صعصعه بن ناجیه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[صعصعه بن ناجیه در تراجم و رجال]] | [[صعصعه بن ناجیه در تاریخ اسلامی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
او از [[قبیله]] [[تمیم]] و از بزرگان [[طایفه]] [[مجاشع]]، هم در [[زمان جاهلیت]] و هم بعد از [[اسلام]] بوده است. وی اولین کسی است که در [[دوران جاهلیت]] برای [[نجات]] [[دختران]] نوزاد از [[مرگ]] به دست خانوادههایشان، [[قیام]] کرد و با پرداخت مبلغی به خانوادههایشان، آنها را نزد خود نگه میداشت و بزرگ میکرد و همچون دختران خود در [[تربیت]] آنها میکوشید. | او از [[قبیله]] [[تمیم]] و از بزرگان [[طایفه]] [[مجاشع]]، هم در [[زمان جاهلیت]] و هم بعد از [[اسلام]] بوده است. وی اولین کسی است که در [[دوران جاهلیت]] برای [[نجات]] [[دختران]] نوزاد از [[مرگ]] به دست خانوادههایشان، [[قیام]] کرد و با پرداخت مبلغی به خانوادههایشان، آنها را نزد خود نگه میداشت و بزرگ میکرد و همچون دختران خود در [[تربیت]] آنها میکوشید. | ||
هنگام [[ظهور اسلام]] ۱۰۴ دختر بچه در نزد او بودند<ref>الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۰۵.</ref>. نوهاش [[فرزدق]]، شاعر معروف [[صدر اسلام]]، در اینباره اینگونه سروده است: وجد من، همان کسی است که مانع زنده به [[گور]] شدن دختران شد و [[زندگی]] دوباره به آنان بخشید<ref>{{عربی|و جدی الذی منع الوائدات و احی الوئید فلم تواد}}؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۱۸.</ref>.<ref>[[ | هنگام [[ظهور اسلام]] ۱۰۴ دختر بچه در نزد او بودند<ref>الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۰۵.</ref>. نوهاش [[فرزدق]]، شاعر معروف [[صدر اسلام]]، در اینباره اینگونه سروده است: وجد من، همان کسی است که مانع زنده به [[گور]] شدن دختران شد و [[زندگی]] دوباره به آنان بخشید<ref>{{عربی|و جدی الذی منع الوائدات و احی الوئید فلم تواد}}؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۱۸.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صعصعه بن ناجیه (مقاله)|مقاله «صعصعه بن ناجیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۷۰.</ref> | ||
==[[اسلام آوردن]] [[صعصعه]]== | ==[[اسلام آوردن]] [[صعصعه]]== | ||
صعصعه میگوید: "آن روزی که [[تصمیم]] داشتم اسلام را به عنوان [[دین]] خودم بپذیرم، به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم. آن [[حضرت]] درباره اسلام مطالبی به من فرمود و مرا با اسلام آشنا کرد، من، [[مسلمان]] شدم و آیاتی از [[قرآن]] را هم آموختم. در همان مجلس به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: یا [[رسول الله]]! من کارهای [[نیکی]] در زمان جاهلیت کردهام، آیا برای آن [[کارها]] نیز ثوابی برای من نوشته شده است و در عوض آن کارها پاداشی در [[زمان]] اسلام آوردن دارم؟ پیامبر{{صل}} فرمود: " آری! این دین، باب نیکی است. وقتی مسلمان شدی، [[اجر]] آن کارها را هم داری"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[ | صعصعه میگوید: "آن روزی که [[تصمیم]] داشتم اسلام را به عنوان [[دین]] خودم بپذیرم، به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم. آن [[حضرت]] درباره اسلام مطالبی به من فرمود و مرا با اسلام آشنا کرد، من، [[مسلمان]] شدم و آیاتی از [[قرآن]] را هم آموختم. در همان مجلس به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: یا [[رسول الله]]! من کارهای [[نیکی]] در زمان جاهلیت کردهام، آیا برای آن [[کارها]] نیز ثوابی برای من نوشته شده است و در عوض آن کارها پاداشی در [[زمان]] اسلام آوردن دارم؟ پیامبر{{صل}} فرمود: " آری! این دین، باب نیکی است. وقتی مسلمان شدی، [[اجر]] آن کارها را هم داری"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صعصعه بن ناجیه (مقاله)|مقاله «صعصعه بن ناجیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۷۰-۴۷۱.</ref> | ||
