احباط و تکفیر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
از بین رفتن [[ثواب]] عمل توسط [[گناهان]] را [[احباط]]، و بر عکس آن، از بین رفتن [[عقاب]] [[اعمال]] توسط کارهای شایسته را [[تکفیر]] گویند.
احباط در لغت مصدر باب [[افعال]] از مادّه {{عربی|حَبِطَ يَحْبِطُ حَبْطاً و حُبُوطاً}}، به معنای از بین بردن و [[فاسد]] کردن عمل است و زمانی به کار می‌رود که شخصی عملی را انجام دهد و سپس آن را فاسد کرده و از بین ببرد<ref>لسان العرب، ج۷، ص۲۷۲؛ کتاب العین، جزء ۳، ص۱۷۴.</ref>. تکفیر نیز مصدر باب تفعیل از مادّه [[کفر]] به معنای پوشانیدن است. در [[زبان عرب]] به کشاورز [[کافر]] می‌گویند؛ چراکه بذر را در زیر خاک می‌پوشاند، و از آنجا که کفر سراسر [[قلب]] کافر را می‌پوشاند، به او کافر گفته می‌شود<ref>تاج العروس، ج۳، ص۵۲۵-۵۲۶؛ لسان العرب، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>.
مسئله [[احباط و تکفیر]] با توجه به این که به [[اعمال انسان‌ها]] و نتایج حاصل از آن مربوط می‌شود از [[تاریخ]] کهنی برخوردار است، و می‌توان گفت پیشینه این بحث، از [[زمان]] [[تکلیف]] [[انسان]] شروع می‌شود، چنان‌که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>.
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز رانده شدن [[ابلیس]] از درگاه [[خداوند]] پس از شش‌هزار سال [[عبادت]] را مصداق احباط دانسته است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>.
احباط و تکفیر و مشتقات آنها به ترتیب شانزده و چهارده بار در [[قرآن]] مطرح، و در همه موارد به عمل نسبت داده شده است. از این‌رو، اهمیت بحث احباط بدان جهت است که اولاً، این بحث به طور گسترده در قرآن و [[روایات]] مطرح شده است، ثانیاً، با توجه به [[تفاسیر]] گوناگونی که از این بحث شده است، اگر [[حقیقت]] آن به [[درستی]] بررسی نشود چه بسا انسان با انجام دادن گناهی دچار [[یأس]] و [[ناامیدی]] شده و تمامی اعمالش را بر باد رفته تصور کند، و همین حالت، باعث غوطه‌ور شدن هرچه بیشتر وی در گرداب [[گناهان]] گردد. از طرفی اگر [[حقیقت]] [[تکفیر]] درست تبیین نشود ممکن است [[آدمی]] به عملکردهای خویش بیش از اندازه [[خوش‌بین]] شده، دچار [[غرور]] و [[نخوت]] گشته و به صورت گستاخانه به [[گناه]] دست بیالاید. بنابراین مسئله [[احباط و تکفیر]] شیوه‌ای است که آدمی را در حوزه عملکردهایش در میان [[خوف و رجا]] قرار می‌دهد که بهترین حالت برای [[بندگان]] خداست.
[[متکلمان اسلامی]] نیز این بحث را به [[تبعیت از قرآن]] به طور مبسوط مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. این بحث در [[کلام اسلامی]] به تناسبی، ذیل مباحث [[وعد و وعید]] و گاهی ذیل مباحث [[معاد]] و [[ثواب و عقاب]] مطرح شده است.
[[احباط]] در اصطلاح [[متکلمان]] بدان معناست که گناه یا [[عقاب]] متأخر، موجب از بین رفتن [[طاعت]] یا [[ثواب]] متقدم می‌شود. در مقابل، تکفیر به معنای آن است که طاعت یا ثواب متأخر باعث از بین رفتن [[معصیت]] یا عقاب متقدم می‌گردد<ref>کشف المراد، ص۴۱۳؛ المنقذ من التقلید، جزء۲، ص۴۲.</ref>. در برخی منابع احباط و تکفیر را به معنای پوشانیدن عمل دانسته‌اند، یعنی [[عمل قبیح]] آثار ثواب را می‌پوشاند، همین‌گونه عمل شایسته، آثار [[قبیح]] گناهان را می‌پوشاند<ref>تاج العروس، ج۳، ص۵۲۷.</ref>؛ این معنا از احباط و تکفیر، معنایی دقیق و ظریف است که در جمع اقوال مختلف در این بحث و رسیدن به حقیقت مسئله، بسیار مفید و راه‌گشا خواهد بود.
