] بود<ref>ابن سعد، ج۶، ص۶.</ref>. پدرش حارث، جزو [[اطعام]] کنندگان [[مشرکان]] در [[روز]] [[بدر]] به شمار می‌آمد<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۹.</ref> که همان روز کشته شد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۳.</ref>. [[حجیر بن ابی اهاب تمیمی]]، دایی و پسر عموی ابوسروه، [[خبیب بن عدی]] را که در حادثه [[رجیع]] - [[سال سوم هجری]] به [[اسارت]] [[قبایل]] [[عضل]] و قاره درآمده بود، به هشتاد مثقال طلا یا پنجاه شتر<ref>واقدی، ج۱، ص۳۵۷.</ref> خرید و ابوسروعه او را به ازای [[خون]] پدرش که در بدر کشته شده بود، کشت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۱۸۰؛ ابن سعد، ج۲، ص۴۳؛ طبری، ج۲، ص۵۳۹.</ref>. [[ابواهاب]] - دایی ابوسروعه. و حارث، [[پدر]] ابوسروعه، در [[جاهلیت]] به دزدیدن [[اموال]] [[کعبه]] متهم بودند<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۶.</ref>. ابو سروعه از [[مسلمانان]] [[فتح مکه]] - [[مسلمة]] الفتح - است<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۱۸۲؛ مزی، ج۲۰، ص۱۹۲.</ref>.


عقبة بن حارث. یعنی همان ابوسروعه. می‌گوید: ام یحیی دختر [[ابواهاب]] را به زنی گرفتم. پس از مدتی [[زن]] سیاه پوستی نزد ما آمد و چنین می‌پنداشت که من و همسرم را در [[کودکی]] شیر داده است. موضوع را [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کردم، آن [[حضرت]] مطلبی نفرمود. دوباره خدمت آن حضرت عرض کردم: آن زن [[دروغ]] می‌گوید. رسول خدا{{صل}} فرمود: "از کجا می‌دانی دروغ می‌گوید، مطلبی را مدعی شده، رهایش کن"<ref>ابن سعد، ج۶، ص۶؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۴.</ref>.
عقبة بن حارث. یعنی همان ابوسروعه. می‌گوید: ام یحیی دختر [[ابواهاب]] را به زنی گرفتم. پس از مدتی [[زن]] سیاه پوستی نزد ما آمد و چنین می‌پنداشت که من و همسرم را در [[کودکی]] شیر داده است. موضوع را [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} عرض کردم، آن [[حضرت]] مطلبی نفرمود. دوباره خدمت آن حضرت عرض کردم: آن زن [[دروغ]] می‌گوید. رسول خدا {{صل}} فرمود: «از کجا می‌دانی دروغ می‌گوید، مطلبی را مدعی شده، رهایش کن»<ref>ابن سعد، ج۶، ص۶؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۴.</ref>.


