آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
در یک جمع بندی می توان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: ۱-حضور مکانىّ ؛ ۲- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ ۳- حضور در فکر و علم؛ ۴- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبه ای از غیب قرار دارد.
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{جعبه اطلاعات پرسش
| موضوع اصلی        = [[علم غیب معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب]]
| موضوع فرعی        = آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟
| تصویر            = 7626626262.jpg
| اندازه تصویر      = 200px
| نمایه وابسته      = [[اقسام علم غیب (نمایه)|اقسام علم غیب]]
| مدخل اصلی        = [[علم غیب]]
| موضوعات وابسته    =
| پاسخ‌دهنده        =[[مرتضی مطهری|مطهری]]
| پاسخ‌دهندگان      =
}}
'''آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[علم غیب معصوم (پرسش)|علم غیب معصوم]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[علم غیب]]''' مراجعه شود.


مراتب غیب
==عبارت‌های دیگری از این پرسش==


← غیب مکانىّ
==پاسخ به این پرسش==
مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: "لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ [۵]؛ یعنی " او را نکشید بلکه در نقطه ى غایبی از چاه بیندازید".
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
'''[http://m5736z.blog.ir/post/ghyb پژوهشگران وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:


غیب از حواسّ ظاهری
::::::«در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: ۱-حضور مکانى؛ ۲- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ ۳- حضور در فکر و علم؛ ۴- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبه‌ای از غیب قرار دارد.
قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: "فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ [۶]"؛ یعنی "و گفت: چرا هدهد را نمى‌ بینم، یا این که او از غایبان است؟! " منظور غیبت هدهد در این آیه، غیبت از چشم و حواس دیگر است.


غیب از فکر و علم
===مراتب غیب===
قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید : "وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ .... قُلِ الله أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" [۷]؛ یعنی " گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود! و گروهى مى‌ گویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.»- همه اینها سخنانى بى‌ دلیل است- و گروهى مى‌ گویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌ دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!
'''غیب مکانىّ:''' مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ}}﴾}})<ref>سوره یوسف، آیه ۱۰.</ref>. یعنی : او را نکشید بلکه در نقطه غایبی از چاه بیندازید.


غیب از مقام معرفت و بصیرت
'''غیب از حواسّ ظاهری:''' قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ}}﴾}})<ref>سوره نمل، آیه ۲۰.</ref>. یعنی: و گفت: چرا هدهد را نمى‌‌بینم، یا این که او از غایبان است؟! منظور غیبت هدهد در این آیه، غیبت از چشم و حواس دیگر است.
قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید :"عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌ غَیْبِهِ أَحَداً" [۸]


غیب از غیر علم الاهی
'''غیب از فکر و علم:''' قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ .... قُلِ الله أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ}}﴾}})<ref>سوره کهف، آیه ۲۰.</ref>. یعنی: گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود! و گروهى مى‌‌گویند: پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود. همه اینها سخنانى بى‌ دلیل است و گروهى مى‌ گویند: آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود. بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است! جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌‌دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!
خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمی دانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید:"وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها" [۹]؛ یعنی کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمى‌ داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى‌ داند هیچ برگى (از درختى) نمى‌ افتد، مگر این که از آن آگاه است.


← نتیجه
'''غیب از مقام معرفت و بصیرت:''' قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌ غَیْبِهِ أَحَداً]]}}﴾}})<ref>سوره جن، آیه ۲۶.</ref>.
بنا بر این می توان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور . علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمی کنیم و حال عموم افراد را در نظر می گیریم.
به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین می کنند.


http://wikiporsesh.ir/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87_%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%AA_%D8%BA%DB%8C%D8%A8%DB%8C
'''غیب از غیر علم الهی:''' خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمی‌دانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|عوَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها]]}}﴾}})<ref>سوره انعام، آیه ۵۹.</ref>. یعنی کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمى‌‌داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى‌‌داند هیچ برگى (از درختى) نمى‌‌افتد، مگر این که از آن آگاه است.


'''نتیجه:''' بنابراین می‌توان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور. علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمی‌کنیم و حال عموم افراد را در نظر می‌گیریم. به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین می‌کنند.




===مراتب حضور===
واژه حضور بار‌ها در آیات قرآنی به اشکال گوناگون به کار رفته است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ}}﴾}})<ref>«و از روزی پروا کنید که هیچ کاری از کسی برای دیگری بر نمی‌آید و از او جایگزینی پذیرفته نمی‌گردد و میان‌جیگری، سودی برای او ندارد و آنان یاری نخواهند شد». سوره بقره، آیه ١۳۳.</ref>. و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}﴾}})<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران». سوره بقره، آیه ١۸۰.</ref>. و  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا}}﴾}})<ref>«و چون وابستگان و یتیمان و مستمندان در تقسیم (میراث) حاضر باشند به آنها از آن روزی دهید و با آنان شایسته سخن گویید». سوره نساء، آیه ۸.</ref>. و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا}}﴾}})<ref>«و توبه آن کسان که کارهای زشت می‌کنند تا هنگامی که مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، می‌گوید: اکنون توبه کردم و نیز توبه آنان که در کفر می‌میرند پذیرفته نیست؛ برای آنها عذابی دردناک فراهم ساخته‌ایم». سوره نساء، آیه ۱۸.</ref>. از مهم‌ترین کاربردهای آن، حضور اعمال انسانی در روز قیامت است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}﴾}})<ref>«ای مؤمنان! ربا را که (سودی) بسیار در بسیار است مخورید و از خداوند پروا کنید باشد که رستگار گردید». سوره آل عمران، آیه ۱۳۰.</ref>.
{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ}}﴾}})<ref>«هر کس بداند که چه آماده کرده است». سوره تکویر، آیه ۱۴.</ref>. واژه حضور در برابر غایب به کار می‌رود. انسان می‌بایست خود را در محضر خداوند بداند. این مفهوم از حضور را می‌توان از واژگان دیگری چون شهید به دست آورد. پس مفهوم شهود با مفهوم حضور نزدیک است. علم حضوری را بر همین اساس علم شهودی گفته‌اند؛ زیرا حاضر و مشهود آدمی است. از آیات قرآنی به دست می‌آید که انسان باید بداند خداوند شاهد اوست و او در برابر خداوند حاضر است.{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}﴾}})<ref>«خداوند میان کسانی که ایمان دارند و کسانی که یهودی‌اند و صابئان و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک می‌ورزند در روز رستخیز داوری می‌کند، بی‌گمان خداوند بر هر چیزی گواه است». سوره حج، آیه ۱۷.</ref>.
البته حضور واقعی آن است که انسان از آن چیز غافل نباشد؛ زیرا برخی از چیز‌ها در برابر انسان حاضر است ولی انسان از آن غافل است. از این رو، گاهی هر دو حاضرند و از هم غفلت ندارند؛ گاهی یکی حاضر و دیگری غایب است.


'''حضور عندی و حضور لدنی:'''
از مهم‌ترین مراتب حضور می‌توان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانه‌اش است. در این صورت می‌گوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است. اما گاهی می‌گوید: کتاب فلان لدی؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن می‌شود، وقتی لدنی گفته می‌شود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت می‌شود. پس وقتی گفته می‌شود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قوی‌تر و شدیدتر است.


'''حضور عندی موسی و لدنی خضر:'''
حضور حضرت موسی {{ع}} در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور خضر {{ع}} یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از این‌روست که خداوند از خضر به عنوان کسی یاد می‌کند که بی‌واسطه از علم لدنی خداوند بهره‌مند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام می‌دهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی از مقام عندی الهی است. حضرت خضر به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام می‌دهد و نوجوانی را می‌کشد و جانش را می‌گیرد {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا}}﴾}})<ref>«پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچه‌ای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بی‌گناه را بی‌آنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی». سوره کهف، آیه ۷۴.</ref>. او در این مقام همانند فرشتگانی عمل می‌کند که مأمور جان‌گیری و همانند ملک الموت و عزرائیل است؛ زیرا ولی الله است و وقتی در این مقام جان می‌گیرد گویی ملک الموت یا خدا جان شخص را گرفته است؛ زیرا ولی‌الله در مقام لدنی، عین الله و یدالله است و وقتی تیری می‌اندازد، خداوند به دست او تیری می‌افکند و او تنها واسطه است چنانکه ملک الموت یا فرشتگان گیرنده جان‌ها، واسطه هستند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}﴾}})<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست». سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>.»<ref>[http://m5736z.blog.ir/post/ghyb وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی]</ref>.
<br /><br /><br /><br />


مراتب حضور
==پرسش‌های وابسته==
واژه حضور بار‌ها در آیات قرآنی به اشکال گوناگون به کار رفته است.(بقره 133 و 180؛ نساء 8 و 18) از مهم‌ترین کاربردهای آن، حضور اعمال انسانی در روز قیامت است.(آل عمران 130؛ تکویر 14)
{{فهرست پرسش‌ها}}
واژه حضور در برابر غایب به کار می‌رود. انسان می‌بایست خود را در محضر خداوند بداند. این مفهوم از حضور را می‌توان از واژگان دیگری چون شهید به دست آورد. پس مفهوم شهود با مفهوم حضور نزدیک است. علم حضوری را بر همین اساس علم شهودی گفته اند؛ زیرا حاضر و مشهود آدمی است. از آیات قرآنی به دست می‌آید که انسان باید بداند خداوند شاهد اوست و او در برابر خداوند حاضر است.(حج 17)
{{ستون-شروع|2}}
البته حضور واقعی آن است که انسان از آن چیز غافل نباشد؛ زیرا برخی از چیز‌ها در برابر انسان حاضر است ولی انسان از آن غافل است. از این رو، گاهی هر دو حاضرند و از هم غفلت ندارند؛ گاهی یکی حاضر و دیگری غایب است.
# [[اقسام و انواع غیب کدام‌اند؟ (پرسش)]]
حضور عندی و حضور لدنی
# [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)]]
از مهم‌ترین مراتب حضور می‌توان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانه اش است. در این صورت می‌گوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است.
# [[آیا غیب مطلق برای خدا هم غیب است یا برای او قابل ادارک است؟ (پرسش)]]
اما گاهی می‌گوید: کتاب فلان لدی ؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن می‌شود، وقتی لدنی گفته می‌شود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت می‌شود. پس وقتی گفته می‌شود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قوی‌تر و شدیدتر است.
# [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)]]
حضور عندی موسی و لدنی خضر
# [[به چه دلیل برای خداوند غیبی وجود ندارد؟ (پرسش)]]
حضور حضرت موسی(ع) در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور خضر(ع) یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از این‌روست که خداوند از خضر(ع) به عنوان کسی یاد می‌کند که بی‌واسطه از علم لدنی خداوند بهره‌مند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام می‌دهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی(ع) از مقام عندی الهی است.(علمناه من لدنا علما ؛ کهف65)
# [[اقسام و انواع علم غیب کدام‌اند؟ (پرسش)]]
حضرت خضر(ع) به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام می‌دهد و نوجوانی را می‌کشد و جانش را می‌گیرد(کهف74)؛ او در این مقام همانند فرشتگانی عمل می‌کند که مامور جان گیری و همانند ملک الموت و عزرائیل است؛ زیرا ولی الله است و وقتی در این مقام جان می‌گیرد گویی ملک الموت یا خدا جان شخص را گرفته است؛ زیرا ولی‌الله در مقام لدنی، عین الله و یدالله است و وقتی تیری می‌اندازد، خداوند به دست او تیری می‌افکند و او تنها واسطه است چنانکه ملک الموت یا فرشتگان گیرنده جان‌ها، واسطه هستند.(انفال 17)
# [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)]]
# [[علم غیب غیر ذاتی چیست؟ (پرسش)]]
# [[علم غیب فعلی یا دائمی به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[علم غیب شأنى یا استعدادی یا ارادی و اختیاری به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[فرق بین علم غیب فعلی و شأنى چیست؟ (پرسش)]]
# [[آیا علم غیب مراتب و درجات دارد؟ (پرسش)]]
# [[فرق علم غیب خدا و علم غیب برگزیدگان خدا چیست؟ (پرسش)]]
# [[فرق علم غیب پیامبر با امام چیست؟ (پرسش)]]
# [[آیا علم غیب پیامبران و امامان از لحاظ مرتبه یکسان یا متفاوت است؟ (پرسش)]]
{{پایان}}
{{پایان}}