==صعصعه و [[نقل روایات]]== | ==صعصعه و [[نقل روایات]]== | ||
'''تضمین [[بهشت]]:''' صعصعه از پیامبر{{صل}} [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: "من بهشت را برای هر کسی که دهانش را از [[گناه]] [[حفظ]] کند، تضمین میکنم"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸. البته این روایت دو قسمتی است که یک قسمت آن نقل شده است.</ref>. | '''تضمین [[بهشت]]:''' صعصعه از پیامبر{{صل}} [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: "من بهشت را برای هر کسی که دهانش را از [[گناه]] [[حفظ]] کند، تضمین میکنم"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸. البته این روایت دو قسمتی است که یک قسمت آن نقل شده است.</ref>. | ||
'''نیکی به [[نزدیکان]]:''' روزی صعصعه نزد پیامبر{{صل}} آمد و پیامبر{{صل}} [[سوره زلزال]] را برای صعصعه قرائت کرد. وقتی پیامبر{{صل}} به این [[آیه]] از [[سوره]] رسید که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ}}<ref>"و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید" سوره زلزال، آیه ۸.</ref>. [[صعصعه]] گفت: "چه جالب! پس کافی است برای من اگر این گونه به [[انسان]] [[پاداش]] داده شود". آنگاه رو به [[پیامبر]]{{صل}} کرد و گفت: "یا [[رسول الله]]! به چه کسی باید [[نیکی]] کنم؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به مادرت". صعصعه گفت: "بعد به چه کسی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به پدرت". صعصعه گفت: "بعد از [[پدر]] به چه کسی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به برادرت". صعصعه گفت: "بعد از [[برادر]] به چه کسی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به نزدیکانت"<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۲.</ref>.<ref>[[ | '''نیکی به [[نزدیکان]]:''' روزی صعصعه نزد پیامبر{{صل}} آمد و پیامبر{{صل}} [[سوره زلزال]] را برای صعصعه قرائت کرد. وقتی پیامبر{{صل}} به این [[آیه]] از [[سوره]] رسید که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ}}<ref>"و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید" سوره زلزال، آیه ۸.</ref>. [[صعصعه]] گفت: "چه جالب! پس کافی است برای من اگر این گونه به [[انسان]] [[پاداش]] داده شود". آنگاه رو به [[پیامبر]]{{صل}} کرد و گفت: "یا [[رسول الله]]! به چه کسی باید [[نیکی]] کنم؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به مادرت". صعصعه گفت: "بعد به چه کسی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به پدرت". صعصعه گفت: "بعد از [[پدر]] به چه کسی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به برادرت". صعصعه گفت: "بعد از [[برادر]] به چه کسی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "به نزدیکانت"<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صعصعه بن ناجیه (مقاله)|مقاله «صعصعه بن ناجیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۷۱.</ref> | ||
==[[فرزدق]]: نوه صعصعه== | ==[[فرزدق]]: نوه صعصعه== | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
اهل قبیله برای پی بردن به [[شایستگی]] آنها افرادی را نزد این سه نفر فرستادند که این سه نفر به این افراد [[کمک مالی]] کنند. وقتی آن افراد نزد غالب آمدند، او بدون هیچ حرفی به آنان کمک کرد، اما آن دو نفر، اول نام و نسبشان را پرسیدند و بعد به آنها کمک کردند. [[مردم]] قبیله وقتی چنین دیدند، غالب را به عنوان رئیس قبیله برگزیدند. | اهل قبیله برای پی بردن به [[شایستگی]] آنها افرادی را نزد این سه نفر فرستادند که این سه نفر به این افراد [[کمک مالی]] کنند. وقتی آن افراد نزد غالب آمدند، او بدون هیچ حرفی به آنان کمک کرد، اما آن دو نفر، اول نام و نسبشان را پرسیدند و بعد به آنها کمک کردند. [[مردم]] قبیله وقتی چنین دیدند، غالب را به عنوان رئیس قبیله برگزیدند. | ||