عقبة بن حارث می‌گوید: روزی رسول خدا{{صل}} بعد از [[خواندن نماز]] عصر با [[شتاب]] از [[مسجد]] بیرون رفت. [[مردم]] از این کار آن حضرت در شگفت شدند. وقتی رسول خدا{{صل}} بازگشت، متوجه [[شگفتی]] مردم شد، فرمود: "در [[خانه]] مقداری طلا بود، [[دوست]] نداشتم شب در خانه‌ام باشد، رفتم آن را پخش کردم و بازگشتم"<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۸۳.</ref>. این [[روایت]] را [[ابن ابی ملیکه]] از عقبة بن حارث نقل کرده، ولی [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۶، ص۳۰۹.</ref> به نقل از ایوب گفته است: ابن ابی ملیکه، عقبة بن حارث را [[درک]] نکرده، و روایت [[عقبه]] را [[عبید بن ابی مریم]] برای ابن ابی ملیکه نقل کرده است، بنابراین، [[راوی]] این روایت باید غیر از ابوسروعه باشد؛ در حالی که [[بخاری]] و برخی دیگر از صاحبان مجامیع [[روایی]]، روایت ابوسروعه را از طریق ابن ابی ملیکه نقل کرده‌اند<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۷؛ بخاری، ج۶، ص۱۲۶؛ ترمذی، ج۲، ص۳۱.</ref>.
عقبة بن حارث می‌گوید: روزی رسول خدا {{صل}} بعد از [[خواندن نماز]] عصر با [[شتاب]] از [[مسجد]] بیرون رفت. [[مردم]] از این کار آن حضرت در شگفت شدند. وقتی رسول خدا {{صل}} بازگشت، متوجه [[شگفتی]] مردم شد، فرمود: «در [[خانه]] مقداری طلا بود، [[دوست]] نداشتم شب در خانه‌ام باشد، رفتم آن را پخش کردم و بازگشتم»<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۸۳.</ref>. این [[روایت]] را [[ابن ابی ملیکه]] از عقبة بن حارث نقل کرده، ولی [[ابن ابی‌حاتم]]<ref>ابن ابی‌حاتم، ج۶، ص۳۰۹.</ref> به نقل از ایوب گفته است: ابن ابی ملیکه، عقبة بن حارث را [[درک]] نکرده، و روایت [[عقبه]] را [[عبید بن ابی مریم]] برای ابن ابی ملیکه نقل کرده است، بنابراین، [[راوی]] این روایت باید غیر از ابوسروعه باشد؛ در حالی که [[بخاری]] و برخی دیگر از صاحبان مجامیع [[روایی]]، روایت ابوسروعه را از طریق ابن ابی ملیکه نقل کرده‌اند<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۷؛ بخاری، ج۶، ص۱۲۶؛ ترمذی، ج۲، ص۳۱.</ref>.


تمام آنچه از او در ایام [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] گزارش شده، دو روایت زیر است که روایت اول را خود ابوسروعه از [[زمان]] [[ابوبکر]]، و روایت دوم را [[عبدالله بن عمر]] درباره او نقل کرده است. ابوسروعه می‌گوید: ابوبکر بعد از تمام شدن [[نماز عصر]] همراه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به راه افتاد. در بین راه سلاله رسول خدا{{صل}}، [[حسن بن علی]]{{ع}} را دید که در حال [[بازی]] با [[کودکان]] بود. پس او را بر گردن خود سوار کرد و در نوازش او می‌گفت: {{عربی|"بأَبِي شَبِيهٌ بالنبيِّ، ليسَ شَبِيهٌ بعَلِيٍّ "}}؛ و [[امام علی]]{{ع}} از شنیدن این سخنان می‌خندید<ref>ابن بطرین، ص۴۰۰.</ref>.
تمام آنچه از او در ایام [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] گزارش شده، دو روایت زیر است که روایت اول را خود ابوسروعه از [[زمان]] [[ابوبکر]]، و روایت دوم را [[عبدالله بن عمر]] درباره او نقل کرده است. ابوسروعه می‌گوید: ابوبکر بعد از تمام شدن [[نماز عصر]] همراه [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} به راه افتاد. در بین راه سلاله رسول خدا {{صل}}، [[حسن بن علی]] {{ع}} را دید که در حال [[بازی]] با [[کودکان]] بود. پس او را بر گردن خود سوار کرد و در نوازش او می‌گفت: {{عربی|«بأَبِي شَبِيهٌ بالنبيِّ، ليسَ شَبِيهٌ بعَلِيٍّ »}}؛ و [[امام علی]] {{ع}} از شنیدن این سخنان می‌خندید<ref>ابن بطرین، ص۴۰۰.</ref>.


