|
|
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{مدخل مرتبط | | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[احمد بن عبید بن ناصح در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} |
| | موضوع مرتبط = | |
| | عنوان مدخل = | |
| | مداخل مرتبط = [[احمد بن عبید بن ناصح در تراجم و رجال]] | |
| | پرسش مرتبط = | |
| }} | |
| == آشنایی اجمالی == | | == آشنایی اجمالی == |
| احمد بن عبید بن ناصح<ref>ر.ک: أ. منابع [[شیعی]]: مستدرکات [[علم رجال الحدیث]]، ج۱، ص۳۶۲، ش۱۱۶۹؛ الذریعة، ج۱۵، ص۳۷۶، ش۲۳۶۸؛ ج۲۰، ص۲۵۶، ش۲۸۵۱؛ ج۲۲، ص۱۱۶، ش۶۳۲۹؛ الکنی والألقاب، ج۱، ص۱۲۳. | | [[ابوجعفر احمد بن عبید بن ناصح بن بلنجر دیلمی هاشمی کوفی بغدادی]]، مشهور به [[ابوعَصیده]] اصل وی از [[دیلم]]<ref>تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۵۸.</ref> و از [[موالی]] [[بنی هاشم]] بود <ref>نزهة الالباء، ص۲۰۷.</ref> و در [[کوفه]] زاده شد. <ref> فرهنگ بزرگان، ص۴۶.</ref> |
| ب. منابع [[سنّی]]: الثقات، ج۸، ص۴۳؛ [[الکامل]] فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۱۸۸، ش۲۶؛ [[تاریخ]] [[بغداد]]، ج۵، ص۱۳، ش۲۳۱۵؛ إکمال الکمال، ج۶، ص۲۱۸؛ [[تهذیب الکمال]]، ج۱، ص۴۰۲، ش۷۹؛ المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۷۸، ش۳۵۷؛ [[سیر]] أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۱۹۳، ش۱۱۰؛ [[میزان]] الاعتدال، ج۱، ص۱۱۸، ش۴۶۲؛ إکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۸۵، ش۹۸؛ توضیح المشتبه، ج۱، ص۵۹۳؛ ج۶، ص۲۹۳؛ [[تقریب]] التهذیب، ج۱، ص۴۱، ش۷۸؛ [[تهذیب]] التهذیب، ج۱، ص۵۲، ش۱۰۳؛ لسان [[المیزان]]، ج۷، ص۱۷۲، ش۲۲۳۲؛ الأنساب، ج۱، ص۳۹۳؛ [[تاریخ الإسلام]]، ج۲۰، ص۲۶۳؛ [[الوافی]] بالوفیات، ج۷، ص۱۱۱؛ الأعلام، ج۱، ص۱۶۶.</ref> تنها در یک سند [[تفسیر کنز الدقائق]] و به نقل از کتاب [[تأویل الآیات الظاهرة]] واقع شده است:
| |
|
| |
|
| {{متن حدیث|وَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْفَقِيهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ بْنِ نَاصِحٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} وَ هُوَ يَأْكُلُ خُبْزاً وَ خَلًّا وَ زَيْتاً فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون فرمان (عذاب) بر آنان مقرّر شود جنبندهای را از زمین برای آنان بیرون میآوریم که با ایشان سخن سر میکند که مردم به نشانههای ما یقین نمیآوردند» سوره نمل، آیه ۸۲.</ref> فَمَا هَذِهِ الدَّابَّةُ قَالَ هِيَ دَابَّةٌ تَأْكُلْ خُبْزاً وَ خَلًّا وَ زَيْتاً}}<ref>تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۵۹۳، به نقل از: تأویل الآیات الظاهرة، ص۴۰۰.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۸۳-۳۸۴.</ref>