غالب به همراه فرزندش فرزدق، گاهی به [[حضور امام]] [[علی]]{{ع}} میآمد. روزی [[امام علی]]{{ع}} به او فرمود: "این پسری که همراه توست، کیست؟" [[غالب]] گفت: "این، فرزندم است و شاعر نیز میباشد". امام علی{{ع}}فرمود: "به او [[قرآن]] بیاموز! از [[شعر]]، بهتر است"<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۴-۶۳.</ref>.<ref>[[ | غالب به همراه فرزندش فرزدق، گاهی به [[حضور امام]] [[علی]]{{ع}} میآمد. روزی [[امام علی]]{{ع}} به او فرمود: "این پسری که همراه توست، کیست؟" [[غالب]] گفت: "این، فرزندم است و شاعر نیز میباشد". امام علی{{ع}}فرمود: "به او [[قرآن]] بیاموز! از [[شعر]]، بهتر است"<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۴-۶۳.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صعصعه بن ناجیه (مقاله)|مقاله «صعصعه بن ناجیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۷۱-۴۷۲.</ref> | ||
==[[صعصعه]] و [[نجات]] [[دختران]]== | ==[[صعصعه]] و [[نجات]] [[دختران]]== | ||
[[نقل]] شده، شبی صعصعه برای یافتن ناقههایش به بیابان رفت. او از دور آتشی دید، به طرف آن رفت، ولی هر چه به طرف آن میرفت، گویا از او دورتر میشد. بر سرعتش افزود تا بالاخره به آن رسید. مردی از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] در آنجا بود. صعصعه از شترش پیاده شد و [[سلام]] کرد. آن مرد پرسید: تو کیستی؟ صعصعه گفت: "من، صعصعه فرزند [[ناجیة بن عقال]] هستم". آن مرد گفت: "خوش آمدی! بزرگ و بزرگزادهای! بیا و بگو چرا به اینجا آمدهای؟ و اگر مشکلی داری بگو که آن را برطرف کنم". صعصعه گفت: "من دو ناقهام را گم کردهام". آن مرد گفت: "آری، ناقههایت این جا هستند". صعصعه گفت: "چه شده است که سر و صدای [[زنها]] را میشنوم و نیز میبینم که امشب [[آتش]] تو خاموش نمیشود. اتفاقی افتاده است؟" آن پیرمرد گفت: "آری! [[زنان]] نزد [[زن]] حاملهای هستند که در حال زایمان است و این سر و صدای آنان است". | [[نقل]] شده، شبی صعصعه برای یافتن ناقههایش به بیابان رفت. او از دور آتشی دید، به طرف آن رفت، ولی هر چه به طرف آن میرفت، گویا از او دورتر میشد. بر سرعتش افزود تا بالاخره به آن رسید. مردی از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] در آنجا بود. صعصعه از شترش پیاده شد و [[سلام]] کرد. آن مرد پرسید: تو کیستی؟ صعصعه گفت: "من، صعصعه فرزند [[ناجیة بن عقال]] هستم". آن مرد گفت: "خوش آمدی! بزرگ و بزرگزادهای! بیا و بگو چرا به اینجا آمدهای؟ و اگر مشکلی داری بگو که آن را برطرف کنم". صعصعه گفت: "من دو ناقهام را گم کردهام". آن مرد گفت: "آری، ناقههایت این جا هستند". صعصعه گفت: "چه شده است که سر و صدای [[زنها]] را میشنوم و نیز میبینم که امشب [[آتش]] تو خاموش نمیشود. اتفاقی افتاده است؟" آن پیرمرد گفت: "آری! [[زنان]] نزد [[زن]] حاملهای هستند که در حال زایمان است و این سر و صدای آنان است". | ||
