عیادت خلفا از حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
|||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = حضرت فاطمه زهرا | | موضوع مرتبط = حضرت فاطمه زهرا | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== | == عیادت ابوبکر و عمر، از حضرت [[فاطمه]]{{س}} == | ||
[[صحابه]] و [[زنان]] آنها هر لحظه به عیادت [[فاطمه اطهر]]{{س}} میآمدند ولی از آنجا که آن مخدّره با ابوبکر و عمر | [[صحابه]] و [[زنان]] آنها هر لحظه به [[عیادت]] [[فاطمه اطهر]]{{س}} میآمدند ولی از آنجا که آن مخدّره با [[ابوبکر]] و عمر قطع رابطه کرده و آنها را به حضور نپذیرفته و [[اجازه]] عیادت از خود را به آنان نداده بود، آن دو به عیادتش نیآمدند ولی زمانیکه [[بیماری]] [[زهرای مرضیه]]{{س}} شدّت یافت و در آستانه رحلت قرار گرفت ناگزیر به عیادت او آمدند تا قبل از رحلت پاره تن [[رسول خدا]]{{صل}} که [[خشم]] خود را از آنان، آشکارا [[اعلان]] داشته بود، به دیدارش نائل شوند تا این لکه ننگ، بر تارک [[خلیفه]] و دستگاه حکومتش تا [[قیامت]] باقی نماند. و با کسب [[رضایت]] زهرا{{س}}، خواستند بر [[انحراف]] خود [[پوشش]] نهاده و همه چیز با این کار تمام شود و [[اندوه]] و [[مصیبت]] جنایاتی که انجام دادند، رفتهرفته به فراموشی سپرده شود. | ||
[[روایت]] شده عمر به ابوبکر گفت: بیا به | [[روایت]] شده عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه برویم؛ چراکه ما او را به خشم آوردهایم، هر دو راه افتادند و از فاطمه{{س}} اجازه ورود خواستند، حضرت بدانها اجازه نداد، خدمت علی{{ع}} آمدند و از او خواستند از [[زهرا]] برایشان اجازه [[ملاقات]] بگیرد و [[امام علی]]{{ع}} برایشان اجازه ورود گرفت و آنها را وارد [[خانه]] گرداند، آن دو به زهرا{{س}} [[سلام]] کردند حضرت پاسخ [[سلام]] آنها را نداد، ابوبکر به سخن درآمد و عرضه داشت: ای محبوب [[دل]] [[پیامبر]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! [[نزدیکان]] رسول خدا{{صل}} نزد من، محبوبتر از نزدیکان خودم بوده و تو نزد من از دخترم [[عایشه]] عزیزتری. کاش آن [[روز]] که پدر بزرگوارت رحلت کرد، من نیز مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم، با [[شناختی]] که من از شما دارم و به مجد و عظمت تو آگاهم، چگونه تو را از [[میراث]] رسول خدا{{صل}} [[محروم]] میسازم؟ من خود، از پدرت [[رسول اکرم]]{{صل}} شنیدم میفرمود: ما [[پیامبران]] میراث نمینهیم، آنچه از ما باقی میماند [[صدقه]] است. | ||
ما [[پیامبران]] میراث نمینهیم، آنچه از ما باقی میماند [[صدقه]] است. | |||
فاطمه{{س}} فرمود: اگر [[حدیثی]] را از [[رسول خدا]]{{صل}} برایتان بازگو کنم آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟ گفتند: آری؛ حضرت فرمود: {{متن حدیث|نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي}}؛ شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا شما دو تن از رسول خدا{{صل}} نشنیدید که میفرمود: خشنودی فاطمه از [[خشنودی]] من، و خشم فاطمه از [[خشم]] من است، آن کس که [[دوستدار]] [[فاطمه]] است، مرا [[دوست]] داشته و کسیکه [[زهرا]] را [[خشنود]] کند مرا خشنود ساخته است و هرکه او را به خشم آورد، مرا [[خشمگین]] کرده است؟ گفتند: درست است، ما این [[حدیث]] را از رسول خدا{{صل}} شنیدهایم. | |||
اگر [[حدیثی]] را از رسول خدا{{صل}} برایتان بازگو کنم آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟ | |||
گفتند: آری؛ | |||
{{متن حدیث|نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي}}؛ | |||
شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا شما دو تن از رسول خدا{{صل}} نشنیدید که میفرمود: [[خشنودی]] | |||
حضرت فرمود: | حضرت فرمود: {{متن حدیث|فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ{{صل}} لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ}}؛ خدا و فرشتگانش را [[گواه]] میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آورده و در صدد خشنودیم برنیامدید. اگر [[پیامبر]]{{صل}} را دیدار کنم [[شکایت]] شما را نزدش خواهم برد. [[ابوبکر]] عرضه داشت: فاطمه! من از [[خشم خدا]] و خشم تو به [[پروردگار]] پناه میبرم و سپس به [[گریه]] افتاد. | ||
{{متن حدیث|فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ{{صل}} لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ}}؛ | |||
خدا و فرشتگانش را [[گواه]] میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آورده و در صدد خشنودیم برنیامدید. اگر [[پیامبر]]{{صل}} را | |||
[[ابوبکر]] عرضه داشت: فاطمه! من از [[خشم خدا]] و خشم تو به [[پروردگار]] | |||