[[عبدالله بن عمر]] می‌گوید: برادرم [[عبدالرحمان]] در [[روزگار]] [[خلافت]] پدرم، همراه ابوسروعه در [[مصر]] شراب خوردند و پس از درآمدن از مستی، خود را به [[والی مصر]]، [[عمرو بن عاص]] معرفی کردند و از او خواستند تا با زدن حد بر ایشان، آنان را [[پاک]] کند، ولی عمرو بن عاص که خود شراب خورده و مست بود، متوجه نشد. عبدالله بن عمر می‌گوید: من سر برادرم و ابوسروعه را تراشیدم و در آن [[زمان]] همراه حد، سر را نیز می‌تراشیدند. و عمرو بن عاص آنان را حد زد، اما [[عمر]] قانع نشد و بار دوم بر پسرش عبدالرحمان حد جاری کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۲۳۲؛ بیهقی، ج۸، ص۳۱۲؛ خطیب بغدادی، ج۳، ص۷۵.</ref>، این در حالی است که هیچ کدام از [[فرق اسلامی]]، جاری کردن دوباره حد را بر یک [[جرم]] جایز نمی‌دانند. از این‌رو، برخی از [[منابع اهل سنت]] درصدد برآمده‌اند حد زدن دوباره عمر را بر فرزندش توجیه کنند<ref>خطیب بغدادی، ج۳، ص۷۵؛ ابن عساکر، ج۴۴، ص۳۲۴.</ref>. ابوسروعه در زمان خلافت [[عبدالله بن زبیر]] درگذشت<ref>ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref>. او از [[ابوبکر]] [[روایت]] دارد و [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عبید بن ابی مریم مکی]] از او روایت نقل کرده‌اند<ref>ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوسروعه نوفلی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۳۰-۳۳۱.</ref>
[[عبدالله بن عمر]] می‌گوید: برادرم [[عبدالرحمان]] در [[روزگار]] [[خلافت]] پدرم، همراه ابوسروعه در [[مصر]] شراب خوردند و پس از درآمدن از مستی، خود را به [[والی مصر]]، [[عمرو بن عاص]] معرفی کردند و از او خواستند تا با زدن حد بر ایشان، آنان را [[پاک]] کند، ولی عمرو بن عاص که خود شراب خورده و مست بود، متوجه نشد. عبدالله بن عمر می‌گوید: من سر برادرم و ابوسروعه را تراشیدم و در آن [[زمان]] همراه حد، سر را نیز می‌تراشیدند. و عمرو بن عاص آنان را حد زد، اما [[عمر]] قانع نشد و بار دوم بر پسرش عبدالرحمان حد جاری کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۲۳۲؛ بیهقی، ج۸، ص۳۱۲؛ خطیب بغدادی، ج۳، ص۷۵.</ref>، این در حالی است که هیچ کدام از [[فرق اسلامی]]، جاری کردن دوباره حد را بر یک [[جرم]] جایز نمی‌دانند. از این‌رو، برخی از [[منابع اهل سنت]] درصدد برآمده‌اند حد زدن دوباره عمر را بر فرزندش توجیه کنند<ref>خطیب بغدادی، ج۳، ص۷۵؛ ابن عساکر، ج۴۴، ص۳۲۴.</ref>. ابوسروعه در زمان خلافت [[عبدالله بن زبیر]] درگذشت<ref>ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref>. او از [[ابوبکر]] [[روایت]] دارد و [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عبید بن ابی مریم مکی]] از او روایت نقل کرده‌اند<ref>ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوسروعه نوفلی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۳۰-۳۳۱.</ref>
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[خدیجه بنت عیاض بن رافع]] (مادر)
* [[یحیی بنت ابواهاب]] (همسر)
* [[نوفل]] (قبیله)
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۲: خط ۷۷:
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:نوفل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۴۲

ابوسروعه نوفلی
تصویر قدیمی مکه
نام کاملعقبة بن حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف قرشی نوفلی
جنسیتمرد
کنیهابوسروعه
از قبیلهنوفل
مادرخدیجه بنت عیاض بن رافع
همسریحیی بنت ابواهاب
محل زندگیمکه
از اصحابپیامبر خاتم