چنان‌که بیان شد بحث احباط در کلام اسلامی به صورت گسترده مطرح شده و دیدگاه‌های متفاوتی در این زمینه ارائه گردیده است. نزد متکلمان، معروف است که [[معتزله]] به احباط و تکفیر معتقدند، هر چند در چگونگی آن، اختلاف‌نظر دارند<ref>شرح الاصول الخمسه، ص۶۲۴.</ref>. از طرفی [[اشاعره]] و بیشتر [[امامیه]] و [[مرجئه]] قائل به بطلان احباط هستند<ref>اوائل المقالات، ص۹۶؛ کشف المراد، ص۴۱۳؛ شرح المقاصد، جزء ۴، ص۱۴۲.</ref>. از میان [[متکلمان امامیه]] به [[نوبختیان]] نسبت داده شده که [[احباط]] اعتزالی را پذیرفته‌اند<ref>اوائل المقالات، ص۹۶.</ref>. البته از برخی آثار نوبختیان، قول به بطلان احباط استفاده می‌شود<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۹۳.</ref>. بنابراین معلوم می‌شود که همه نوبختیان به ثبوت احباط [[معتقد]] نبوده‌اند. علاوه بر نوبختیان، برخی از [[متکلمان]] متأخر [[امامیه]]، احباط به معنای تعدیل‌شده آن را پذیرفته‌اند<ref>نور البراهین، ص۴۲۰؛ الحاشیة علی الهیات الشرح الجدید للتجرید، ص۴۷۰؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۳۳۴.</ref>.
قبل از بررسی دیدگاه‌ها لازم است به چند نکته اشاره شود:
# احباط هرچند به عمل نسبت داده شده است، ولی مراد از [[حبط عمل]]، آثار و نتایج آن است<ref>المیزان، ج۲، ص۱۶۸.</ref>؛ چراکه عمل در ظرف زمانی خاصی صورت گرفته و زائل می‌شود<ref>تفسیر کبیر، ج۶، ص۳۸.</ref>، بنابراین آن‌چه از عمل باقی می‌ماند آثار و نتایج آن است.
#مراد از حبط آثار عمل، تنها شامل آثار [[اخروی]] عمل نمی‌شود، بلکه اعم از آثار [[دنیوی]] و اخروی است. همان‌گونه که [[ایمان]] [[زندگی]] [[آخرت]] را [[پاکیزه]] می‌کند، [[زندگی دنیا]] را نیز پاکیزه و [[نورانی]] می‌سازد. وهکذا [[کفر]] بعد از ایمان نیز هم‌چنان‌که در آخرت عذاب‌آور است، [[زندگی دنیوی]] را نیز برای [[کافر]] تنگ و تاریک می‌کند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۶۸.</ref>.
#در بحث از احباط عمل، تنها [[اعمال عبادی]] و [[قربی]] محل بحث نیست، بلکه احباط شامل تمامی افعالی است که [[انسان]] به قصد [[سعادت]] و کمال زندگی‌اش آن را انجام می‌دهد؛ چراکه حبط در برخی موارد، در مورد کسانی چون کافر و [[منافق]] وارد شده است، که هیچ عمل قربی و [[عبادی]] ندارند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>.
عمده محل [[اختلاف]] در این مسئله در ناحیه احباط است، و در مورد [[تکفیر]] اختلاف اساسی وجود ندارد؛ چراکه تکفیر به [[بخشش گناهان]] از جانب [[خداوند]] مربوط می‌شود و از نظر [[عقلی]]، مانعی ندارد که خداوند از [[عقوبت]] مجرمی درگذرد<ref>منشور جاوید، ج۸، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref>.
اگر کسی بعد از ایمان و [[عمل صالح]]، کافر شود، در این صورت کفر او باعث از بین رفتن تمام [[اعمال شایسته]] او خواهد بود، سرّ مطلب آن است که [[توحید]] و [[شرک]] نقطه مقابل هم بوده و در موضوع واحد جمع نمی‌شوند، از این‌رو، در [[قیامت]] برای [[مشرکان]] [[حساب]] و میزانی برگزار نخواهد شد، چون با وجود [[کفر]] و شرک، تمام اعمالشان حبط و [[باطل]] می‌شود<ref>الحکمة المتعالیه، ج۹، ص۳۱۰.</ref>. بنابراین محلّ [[نزاع]] در صورتی است که [[انسان]]، [[ایمان]] و [[عمل صالح]] را با [[گناه]] در آمیزد<ref>شرح المقاصد، ج۴، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[احباط‍‌ و تکفیر (مقاله)|مقاله «احباط‍‌ و تکفیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۱۷۷.</ref>
== احباط‍‌ در فرهنگ شیعه==
واژه "[[احباط‍‌]]" به معنای [[اعراض]]، [[باطل]] کردن و از میان بردن عمل و [[ثواب]] است<ref>تاج العروس‌، ۵/ ۱۱۷.</ref> و از نظر [[دینی]] آن را گویند که [[کردار نیک انسان]] به سبب [[کردار زشت]] او [[باطل]] گردد و بی‌مزد بماند. واژه [[احباط]] شانزده بار در [[قرآن]] آمده است.
واژه "[[احباط‍‌]]" به معنای [[اعراض]]، [[باطل]] کردن و از میان بردن عمل و [[ثواب]] است<ref>تاج العروس‌، ۵/ ۱۱۷.</ref> و از نظر [[دینی]] آن را گویند که [[کردار نیک انسان]] به سبب [[کردار زشت]] او [[باطل]] گردد و بی‌مزد بماند. واژه [[احباط]] شانزده بار در [[قرآن]] آمده است.



نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۹

مقدمه

از بین رفتن ثواب عمل توسط گناهان را احباط، و بر عکس آن، از بین رفتن عقاب اعمال توسط کارهای شایسته را تکفیر گویند. احباط در لغت مصدر باب افعال از مادّه حَبِطَ يَحْبِطُ حَبْطاً و حُبُوطاً، به معنای از بین بردن و فاسد کردن عمل است و زمانی به کار می‌رود که شخصی عملی را انجام دهد و سپس آن را فاسد کرده و از بین ببرد[۱]. تکفیر نیز مصدر باب تفعیل از مادّه کفر به معنای پوشانیدن است. در زبان عرب به کشاورز کافر می‌گویند؛ چراکه بذر را در زیر خاک می‌پوشاند، و از آنجا که کفر سراسر قلب کافر را می‌پوشاند، به او کافر گفته می‌شود[۲]. مسئله احباط و تکفیر با توجه به این که به اعمال انسان‌ها و نتایج حاصل از آن مربوط می‌شود از تاریخ کهنی برخوردار است، و می‌توان گفت پیشینه این بحث، از زمان تکلیف انسان شروع می‌شود، چنان‌که خدای سبحان می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۳]. امیرمؤمنان(ع) نیز رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند پس از شش‌هزار سال عبادت را مصداق احباط دانسته است[۴].

احباط و تکفیر و مشتقات آنها به ترتیب شانزده و چهارده بار در قرآن مطرح، و در همه موارد به عمل نسبت داده شده است. از این‌رو، اهمیت بحث احباط بدان جهت است که اولاً، این بحث به طور گسترده در قرآن و روایات مطرح شده است، ثانیاً، با توجه به تفاسیر گوناگونی که از این بحث شده است، اگر حقیقت آن به درستی بررسی نشود چه بسا انسان با انجام دادن گناهی دچار یأس و ناامیدی شده و تمامی اعمالش را بر باد رفته تصور کند، و همین حالت، باعث غوطه‌ور شدن هرچه بیشتر وی در گرداب گناهان گردد. از طرفی اگر حقیقت تکفیر درست تبیین نشود ممکن است آدمی به عملکردهای خویش بیش از اندازه خوش‌بین شده، دچار غرور و نخوت گشته و به صورت گستاخانه به گناه دست بیالاید. بنابراین مسئله احباط و تکفیر شیوه‌ای است که آدمی را در حوزه عملکردهایش در میان خوف و رجا قرار می‌دهد که بهترین حالت برای بندگان خداست. متکلمان اسلامی نیز این بحث را به تبعیت از قرآن به طور مبسوط مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. این بحث در کلام اسلامی به تناسبی، ذیل مباحث وعد و وعید و گاهی ذیل مباحث معاد و ثواب و عقاب مطرح شده است.