[[فاطمه زهرا]]{{س}} فرمود: به خدا سوگند! پس از هر نمازی که میگزارم شما دو تن را [[نفرین]] میکنم. ابوبکر گریهکنان بیرون رفت و [[مردم]] گرد او جمع شدند، به آنان گفت: هر کدام از شما شب را در کنار خانوادهاش به [[آرامش]] بسر میبرد و [[روزگار]] را به [[شادمانی]] میگذراند، امّا مرا با انبوه گرفتاریهایم دست به گریبان رها ساختهاید، اکنون من [[بیعت]] با شما را نمیخواهم، [[بیعت]] خود را از من بازستانید<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] | [[فاطمه زهرا]]{{س}} فرمود: به خدا سوگند! پس از هر نمازی که میگزارم شما دو تن را [[نفرین]] میکنم. ابوبکر گریهکنان بیرون رفت و [[مردم]] گرد او جمع شدند، به آنان گفت: هر کدام از شما شب را در کنار خانوادهاش به [[آرامش]] بسر میبرد و [[روزگار]] را به [[شادمانی]] میگذراند، امّا مرا با انبوه گرفتاریهایم دست به گریبان رها ساختهاید، اکنون من [[بیعت]] با شما را نمیخواهم، [[بیعت]] خود را از من بازستانید<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۳]]، ص۲۴۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۳۵: | خط ۲۵: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:حضرت فاطمه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۵
عیادت ابوبکر و عمر، از حضرت فاطمه(س)
صحابه و زنان آنها هر لحظه به عیادت فاطمه اطهر(س) میآمدند ولی از آنجا که آن مخدّره با ابوبکر و عمر قطع رابطه کرده و آنها را به حضور نپذیرفته و اجازه عیادت از خود را به آنان نداده بود، آن دو به عیادتش نیآمدند ولی زمانیکه بیماری زهرای مرضیه(س) شدّت یافت و در آستانه رحلت قرار گرفت ناگزیر به عیادت او آمدند تا قبل از رحلت پاره تن رسول خدا(ص) که خشم خود را از آنان، آشکارا اعلان داشته بود، به دیدارش نائل شوند تا این لکه ننگ، بر تارک خلیفه و دستگاه حکومتش تا قیامت باقی نماند. و با کسب رضایت زهرا(س)، خواستند بر انحراف خود پوشش نهاده و همه چیز با این کار تمام شود و اندوه و مصیبت جنایاتی که انجام دادند، رفتهرفته به فراموشی سپرده شود.
روایت شده عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه برویم؛ چراکه ما او را به خشم آوردهایم، هر دو راه افتادند و از فاطمه(س) اجازه ورود خواستند، حضرت بدانها اجازه نداد، خدمت علی(ع) آمدند و از او خواستند از زهرا برایشان اجازه ملاقات بگیرد و امام علی(ع) برایشان اجازه ورود گرفت و آنها را وارد خانه گرداند، آن دو به زهرا(س) سلام کردند حضرت پاسخ سلام آنها را نداد، ابوبکر به سخن درآمد و عرضه داشت: ای محبوب دل پیامبر! به خدا سوگند! نزدیکان رسول خدا(ص) نزد من، محبوبتر از نزدیکان خودم بوده و تو نزد من از دخترم عایشه عزیزتری. کاش آن روز که پدر بزرگوارت رحلت کرد، من نیز مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم، با شناختی که من از شما دارم و به مجد و عظمت تو آگاهم، چگونه تو را از میراث رسول خدا(ص) محروم میسازم؟ من خود، از پدرت رسول اکرم(ص) شنیدم میفرمود: ما پیامبران میراث نمینهیم، آنچه از ما باقی میماند صدقه است.
فاطمه(س) فرمود: اگر حدیثی را از رسول خدا(ص) برایتان بازگو کنم آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟ گفتند: آری؛ حضرت فرمود: «نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي»؛ شما را به خدا سوگند میدهم! آیا شما دو تن از رسول خدا(ص) نشنیدید که میفرمود: خشنودی فاطمه از خشنودی من، و خشم فاطمه از خشم من است، آن کس که دوستدار فاطمه است، مرا دوست داشته و کسیکه زهرا را خشنود کند مرا خشنود ساخته است و هرکه او را به خشم آورد، مرا خشمگین کرده است؟ گفتند: درست است، ما این حدیث را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
حضرت فرمود: «فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ(ص) لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ»؛ خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آورده و در صدد خشنودیم برنیامدید. اگر پیامبر(ص) را دیدار کنم شکایت شما را نزدش خواهم برد. ابوبکر عرضه داشت: فاطمه! من از خشم خدا و خشم تو به پروردگار پناه میبرم و سپس به گریه افتاد.
فاطمه زهرا(س) فرمود: به خدا سوگند! پس از هر نمازی که میگزارم شما دو تن را نفرین میکنم. ابوبکر گریهکنان بیرون رفت و مردم گرد او جمع شدند، به آنان گفت: هر کدام از شما شب را در کنار خانوادهاش به آرامش بسر میبرد و روزگار را به شادمانی میگذراند، امّا مرا با انبوه گرفتاریهایم دست به گریبان رها ساختهاید، اکنون من بیعت با شما را نمیخواهم، بیعت خود را از من بازستانید[۱].[۲]
منابع
پانویس
- ↑ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳، ص۲۴۶.