| | [[تاریخ]] ولادت ابوعَصیده به [[درستی]] روشن نیست. [[ذهبی]] میگوید: وی به هنگام [[مرگ]]، نود سال داشته است که با توجه به [[تاریخ]] مرگش، [[تولد]] او باید در حدود ۱۸۵ه باشد.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۱۹۴.</ref> ابوعصیده نزد بزرگان دو [[مکتب]] نحوی کوفه و [[بصره]] از جمله [[اصمعی]] و [[ابن اعرابی]] به کسب [[دانش]] پرداخت<ref>الفرج بعد الشده، ج۴، ص۳۷۸.</ref> و از کسانی چون [[محمد بن عمر واقدی]]، [[علی بن عاصم واسطی]] و [[ابوداوود طیالسی]] [[حدیث]] آموخت.<ref>تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۰۳.</ref> وی از [[پیشوایان]] [[زبان]] و [[ادبیات عرب]] بود و پس از آنکه در [[علم]] و [[ادب]] شهرتی یافت، به [[دعوت]] [[متوکل]] به [[سامرا]] رفت و [[تعلیم و تربیت]] [[فرزندان]] وی، [[منتصر]] و [[معتز]] را بر عهده گرفت.<ref>بغیة الوعاة، ج۱، ص۳۳۳؛ الفهرست (الندیم)، ص۷۹.</ref> ابوعصیده مجالس درسی نیز در سامرا تشکیل داد<ref>معجم الادباء، ج۳، ص۲۳۱.</ref> و به [[تدریس]] برخی آثار استادان خود از جمله اصمعی، [[واقدی]] و [[ابوداوود طیالسی]] پرداخت.<ref>تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۵۸.</ref> از جمله [[شاگردان]] او [[قاسم بن محمد بن بشّار انباری]] و [[علی بن محمد مصری]] را میتوان نام برد.<ref> تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۰۳.</ref> وی [[راوی]] [[شعر]] نیز بوده و اشعار برخی از [[شاعران]] هم [[روزگار]] خود از جمله [[ابویعقوب خریمی]] را [[روایت]] کرده است.<ref> تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۲۶.</ref> او افزون بر روایت شعر به نقل احادیثی نیز پرداخته، اما [[احادیث جعلی]] را نیز ذکر میکرده است، از این رو به گفته [[حاکم نیشابوری]]، [[مشایخ حدیث]] در مورد روایت از او توقف کردهاند.<ref> خلاصة تهذیب تهذیب الکمال، ج۱، ص۶۰.</ref> در این میان [[ابن حبان]] وی را در زمره [[ثقات]] آورده است،<ref>الثقات، ج۸، ص۴۳.</ref> اما دیگران او را [[ضعیف]] خواندهاند.<ref>معجم الادباء، ج۳، ص۲۲۸ و ۲۳۲.</ref> وی روایاتی درباره [[فاطمه زهرا]]{{س}} و [[ماجرای فدک]] نیز نقل کرده<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۴۹.</ref> و احتمالا به همین جهت برخی از معاصران، وی را در زمره [[شیعیان]] آوردهاند.<ref> روضات الجنات، ج۱، ص۲۰۰.</ref> [[محدث قمی]] نیز از او به عنوان «[[معلم]] [[شیعی]]» یاد کرده و گفته است که او همان کسی است که اجازه [[قتل]] [[متوکل]] را به خاطر [[سبّ]] [[حضرت زهرا]]{{س}} به پسر متوکل داد.<ref> الکنی و الالقاب، ج۱، ص۱۲۴.</ref> ابوعصیده [[شعر]] نیز میسرود و ابیاتی از آن را [[یاقوت]] نقل کرده است.<ref> معجم الادباء، ج۳، ص۲۳۲.</ref>[[تاریخ]] [[مرگ]] او را برخی ۲۷۳ هـ<ref> معجم الادباء، ج۳، ص۲۲۸.</ref> و برخی دیگر ۲۷۸ه نوشتهاند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۲۰، ص۲۶۵.</ref> |
|
| |
|
| == شرح حال [[راوی]] ==
| | آثار وی عبارتاند از: المقصور و الممدود؛ المذکر و المؤنث؛ الزیادات من معانی الشعر (لابن سکیت)؛ عیون الاخبار و الاشعار<ref>الفهرست (الندیم)، ص۸۰.</ref>.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگنامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگنامه مؤلفان اسلامی]] ج۱، ص۱۳۳ - ۱۳۴.</ref> |
| مراد از راوی - به قرینه روایتش از [[حسین بن علوان]] - [[احمد بن عبید بن ناصح بن بلنجر ابوجعفر نحوی]]<ref>سمعانی نوشته است: {{عربی|البلنجری: بفتح الباء الموحدة و اللام و سکون النون و ضم الجیم و فی آخرها الراء، هذه النسبة إلی بلنجر و هو اسم لجد أبی جعفر أحمد بن عبید بن ناصح بن بلنجر النحوی البلنجری مولی بنی هاشم...}}؛ الأنساب، ج۱، ص۳۹۴.
