حلم: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[حلم در قرآن]] - [[حلم در حدیث]] - [[حلم در اخلاق اسلامی]] - [[حلم در معارف و سیره نبوی]] - [[حلم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
== مقدمه == | |||
منظور از حلم، [[خویشتنداری]] به هنگام [[طغیان]] [[نفس]] و [[هیجان]] آن است؛ بنابراین، [[حلیم]] / خویشتندار کسی است که بر [[نفس]] خود سیطره داشته میتواند آن را به هنگام بروز طغیانها و هیجانها کنترل نماید. راغب در "المفردات" حلم را "نگاه داشتن [[نفس]] و طبع از فروافتادن در [[هیجان]] [[غضب]]" دانسته است؛ در "جامع السَّعادات" نیز آمده است: "[[خویشتنداری]]، [[آرامش]] [[نفس]] است بهگونهای که [[غضب]] آن را به آسانی به حرکت در نیاورد، و امور ناخوشایند آن را بهسرعت منفعل و ناراحت نسازد". | |||
حلم، نه تنها مایه زینت [[انسان]]، که از ضروریّات او نیز به شمار است. بهویژه برای عالِمی که در میان [[مردم]] خود از [[جایگاه]] [[ریاست]] برخوردار است، این صفت در شمار ضروریات خواهد بود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۵.</ref>. | |||
[[قرآن کریم]] نه تنها بر این صفت به [[سختی]] پای فشرده است، که از شدّت [[عنایت]] به آن، آن را "[[عقل]]" نامیده، تا نشان دهد که [[عقل]] بدون حلم وجود ندارد، و یا دست کم مرتبه کامل [[عقل]]، آن است که حلم را به همراه خود داشته باشد. به این دو [[آیه]] بنگرید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ... * وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا}}<ref>«ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند... * و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه میگرفتند» سوره نور، آیه ۵۸-۵۹.</ref>؛ {{متن قرآن|أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ}}<ref>«آیا خردهایشان (آنان را) بدین (پندار) واداشته است یا آنان قومی گردنکشاند؟» سوره طور، آیه ۳۲.</ref>. | |||
* | |||
* | |||
اطلاق [[علم]] بر حلم، از باب ذکر سبب و [[اراده]] نمودن مسبَّب و معلول آن است؛ تا نشان داده شود که مسبَّب و معلول، گویا همان سبب و علّت است؛ از این رو در اینجا [[قرآن کریم]] نشان میدهد که گویا تفاوتی میان [[عقل]] و حلم نیست. | |||
==پانویس== | یادکِرد این [[کتاب آسمانی]] از [[ابراهیم خلیل]] {{ع}} با این صفت نیز، از همین روست: {{متن قرآن|إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ}}<ref>«ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.</ref>. | ||
{{ | |||
{{ | [[برتر]] از اینها، [[قرآن کریم]]، [[خداوند]] را در بیش از ده [[آیه]] به این صفت خوانده است؛ در این شمار است: {{متن قرآن| وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ}}<ref>بدانید که خداوند آمرزندهای بردبار است؛ سوره بقره، آیه ۲۳۵.</ref> آیا این نه از آن روست که نشان دهد [[خداوند]] را چه مایه [[عنایت]] به این صفت است؟<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۶.</ref>. | ||
== آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]] == | |||
این [[فضیلت]] را آثاری بس مهم است، که هریک از این آثار، آثاری دیگر تولید مینماید. [[شرافت]]، [[عزّت]]، محبوبیّت در [[قلوب]] [[مردمان]] در این شمار است؛ و [[برتر]] از همه آنکه [[آدمی]] تنها با این [[فضیلت]] است که میتواند به اهداف خود نائل شود. | |||
گذشته از تجربه سترگ [[انبیاء]] {{عم}} که در [[قرآن کریم]] بارها به آن اشاره شده است، تجربه [[تاریخی]] نیز نشان میدهد که [[مردمان]] [[حلیم]]، با خویشتنداریِ خود در [[دل]] دیگران چنان جای باز کردهاند که از ارادهای نافذ برخوردار شده، توانستهاند اهداف خود را در [[جامعه]] خویش تحقّق بخشند. | |||