مقدمه

نام او عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف قرشی نوفلی[۱] و از اهالی مکه است. در اینکه ابوسروعه کنیه کیست، اختلاف است[۲]. برخی ابو سروعه را برادر عقبة بن حارث دانسته‌اند که این قول نسب‌شناسان است[۳] و به نقل ابن حجر[۴] ابواحمد عسکری نیز همین نظر را صحیح دانسته است. برخی مانند مصعب زبیری، ابوسروعه را برادر مادری عقبة بن حارث دانسته‌اند[۵]، اما اهل حدیث[۶] و بیشتر کسانی که از ابوسروعه نام برده‌اند، او را کنیة عقبة بن حارث بن عامر می‌دانند[۷]. ابن عبدالبر[۸] با استناد به قول جابر بن عبدالله انصاری که گفته است: خبیب را، ابوسروعه عقبة بن حارث بن عامر بن نوفل به قتل رساند، صحیح‌ترین اقوال را در نام ابوسروعه، عقبة بن حارث دانسته است. نام مادر ابوسروعه، خدیجه یا اُمامه، دختر عیاض بن رافع است که از تیره خزاعه قبیله اسلم بود[۹]. پدرش حارث، جزو اطعام کنندگان مشرکان در روز بدر به شمار می‌آمد[۱۰] که همان روز کشته شد[۱۱]. حجیر بن ابی اهاب تمیمی، دایی و پسر عموی ابوسروه، خبیب بن عدی را که در حادثه رجیع - سال سوم هجری به اسارت قبایل عضل و قاره درآمده بود، به هشتاد مثقال طلا یا پنجاه شتر[۱۲] خرید و ابوسروعه او را به ازای خون پدرش که در بدر کشته شده بود، کشت[۱۳]. ابواهاب - دایی ابوسروعه. و حارث، پدر ابوسروعه، در جاهلیت به دزدیدن اموال کعبه متهم بودند[۱۴]. ابو سروعه از مسلمانان فتح مکه - مسلمة الفتح - است[۱۵].

عقبة بن حارث. یعنی همان ابوسروعه. می‌گوید: ام یحیی دختر ابواهاب را به زنی گرفتم. پس از مدتی زن سیاه پوستی نزد ما آمد و چنین می‌پنداشت که من و همسرم را در کودکی شیر داده است. موضوع را خدمت رسول خدا (ص) عرض کردم، آن حضرت مطلبی نفرمود. دوباره خدمت آن حضرت عرض کردم: آن زن دروغ می‌گوید. رسول خدا (ص) فرمود: «از کجا می‌دانی دروغ می‌گوید، مطلبی را مدعی شده، رهایش کن»[۱۶].

عقبة بن حارث می‌گوید: روزی رسول خدا (ص) بعد از خواندن نماز عصر با شتاب از مسجد بیرون رفت. مردم از این کار آن حضرت در شگفت شدند. وقتی رسول خدا (ص) بازگشت، متوجه شگفتی مردم شد، فرمود: «در خانه مقداری طلا بود، دوست نداشتم شب در خانه‌ام باشد، رفتم آن را پخش کردم و بازگشتم»[۱۷]. این روایت را ابن ابی ملیکه از عقبة بن حارث نقل کرده، ولی ابن ابی‌حاتم[۱۸] به نقل از ایوب گفته است: ابن ابی ملیکه، عقبة بن حارث را درک نکرده، و روایت عقبه را عبید بن ابی مریم برای ابن ابی ملیکه نقل کرده است، بنابراین، راوی این روایت باید غیر از ابوسروعه باشد؛ در حالی که بخاری و برخی دیگر از صاحبان مجامیع روایی، روایت ابوسروعه را از طریق ابن ابی ملیکه نقل کرده‌اند[۱۹].