| |
| [[ابن اثیر]] نوشته است: {{عربی|بلنجر؛ و هی مدینة بدربند خزران}}؛ اللباب فی [[تهذیب]] الأنساب، ج۱، ص۱۷۶.</ref> معروف به [[ابوعصیدة]]<ref>{{عربی|عصیدة... بفتح العین و کسر الصاد المهملتین، ثم مثناة تحت ساکنة، تلیها دال مهملة مفتوحة، ثم هاء}}؛ توضیح المشتبه، ج۶، ص۲۹۳.</ref> است. وی از ادبای معروف و بزرگ [[زمان]] خود و معاصر ادیب و نحوی مشهور، [[یعقوب بن اسحاق]] معروف به [[ابن السکیت]] بوده است و آثار متعدد [[علمی]] از خود به یادگار گذاشته است؛ از جمله: «المقصور و الممدود»، «المذکر و المؤنث»، «الزیادات فی السفر لابن السکیت فی إصلاحه» و «عیون الأخبار و الأشعار»<ref>معجم الأدباء، ج۳، ص۲۲۸؛ نیز ر.ک: الفهرست (ابن ندیم)، ص۸۰.</ref>.
| |
| | |
| علاوه بر این، در [[شعر]] گفتن نیز دستی داشته و اشعاری از وی در بعضی کتابها نقل شده است. [[زبیدی]] در ماده بلجر مینویسد: {{عربی|"وأحمد بن عبيد بن ناصح بن بلنجر: محدث نحوي له ذكر في شرح ديوان المفضّل الضبی}}<ref>تاج العروس، ج۶، ص۱۱۴، ماده بلجر.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۸۴.</ref>
| |
| | |
| == از دیدگاه [[رجالیان]] [[شیعه]] ==
| |
| در [[کتب رجالی]] شیعه از [[راوی]] یاد نشده است، اما در بعضی کتب تراجم و غیر آن، مانند: [[روضات الجنات]]، [[الکُنی والألقاب]]، [[تأسیس الشیعة]] و [[مرآة الکتب]] از او یاد کردند <ref>ر.ک: روضات الجنات، ج۱، ص۲۰۹، ش۵۴؛ الکُنی و الألقاب، ج۱، ص۱۲۴؛ مرآة الکتب، ص۲۸۰، ش۶۴؛ تأسیس الشیعة، ص۱۶۳.</ref> و مطالبی با استفاده از [[منابع اهل سنت]] در شرح حال وی ذکر کردند.
| |
| | |
| [[سید حسن صدر]] در [[تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام (کتاب)|تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام]] ذیل عنوان «مشاهیر أئمة علم النحو الشیعة» مینویسد:
| |
| | |
| و از جمله آنان أبوجعفر نحوی، معروف به أبوعصیده است و اسمش [[احمد بن عبید بن ناصح بن بلنجر]]، [[مولی]] [[هاشم کوفی]] دیلمی الأصل است. او از پیشتازان [[زبان عربی]] است و [[تربیت]] معتزّ، فرزند [[متوکّل]] را عهدهدار شد. در [[مناقب اهل بیت]]{{عم}} از [[واقدی]] و غیر او روایاتی را نقل کرده است و حکایتی با معتزّ در روزی که قصد کشتن [[متوکّل]] را نمود، دارد که [[نورالله مرعشی]] در طبقات الشیعی در ترجمه أبوعصیده آن را نقل کرده است<ref>تأسیس الشیعة، ص۱۶۳.</ref>.
| |
| | |
| [[ سيد محمد باقر موسوی خوانساری]] در [[روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات (کتاب)|روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات]] و [[شیخ عباس قمی]] در [[الکنی و الالقاب (کتاب)|الکنی و الالقاب]] ذیل عنوان أبوعصیده مینویسند: [[ابوجعفر احمد بن عبید بن ناصح نحوی کوفی]] دیلمی الأصل، از [[موالیان]] بنیهاشم است. صاحب بُغیه به نقل از یاقوت گوید: أبوعصیده از اصمعی و [[واقدی]] [[نقل حدیث]] کرده است و قسم انباری از او [[روایت]] کرده است و از پیشتازان و بزرگان [[زبان عربی]] و ادیبان است.
| |
| | |
| [[متوکّل عباسی]]، صاحب [[فرزندی]] به نام «معتزّ» شد. هنگامی که پدرش قصد کرد او را به [[ولایتعهدی]] [[منصوب]] کند، أبوعصیده او را [[تحقیر]] کرد و شامش را مقداری به تأخیر انداخت! پس زمانی که وقت برگشتن او فرا رسید، به [[خادم]] گفت من خود او را میبرم و بدون آنکه خطایی مرتکب گردد، او را کتک زد!
| |
| | |
| معتزّ این قضیه را برای پدرش متوکّل نوشت؛ در نتیجه متوکّل او را احضار کرد و گفت: چرا این عمل را با معتزّ نمودی؟ گفت: به من خبر رسید که [[امیرالمؤمنین]] چه قصد دارند (مقصود [[نصب]] معتزّ به ولایتعهدی است)؛ پس [[منزلت]] و شأنش را پایین آوردم تا قدر این جایگاه را بداند و برای از بین بردن موقعیت کسی [[عجله]] نکند؟ و شامش را به تأخیر انداختم تا اگر زمانی کسی از [[گرسنگی]] به او [[شکایت]] برد، [[سختی]] گرسنگی را بداند؛ و بدون این که خطایی مرتکب گردد، او را زدم تا فشار و تلخی [[ظلم]] را [[درک]] کند و در [[کیفر]] و [[مجازات]] افراد، عجله نکند! پس متوکّل گفت: آفرین بر تو! و دستور داد که ده هزار درهم به او بدهند.