از این روست که [[عالمان]] و مبلّغان [[دینی]]، همواره به این صفت احتیاج داشته خود را به آن زینت میبخشیدهاند. بدون تردید، [[نیاز]] اینان به این صفت، همچون [[نیاز]] نویسنده به قلم است؛ چه نه آن بدون حلم به مقصود میرسد، و نه نویسنده بدون قلم اثری از خود به یادگار مینهد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۶.</ref>. | |||
[[سلامتی]] جسم و [[روح]] نیز در شمار همین آثار است. توضیح آنکه [[نشاط]] - که از پیِ خود، [[آرامش]] را بههمراه خواهد آورد- از نتائج صفت [[خویشتنداری]] است؛ [[آرامش]] امّا همچون سدّی در مقابل بیماریهای روحی - که انواع [[بیماری]] جسمی را تولید خواهد کرد - [[ایستاده]]، [[انسان]] را از آن در [[امان]] میدارد. از این روست که حلم به [[نشاط]]، [[آرامش]]، احتراز از بیماریهای روحی، و سرانجام [[سلامت]] از بیماریهای جسمی منجر خواهد شد. | |||
گذشته از آنکه [[غضب]]، [[آدمی]] را به اینگونه [[بیماریها]] [[مبتلا]] ساخته [[زندگی]] را به [[مرگ]] تدریجی تبدیل مینماید، حیات اُخروی را نیز تهدید نموده [[آدمی]] را به درکات آن دچار میسازد؛ چه کسی که در این عالم از حیات طیّبه برخوردار نباشد، در آن عالم نیز از این حیات بینصیب خواهد بود، و تنها [[خسران]] و زیان دو [[جهان]] را بهره خواهد برد!. | |||
از دیگر فوائد حلم / [[خویشتنداری]]، میتوان به جلب فائدهها و دفع ضررها اشاره نمود. چه از آنجا که از سوئی طبع و نهاد [[آدمی]] بر پایه [[زندگی]] جمعی نهاده شده، و او نمیتواند در انفراد و تنهائی [[زندگی]] نماید؛ و از سوئی دیگر [[زندگی]] جمعی به [[بردباری]] و حلم [[نیازمند]] است، تنها آنان که از این صفت برخوردارند میتوانند با دیگران رابطهای [[نیکو]] برقرار نموده، گذشته از آنکه به دیگران فائده میرسانند از فوائد آنان بهره برده، ضرری از [[ناحیه]] آنان متوجّه خویشتن نسازند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۷.</ref>. | |||
در نقطه مقابل امّا، غضبناکان قرار دارند، که چون از تنظیم چنین رابطهای عاجزند، نه تنها برای دیگران فائدهای در پی نخواهند داشت، که هم خود به آنان ضرر میزنند، و هم ضررهای آنان را به سوی خود جذب مینمایند. در [[ناحیه]] [[زندگی]] جاودان نیز چنین است؛ چه غضبْ [[انسان]] را به انجام گناهانِ پی در پی واداشته، او را از [[سعادت]] آن [[دنیا]] [[محروم]] میسازد. بر این اساس هم باز میتوان گفت که [[سعادت]] در [[دنیا]]، در گرو این صفت [[شایسته]] است. | |||
[[مدارا]]، [[دوستی]]، و [[جوانمردی]] با [[مردمان]] نیز، از دیگر آثار این صفت است. این سه صفت از معانی نزدیکی برخوردارند، اما تفاوتهای اندکی نیز در میان آنها به چشم میآید. [[جوانمردی]] از نوعی [[وفاداری]] برخوردار است، و [[مدارا]] با تحمّل [[آزار]] دیگران معنی میشود. | |||
گذشته از این، این هرسه در شمار [[عبادات]] بزرگ بوده ثوابهای درخشانی بر آنها مترتّب خواهد شد. [[قرآن کریم]] بر همین اساس، آن را از [[علائم]] [[ایمان]] برشمرده است: {{متن قرآن|وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا}}<ref>«و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا}}<ref>«و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه میگذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | |||
این سه صفت نیز همچون حلم، از مراتبی چند برخوردار است. تمامی این مراتب هرچند مطلوب بوده در شمار [[فضائل]] قرار دارد، امّا [[آدمی]] به ناگزیر میباید سر در پی مراتب [[برتر]] نهاده، لحظه به لحظه خود را به درجات [[برتر]] آنها متّصف سازد. | |||
وفاء، [[راستی]]، و نرمخوئی، مراتب اوّل آن سه؛ و دیگران را همچون خود دیدن، و از این رو آنچه برای خود نمیپسندد را برای آنان نیز نپسندد، در شمار مراتب بالای آن قرار دارد. [[خداوند]] به [[فضل]] عمیم خود، همه طالبان کمال را به این مراتب نائل فرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | |||