در همین [[گفتگو]] بودیم که زنان صدا زدند، به [[دنیا]] آمد! و منظورشان [[تولد]] فرزند بود. پیرمرد با صدایی رسا به آنها گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر فرزند، پسر بود، سر از پا نمیشناسم و از [[خوشحالی]] نمیدانم چه کار کنم! و اگر دختر بود، نمیخواهم که صدایش را بشنوم؛ همان جا خفهاش کنید"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸.</ref>. صعصعه ناراحت شد و به او گفت: "چرا این حرف را میزنی که زنان دختر را زیر [[خاک]] [[دفن]] کنند؟ این دختر را خدا به تو داده است!" پیرمرد گفت: "میبینم که از دخترها [[دفاع]] میکنی! اگر راست میگویی او را از ما بخر!" صعصعه دختر را در مقابل دو ناقهاش از او خرید. پیرمرد گفت: نه، کم است! زیادتر بده!" و [[صعصعه]] شتری را که با آن آمده بود نیز به پیرمرد داد و دختر را از [[مرگ]] [[نجات]] داد. پس صعصعه شتری را از پیرمرد [[قرض]] کرد و به [[محل]] خود برگشت و بعد آن را به پیرمرد برگرداند<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۲.</ref><ref>خصوصیات اعراب: روزی صعصعه نزد پیامبر اکرم{{صل}} رفت. پیامبر{{صل}} از او پرسید: درباره اعراب مضر چه میدانی؟ صعصعه گفت: یا رسول الله! من داناترین مردم به آنها هستم و به شما میگویم که اعراب قبیلة بنی تمیم، پایه و اساس مضر، قبیله کنانه چهره و شناسنامه مضر؛ قبیلة قیس، جنگاوران و افراد شاخص مضر و قبیله اسد، زبان گویای اعراب مضر هستند. پیامبر{{صل}} فرمود: ای صعصعه، راست گفتی! (الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸).</ref>.<ref>[[ | در همین [[گفتگو]] بودیم که زنان صدا زدند، به [[دنیا]] آمد! و منظورشان [[تولد]] فرزند بود. پیرمرد با صدایی رسا به آنها گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر فرزند، پسر بود، سر از پا نمیشناسم و از [[خوشحالی]] نمیدانم چه کار کنم! و اگر دختر بود، نمیخواهم که صدایش را بشنوم؛ همان جا خفهاش کنید"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸.</ref>. صعصعه ناراحت شد و به او گفت: "چرا این حرف را میزنی که زنان دختر را زیر [[خاک]] [[دفن]] کنند؟ این دختر را خدا به تو داده است!" پیرمرد گفت: "میبینم که از دخترها [[دفاع]] میکنی! اگر راست میگویی او را از ما بخر!" صعصعه دختر را در مقابل دو ناقهاش از او خرید. پیرمرد گفت: نه، کم است! زیادتر بده!" و [[صعصعه]] شتری را که با آن آمده بود نیز به پیرمرد داد و دختر را از [[مرگ]] [[نجات]] داد. پس صعصعه شتری را از پیرمرد [[قرض]] کرد و به [[محل]] خود برگشت و بعد آن را به پیرمرد برگرداند<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۲.</ref><ref>خصوصیات اعراب: روزی صعصعه نزد پیامبر اکرم{{صل}} رفت. پیامبر{{صل}} از او پرسید: درباره اعراب مضر چه میدانی؟ صعصعه گفت: یا رسول الله! من داناترین مردم به آنها هستم و به شما میگویم که اعراب قبیلة بنی تمیم، پایه و اساس مضر، قبیله کنانه چهره و شناسنامه مضر؛ قبیلة قیس، جنگاوران و افراد شاخص مضر و قبیله اسد، زبان گویای اعراب مضر هستند. پیامبر{{صل}} فرمود: ای صعصعه، راست گفتی! (الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸).</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صعصعه بن ناجیه (مقاله)|مقاله «صعصعه بن ناجیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۷۲-۴۷۳.</ref> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[ | * [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صعصعه بن ناجیه (مقاله)|مقاله «صعصعه بن ناجیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']] | ||
==جستارهای وابسته== | ==جستارهای وابسته== | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:صعصعه بن ناجیه]] | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] |
نسخهٔ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۳۴
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
او از قبیله تمیم و از بزرگان طایفه مجاشع، هم در زمان جاهلیت و هم بعد از اسلام بوده است. وی اولین کسی است که در دوران جاهلیت برای نجات دختران نوزاد از مرگ به دست خانوادههایشان، قیام کرد و با پرداخت مبلغی به خانوادههایشان، آنها را نزد خود نگه میداشت و بزرگ میکرد و همچون دختران خود در تربیت آنها میکوشید.