| |
| | |
| [[ابن عدی]] گوید: أبوعصیده [[احادیث]] منکری را روایت کرده است، با این که [[اهل]] [[صدق]] است. و کتابهای «عیون الأخبار و الأشعار»، «المقصور و الممدود» و «المذکر و المؤنث» و غیر اینها. وی در سال ۲۷۸ و به گفته برخی در سال ۲۷۳ ق از [[دنیا]] رفت.
| |
| | |
| و این [[راوی]] همان [[معلم]] [[شیعی]] است که به فرزند [[متوکّل]] اجازه داد پدرش را به [[قتل]] برساند، هنگامی که از معتزّ شنید که پدرش متوکّل نسبت به [[حضرت زهرا]]{{س}} اسائه [[ادب]] میکند؛ و معتزّ از معلمش درخواست کرد که اجازه قتل پدرش را بدهد! پس أبوعصیده گفت: باکی بر تو نیست که پدرت را به قتل برسانی، بعد از آنکه بین خودت و خدای خودت شنیدی که او نسبت به حضرت زهرا{{س}} [[دشنام]] میدهد، الّا این که بعد از انجام این کار، بیش از شش ماه زنده نخواهی بود؛ زیرا کشتن [[پدر]] باعث میگردد که بیش از آن [[زندگی]] نکنی! پس فرزند (معتزّ) گفت: من بدین کار راضیام و حاضرم عمرم کوتاه گردد)، به شرط آنکه دیگر چنین کسی روی [[زمین]] باقی نماند. پس شبانه با گروهی از [[غلامان]] که با وی هم عقیده شده بودند، بر او [[حمله]] بردند و با وضع فجیعی او را به قتل رساندند<ref>روضات الجنات، ج۱، ص۲۰۹ - ۲۱۰، ش۵۴؛ الکُنی و الألقاب، ج۱، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۸۵-۳۸۷.</ref>
| |
| | |
| == از دیدگاه [[رجالیان اهل سنت]] ==
| |
| [[مورخان]] و رجالیان اهل سنت، نام راوی را در کتابهایشان عنوان کرده و گزارشی از شرح حال وی ارائه کردند؛ از جمله:
| |
| | |
| [[خطیب بغدادی]] مینویسد: {{عربی|"أحمد بن عبيد بن ناصح بن بلنجر أبوجعفر النحوي مولى بني هاشم ويعرف بأبي عصيدة: و هو ديلمي الأصل حدث عن..."}}<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۳، ش۲۳۱۵.</ref>.
| |
| | |
| [[ذهبی]] نوشته است: {{عربی|"الشيخ، العالم، المحدث، أبوجعفر، أحمد بن عبید بن ناصح بن بلنجر الدیلمي، ثم البغدادي الهاشمي، مولاهم النحوي، الملقب بأبي عصیدة"}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۱۹۳، ش۱۱۰.</ref>.
| |
| | |
| [[مزّی]] مینویسد: {{عربی|"أحمد بن عبيد بن ناصح بن بلنجر البغدادي، أبوجعفر النحوي مولى بني هاشم ويعرف بأبي عصيدة، وهو ديلمي الأصل كان بسرّ من رأي"}}<ref>تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۰۲ - ۴۰۳، ش۷۹.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۸۷-۳۸۸.</ref>
| |
| | |
| == دستور کشتن [[متوکل]] ==
| |
| [[ سيد محمد باقر موسوی خوانساری]] در «روضات الجنات» و به تبع ایشان [[قاضی]] [[نورالله شوشتری]] در «طبقات الشیعی»، [[سید حسن صدر]] در «تأسیس الشیعة»، [[شیخ عباس قمی]] در «الکُنی والألقاب» و نمازی در «مستدرکات علم رجال الحدیث» نوشتهاند که ابوعصیده به «معتز» - فرزند [[متوکّل عباسی]] - اجازه داد پدرش را به خاطر [[توهین]] به [[حضرت زهرا]]{{س}} به [[قتل]] برساند<ref>ر.ک: روضات الجنات، ج۱، ص۲۱۰، ش۵۴؛ الکُنی والألقاب، ج۱، ص۱۲۴؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۶۳، ش۱۱۶۹؛ الشیعة و فنون الإسلام، ص۱۶۷.</ref>.