تمام آنچه از او در ایام خلافت ابوبکر و عمر گزارش شده، دو روایت زیر است که روایت اول را خود ابوسروعه از زمان ابوبکر، و روایت دوم را عبدالله بن عمر درباره او نقل کرده است. ابوسروعه می‌گوید: ابوبکر بعد از تمام شدن نماز عصر همراه علی بن ابی طالب (ع) به راه افتاد. در بین راه سلاله رسول خدا (ص)، حسن بن علی (ع) را دید که در حال بازی با کودکان بود. پس او را بر گردن خود سوار کرد و در نوازش او می‌گفت: «بأَبِي شَبِيهٌ بالنبيِّ، ليسَ شَبِيهٌ بعَلِيٍّ »؛ و امام علی (ع) از شنیدن این سخنان می‌خندید[۲۰].

عبدالله بن عمر می‌گوید: برادرم عبدالرحمان در روزگار خلافت پدرم، همراه ابوسروعه در مصر شراب خوردند و پس از درآمدن از مستی، خود را به والی مصر، عمرو بن عاص معرفی کردند و از او خواستند تا با زدن حد بر ایشان، آنان را پاک کند، ولی عمرو بن عاص که خود شراب خورده و مست بود، متوجه نشد. عبدالله بن عمر می‌گوید: من سر برادرم و ابوسروعه را تراشیدم و در آن زمان همراه حد، سر را نیز می‌تراشیدند. و عمرو بن عاص آنان را حد زد، اما عمر قانع نشد و بار دوم بر پسرش عبدالرحمان حد جاری کرد[۲۱]، این در حالی است که هیچ کدام از فرق اسلامی، جاری کردن دوباره حد را بر یک جرم جایز نمی‌دانند. از این‌رو، برخی از منابع اهل سنت درصدد برآمده‌اند حد زدن دوباره عمر را بر فرزندش توجیه کنند[۲۲]. ابوسروعه در زمان خلافت عبدالله بن زبیر درگذشت[۲۳]. او از ابوبکر روایت دارد و عبدالرحمان بن عوف و عبید بن ابی مریم مکی از او روایت نقل کرده‌اند[۲۴][۲۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. طبرانی، ج۱۷، ص۳۵۱؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۳۲.
  2. ابن حجر، ج۲، ص۲۲۶.
  3. ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۲.
  4. ج۴، ص۴۲۷ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.
  5. ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۹.
  6. ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۲؛ ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.
  7. عبد الرزاق صنعانی، ج۹، ص۲۳۲؛ بخاری، ج۶، ص۴۳۰؛ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۴.
  8. ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۸۲.
  9. ابن سعد، ج۶، ص۶.
  10. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۹.
  11. ابن سعد، ج۲، ص۱۳.
  12. واقدی، ج۱، ص۳۵۷.
  13. ابن هشام، ج۳، ص۱۸۰؛ ابن سعد، ج۲، ص۴۳؛ طبری، ج۲، ص۵۳۹.
  14. طبری، ج۲، ص۲۸۶.
  15. ابن عبدالبر، ج۲، ص۱۸۲؛ مزی، ج۲۰، ص۱۹۲.
  16. ابن سعد، ج۶، ص۶؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۴.
  17. ابن سعد، ج۲، ص۱۸۳.
  18. ابن ابی‌حاتم، ج۶، ص۳۰۹.
  19. احمد بن حنبل، ج۴، ص۷؛ بخاری، ج۶، ص۱۲۶؛ ترمذی، ج۲، ص۳۱.
  20. ابن بطرین، ص۴۰۰.
  21. عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۲۳۲؛ بیهقی، ج۸، ص۳۱۲؛ خطیب بغدادی، ج۳، ص۷۵.
  22. خطیب بغدادی، ج۳، ص۷۵؛ ابن عساکر، ج۴۴، ص۳۲۴.
  23. ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.
  24. ابن حجر، ج۴، ص۴۲۷.
  25. محمدی، رمضان، مقاله «ابوسروعه نوفلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۳۰-۳۳۱.