هنگام ظهور اسلام ۱۰۴ دختر بچه در نزد او بودند[۱]. نوهاش فرزدق، شاعر معروف صدر اسلام، در اینباره اینگونه سروده است: وجد من، همان کسی است که مانع زنده به گور شدن دختران شد و زندگی دوباره به آنان بخشید[۲].[۳]
اسلام آوردن صعصعه
صعصعه میگوید: "آن روزی که تصمیم داشتم اسلام را به عنوان دین خودم بپذیرم، به نزد رسول خدا(ص) رفتم. آن حضرت درباره اسلام مطالبی به من فرمود و مرا با اسلام آشنا کرد، من، مسلمان شدم و آیاتی از قرآن را هم آموختم. در همان مجلس به پیامبر(ص) گفتم: یا رسول الله! من کارهای نیکی در زمان جاهلیت کردهام، آیا برای آن کارها نیز ثوابی برای من نوشته شده است و در عوض آن کارها پاداشی در زمان اسلام آوردن دارم؟ پیامبر(ص) فرمود: " آری! این دین، باب نیکی است. وقتی مسلمان شدی، اجر آن کارها را هم داری"[۴].[۵]
صعصعه و نقل روایات
تضمین بهشت: صعصعه از پیامبر(ص) روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: "من بهشت را برای هر کسی که دهانش را از گناه حفظ کند، تضمین میکنم"[۶].
نیکی به نزدیکان: روزی صعصعه نزد پیامبر(ص) آمد و پیامبر(ص) سوره زلزال را برای صعصعه قرائت کرد. وقتی پیامبر(ص) به این آیه از سوره رسید که میفرماید: وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[۷]. صعصعه گفت: "چه جالب! پس کافی است برای من اگر این گونه به انسان پاداش داده شود". آنگاه رو به پیامبر(ص) کرد و گفت: "یا رسول الله! به چه کسی باید نیکی کنم؟" پیامبر(ص) فرمود: "به مادرت". صعصعه گفت: "بعد به چه کسی؟" پیامبر(ص) فرمود: "به پدرت". صعصعه گفت: "بعد از پدر به چه کسی؟" پیامبر(ص) فرمود: "به برادرت". صعصعه گفت: "بعد از برادر به چه کسی؟" پیامبر(ص) فرمود: "به نزدیکانت"[۸].[۹]
فرزدق: نوه صعصعه
غالب فرزند صعصعه پدر فرزدق، شاعر معروف صدر اسلام است. غالب، انسان بسیار محترمی در قبیله تمیم بود و اهل قبیله برای گزینش رئیس قبیله بین سه نفر تردید داشتند: غالب، طلبة بن قیس و عمر بن سلیل.
اهل قبیله برای پی بردن به شایستگی آنها افرادی را نزد این سه نفر فرستادند که این سه نفر به این افراد کمک مالی کنند. وقتی آن افراد نزد غالب آمدند، او بدون هیچ حرفی به آنان کمک کرد، اما آن دو نفر، اول نام و نسبشان را پرسیدند و بعد به آنها کمک کردند. مردم قبیله وقتی چنین دیدند، غالب را به عنوان رئیس قبیله برگزیدند.
غالب به همراه فرزندش فرزدق، گاهی به حضور امام علی(ع) میآمد. روزی امام علی(ع) به او فرمود: "این پسری که همراه توست، کیست؟" غالب گفت: "این، فرزندم است و شاعر نیز میباشد". امام علی(ع)فرمود: "به او قرآن بیاموز! از شعر، بهتر است"[۱۰].[۱۱]
صعصعه و نجات دختران
نقل شده، شبی صعصعه برای یافتن ناقههایش به بیابان رفت. او از دور آتشی دید، به طرف آن رفت، ولی هر چه به طرف آن میرفت، گویا از او دورتر میشد. بر سرعتش افزود تا بالاخره به آن رسید. مردی از قبیله بنی تمیم در آنجا بود. صعصعه از شترش پیاده شد و سلام کرد. آن مرد پرسید: تو کیستی؟ صعصعه گفت: "من، صعصعه فرزند ناجیة بن عقال هستم". آن مرد گفت: "خوش آمدی! بزرگ و بزرگزادهای! بیا و بگو چرا به اینجا آمدهای؟ و اگر مشکلی داری بگو که آن را برطرف کنم". صعصعه گفت: "من دو ناقهام را گم کردهام". آن مرد گفت: "آری، ناقههایت این جا هستند". صعصعه گفت: "چه شده است که سر و صدای زنها را میشنوم و نیز میبینم که امشب آتش تو خاموش نمیشود. اتفاقی افتاده است؟" آن پیرمرد گفت: "آری! زنان نزد زن حاملهای هستند که در حال زایمان است و این سر و صدای آنان است".
در همین گفتگو بودیم که زنان صدا زدند، به دنیا آمد! و منظورشان تولد فرزند بود. پیرمرد با صدایی رسا به آنها گفت: "به خدا سوگند، اگر فرزند، پسر بود، سر از پا نمیشناسم و از خوشحالی نمیدانم چه کار کنم! و اگر دختر بود، نمیخواهم که صدایش را بشنوم؛ همان جا خفهاش کنید"[۱۲]. صعصعه ناراحت شد و به او گفت: "چرا این حرف را میزنی که زنان دختر را زیر خاک دفن کنند؟ این دختر را خدا به تو داده است!" پیرمرد گفت: "میبینم که از دخترها دفاع میکنی! اگر راست میگویی او را از ما بخر!" صعصعه دختر را در مقابل دو ناقهاش از او خرید. پیرمرد گفت: نه، کم است! زیادتر بده!" و صعصعه شتری را که با آن آمده بود نیز به پیرمرد داد و دختر را از مرگ نجات داد. پس صعصعه شتری را از پیرمرد قرض کرد و به محل خود برگشت و بعد آن را به پیرمرد برگرداند[۱۳][۱۴].[۱۵]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ و جدی الذی منع الوائدات و احی الوئید فلم تواد؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۱۸.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «صعصعه بن ناجیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۴۷۰.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۵.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «صعصعه بن ناجیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۴۷۰-۴۷۱.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸. البته این روایت دو قسمتی است که یک قسمت آن نقل شده است.
- ↑ "و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید" سوره زلزال، آیه ۸.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۲.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «صعصعه بن ناجیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۴۷۱.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۴-۶۳.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «صعصعه بن ناجیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۴۷۱-۴۷۲.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۲.
- ↑ خصوصیات اعراب: روزی صعصعه نزد پیامبر اکرم(ص) رفت. پیامبر(ص) از او پرسید: درباره اعراب مضر چه میدانی؟ صعصعه گفت: یا رسول الله! من داناترین مردم به آنها هستم و به شما میگویم که اعراب قبیلة بنی تمیم، پایه و اساس مضر، قبیله کنانه چهره و شناسنامه مضر؛ قبیلة قیس، جنگاوران و افراد شاخص مضر و قبیله اسد، زبان گویای اعراب مضر هستند. پیامبر(ص) فرمود: ای صعصعه، راست گفتی! (الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸).
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «صعصعه بن ناجیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۴۷۲-۴۷۳.