احباط در اصطلاح متکلمان بدان معناست که گناه یا عقاب متأخر، موجب از بین رفتن طاعت یا ثواب متقدم می‌شود. در مقابل، تکفیر به معنای آن است که طاعت یا ثواب متأخر باعث از بین رفتن معصیت یا عقاب متقدم می‌گردد[۵]. در برخی منابع احباط و تکفیر را به معنای پوشانیدن عمل دانسته‌اند، یعنی عمل قبیح آثار ثواب را می‌پوشاند، همین‌گونه عمل شایسته، آثار قبیح گناهان را می‌پوشاند[۶]؛ این معنا از احباط و تکفیر، معنایی دقیق و ظریف است که در جمع اقوال مختلف در این بحث و رسیدن به حقیقت مسئله، بسیار مفید و راه‌گشا خواهد بود. چنان‌که بیان شد بحث احباط در کلام اسلامی به صورت گسترده مطرح شده و دیدگاه‌های متفاوتی در این زمینه ارائه گردیده است. نزد متکلمان، معروف است که معتزله به احباط و تکفیر معتقدند، هر چند در چگونگی آن، اختلاف‌نظر دارند[۷]. از طرفی اشاعره و بیشتر امامیه و مرجئه قائل به بطلان احباط هستند[۸]. از میان متکلمان امامیه به نوبختیان نسبت داده شده که احباط اعتزالی را پذیرفته‌اند[۹]. البته از برخی آثار نوبختیان، قول به بطلان احباط استفاده می‌شود[۱۰]. بنابراین معلوم می‌شود که همه نوبختیان به ثبوت احباط معتقد نبوده‌اند. علاوه بر نوبختیان، برخی از متکلمان متأخر امامیه، احباط به معنای تعدیل‌شده آن را پذیرفته‌اند[۱۱].

قبل از بررسی دیدگاه‌ها لازم است به چند نکته اشاره شود:

  1. احباط هرچند به عمل نسبت داده شده است، ولی مراد از حبط عمل، آثار و نتایج آن است[۱۲]؛ چراکه عمل در ظرف زمانی خاصی صورت گرفته و زائل می‌شود[۱۳]، بنابراین آن‌چه از عمل باقی می‌ماند آثار و نتایج آن است.
  2. مراد از حبط آثار عمل، تنها شامل آثار اخروی عمل نمی‌شود، بلکه اعم از آثار دنیوی و اخروی است. همان‌گونه که ایمان زندگی آخرت را پاکیزه می‌کند، زندگی دنیا را نیز پاکیزه و نورانی می‌سازد. وهکذا کفر بعد از ایمان نیز هم‌چنان‌که در آخرت عذاب‌آور است، زندگی دنیوی را نیز برای کافر تنگ و تاریک می‌کند[۱۴].
  3. در بحث از احباط عمل، تنها اعمال عبادی و قربی محل بحث نیست، بلکه احباط شامل تمامی افعالی است که انسان به قصد سعادت و کمال زندگی‌اش آن را انجام می‌دهد؛ چراکه حبط در برخی موارد، در مورد کسانی چون کافر و منافق وارد شده است، که هیچ عمل قربی و عبادی ندارند[۱۵].

عمده محل اختلاف در این مسئله در ناحیه احباط است، و در مورد تکفیر اختلاف اساسی وجود ندارد؛ چراکه تکفیر به بخشش گناهان از جانب خداوند مربوط می‌شود و از نظر عقلی، مانعی ندارد که خداوند از عقوبت مجرمی درگذرد[۱۶]. اگر کسی بعد از ایمان و عمل صالح، کافر شود، در این صورت کفر او باعث از بین رفتن تمام اعمال شایسته او خواهد بود، سرّ مطلب آن است که توحید و شرک نقطه مقابل هم بوده و در موضوع واحد جمع نمی‌شوند، از این‌رو، در قیامت برای مشرکان حساب و میزانی برگزار نخواهد شد، چون با وجود کفر و شرک، تمام اعمالشان حبط و باطل می‌شود[۱۷]. بنابراین محلّ نزاع در صورتی است که انسان، ایمان و عمل صالح را با گناه در آمیزد[۱۸].[۱۹]

احباط‍‌ در فرهنگ شیعه

واژه "احباط‍‌" به معنای اعراض، باطل کردن و از میان بردن عمل و ثواب است[۲۰] و از نظر دینی آن را گویند که کردار نیک انسان به سبب کردار زشت او باطل گردد و بی‌مزد بماند. واژه احباط شانزده بار در قرآن آمده است.