==[[:رده:آثار علم غیب معصوم|منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم]]==
{{فهرست پرسش‌ها}}
{{ستون-شروع|2}}
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های علم غیب معصوم|کتاب‌شناسی علم غیب معصوم]]؛
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های علم غیب معصوم|مقاله‌شناسی علم غیب معصوم]]؛
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های علم غیب معصوم|پایان‌نامه‌شناسی علم غیب معصوم]].
{{پایان}}
{{پایان}}
==پانویس==
{{پانویس2}}


برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور    http://m5736z.blog.ir/post/ghyb
[[رده:علم غیب معصوم]]
[[رده:پرسش‌های جامع امامت و ولایت]]
[[رده:پرسش‌های علم غیب معصوم]]
[[رده:پرسش‌های علم غیب امام]]

نسخهٔ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۸:۴۵

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ به این پرسش

پژوهشگران وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: ۱-حضور مکانى؛ ۲- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ ۳- حضور در فکر و علم؛ ۴- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبه‌ای از غیب قرار دارد.

مراتب غیب

غیب مکانىّ: مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: ﴿﴿لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ)[۱]. یعنی : او را نکشید بلکه در نقطه غایبی از چاه بیندازید.

غیب از حواسّ ظاهری: قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: ﴿﴿فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ)[۲]. یعنی: و گفت: چرا هدهد را نمى‌‌بینم، یا این که او از غایبان است؟! منظور غیبت هدهد در این آیه، غیبت از چشم و حواس دیگر است.

غیب از فکر و علم: قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: ﴿﴿وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ .... قُلِ الله أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)[۳]. یعنی: گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود! و گروهى مى‌‌گویند: پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود. همه اینها سخنانى بى‌ دلیل است و گروهى مى‌ گویند: آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود. بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است! جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌‌دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!

غیب از مقام معرفت و بصیرت: قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: ﴿﴿عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌ غَیْبِهِ أَحَداً)[۴].

غیب از غیر علم الهی: خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمی‌دانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید: ﴿﴿عوَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها)[۵]. یعنی کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمى‌‌داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى‌‌داند هیچ برگى (از درختى) نمى‌‌افتد، مگر این که از آن آگاه است.

نتیجه: بنابراین می‌توان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور. علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمی‌کنیم و حال عموم افراد را در نظر می‌گیریم. به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین می‌کنند.


مراتب حضور

واژه حضور بار‌ها در آیات قرآنی به اشکال گوناگون به کار رفته است. ﴿﴿وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ)[۶]. و ﴿﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ)[۷]. و ﴿﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا)[۸]. و ﴿﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا)[۹]. از مهم‌ترین کاربردهای آن، حضور اعمال انسانی در روز قیامت است. ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)[۱۰]. ﴿﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ)[۱۱]. واژه حضور در برابر غایب به کار می‌رود. انسان می‌بایست خود را در محضر خداوند بداند. این مفهوم از حضور را می‌توان از واژگان دیگری چون شهید به دست آورد. پس مفهوم شهود با مفهوم حضور نزدیک است. علم حضوری را بر همین اساس علم شهودی گفته‌اند؛ زیرا حاضر و مشهود آدمی است. از آیات قرآنی به دست می‌آید که انسان باید بداند خداوند شاهد اوست و او در برابر خداوند حاضر است.﴿﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ)[۱۲]. البته حضور واقعی آن است که انسان از آن چیز غافل نباشد؛ زیرا برخی از چیز‌ها در برابر انسان حاضر است ولی انسان از آن غافل است. از این رو، گاهی هر دو حاضرند و از هم غفلت ندارند؛ گاهی یکی حاضر و دیگری غایب است.

حضور عندی و حضور لدنی: از مهم‌ترین مراتب حضور می‌توان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانه‌اش است. در این صورت می‌گوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است. اما گاهی می‌گوید: کتاب فلان لدی؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن می‌شود، وقتی لدنی گفته می‌شود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت می‌شود. پس وقتی گفته می‌شود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قوی‌تر و شدیدتر است.

حضور عندی موسی و لدنی خضر: حضور حضرت موسی (ع) در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور خضر (ع) یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از این‌روست که خداوند از خضر به عنوان کسی یاد می‌کند که بی‌واسطه از علم لدنی خداوند بهره‌مند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام می‌دهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی از مقام عندی الهی است. حضرت خضر به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام می‌دهد و نوجوانی را می‌کشد و جانش را می‌گیرد ﴿﴿فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا)[۱۳]. او در این مقام همانند فرشتگانی عمل می‌کند که مأمور جان‌گیری و همانند ملک الموت و عزرائیل است؛ زیرا ولی الله است و وقتی در این مقام جان می‌گیرد گویی ملک الموت یا خدا جان شخص را گرفته است؛ زیرا ولی‌الله در مقام لدنی، عین الله و یدالله است و وقتی تیری می‌اندازد، خداوند به دست او تیری می‌افکند و او تنها واسطه است چنانکه ملک الموت یا فرشتگان گیرنده جان‌ها، واسطه هستند. ﴿﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)[۱۴][۱۵].



پرسش‌های وابسته

الگو:فهرست پرسش‌ها

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

الگو:فهرست پرسش‌ها

پانویس

  1. سوره یوسف، آیه ۱۰.
  2. سوره نمل، آیه ۲۰.
  3. سوره کهف، آیه ۲۰.
  4. سوره جن، آیه ۲۶.
  5. سوره انعام، آیه ۵۹.
  6. «و از روزی پروا کنید که هیچ کاری از کسی برای دیگری بر نمی‌آید و از او جایگزینی پذیرفته نمی‌گردد و میان‌جیگری، سودی برای او ندارد و آنان یاری نخواهند شد». سوره بقره، آیه ١۳۳.
  7. «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران». سوره بقره، آیه ١۸۰.
  8. «و چون وابستگان و یتیمان و مستمندان در تقسیم (میراث) حاضر باشند به آنها از آن روزی دهید و با آنان شایسته سخن گویید». سوره نساء، آیه ۸.
  9. «و توبه آن کسان که کارهای زشت می‌کنند تا هنگامی که مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، می‌گوید: اکنون توبه کردم و نیز توبه آنان که در کفر می‌میرند پذیرفته نیست؛ برای آنها عذابی دردناک فراهم ساخته‌ایم». سوره نساء، آیه ۱۸.
  10. «ای مؤمنان! ربا را که (سودی) بسیار در بسیار است مخورید و از خداوند پروا کنید باشد که رستگار گردید». سوره آل عمران، آیه ۱۳۰.
  11. «هر کس بداند که چه آماده کرده است». سوره تکویر، آیه ۱۴.
  12. «خداوند میان کسانی که ایمان دارند و کسانی که یهودی‌اند و صابئان و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک می‌ورزند در روز رستخیز داوری می‌کند، بی‌گمان خداوند بر هر چیزی گواه است». سوره حج، آیه ۱۷.
  13. «پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچه‌ای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بی‌گناه را بی‌آنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی». سوره کهف، آیه ۷۴.
  14. «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست». سوره انفال، آیه ۱۷.
  15. وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی