حمزه آذرک: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مقدمه== حمزه<ref>حمزة بن اترک سجستانی (قس: الکامل، ج۶، ص۱۵۰).</ref>، دهقانی ایران...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حمزه آذرک در تاریخ اسلامی]]</div>
==مقدمه==
==مقدمه==
حمزه<ref>حمزة بن اترک سجستانی (قس: الکامل، ج۶، ص۱۵۰).</ref>، دهقانی [[ایرانی]] و از [[نسل]] زو طهماسب بود<ref>تاریخ سیستان، ص۱۵۶.</ref>. در جایی به نام جول در [[شرق]] رُخّج<ref>نک: معجم البلدان، ج۳، ص۴۳.</ref> زاده شد. وی از [[یاران]] حضین خارجی بود و پس از [[مرگ]] حضین با کشتن یکی از [[کارگزاران]] زورگوی [[عباسی]]، [[شهرت]] بسیار یافت و با کمک گروهی از [[خوارج]] [[حجاز]] و سیستان به [[سال ۱۷۹ ق]]. [[علم]] شورش برافراشت<ref>زین الاخبار، ص۱۳۹؛ تاریخ سیستان، ص۱۵۶؛ و قس: الکامل که این واقعه را در ۱۸۰ ق. دانسته است (ج ۶، ص۱۰۳).</ref>. به گفته [[بغدادی]]، حمزه از میان خازمیه که یکی از فرقه‌های عَجارِده بود، بر آمد<ref>الفرق بین الفرق، ص۷۲-۸۲.</ref>. با وجود این، با [[عقیده]] خازمیه درباره [[جبر]] - که مانند عقیده سنیان [[اشعری]] بود - [[مخالفت]] داشت و [[عقیده معتزله]] را در این باره ترجیح می‌داد<ref>تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۴۳.</ref>؛ از این‌رو خازمیه وی را [[کافر]] می‌دانستند<ref>درباره خازمیه و عجارده، نک: موسوعة الملل و النحل، ص۵۵-۵۶.</ref>. حمزه [[نبرد]] با قدرت [[حاکم]] [[ظالم]] و [[سلطان]] جابر و عاملان و پشتیبانان او را [[واجب]] می‌دانست و در این راه حتی از کشتن [[کودکان]] آنان ابایی نداشت؛ زیرا آنان را به سبب [[کفر]] [[پدر]] و مادرشان گرفتار [[آتش دوزخ]] می‌دانست<ref>موسوعة الملل و النحل، ص۵۵-۵۶.</ref>. از همین روی، یک بار ناگهان به مدرسه‌ای نزدیک پوشنگ درآمد و سی [[کودک]] را با معلمشان به [[قتل]] رساند<ref>الفرق بین الفرق، ص۷۹؛ زین الاخبار، ص۲۹۱.</ref>. به دنبال این ماجرا [[مبارزه]] عاملان [[خلیفه]] با وی با [[خشونت]] فزاینده‌ای ادامه یافت. [[حمزه]] به [[سال ۱۸۲ ق]]. [[سپاه]] [[عیسی بن علی بن عیسی بن ماهان]] را [[شکست]] داد و تلفات سنگینی بر نیروهای او وارد کرد. عیسی با [[خواری]] و [[رسوایی]] از راه دشت لوت به نزد پدر در [[خراسان]] گریخت<ref>این مایه ترس و رسوایی عاملان عباسی، دستمایه شاعران و مسخره گویان قرار گرفت (نک: تاریخ سیستان، ص۱۵۷).</ref>؛ [[خوارج]] نیز شهرهای بادغیس، پوشنگ، هرات و ترشیز را [[غارت]] کردند و بیهق را یک هفته مورد تاخت و تاز قرار دادند و کوچک و بزرگ را به دم تیغ سپردند<ref>بیهقی، ابوالحسن، تاریخ بیهق، ص۴۴-۴۵.</ref>. در حالی که [[شورش]] حمزه بخش گسترده‌ای از [[شرق]] عالم [[اسلام]] را فرا گرفته بود، علی بن عیسی بن ماهان، فرمانروای خراسان، شرح [[ناتوانی]] خویش و خرابی‌هایی را که حمزه و یارانش در خراسان و سیستان و کرمان به بار آورده بودند، برای [[هارون]] نوشت و صریحاً اعلام کرد که چون [[سیاست]] خوارج کشتن [[کارگزاران]] و عاملان مالیاتی خلیفه و ایجاد اختلال در امر [[جمع‌آوری مالیات]] است، هیچ درآمدی از نواحی مذکور به دست نمی‌آید که بتوان آن را به [[بغداد]] فرستاد<ref>درباره آشفتگی اوضاع سیستان، نک: تاریخ سیستان، ص۱۴۰ به بعد.</ref>. از این‌رو، هارون الرشید متقاعد شد که برای سامان بخشیدن به اوضاع آشفته خراسان و سیستان باید خود راهی آن دیار شود. وی از [[گرگان]] نامه‌ای که متضمن [[تهدید]] و [[تطمیع]] بود برای حمزه فرستاد و از وی خواست تا از [[احکام]] [[قرآن]] و [[سنت]] [[پیروی]] نماید و [[قدرت]] [[حق]] را که اکنون در او تجلی یافته است بپذیرد و از کشتن [[کارگزاران]] او بپرهیزد<ref>تاریخ سیستان، ۱۶۲-۱۶۴.</ref>؛ اما چون [[حمزه]] بنیاد [[خلافت عباسی]] را غاصبانه و [[ظالمانه]] می‌دانست، در پاسخی به [[هارون]] صلاحیت [[اخلاقی]] و [[دینی]] او را برای [[جانشینی پیامبر]] [[انکار]] کرد و از سر [[تحقیر]] وی، خود را عبدالله و [[امیرالمؤمنین]] و [[خلیفه عباسی]] را [[ملک]] و [[سلطان]] خواند<ref>متن کامل نامه‌هایی که میان هارون الرشید و حمزه مبادله شده، در تاریخ سیستان آمده است (ص ۱۶۲-۱۶۸).</ref>. به دنبال ارسال این پیام‌های بی‌نتیجه، هارون آماده [[جنگ با خوارج]] و دیگر [[شورشیان]] [[خراسان]] شد؛ اما [[بیماری]] او بالا گرفت و [[مرگ]] او را [[امان]] نداد و حمزه همچنان به کار خود ادامه داد تا آنکه در [[زمان]] [[خلافت]] [[مأمون]] به [[سال ۲۱۳ ق]]. دیده از [[جهان]] فرو بست.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶۱.</ref>.
حمزه<ref>حمزة بن اترک سجستانی (قس: الکامل، ج۶، ص۱۵۰).</ref>، دهقانی [[ایرانی]] و از [[نسل]] زو طهماسب بود<ref>تاریخ سیستان، ص۱۵۶.</ref>. در جایی به نام جول در [[شرق]] رُخّج<ref>نک: معجم البلدان، ج۳، ص۴۳.</ref> زاده شد. وی از [[یاران]] حضین خارجی بود و پس از [[مرگ]] حضین با کشتن یکی از [[کارگزاران]] زورگوی [[عباسی]]، [[شهرت]] بسیار یافت و با کمک گروهی از [[خوارج]] [[حجاز]] و سیستان به [[سال ۱۷۹ ق]]. [[علم]] شورش برافراشت<ref>زین الاخبار، ص۱۳۹؛ تاریخ سیستان، ص۱۵۶؛ و قس: الکامل که این واقعه را در ۱۸۰ ق. دانسته است (ج ۶، ص۱۰۳).</ref>. به گفته [[بغدادی]]، حمزه از میان خازمیه که یکی از فرقه‌های عَجارِده بود، بر آمد<ref>الفرق بین الفرق، ص۷۲-۸۲.</ref>. با وجود این، با [[عقیده]] خازمیه درباره [[جبر]] - که مانند عقیده سنیان [[اشعری]] بود - [[مخالفت]] داشت و [[عقیده معتزله]] را در این باره ترجیح می‌داد<ref>تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۴۳.</ref>؛ از این‌رو خازمیه وی را [[کافر]] می‌دانستند<ref>درباره خازمیه و عجارده، نک: موسوعة الملل و النحل، ص۵۵-۵۶.</ref>. حمزه [[نبرد]] با قدرت [[حاکم]] [[ظالم]] و [[سلطان]] جابر و عاملان و پشتیبانان او را [[واجب]] می‌دانست و در این راه حتی از کشتن [[کودکان]] آنان ابایی نداشت؛ زیرا آنان را به سبب [[کفر]] [[پدر]] و مادرشان گرفتار [[آتش دوزخ]] می‌دانست<ref>موسوعة الملل و النحل، ص۵۵-۵۶.</ref>. از همین روی، یک بار ناگهان به مدرسه‌ای نزدیک پوشنگ درآمد و سی [[کودک]] را با معلمشان به [[قتل]] رساند<ref>الفرق بین الفرق، ص۷۹؛ زین الاخبار، ص۲۹۱.</ref>. به دنبال این ماجرا [[مبارزه]] عاملان [[خلیفه]] با وی با [[خشونت]] فزاینده‌ای ادامه یافت. [[حمزه]] به [[سال ۱۸۲ ق]]. [[سپاه]] [[عیسی بن علی بن عیسی بن ماهان]] را [[شکست]] داد و تلفات سنگینی بر نیروهای او وارد کرد. عیسی با [[خواری]] و [[رسوایی]] از راه دشت لوت به نزد پدر در [[خراسان]] گریخت<ref>این مایه ترس و رسوایی عاملان عباسی، دستمایه شاعران و مسخره گویان قرار گرفت (نک: تاریخ سیستان، ص۱۵۷).</ref>؛ [[خوارج]] نیز شهرهای بادغیس، پوشنگ، هرات و ترشیز را [[غارت]] کردند و بیهق را یک هفته مورد تاخت و تاز قرار دادند و کوچک و بزرگ را به دم تیغ سپردند<ref>بیهقی، ابوالحسن، تاریخ بیهق، ص۴۴-۴۵.</ref>. در حالی که [[شورش]] حمزه بخش گسترده‌ای از [[شرق]] عالم [[اسلام]] را فرا گرفته بود، علی بن عیسی بن ماهان، فرمانروای خراسان، شرح [[ناتوانی]] خویش و خرابی‌هایی را که حمزه و یارانش در خراسان و سیستان و کرمان به بار آورده بودند، برای [[هارون]] نوشت و صریحاً اعلام کرد که چون [[سیاست]] خوارج کشتن [[کارگزاران]] و عاملان مالیاتی خلیفه و ایجاد اختلال در امر [[جمع‌آوری مالیات]] است، هیچ درآمدی از نواحی مذکور به دست نمی‌آید که بتوان آن را به [[بغداد]] فرستاد<ref>درباره آشفتگی اوضاع سیستان، نک: تاریخ سیستان، ص۱۴۰ به بعد.</ref>. از این‌رو، هارون الرشید متقاعد شد که برای سامان بخشیدن به اوضاع آشفته خراسان و سیستان باید خود راهی آن دیار شود. وی از [[گرگان]] نامه‌ای که متضمن [[تهدید]] و [[تطمیع]] بود برای حمزه فرستاد و از وی خواست تا از [[احکام]] [[قرآن]] و [[سنت]] [[پیروی]] نماید و [[قدرت]] [[حق]] را که اکنون در او تجلی یافته است بپذیرد و از کشتن [[کارگزاران]] او بپرهیزد<ref>تاریخ سیستان، ۱۶۲-۱۶۴.</ref>؛ اما چون [[حمزه]] بنیاد [[خلافت عباسی]] را غاصبانه و [[ظالمانه]] می‌دانست، در پاسخی به [[هارون]] صلاحیت [[اخلاقی]] و [[دینی]] او را برای [[جانشینی پیامبر]] [[انکار]] کرد و از سر [[تحقیر]] وی، خود را عبدالله و [[امیرالمؤمنین]] و [[خلیفه عباسی]] را [[ملک]] و [[سلطان]] خواند<ref>متن کامل نامه‌هایی که میان هارون الرشید و حمزه مبادله شده، در تاریخ سیستان آمده است (ص ۱۶۲-۱۶۸).</ref>. به دنبال ارسال این پیام‌های بی‌نتیجه، هارون آماده [[جنگ با خوارج]] و دیگر [[شورشیان]] [[خراسان]] شد؛ اما [[بیماری]] او بالا گرفت و [[مرگ]] او را [[امان]] نداد و حمزه همچنان به کار خود ادامه داد تا آنکه در [[زمان]] [[خلافت]] [[مأمون]] به [[سال ۲۱۳ ق]]. دیده از [[جهان]] فرو بست.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶۱.</ref>.
== جستارهای وابسته ==
==منابع==
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
{{پایان منابع}}
==پانویس==
{{پانویس}}
[[رده:حمزه آذرک]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۴۶

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

حمزه[۱]، دهقانی ایرانی و از نسل زو طهماسب بود[۲]. در جایی به نام جول در شرق رُخّج[۳] زاده شد. وی از یاران حضین خارجی بود و پس از مرگ حضین با کشتن یکی از کارگزاران زورگوی عباسی، شهرت بسیار یافت و با کمک گروهی از خوارج حجاز و سیستان به سال ۱۷۹ ق. علم شورش برافراشت[۴]. به گفته بغدادی، حمزه از میان خازمیه که یکی از فرقه‌های عَجارِده بود، بر آمد[۵]. با وجود این، با عقیده خازمیه درباره جبر - که مانند عقیده سنیان اشعری بود - مخالفت داشت و عقیده معتزله را در این باره ترجیح می‌داد[۶]؛ از این‌رو خازمیه وی را کافر می‌دانستند[۷]. حمزه نبرد با قدرت حاکم ظالم و سلطان جابر و عاملان و پشتیبانان او را واجب می‌دانست و در این راه حتی از کشتن کودکان آنان ابایی نداشت؛ زیرا آنان را به سبب کفر پدر و مادرشان گرفتار آتش دوزخ می‌دانست[۸]. از همین روی، یک بار ناگهان به مدرسه‌ای نزدیک پوشنگ درآمد و سی کودک را با معلمشان به قتل رساند[۹]. به دنبال این ماجرا مبارزه عاملان خلیفه با وی با خشونت فزاینده‌ای ادامه یافت. حمزه به سال ۱۸۲ ق. سپاه عیسی بن علی بن عیسی بن ماهان را شکست داد و تلفات سنگینی بر نیروهای او وارد کرد. عیسی با خواری و رسوایی از راه دشت لوت به نزد پدر در خراسان گریخت[۱۰]؛ خوارج نیز شهرهای بادغیس، پوشنگ، هرات و ترشیز را غارت کردند و بیهق را یک هفته مورد تاخت و تاز قرار دادند و کوچک و بزرگ را به دم تیغ سپردند[۱۱]. در حالی که شورش حمزه بخش گسترده‌ای از شرق عالم اسلام را فرا گرفته بود، علی بن عیسی بن ماهان، فرمانروای خراسان، شرح ناتوانی خویش و خرابی‌هایی را که حمزه و یارانش در خراسان و سیستان و کرمان به بار آورده بودند، برای هارون نوشت و صریحاً اعلام کرد که چون سیاست خوارج کشتن کارگزاران و عاملان مالیاتی خلیفه و ایجاد اختلال در امر جمع‌آوری مالیات است، هیچ درآمدی از نواحی مذکور به دست نمی‌آید که بتوان آن را به بغداد فرستاد[۱۲]. از این‌رو، هارون الرشید متقاعد شد که برای سامان بخشیدن به اوضاع آشفته خراسان و سیستان باید خود راهی آن دیار شود. وی از گرگان نامه‌ای که متضمن تهدید و تطمیع بود برای حمزه فرستاد و از وی خواست تا از احکام قرآن و سنت پیروی نماید و قدرت حق را که اکنون در او تجلی یافته است بپذیرد و از کشتن کارگزاران او بپرهیزد[۱۳]؛ اما چون حمزه بنیاد خلافت عباسی را غاصبانه و ظالمانه می‌دانست، در پاسخی به هارون صلاحیت اخلاقی و دینی او را برای جانشینی پیامبر انکار کرد و از سر تحقیر وی، خود را عبدالله و امیرالمؤمنین و خلیفه عباسی را ملک و سلطان خواند[۱۴]. به دنبال ارسال این پیام‌های بی‌نتیجه، هارون آماده جنگ با خوارج و دیگر شورشیان خراسان شد؛ اما بیماری او بالا گرفت و مرگ او را امان نداد و حمزه همچنان به کار خود ادامه داد تا آنکه در زمان خلافت مأمون به سال ۲۱۳ ق. دیده از جهان فرو بست.[۱۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حمزة بن اترک سجستانی (قس: الکامل، ج۶، ص۱۵۰).
  2. تاریخ سیستان، ص۱۵۶.
  3. نک: معجم البلدان، ج۳، ص۴۳.
  4. زین الاخبار، ص۱۳۹؛ تاریخ سیستان، ص۱۵۶؛ و قس: الکامل که این واقعه را در ۱۸۰ ق. دانسته است (ج ۶، ص۱۰۳).
  5. الفرق بین الفرق، ص۷۲-۸۲.
  6. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۴۳.
  7. درباره خازمیه و عجارده، نک: موسوعة الملل و النحل، ص۵۵-۵۶.
  8. موسوعة الملل و النحل، ص۵۵-۵۶.
  9. الفرق بین الفرق، ص۷۹؛ زین الاخبار، ص۲۹۱.
  10. این مایه ترس و رسوایی عاملان عباسی، دستمایه شاعران و مسخره گویان قرار گرفت (نک: تاریخ سیستان، ص۱۵۷).
  11. بیهقی، ابوالحسن، تاریخ بیهق، ص۴۴-۴۵.
  12. درباره آشفتگی اوضاع سیستان، نک: تاریخ سیستان، ص۱۴۰ به بعد.
  13. تاریخ سیستان، ۱۶۲-۱۶۴.
  14. متن کامل نامه‌هایی که میان هارون الرشید و حمزه مبادله شده، در تاریخ سیستان آمده است (ص ۱۶۲-۱۶۸).
  15. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۶۱.