دانشمندان مسلمان در اینکه چه گناهی موجب حبط اعمال آدمی می‌شود، به اختلاف افتاده‌اند و مسائلی را در این باره مطرح کرده‌اند؛ از این قبیل که آیا تنها گناه کفر و شرک و ارتداد است که اعمال را از میان می‌برد یا همه گناهان کبیره این چنین‌اند. همه فرقه‌های اسلامی معتقدند که کفر و شرک موجب حبط اعمال است؛ اما درباره گناهان کبیره و صغیره دیگر هم رأی نیستند. خوارج و بیشترینه معتزله نه تنها کفر و شرک، بلکه دیگر گناهان را نیز موجب حبط عمل می‌دانند و بر این باورند که اگر گناهکار توبه نکند، سزاوار کیفر خداوند می‌شود. اشاعره و برخی از معتزله معتقدند که حبط عمل را نه نقل تأیید می‌کند و نه عقل[۲۱]. دانشمندان شیعه برآن‌اند که تنها کفر و شرک، اعمال نیک را باطل می‌کند. هیچ گناهی جز این دو نمی‌تواند ثواب اعمال را از میان بَرَد. حتی ثوابی اندک نیز در کنار گناهان فراوان، بر جای می‌ماند و پاداش می‌گیرد[۲۲]. آیات قرآنی[۲۳] و دلایل عقلی نیز بر این مطلب گواهی می‌دهند؛ از جمله:

  1. هیچ تضادی میان طاعت و معصیت نیست؛
  2. لازمه احباط‍‌ با آن معنای گسترده، نسبت بیدادگری به خداوند سبحان است[۲۴].

دانشمندان معاصر شیعه نیز این عقیده را تأیید می‌کنند و معتقدند که احباط، قانونی کلی نیست و تنها برخی گناهان را در بر می‌گیرد[۲۵].[۲۶]

احباط در فرهنگ اصطلاحات علم کلام

"احباط" به آن معناست که انسان عملی را برای خدای یکتا انجام می‌دهد و پاداش آن در نامه عمل او ثبت می‌‌شود؛ اما به خاطر انجام دادن برخی کارها، آن پاداش محو، بلکه به گناه تبدیل می‌‌شود. قرآن کریم این آفت‌زدگی را "حبط" می‌‌نامد. برعکس حبط، یعنی از بین رفتن گناه به خاطر انجام دادن کارهای نیک، "تکفیر" نام دارد.

امام علی(ع) رانده شدن ابلیس را از درگاه خداوند پس از شش هزار سال عبادت، مصداق احباط دانسته است[۲۷]. نکته مهم این است که عمده اختلاف اساسی در این مسئله، در ناحیه احباط است، نه تکفیر؛ چراکه تکفیر به بخشش گناهان از جانب خداوند مربوط می‌‌شود و عقلاً بلامانع است که خداوند از عقوبت مجرمی درگذرد[۲۸].

در احباط، ممکن است عملی هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی؛ به تعبیر دیگر: عمل هم دارای پیکری صحیح باشد و هم دارای روح و جانی سالم؛ هم از وجهه مُلکی و طبیعت خیر باشد و هم از وجهه ملکوتی؛ در عین حال، از نظر ملکوتی به خاطر آفت‌زدگی تباه و پوچ گردد؛ همچون بذری سالم که در زمینی مساعد و حاصل‌خیز پاشیده می‌‌شود و محصول به بار می‌‌نشیند؛ ولی قبل از برداشت، محصول دچار آفت گردد.