| |
| | |
| ولی این مطلب با آنچه در کتب [[تاریخ]] و [[سیر]] نقل شده است، سازگاری ندارد، زیرا: اولاً، [[قاتل]] [[متوکّل]]، پسرش «منتصر» بوده و نه «معتز»؛ ثانیاً، علت آن [[اهانت]] به [[حضرت علی]]{{ع}} بوده است، نه [[حضرت فاطمه]]{{س}}؛ و ثالثاً، اشارهای به [[اذن]] [[احمد بن عبید بن ناصح]] نشده است.
| |
| | |
| [[ابن اثیر]] در [[الکامل فی التاریخ (کتاب)|الکامل فی التاریخ]] و [[احمد بن عبدالوهاب بن محمد بن نویری ]] در کتاب [[نهایة الأرب فی فنون الأدب]] و دیگران، قضیه قتل متوکّل را به این صورت نقل کردند:
| |
| | |
| {{عربی|"وكان المتوكل شدید البغض لعلي بن أبي طالب{{ع}} و لأهل بیته، و كان یقصد من یتولی علياً و اهل بیته بأخذ المال و الروح؛ و كان من جملة ندمائه عبّادة (بتشدید الباء و فتح العین) المخنّث، و كان أصلع فیشد تحت ثیابه مخدة و یكشف رأسه و یرقص، و المغنون یغنون: قد أقبل الأصلع البطین خليفة المسلمين، یحكي بذلك علی بن أبی طالب{{ع}}، و المتوكل یشرب و یضحك، فرآه المنتصر فتهدّده فسكت خوفاً منه، فقال له المتوكل: ما حالك! فأخبره، فقال المنتصر: یا أمير المؤمنين - إن هذا الذي یحكیه - هذا الكلب - و یضحك منه الناس هو ابن عمك و شیخ [[أهل]] بیتك و به فخرك، فكل أنت لحمه إذا شئت، ولا تطمع هذا الكلب و أمثاله فیه، فقال المتوكل للمغنین غنّوا:
| |
| {{شعر}}
| |
| {{ب|''غار الفتي لابن عمّه''|2=''رأس الفتى في حر أمه''}}
| |
| {{پایان شعر}}
| |
| وكان هذا من الأسباب التي استحل بها المنتصر قتل المتوكل}}<ref>نهایة الارب، ج۲۳، ص۲۸۲؛ نیز ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۵۵؛ و....</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۸۸-۳۸۹.</ref>
| |
| | |
| == معلم معتز عباسی ==
| |
| احمد بن عبید بن ناصح، از ادبای بزرگ و معروف عصر خود بود و برای [[تعلیم]] و [[تأدیب]] معتزّ، فرزند [[متوکّل عباسی]] [[انتخاب]] شد. [[حموی]] مینویسد: [[محمد بن اسحاق بن ندیم]] گوید: «أبوعصیده» و «ابن قادم» فرزند [[متوکّل]] را [[تربیت]] میکردند. زمانی که متوکّل [[تصمیم]] گرفت مربیانی برای فرزند خویش برگزیند، [[امر]] آن را به ایتاخ سپرد؛ در نتیجه ایتاخ به کاتبش امر کرد که [[سرپرستی]] این کار را قبول کند. پس کاتب، طوال، أحمر، إبن قادم و أبوعصیده ([[راوی]] مورد بحث و غیر آنان از ادبای آن عصر را فراخواند و همگی در محضر او در جلسهای گرد آمدند. أبوعصیده وقتی آمد، در همان انتهای مجلس نشست. شخصی که در نزدیکی وی بود، به او گفت: اگر میخواهی، در جای بالاتری بنشین! او در پاسخ گفت: بلکه در هر کجای مجلس که منتهی به من شد، مینشینم. زمانی که همگی گرد آمدند، کاتب به آنان گفت: اگر مشغول [[مذاکره علمی]] گردید، [[مقام]] و [[منزلت]] [[علمی]] هر یک از شما بر ما مشخص میگردد و فرد مورد نظر خود را از بین شما برمیگزینیم! در نتیجه، بیتی از [[إبن عنقاء فزاری]] به بحث گذاشته شد:
| |
| {{شعر}}
| |
| {{ب|''ذريني إنما خطئي وصوبي''|2=''علي وإنما أنفقت مال''}}
| |
| {{پایان شعر}}
| |
| همگی گفتند: «مالٌ» بهوسیله «إنّما» مرفوع گشته است؛ زیرا ما در «إنّما» به معنای «الذّی» است، و سپس ساکت شدند.
| |
| | |
| در این هنگام، احمد بن عبید از انتهای مجلس خطاب به آنان گفت: این [[اعراب]] [[شعر]] بود؛ پس معنایش چیست؟ پس [[مردم]] از پاسخ بازماندند و خطاب به او گفتند: در نظر تو معنای این [[بیت]] چیست؟ گفت: معنایش آن است که [[سرزنش]] تو نسبت به من وارد نیست؛ زیرا من [[مال]] خود را [[انفاق]] کردم، نه آبروی خود را و [[انفاق مال]] سرزنش ندارد!
| |
| | |
| پس خادمی از صدر مجلس آمد و دست احمد بن عبید را گرفت و در بالای مجلس نشاند و گفت: آنجا موضع تو نبود؛ در نتیجه او و إبن قادم به خط [[عبدالسلام بصری]]، برای این کار انتخاب شدند.
| |
| حموی در ادامه به داستان [[ولایتعهدی]] معتزّ اشاره کرد که پیشتر گذشت و در پایان نوشت: احمد بن عبید حکایت کرد که روزی معتزّ به من گفت: ای معلّم من! چرا نمازت (نافلهات) را نشسته میخوانی، اما مرا ایستاده میزنی؟ پس در پاسخ گفتم که زدن تو از فروضات است و من فریضههایم را ایستاده به جا میآورم!<ref>ر.ک: معجم الأدباء، ج۳، ص۲۲۸ - ۲۳۰.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۸۹-۳۹۱.</ref>
| |
| | |
| == [[طبقه راوی]] ==
| |
| [[تاریخ]] ولادت [[راوی]] مشخص نیست، ولی تاریخ [[وفات]] وی سال ۲۷۳ و یا ۲۷۸ ق بوده است. [[ابن حجر عسقلانی]] وی را از طبقه یازدهم به حساب آورده و نوشته است: {{عربی|"وهو من الحادیة عشرة مات بعد السبعین"}}<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۱، ش۷۸.</ref>.
| |
| | |
| [[حاکم نیشابوری]] نوشته است: {{عربی|"مات بعد السبعين و مئتين"}}<ref>تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۰۴، ش۷۹.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۹۱.</ref>
| |
| | |
| ==استادان و [[شاگردان راوی]] ==
| |
| [[مزّی]]، استادان و [[شاگردان]] وی را این گونه فهرست کرده است:
| |
| | |
| {{عربی|"روی عن: الحسین بن علوان الكلبي، و أبی داود سلیمان بن داود الطیالسی، و عبدالله بن بكر السهمی، و أبی عامر عبدالملك بن عمرو العقدی، و عبدالملك بن قریب الأصمعی، و علی بن عاصم الواسطی، و محمد بن زیاد بن زبار الزباری الكلبی، و محمد بن عمر بن واقد الواقدی، و محمد بن مصعب القرقسانی، و یزید بن هارون"}}
| |
| | |
| {{"روی عنه: أحمد بن الحسن بن شقیر النحوی، وعبدالله بن إسحاق بن إبراهیم بن الخراسانی، و علی بن محمد بن أحمد المصری، و القاسم بن محمد بن بشار الأنباری، و أبوبكر محمد بن جعفر بن محمد الآدمی القارئ}}<ref>تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۰۳، ش۷۹.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۹۱-۳۹۲.</ref>
| |
| | |
| == جایگاه [[حدیثی]] راوی ==
| |
| [[خطیب بغدادی]] مینویسد: {{عربی|"... قرأت في كتاب أبيسعد الماليني أخبرنا عبدالله بن عدي الحافظ. قال: أحمد بن عبيد أبوعصيدة النحوي كان بسر من رأي يحدث عن الأصمعي و محمد بن مصعب بمناكير. أخبرني أحمد بن علي اليزدي أخبرنا أبو أحمد الحافظ النيسابوري. قال: أحمد بن عبيد بن ناصح الهاشمي مولاهم لا يتابع في جلّ حديثه"}}<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۴، ش۲۳۱۵.</ref>.
| |
| | |
| [[ذهبی]] نام او را در کتاب [[المغنی فی الضعفاء]] در زمره [[راویان]] [[ضعیف]] آورده <ref>ر.ک: المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۷۸، ش۳۵۷.</ref> و در [[سیر أعلام النبلاء]] نوشته است: {{عربی|"الشيخ، العالم، المحدث، أبوجعفر، أحمد بن عبيد بن ناصح بن بلنجر الديلمي... في حديثه مناكير... كان رأساً في العربية"}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۱۹۳ - ۱۹۴، ش۱۱۰.</ref>.
| |
| | |
| و در [[میزان الاعتدال]] مینویسد: {{عربی|"أحمد بن عبيد بن ناصح، أبوعصيدة النحوي. صويلح الحديث. قال إبن عدي: له مناكير. و قال أبو أحمد الحاكم: لا يتابع علي جلّ حديثه، وقد روي عن محمد بن مصعب موعظة الأوزاعي للمنصور، و فيها مناكير و قال إبن عدي: هو عندي من أهل الصدق مع هذا كله، و يحدث بمناكير"}}<ref>میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۱۸، ش۴۶۲.</ref>.
| |
| | |
| و در [[تاریخ الإسلام]] نوشته است: {{عربی|"أبوعصیدة مع هذا كله كان من أهل الصدق"}}<ref>تاریخ الإسلام، ج۲۰، ص۲۶۵، ش۴.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن حجر]] نوشته است: {{عربی|"أحمد بن عبيد بن ناصح أبوجعفر النحوي يعرف بأبي عصيدة. قيل إن أباداود حكى عنه وهو لين الحديث"}}<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۱، ش۷۸.</ref>.
| |
| | |
| از [[حاکم نیشابوری]] درباره [[راوی]] پرسیدند و او در پاسخ گفت: {{عربی|"هو إمام في النحو، و قد سکت مشايخنا عنه في الروایة"}}، ولی در کتاب [[مستدرک الصحیحین]] از او [[روایت]] کرده است<ref>إکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۸۵، ش۹۸.</ref>.
| |
| | |
| یادآوری میشود که تعبیر «یحدث بمناکیر» و یا «فی حدیثه مناکیر» که در عبارت [[ذهبی]] [[ناصبی]] آمده است، بدان جهت است که: اولاً، [[احمد بن عبید بن ناصح]]، از [[راویان]] [[خطبه]] [[فدک]] [[حضرت فاطمه]]{{س}} بوده است، چنانکه در طریق نقل [[سید مرتضی]] آمده است<ref>الشافی فی الإمامة، ج۴، ص۶۹.</ref>؛ و ثانیاً، در [[مناقب اهل بیت]]{{عم}} نیز روایاتی از وی نقل شده است؛ از جمله:
| |
| #{{متن حدیث|... حدثنا أحمد بن عبید بن ناصح، قال: حدثنا إبراهیم بن شهر بن حوشب، عن سلمان الفارسی، قال: کنا مع رسول الله{{صل}}، و [[الحسین بن علی]]{{ع}} علی فخذه، إذ [[تفرس]] فی وجهه و قال له: یا أباعبدالله! أنت سیّد من السادة و أنت إمام بن إمام، (أخو إمام)، أبوأئمة تسعة، تاسعهم قائمهم إمامهم أعلمهم أحکمهم أفضلهم}}<ref>مقتضب الأثر، ص۸ - ۹.</ref>.
| |
| #{{متن حدیث|وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَدَمِيُّ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ وَ أَثْنَى ابْنُ غَالِبٍ الْحَافِظُ عَلَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ نَاصِحٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنِ عُلْوَانَ الْكَلْبِيُّ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَرْثِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: إِنَّ مُوسَى نَظَرَ لَيْلَةَ الْخِطَابِ إِلَى كُلِّ شَجَرَةٍ فِي الطُّورِ، وَ كُلِّ حَجَرٍ وَ نَبَاتٍ تَنَطِقُ بِذِكْرِ مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً لَهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَقَالَ مُوسَى: إِلَهِي لَا أَرَى شَيْئاً خَلَقْتَهُ إِلَّا وَ هُوَ نَاطِقٌ بِذِكْرِ مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ أَوْصِيَائِهِ الِاثْنَيْ عَشَرَ، فَمَا مَنْزِلَةُ هَؤُلَاءِ عِنْدَكَ؟ قَالَ: يَا ابْنَ عِمْرَانَ إِنِّي خَلَقْتُهُمْ قَبْلَ خَلْقِ الْأَنْوَارِ وَ جَعَلْتُهُمْ فِي خِزَانَةِ قُدْسِي يَرْتَعُونَ فِي رِيَاضِ مَشِيَّتِي، وَ يَتَنَسَّمُونَ رَوْحَ جَبَرُوتِي، وَ يُشَاهِدُونَ أَقْطَارَ مَلَكُوتِي؛ حَتَّى إِذَا شِئْتُ مَشِيَّتِي أَنْفَذْتُ قَضَائِي وَ قَدَرِي؛ يَا ابْنَ عِمْرَانَ إِنِّي سَبَقْتُ بِهِمُ السُّبَّاقَ حَتَّى أُزَخْرِفَ بِهِمْ جِنَانِي، يَا ابْنَ عِمْرَانَ تَمَسَّكْ بِذِكْرِهِمْ فَإِنَّهُمْ خَزَنَةُ عِلْمِي وَ عَيْبَةُ حِكْمَتِي؛ وَ مَعْدِنُ نُورِي قَالَ حُسَيْنُ بْنُ عُلْوَانَ: فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: حَقٌّ ذَلِكَ هُمُ اثْنَا عَشَرَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ{{عم}}؛ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، وَ مَنْ شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّمَا أَسْأَلُكَ لِتُفْتِيَنِي بِالْحَقِّ: قَالَ: أَنَا وَ ابْنِي هَذَا- وَ أَوْمَأَ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ- وَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِهِ يَغِيبُ شَخْصُهُ وَ لَا يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ}}<ref>مقتضب الأثر، ص۴۱.</ref>.
| |
| #{{متن حدیث|وَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَحْمَدَ الطَّبَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فَضَالَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ نَاصِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ النُّورِ الْمِسْمَعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِيٌّ الْكُوفَةَ- يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ- قُلْنَا لَهُ: حَدِّثِّنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَذَكَرَ الْجَنَّةَ، ثُمَّ قَالَ: مَا حَدَّثْتُكُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ، فَلَمْ أَزَلْ أَطْلُبُ الشَّهَادَةَ لِلْحَدِيثِ وَ لَمْ أُرْزَقْهَا، وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ فِي تَبُوكَ وَ نَحْنُ نَسِيرُ مَعَهُ:
| |
| إِنَّ اللَّهَ (جَلَّ وَ عَزَّ) أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَفَعَلْتُ.
| |
| فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: إِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) قَدْ بَنَى جَنَّةً مِنْ قَصَبِ اللُّؤْلُؤِ، بَيْنَ كُلِّ قَصَبَةٍ إِلَى قَصَبَةٍ لُؤْلُؤَةٌ مِنْ يَاقُوتَةٍ مَشْدُودَةٍ بِالذَّهَبِ، وَ جَعَلَ سُقُوفَهَا زَبَرْجَداً أَخْضَرَ، فِيهَا طَاقَاتٌ مِنْ لُؤْلُؤٍ مُكَلَّلَةٌ بِالْيَاقُوتِ، وَ جَعَلَ عَلَيْهَا غُرَفاً، لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ، وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ، وَ لَبِنَةً مِنْ دُرٍّ، وَ لَبِنَةً مِنْ يَاقُوتٍ، وَ لَبِنَةً مِنْ زَبَرْجَدٍ، وَ قِبَاباً مِنْ دُرٍّ، قَدْ شُعِّبَتْ بِسَلَاسِلِ الذَّهَبِ، وَ حُفَّتْ بِأَنْوَاعِ التُّحَفِ.
| |
| وَ بَنَى فِي كُلِّ قَصْرٍ قُبَّةً، وَ جَعَلَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ أَرِيكَةً مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ، فَرْشُهَا السُّنْدُسُ وَ الْإِسْتَبْرَقُ، وَ فَرَشَ أَرْضَهَا بِالزَّعْفَرَانِ وَ الْمِسْكِ وَ الْعَنْبَرِ، وَ جَعَلَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ [حَوْرَاءَ] وَ الْقُبَّةُ لَهَا مِائَةُ بَابٍ، فِي كُلِّ بَابٍ جَارِيَتَانِ وَ شَجَرَتَانِ، وَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ فَرْشٌ وَ كِتَابٌ مَكْتُوبٌ حَوْلَ الْقِبَابِ آيَةُ الْكُرْسِيِّ. فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ، لِمَنْ بَنَى اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) هَذِهِ الْقُبَّةَ؟
| |
| فَقَالَ: هَذِهِ جَنَّةٌ بَنَاهَا اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ ابْنَتِكَ، تُحْفَةً أَتْحَفَهُمَا بِهَا، وَ أَقَرَّ بِهَا عَيْنَكَ يَا مُحَمَّدُ}}<ref>دلائل الإمامة، ص۱۴۲ - ۱۴۳، ح۵۰.</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۲ ص ۳۹۲-۳۸۵.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
| # [[پرونده: IM009726.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۲ (کتاب)|'''رجال تفسیری ج۲''']] | | # [[پرونده: IM009687.jpg|22px]] جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱''']] |
| {{پایان منابع}} | | {{پایان منابع}} |
|
| |
|
خط ۱۱۱: |
خط ۱۶: |
|
| |
|
| [[رده:اعلام]] | | [[رده:اعلام]] |
| [[رده:رجال تفسیری]] | | [[رده:راویان امام رضا]] |
| | [[رده:اصحاب امام رضا]] |
| | [[رده:طبقه یازدهم راویان]] |
| | [[رده:نام قبیله]] |
| | [[رده:کوفیان]] |
| | [[رده:بغدادیان]] |