[[عفو]] و [[بخشش]] نیز در شمار همین آثار است. در لغت [[عرب]]، "[[عفو]]" و "صفح" از دو معنای نزدیک به هم برخوردارند، با این تفاوت که در "[[عفو]]" تنها بخششِ [[گناهکار]] مورد نظر است، امّا در "صفح" نه تنها [[گناهکار]] بخشیده میشود، که اصلاً [[گناه]] او مدّ نظر نیامده گویا او از نخست در شمار [[گناهکاران]] قرار نداشته است. این هر دو در شمار صفات [[حضرت حق]] قرار دارد، و از این رو بارها در [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را به تأسّی از او امر فرموده، به تخلّق به این دو صفت سفارش کرده است: {{متن قرآن|وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. شاید از همین روست که در آیهای دیگر، [[عفو]] را در شمار [[علائم]] [[تقوی]] قرار داده است: {{متن قرآن| وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref>. و نیز از [[علائم]] [[ایمان]]: {{متن قرآن|وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>. | |||
در آیهای دیگر نیز، [[پیامبر]] خود را به آن امر نموده؛ گویا از منظر [[قرآن کریم]]، [[عفو]] در شمار وسائل رسیدن به مقصود است، که بدون آن نمیتوان به [[هدف]] رسید؛ پر واضح است که صفت [[بخشندگی]] تنها از پس پیدایش صفت حلم حاصل میشود و بس: {{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۹.</ref>. | |||
تمامی [[فضائل]] و رذائل در شمار فطریّات بوده، [[آدمی]] به [[فطرت]] و ذات خود شایستگیِ اوّلی، و ناشایستگی دوّمی را [[درک]] مینماید. بر این اساس، هر چند [[فطرت انسان]] نه تنها به گذشت از مجرمان، که به [[احسان]] به آنان [[حکم]] مینماید-: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ}}<ref>«بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف میکنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.</ref>-. با این همه امّا، این سخن نه بدان معنی است که [[حفظ نظام اجتماعی]] از [[هرج و مرج]] و رعایت عفّت عمومی، از ارزشی کمتر از این صفت والا برخوردار است؛ از این رو بازداشتن [[ظالمان]] از [[ظلم]] و مجرمان از جرمهای [[اجتماعی]]، نه تنها در شمار [[واجبات]] [[عقلی]] است، که [[شرع]] نیز آن را امضاء و تأیید فرموده است. به این دو [[آیه شریفه]] بنگرید: {{متن قرآن|وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref> | |||
از این رو، بر اساس یک قاعده کلی که از جمیع میان آن [[فضیلت]] و این [[حکم عقلی]] شرعی بهدست میآید، میتوان گفت که کابرد آن صفت، در جایی است که خود به فضیلتی دیگر بیانجامد؛ امّا اگر با بهکاربردن آن [[خوی]] [[شایسته]]، [[انسان]] [[بدکار]] در [[بدکاری]] خود پابرجا میشود، و یا [[ظالم]] بر ادامه [[ظلم]] خود [[استوار]] میگردد، [[عقل]] استفاده از این صفت را قبیح شمرده به [[ایستادگی]] در برابر این دو [[حکم]] مینماید، تا دفع [[بدکاری]] و [[ظلم]] شده [[جامعه]] به این دو آلوده نگردد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۲۰-۱۲۱.</ref>. | |||
حلم، تنها با تحلّم / خویشتن را به [[آرامش]] وادار کردن، بهدست میآید؛ چه ملکه شدن صفت حلم در [[نفس]] [[آدمی]]، سخت دشوار بوده کمتر کسی به آن موفّق میشود. از این رو بر سالکان کمال است که با [[مبارزه]] با [[نفس]] و واداشتن آن به [[خویشتنداری]] به هنگام بروز هیجانات، اندک اندک این صفت را در خود مستحکم نمایند، تا سرانجام با [[استمداد]] از [[الطاف]] خداوندی، به ملکه حلم دست یابند؛ | |||
هرچند در آن حالت نیز، باز خویشتن را به [[آرامش]] وادار کردن، همچون غذائی است که آن درخت [[مبارک]] را در [[نفس]] تقویت نموده به ریشهدار شدن آن [[کمک]] مینماید. | |||
از این روست که کَظْمِ [[غیظ]] / [[فروخوردن خشم]]، هم علّت پیدایش، و هم علّت بقاء این صفت در [[انسان]] شمرده میشود. شاید علّت [[اصرار]] [[قرآن کریم]] بر آنکه [[مؤمنان]] خویشتن را به این صفت بیارایند نیز، با توجّه به همین مطلب روشن شود: {{متن قرآن|وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>. این [[آیه]]، نشان میدهد که [[عفو]] و [[احسان]] - که هر دو در شمار [[برترین]] [[فضائل اخلاقی]] قرار دارند. - مترتّب بر کَظْمِ [[غیظ]] / [[فروخوردن خشم]] بوده، از پس آن پدید خواهند آمد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۱.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۲۱.</ref>. | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
#[[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۲''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
{{فضیلت}} | |||
{{فضایل اخلاقی}} | |||
[[رده: مدخل]] | [[رده: مدخل]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۴
مقدمه
منظور از حلم، خویشتنداری به هنگام طغیان نفس و هیجان آن است؛ بنابراین، حلیم / خویشتندار کسی است که بر نفس خود سیطره داشته میتواند آن را به هنگام بروز طغیانها و هیجانها کنترل نماید. راغب در "المفردات" حلم را "نگاه داشتن نفس و طبع از فروافتادن در هیجان غضب" دانسته است؛ در "جامع السَّعادات" نیز آمده است: "خویشتنداری، آرامش نفس است بهگونهای که غضب آن را به آسانی به حرکت در نیاورد، و امور ناخوشایند آن را بهسرعت منفعل و ناراحت نسازد".
حلم، نه تنها مایه زینت انسان، که از ضروریّات او نیز به شمار است. بهویژه برای عالِمی که در میان مردم خود از جایگاه ریاست برخوردار است، این صفت در شمار ضروریات خواهد بود[۱].
قرآن کریم نه تنها بر این صفت به سختی پای فشرده است، که از شدّت عنایت به آن، آن را "عقل" نامیده، تا نشان دهد که عقل بدون حلم وجود ندارد، و یا دست کم مرتبه کامل عقل، آن است که حلم را به همراه خود داشته باشد. به این دو آیه بنگرید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ... * وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا﴾[۲]؛ ﴿أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ﴾[۳].
اطلاق علم بر حلم، از باب ذکر سبب و اراده نمودن مسبَّب و معلول آن است؛ تا نشان داده شود که مسبَّب و معلول، گویا همان سبب و علّت است؛ از این رو در اینجا قرآن کریم نشان میدهد که گویا تفاوتی میان عقل و حلم نیست.
یادکِرد این کتاب آسمانی از ابراهیم خلیل (ع) با این صفت نیز، از همین روست: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾[۴].
برتر از اینها، قرآن کریم، خداوند را در بیش از ده آیه به این صفت خوانده است؛ در این شمار است: ﴿ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ﴾[۵] آیا این نه از آن روست که نشان دهد خداوند را چه مایه عنایت به این صفت است؟[۶].
آثار این فضیلت اخلاقی
این فضیلت را آثاری بس مهم است، که هریک از این آثار، آثاری دیگر تولید مینماید. شرافت، عزّت، محبوبیّت در قلوب مردمان در این شمار است؛ و برتر از همه آنکه آدمی تنها با این فضیلت است که میتواند به اهداف خود نائل شود.
گذشته از تجربه سترگ انبیاء (ع) که در قرآن کریم بارها به آن اشاره شده است، تجربه تاریخی نیز نشان میدهد که مردمان حلیم، با خویشتنداریِ خود در دل دیگران چنان جای باز کردهاند که از ارادهای نافذ برخوردار شده، توانستهاند اهداف خود را در جامعه خویش تحقّق بخشند.
از این روست که عالمان و مبلّغان دینی، همواره به این صفت احتیاج داشته خود را به آن زینت میبخشیدهاند. بدون تردید، نیاز اینان به این صفت، همچون نیاز نویسنده به قلم است؛ چه نه آن بدون حلم به مقصود میرسد، و نه نویسنده بدون قلم اثری از خود به یادگار مینهد[۷].
سلامتی جسم و روح نیز در شمار همین آثار است. توضیح آنکه نشاط - که از پیِ خود، آرامش را بههمراه خواهد آورد- از نتائج صفت خویشتنداری است؛ آرامش امّا همچون سدّی در مقابل بیماریهای روحی - که انواع بیماری جسمی را تولید خواهد کرد - ایستاده، انسان را از آن در امان میدارد. از این روست که حلم به نشاط، آرامش، احتراز از بیماریهای روحی، و سرانجام سلامت از بیماریهای جسمی منجر خواهد شد.
گذشته از آنکه غضب، آدمی را به اینگونه بیماریها مبتلا ساخته زندگی را به مرگ تدریجی تبدیل مینماید، حیات اُخروی را نیز تهدید نموده آدمی را به درکات آن دچار میسازد؛ چه کسی که در این عالم از حیات طیّبه برخوردار نباشد، در آن عالم نیز از این حیات بینصیب خواهد بود، و تنها خسران و زیان دو جهان را بهره خواهد برد!.
از دیگر فوائد حلم / خویشتنداری، میتوان به جلب فائدهها و دفع ضررها اشاره نمود. چه از آنجا که از سوئی طبع و نهاد آدمی بر پایه زندگی جمعی نهاده شده، و او نمیتواند در انفراد و تنهائی زندگی نماید؛ و از سوئی دیگر زندگی جمعی به بردباری و حلم نیازمند است، تنها آنان که از این صفت برخوردارند میتوانند با دیگران رابطهای نیکو برقرار نموده، گذشته از آنکه به دیگران فائده میرسانند از فوائد آنان بهره برده، ضرری از ناحیه آنان متوجّه خویشتن نسازند[۸].
در نقطه مقابل امّا، غضبناکان قرار دارند، که چون از تنظیم چنین رابطهای عاجزند، نه تنها برای دیگران فائدهای در پی نخواهند داشت، که هم خود به آنان ضرر میزنند، و هم ضررهای آنان را به سوی خود جذب مینمایند. در ناحیه زندگی جاودان نیز چنین است؛ چه غضبْ انسان را به انجام گناهانِ پی در پی واداشته، او را از سعادت آن دنیا محروم میسازد. بر این اساس هم باز میتوان گفت که سعادت در دنیا، در گرو این صفت شایسته است.
مدارا، دوستی، و جوانمردی با مردمان نیز، از دیگر آثار این صفت است. این سه صفت از معانی نزدیکی برخوردارند، اما تفاوتهای اندکی نیز در میان آنها به چشم میآید. جوانمردی از نوعی وفاداری برخوردار است، و مدارا با تحمّل آزار دیگران معنی میشود.
گذشته از این، این هرسه در شمار عبادات بزرگ بوده ثوابهای درخشانی بر آنها مترتّب خواهد شد. قرآن کریم بر همین اساس، آن را از علائم ایمان برشمرده است: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾[۹]؛ ﴿ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا﴾[۱۰][۱۱].
این سه صفت نیز همچون حلم، از مراتبی چند برخوردار است. تمامی این مراتب هرچند مطلوب بوده در شمار فضائل قرار دارد، امّا آدمی به ناگزیر میباید سر در پی مراتب برتر نهاده، لحظه به لحظه خود را به درجات برتر آنها متّصف سازد.
وفاء، راستی، و نرمخوئی، مراتب اوّل آن سه؛ و دیگران را همچون خود دیدن، و از این رو آنچه برای خود نمیپسندد را برای آنان نیز نپسندد، در شمار مراتب بالای آن قرار دارد. خداوند به فضل عمیم خود، همه طالبان کمال را به این مراتب نائل فرماید[۱۲].
عفو و بخشش نیز در شمار همین آثار است. در لغت عرب، "عفو" و "صفح" از دو معنای نزدیک به هم برخوردارند، با این تفاوت که در "عفو" تنها بخششِ گناهکار مورد نظر است، امّا در "صفح" نه تنها گناهکار بخشیده میشود، که اصلاً گناه او مدّ نظر نیامده گویا او از نخست در شمار گناهکاران قرار نداشته است. این هر دو در شمار صفات حضرت حق قرار دارد، و از این رو بارها در قرآن کریم مؤمنان را به تأسّی از او امر فرموده، به تخلّق به این دو صفت سفارش کرده است: ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ﴾[۱۳]. شاید از همین روست که در آیهای دیگر، عفو را در شمار علائم تقوی قرار داده است: ﴿ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[۱۴]. و نیز از علائم ایمان: ﴿وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۵].
در آیهای دیگر نیز، پیامبر خود را به آن امر نموده؛ گویا از منظر قرآن کریم، عفو در شمار وسائل رسیدن به مقصود است، که بدون آن نمیتوان به هدف رسید؛ پر واضح است که صفت بخشندگی تنها از پس پیدایش صفت حلم حاصل میشود و بس: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[۱۶][۱۷].
تمامی فضائل و رذائل در شمار فطریّات بوده، آدمی به فطرت و ذات خود شایستگیِ اوّلی، و ناشایستگی دوّمی را درک مینماید. بر این اساس، هر چند فطرت انسان نه تنها به گذشت از مجرمان، که به احسان به آنان حکم مینماید-: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ﴾[۱۸]-. با این همه امّا، این سخن نه بدان معنی است که حفظ نظام اجتماعی از هرج و مرج و رعایت عفّت عمومی، از ارزشی کمتر از این صفت والا برخوردار است؛ از این رو بازداشتن ظالمان از ظلم و مجرمان از جرمهای اجتماعی، نه تنها در شمار واجبات عقلی است، که شرع نیز آن را امضاء و تأیید فرموده است. به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ﴾[۱۹]؛ ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۰]
از این رو، بر اساس یک قاعده کلی که از جمیع میان آن فضیلت و این حکم عقلی شرعی بهدست میآید، میتوان گفت که کابرد آن صفت، در جایی است که خود به فضیلتی دیگر بیانجامد؛ امّا اگر با بهکاربردن آن خوی شایسته، انسان بدکار در بدکاری خود پابرجا میشود، و یا ظالم بر ادامه ظلم خود استوار میگردد، عقل استفاده از این صفت را قبیح شمرده به ایستادگی در برابر این دو حکم مینماید، تا دفع بدکاری و ظلم شده جامعه به این دو آلوده نگردد[۲۱].
حلم، تنها با تحلّم / خویشتن را به آرامش وادار کردن، بهدست میآید؛ چه ملکه شدن صفت حلم در نفس آدمی، سخت دشوار بوده کمتر کسی به آن موفّق میشود. از این رو بر سالکان کمال است که با مبارزه با نفس و واداشتن آن به خویشتنداری به هنگام بروز هیجانات، اندک اندک این صفت را در خود مستحکم نمایند، تا سرانجام با استمداد از الطاف خداوندی، به ملکه حلم دست یابند؛
هرچند در آن حالت نیز، باز خویشتن را به آرامش وادار کردن، همچون غذائی است که آن درخت مبارک را در نفس تقویت نموده به ریشهدار شدن آن کمک مینماید.
از این روست که کَظْمِ غیظ / فروخوردن خشم، هم علّت پیدایش، و هم علّت بقاء این صفت در انسان شمرده میشود. شاید علّت اصرار قرآن کریم بر آنکه مؤمنان خویشتن را به این صفت بیارایند نیز، با توجّه به همین مطلب روشن شود: ﴿وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۲]. این آیه، نشان میدهد که عفو و احسان - که هر دو در شمار برترین فضائل اخلاقی قرار دارند. - مترتّب بر کَظْمِ غیظ / فروخوردن خشم بوده، از پس آن پدید خواهند آمد[۲۳][۲۴].
منابع
پانویس
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۵.
- ↑ «ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند... * و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه میگرفتند» سوره نور، آیه ۵۸-۵۹.
- ↑ «آیا خردهایشان (آنان را) بدین (پندار) واداشته است یا آنان قومی گردنکشاند؟» سوره طور، آیه ۳۲.
- ↑ «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
- ↑ بدانید که خداوند آمرزندهای بردبار است؛ سوره بقره، آیه ۲۳۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۷.
- ↑ «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ «و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه میگذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۸.
- ↑ «و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.
- ↑ «در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره بقره، آیه ۲۳۷.
- ↑ «و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.
- ↑ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۹.
- ↑ «بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف میکنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
- ↑ «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.
- ↑ «به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ «و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۲۱.