آفت‌زدگی به کفار اختصاص ندارد؛ در اعمال نیک مسلمانان نیز ممکن است آفت‌زدگی پیش آید. چه بسا مسلمانی، در راه خدا به فقیر صدقه بدهد و صدقه او مورد قبول واقع گردد؛ ولی بعد با منت گذاشتن، پاداش آن را نابود گرداند و تباه سازد[۲۹].

نتیجه اینکه از نظر متکلمان مسلمان، احباط بدان معناست که گناه یا عقاب متأخر، موجب از بین رفتن ثواب یا اطاعت متقدم شود. در مقابل، تکفیر به معنای آن است که اطاعت یا ثواب متأخر، موجب از بین رفتن معصیت یا ثواب متقدم گردد[۳۰].

نکته: در اینکه کفر و شرک بعد از ایمان، موجب حبط و از بین رفتن اعمال صالح می‌‌شود، اتفاق‌ نظر وجود دارد؛ یعنی اگر مسلمانی کافر شود و بدون توبه از دنیا برود، کفر او موجب از بین رفتن اعمال نیکوی گذشته وی خواهد شد[۳۱]. اختلاف نظر در این است که آیا تنها کفر و شرک دارای چنین پیامدی است، یا آنکه ارتکاب هر گناه کبیره‌ای باعث احباط اعمالخیر می‌‌گردد؟ معتزله موافق[۳۲] و امامیه[۳۳] و اشاعره[۳۴]، هر کدام با مبانی اختصاصی، مخالف این نظرند[۳۵].

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج۷، ص۲۷۲؛ کتاب العین، جزء ۳، ص۱۷۴.
  2. تاج العروس، ج۳، ص۵۲۵-۵۲۶؛ لسان العرب، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.
  3. «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  5. کشف المراد، ص۴۱۳؛ المنقذ من التقلید، جزء۲، ص۴۲.
  6. تاج العروس، ج۳، ص۵۲۷.
  7. شرح الاصول الخمسه، ص۶۲۴.
  8. اوائل المقالات، ص۹۶؛ کشف المراد، ص۴۱۳؛ شرح المقاصد، جزء ۴، ص۱۴۲.
  9. اوائل المقالات، ص۹۶.
  10. الیاقوت فی علم الکلام، ص۹۳.
  11. نور البراهین، ص۴۲۰؛ الحاشیة علی الهیات الشرح الجدید للتجرید، ص۴۷۰؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۳۳۴.
  12. المیزان، ج۲، ص۱۶۸.
  13. تفسیر کبیر، ج۶، ص۳۸.
  14. المیزان، ج۲، ص۱۶۸.
  15. المیزان، ج۲، ص۱۶۸-۱۶۹.
  16. منشور جاوید، ج۸، ص۲۶۸-۲۶۹.
  17. الحکمة المتعالیه، ج۹، ص۳۱۰.
  18. شرح المقاصد، ج۴، ص۱۴۲.
  19. شجاعی، احمد، مقاله «احباط‍‌ و تکفیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۱۷۷.
  20. تاج العروس‌، ۵/ ۱۱۷.
  21. دائرة المعارف تشیع‌، ۱/ ۴۹۲.
  22. تمهید الاصول‌، ۳/ ۸۹- ۹۹، ۲۶۳، ۲۶۸.
  23. آل عمران، ۲۵ و ۵۷؛ نساء، ۷۷ و ۱۲۴.
  24. کشف الفوائد، ۹۴ و ۹۵؛ کشف المراد، ۳۲۷ و ۳۲۸؛ اوائل المقالات‌، ۳۱.
  25. المیزان‌، ۱/ ۱۸۸- ۱۷۲؛ تفسیر نمونه‌، ۲/ ۷۲.
  26. فرهنگ شیعه، ص۶۷ ـ ۶۸.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  28. سبحانی، منشور جاوید، ج۸، ص۲۶۹ - ۲۶۸.
  29. مطهری، عدل الهی، ص۲۹۵ - ۲۸۹.
  30. حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۱۳؛ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، جزء ۲، ص۴۳.
  31. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۳۸ - ۱۲۵.
  32. معتزلی، شرح الأصول الخمسه، ص۶۲۳ و ۴۲۴.
  33. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، ص۲۶۵ - ۲۶۴؛ طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۴۳۹.
  34. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۰۹؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۴.
  35. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲ ـ ۲۳.