زهیر بن صرد سعدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - 'توضیح تصویر = تصویر نمادین دمشق' به 'توضیح تصویر = تصویر کهنی از شهر دمشق')
 
(۲۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = زهیر بن صرد سعدی | مداخل مرتبط = [[زهیر بن صرد سعدی در تاریخ اسلامی]] - [[زهیر بن صرد سعدی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| نام = زهیر بن صرد سعدی
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مشهور به =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| نام تصویر = تصویر نمادین دمشق.jpg   
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[زهیر بن صرد سعدی در تاریخ اسلامی]]| [[زهیر بن صرد سعدی در تراجم و رجال]]</div>
| عرض تصویر =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| توضیح تصویر = تصویر کهنی از شهر دمشق
| نام کامل = زهیر بن صرد سعدی 
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = {{فهرست جعبه افقی| ابو جَرول | ابوصُرد }}
| لقب = 
| اهل =  
| از قبیله = [[بنی‌سعد]]     
| از تیره = [[بنوجشم]] 
| پدر =     
| مادر =     
| همسر =     
| پسر =        
| دختر = 
| خواهر = 
| برادر = [[عبدالله بن صرد]]
| خویشاوندان = 
| وابستگان =
| تاریخ تولد = 
| محل تولد = 
| محل زندگی = {{فهرست جعبه افقی| [[طائف]] | [[شام]] }} 
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت = 
| تاریخ شهادت =   
| محل شهادت = 
| طول عمر =   
| محل دفن = 
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = 
| از طبقه =
| در جنگ = [[جنگ حنین]]
| نقش‌ها =
| فعالیت‌ها = دشمن [[پیامبر خاتم]]
| علت شهرت =
| علت درگذشت = 
| علت شهادت =
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او =  
| آخرین راوی از او =
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[زهیر بن صرد]] از [[قبیله]] [[بنی سعد]] است. قبیله بنی سعد در جنوب شرقی [[شهر]] [[طائف]] سکونت داشته و دارای طایفه‌های متعددی بودند<ref>معجم قبائل العرب، کحاله، ج۱، ص۸۴.</ref>. این قبیله، همان قبیله‌ای است که [[پیامبر]]{{صل}} [[دوران کودکی]] خود را در آن گذرانده است. آن زمانی که [[حلیمه سعدیه|حلیمه]] دایه پیامبر{{صل}} او را [[سرپرستی]] کرد<ref>السیرة النبویة، این هشام (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۱، ص۱۱۲.</ref>. او از بزرگان این قبیله می‌باشد و در [[سال هشتم هجری]] بعد از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شد. در جریان [[جنگ]] [[هوازن]]، به عنوان [[نماینده]] قبیله خودش به حضور پیامبر{{صل}} رسید و با [[یادآوری]] دوران [[طفولیت پیامبر]]{{صل}}، [[اسیران]] و [[اموال]] قبیله خود را پس گرفت<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۲۲.</ref>.
نام او [[زهیر بن صرد]] از بنوجشم، تیره‌ای از [[سعد بن بکر بن هوازن]] از [[قبایل]] [[قیس عیلان]] است<ref>ابن حزم، ص۲۶۵.</ref>. کنیه‌اش را به [[اختلاف]] ابو جَرول و ابوصُرد نوشته‌اند<ref>أبونعیم، ج۳، ص۱۲۲۲؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۹۷؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۷۳.</ref>؛ هرچند [[کنیه]] ابوجرول برای وی رواج بیشتری داشته و در موارد قابل توجهی تکرار شده است<ref>برای نمونه: ابن حجر، لسان، ج۴، ص۱۱۸ و ۱۲۰؛ شامی، ج۵، ص۳۹۲.</ref>. اما با توجه به نام صرد برای فرزند وی<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۹۸؛ ابن حجر، لسان، ج۴، ص۱۱۶.</ref>، کنیه ابوصرد مناسب‌تر است؛ چنان که برخی منابع، تنها همین کنیه را برای وی نوشته‌اند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۲؛ طبری، ج۳، ص۸۸.</ref>.


وی علاوه بر [[جایگاه]] [[مدیریتی]] در قبیله خود، از ذوق [[شاعری]] هم بی بهره نبود و در حضور پیامبر{{صل}}، با شعری آن [[حضرت]] را ستود که در [[تاریخ]] ماندگار شده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۲۰.</ref>. وی بعدها [[حجاز]] را ترک کرد و در [[شام]] ساکن شد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[زهیر بن صرد سعدی (مقاله)|مقاله «زهیر بن صرد سعدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۳۹.</ref>
وی [[رئیس]] [[قبیله]] خود بود<ref>صدوق، ص۵۹۱؛ ابن عبد البر، ج۲، ص۹۷؛ و ر. ک: ابن سعد، ج۲، ص۱۱۶.</ref>. او پس از [[جنگ حنین]]، هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} در جِعرانه درصدد جدا کردن مردان و [[زنان]] [[اسیر]] شده قبیله هوازن بود، با وفدی از قبیله خود که [[اسلام]] را پذیرفته بودند برای [[گفتگو]] [[خدمت]] [[پیامبر]] آمدند و با [[یادآوری]] نسبت خود با آن [[حضرت]] <ref>حلیمة سعدیه. [[مادر]] رضاعی رسول خدا {{صل}}، از این قبیله بود)</ref>، از رسول خدا {{صل}} درخواست [[آزادی]] اسرایشان را کردند. زهیر بن صرد که سخنگو و خطیبشان بود، به رسول خدا {{صل}} گفت [[اسیران]]، عمه‌ها، خاله‌ها و پرستاران دوره خردسالی تواند. ابوجرول با خواندن شعری که منابع تا [[دوازده]] [[بیت]] آن را ثبت کرده‌اند<ref>أبونعیم، ج۳، ص۱۲۲۳؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، ص۱۳۷؛ عراقی، ص۲۳۳.</ref> تقاضای شمول [[لطف]] پیامبر در [[حق]] آنان و آزادی اسیران را کرد. رسول خدا {{صل}} پس از این سخنان از آنان پرسید: آیا [[همسران]] و فرزندانشان برایشان محبوب‌ترند یا اموالشان؟ آنان اَحساب خود را برگزیدند. پیامبر، سهم خود و [[بنوعبدالمطلب]] را به آنان بخشید و به آنان نحوه طرح تقاضای خود را با [[مسلمانان]] آموخت و سفارش کرد پس از [[نماز]] برخاسته و با [[شفیع]] قرار دادن [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] نزد یکدیگر <ref>{{عربی|انا لنستشفع برسول الله إلی المسلمین و بالمسلمین إلی رسول الله}}.</ref> از آنان بخواهند بستگانشان را [[آزاد]] کنند. [[وفد]] [[هوازن]] پس از [[نماز]] همانگونه که [[رسول خدا]] {{صل}} به آنان فرموده بود، عمل کردند. [[حضرت]] پس از طرح تقاضای ایشان با مسلمانان، سهم خود و [[بنوعبدالمطلب]] را در حضور جمع بخشید و به دنبال آن، [[مهاجر]] و [[انصار]] نیز چنین کردند. پیامبر برای [[ترغیب]] معدود کسانی که حاضر به گذشت از سهم خود نشدند، پیشنهاد کرد در صورت گذشت، چندین برابر از اولین غنایمی که نصیب مسلمانان شود به آنان بدهد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۲؛ واقدی، ج۳، ص۹۵۰؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۲؛ طبری، ج۳، ص۸۶؛ طبرانی، ج۵، ص۲۶۹؛ ابن عبد البر، ج۲، ص۹۷؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ و ر. ک: صدوقی، ص۵۹۱؛ خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۰۸؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۳؛ ابن حجر، لسان، ج۴، ص۱۱۶.</ref>. [[برادر]] ابو جرول، [[عبدالله بن صرد]] که همسرش به عنوان [[غنیمت]] سهم [[عُیَینة بن حِصن]] شده بود، برای [[آزادی]] همسرش به عیینه پیشنهاد فدیه داد که وی نپذیرفت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۱۴؛ برخی این پیشنهاد را از سوی زهیر بن صرد نوشته‌اند. طبری، ج۳، ص۸۸؛ ابن کثیر، ج۴، ص۴۰۷.</ref>.


==زهیر بن صرد و [[جنگ حنین]]==
تنها اطلاع پس از رسول خدا {{صل}} از ابوجرول، [[سکونت]] او در [[شام]] است<ref>طبرانی، ج۵، ص۲۶۹؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۲۲۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۷۳.</ref>، [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] که در شام رفت و آمد داشت، از او [[روایت]] می‌کند<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۲۲۲.</ref>.
پس از فتح مکه پیامبر{{صل}} به مدت پانزده [[روز]] در آنجا توقف کرد. در این مدت، اهالی شهر طائف، متشکل از هوازن و ثقیف برای مقابله با [[سپاه اسلام]] به دره‌ای در مجاورت [[ذی المجاز]] آمده و برای جنگ آماده شدند. آنان به [[فرماندهی]] [[مالک بن عوف]]، با همه تجهیزات و توان بیرون آمده و حتی [[زن]] و فرزند خود را هم به همراه آورده بودند. این [[طایفه]] با پیامبر{{صل}} سر جنگ داشتند. هنگامی که شنیدند پیامبر{{صل}} از [[مدینه]] خارج شده، همگی جمع شدند<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۱۹۷.</ref>. همین که خبر حرکت قبیلة هوازن و همدستانشان به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، آن حضرت [[عبدالله بن ابی]] حدرد را [[مأمور]] کرد تا به طور ناشناس خود را به میان [[لشکر]] هوازن برساند و از اوضاع و احوال ایشان اطلاعاتی کسب کرده، ایشان را مطلع سازد. [[عبدالله]] به دنبال [[مأموریت]] به میان ایشان آمد و چون [[تصمیم]] [[هوازن]] و [[مالک بن عوف]] را به [[جنگ]] با آن [[حضرت]] [[قطعی]] دانست، به نزد [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بازگشت و آن چه دیده بود به اطلاع آن حضرت رسانید. [[رسول خدا]]{{صل}} با لشکری مرکب از [[دوازده]] هزار نفر به دو هزار نفر از [[مردم]] [[مکه]] و ده هزار نفر همراهان او که از [[مدینه]] آمده بودند - برای جنگ با هوازن از مکه خارج شد و [[عتاب بن اسید]] را برای [[سرپرستی]] باقی ماندگان در مکه گمارد<ref>عباس بن مرداس سلمی در این باره این قصیده را سرود: "هم چنان که ما به وادی حئین نزدیک شدیم، نزدیکی‌های صبح بود که از یکی از دره‌ها سرازیر شدیم که به ناگاه مورد حمله هوازن قرار گرفتیم؛ زیرا آنها پیش از ما خود را به آن دره رسانده بودند و در گوشه و کنار آنجا کمین کرده و کاملا خود را مهیای حمله کرده بودند" این حمله چنان ناگهانی و شدید بود که یکباره لشکر اسلام را فراری داد و هر یک به سویی گریخت. رسول خدا{{صل}} که چنان دید، خود را به سمت راست دره رسانیده، فرمود: مردم به کجا می‌روید! به نزد من بیائید، منم رسول خدا، مثم محمد بن عبدالله؛ ولی کسی متوجه سخن آن حضرت نشد. شتران دم کردند و مردم هم رو به فرار گذاشته بودند، تنها چند تن از مهاجر و انصار و خویشان رسول خدا{{صل}} بودند که به جای ماندند. از نزدیکان آن حضرت: علی بن ابی طالب{{ع}} و عباس بن عبد المطلب، و ابوسفیان بن حارث و پسرش جعفر و فضل بن عباس، و ربیعة بن حارث و اسامة بن زید و ایمن بن عبید بودند (که ایمن در همان حال شهید شد و برخی به جای جعفر بن ابی سفیان، قثم بن عباس را ذکر کرده‌اند. عباس بن عبد المطلب، عموی رسول خدا{{صل}}، مرد تنومندی بود که صدای بلندی داشت. خود او که راوی این حدیث است، می‌گوید: در آن حال رسول خدا{{صل}} بر استر سفیدی سوار بود و دهانه آن به دست من بود. همین که آن حضرت مشاهده کرد مردم پا به فرار گذاشته‌اند، آنها را مخاطب ساخته، فرمود:‌ای مردم به کجا می‌روید؟ ولی مردم هم چنان در حال فرار بودند. حضرت به من فرمود: ای عباس! صدای مردم بزن و بگو:‌ای گروه انصار! ای بیعت کنندگان در زیر درخت.) عباس به دستور آن حضرت آنان را صدا زد. آنها پاسخ صدا را داده، فریاد زدند: لبیک لبیک! و به دنبال آن خود را از شتران به زیر انداخته و بدون این که معطل بستن دست و پای شتر شوند، زره خود را به گردن آویخته، شمشیر و سپر به دست می‌گرفتند و به دنبال آن صدا خود را به اطراف رسول خدا{{صل}} می‌رساندند و بدین ترتیب صد نفر جمع شدند و به شدت شروع به جنگ و دفاع از آن حضرت کردند. اینها که در آغاز به نام انصار شعار می‌دادند و می‌گفتند: یا للانصار و در آخر نام خزرج را می‌بردند، پایداری سختی کردند. در این حال رسول خدا{{صل}} روی رکاب ایستاد و نگاهی به میدان جنگ کرده، فرمود: حال تنور جنگ گرم شد. درباره همین جنگ این از قرآن نازل شد: {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ}}، (توبه: ۲۵)؛ قطعا خداوند شما را در مواضع بسیاری یاری کرده است، و نیز در روز "حنین"؛ آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولی به هیچ وجه از شما دفع خطر نکرد، و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید. سپس در حالی که پشت به دشمن کرده بودید، برگشتید. (السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۲۹۱-۱۲۹۷).</ref>.


در [[جنگ حنین]] [[غنائم]] و [[اسیران]] بسیاری به دست [[مسلمانان]] رسید که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] داد آن غنائم و اسیران را یک جا جمع کنند. سپس [[مسعود بن عمرو]] [[غفاری]] را [[مأمور]] کرد که آنها را به "جعرانه" ببرد و در آنجا نگهداری کند (تا درباره‌اش تصمیمی بگیرند). شماره اسیران مزبور که [[زنان]] و [[کودکان]] [[هوازن]] بودند، به شش هزار نفر می‌رسید، و شتران و گوسفندانی که از آنها به دست مسلمانان رسیده بود، از شماره بیرون بود<ref>السیره النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۳۰۹.</ref>.
منابع [[شیعی]]، از ابوجرول نامی در [[روز]] حُنَین یاد می‌کنند که به مسلمانان [[حمله]] می‌کرد و هنگامی که [[مشرکان]] عقب می‌نشستند، [[پرچم]] سیاهی که با خود داشت بر پا می‌داشت تا مشرکان پراکنده نشوند و چنین [[رجز]] می‌خواند: «من ابوجرولم که تا نکشم یا کشته نشوم آرام نمی‌گیرم».


[[زهیر بن صرد]] به همراه چهارده مرد از هوازن که [[مسلمان]] شده بودند، به حضور [[پیامبر]]{{صل}} آمدند. [[زهیر]] به [[نمایندگی]] از آنان چنین گفت: "ای رسول خدا، در این سایه بان‌ها کسانی اسیرند که عهده دار امور تو بودند؛ عمه‌ها و خاله‌های رضاعی و پرستارهایت. ما تو را در آغوش خود پرورش دادیم و از پستان زنان مان شیرت دادیم. من تورا در شیرخوارگی دیدم و شیر [[خواری]] بهتر از تو ندیده‌ام، و پس از این که از شیر گرفته شده بودی هم بهتر از تو هیچ کس نبود. سپس تو را در جوانیت دیدم و [[جوانی]] بهتر از تو ندیده‌ام، همه آثار خیر در تو کامل شده است؛ ای رسول خدا، ما [[اهل]] و [[عشیره]] توئیم، و چندان [[بلا]] و [[گرفتاری]] بر ما رسیده است که بر تو پوشیده نیست. دورترین آنها به تو نزدیکند. ای رسول خدا، [[پدر]] و مادرم فدای تو باد، آنها تو را در آغوش خود پرورانده‌اند و از پستان خود به تو شیر داده‌اند و تو را بر پشت خود گرفته‌اند، و تو [[بهترین]] و [[برترین]] [[فرزندی]]".
[[امام علی]] {{ع}} آهنگ او کرد و چنین رجز خواند: [[مردم]] می‌دانند من که صبحگاهان در [[نبرد]] فروریزنده و متفرق کننده‌ام.


پیامبر{{صل}} فرمود: "من مدت‌ها [[منتظر]] شما ماندم و [[گمان]] کردم که دیگر نخواهید آمد، لذا [[غنایم]]، تقسیم شده و سهام اشخاص معلوم گردیده است<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۲۲.</ref>. او سپس این ابیات را در [[وصف]] پیامبر{{صل}} خواند:
امام علی {{ع}} او را کشت و جمع [[مشرکان]] را پراکند<ref>مفید، ج۱، ص۱۴۲؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۳۵۵ و ج۲، ص۳۳۱؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۷؛ اربلی، ج۱، ص۲۲۲؛ و ر. ک: قاضی نعمان، ج۱، ص۳۱۴ که همین گزارش را بدون باد از ابو جرول آورده است.</ref>. این ابوجرول که در حنین کشته شد، غیر از [[زهیر بن صرد]] مورد نظر ماست که [[اسلام]] آورد و پس از [[غزوه حنین]] زنده بود.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوجرول جشمی سعدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۱۰-۲۱۱.</ref>


خلاصه ترجمه اشعار این است:
== زهیر بن صرد و [[جنگ حنین]] ==
ای [[رسول خدا]]! در [[کرم]] و [[بزرگواری]] بر ما [[منت]] گذار که تو آن مردی که بر تو امیدواریم و تو را برای خود اندوخته‌ایم.
نسبت به زنانی که [[قضا و قدر]] آنها را رانده و پراکنده ساخته، و روزگارشان را دگرگون کرده است، [[لطف]] فرمای.
بر زنانی که از ایشان شیر می‌خوردی، و دهانت پر از شیرهای فراوان ایشان بود، لطف فرمای؛ زنانی که به هنگام [[طفولیت]] از شیر آنها می‌خوردی، و آنها را از آن چه پیش می‌آمد و می‌ترساند نگهداری می‌کردند.
ای [[برترین]] مردمی که تاکنون از آنها خبر داده‌اند، با نعمت‌هایی که بر ایشان مبذول خواهی فرمود، جبران کن.
ما را همچون اشخاص [[خوار]] و [[زبون]] قرار مده، و گوی [[سبقت]] از ما ببر که ما خود گروه‌های درخشنده و سر فرازیم.
ما [[نعمت‌ها]] را سپاسگزار خواهیم بود، هر [[قدر]] هم که کهنه شود، و این [[نعمت]] پس از امروز هم همواره پیش ما محفوظ خواهد بود.<ref>{{عربی|اُمْنُنْ عَلَيْنَا رَسُولَ اَللَّهِ فِي كَرَمٍ  فَإِنَّكَ اَلْمَرْءُ نَرْجُوهُ وَ نَنْتَظِرُ  اُمْنُنْ عَلَى بَيْضَةٍ قَدْ عَاقَهَا قَدَرٌ  مُفَرَّقٍ شَمْلُهَا فِي دَهْرِهَا عِبَرٌ  أَبْقَتْ لَنَا اَلْحَرْبُ هُتَّافاً عَلَى حَزَنٍ  عَلَى قُلُوبِهِمُ اَلْغَمَّاءُ وَ اَلْغَمَرُ  إِنْ لَمْ تَدَارَكْهُمُ نَعْمَاءُ تَنْشُرُهَا  يَا أَرْجَحَ اَلنَّاسِ حِلْماً حِينَ يُخْتَبَرُ اُمْنُنْ عَلَى نِسْوَةٍ قَدْ كُنْتَ تَرْضَعُهَا  إِذْ فُوكَ يَمْلَؤُهُ مِنْ مَحْضِهَا اَلدُّرَرُ إِذْ أَنْتَ طِفْلٌ صَغِيرٌ كُنْتَ تَرْضَعُهَا  وَ إِذْ يَزِينُكَ مَا تَأْتِي وَ مَا تَذَرُ  يَا خَيْرَ مَنْ مَرِحَتْ كُمْتُ اَلْجِيَادِ بِهِ  عِنْدَ اَلْهِيَاجِ إِذَا مَا اِسْتَوْقَدَ اَلشَّرَرُ  لاَ تَتْرُكَنَّا كَمَنْ شَالَتْ نَعَامَتُهُ  وَ اِسْتَبْقِ مِنَّا فَإِنَّا مَعْشَرٌ زُهَر  إِنَّا لَنَشْكُرُ لِلنَّعْمَاءِ وَ قَدْ كُفِرَتْ  وَ عِنْدَنَا بَعْدَ هَذَا اَلْيَوْمِ مُدَّخَرٌ  فَأَلْبِسِ اَلْعَفْوَ مَنْ قَدْ كُنْتَ تَرْضَعُهُ  مِنْ أُمَّهَاتِكَ إِنَّ اَلْعَفْوَ مُشْتَهَرٌ  إِنَّا نُؤَمِّلُ عَفْواً مِنْكَ تُلْبِسُهُ  هَادِيَ اَلْبَرِيَّةِ أَنْ تَعْفُوَ وَ تَنْتَصِرَ فَاعْفُ عَفَا اَللَّهُ عَمَّا أَنْتَ رَاهِبُهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِذْ يُهْدَى لَكَ اَلظَّفَرُ}}</ref>
 
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[بهترین]] [[سخن]]، راست ترین سخن است، و این همه را که نزد من می‌بینید، [[مسلمان]] هستند. بگویید آیا [[زنان]] و فرزندانتان در نظر شما [[دوست]] داشتنی‌ترند، یا اموالتان؟" گفتند: ای [[رسول خدا]]، تو ما را میان [[زن]] و فرزند و [[اموال]] مختار و مخیر فرمودی، ما هیچ چیز را با زن و فرزند خود معادل نمی‌دانیم، لطفا زنان و فرزندانمان را به ما برگردان. پیامبر{{صل}} فرمود: "آنچه که در سهم من و [[فرزندان عبدالمطلب]] قرار گرفته است، از شما خواهد بود. برای شما از [[مردم]] هم چنین درخواستی خواهم کرد. هنگامی که با مردم [[نماز ظهر]] می‌گزارم، شما بگویید که ما رسول خدا را پیش مردم واسطه قرار می‌دهیم و مردم را پیش رسول خدا. و من خواهم گفت: آنچه سهم من و فرزندان عبدالمطلب است از شما، و از مردم هم برای شما درخواست خواهم کرد". هنگام ظهر پس از این که رسول خدا{{صل}} نماز ظهر را گزارد، آنها برخاستند و همان طور که رسول خدا{{صل}} [[دستور]] فرموده بود، گفتند: ما رسول خدا را پیش مردم واسطه قرار می‌دهیم و مردم را پیش رسول خدا و پیامبر{{صل}} فرمود: "آنچه از من و فرزندان عبدالمطلب است از شما"<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۲۳.</ref>.
 
[[مهاجران]] گفتند: آنچه از ماست، اختیارش به دست رسول خدا{{صل}} است. [[انصار]] هم چنین گفتند. [[اقرع بن حابس]] گفت: "ولی من و [[بنی تمیم]] چنین نخواهیم کرد". عیینة بن [[حصن]] گفت: "من و [[فزاره]] هم چنین نخواهیم کرد". [[عباس بن مرداس]] [[سلمی]] گفت: "من و [[بنی سلیم]] هم نمی‌دهیم". بنی سلیم گفتند: آنچه از ماست برای رسول خدا{{صل}} خواهد بود، و عباس بن مرداس به آنها گفت: "مرا [[خوار]] کردید". در این هنگام رسول خدا{{صل}} برخاست و برای مردم [[خطبه]] خواند و ضمن آن فرمود: "این [[قوم]] مسلمان آمده‌اند، من هم [[روز]] شماری می‌کردم که بیایند، اکنون هم آنها را مختار ساخته‌ام که زنان و [[فرزندان]] یا [[اموال]] خود را [[انتخاب]] کنند و آنها از [[زنان]] و فرزندان خود نمی‌گذرند. بنابر این هر کس از آنها کسی را در [[اختیار]] دارد، در صورتی که می‌خواهد رهایشان کند؛ هر کس هم نخواهد و [[حق]] خود را بخواهد، در برابر هر [[اسیر]] شش شتر پرداخت می‌شود؛ البته از اولین غنائمی که [[خداوند]] نصیب فرماید. گفتند: "ای [[رسول خدا]] [[راضی]] و [[تسلیم]] هستیم". [[حضرت]] فرمود: "به [[کارگزاران]] خود بگویید تا [[اسیران]] را به ما بسپارند و نظر خود را هم بگویید تا بدانیم". [[زید بن ثابت]] میان [[انصار]] حرکت کرد و از ایشان می‌پرسید: آیا راضی و تسلیم نظر [[پیامبر]] هستید یا نه؟ و آنها بدون استثناء موافقت خود را اعلام داشتند. [[عمر بن خطاب]] هم کسی پیش [[مهاجران]] فرستاد و نظر آنها را خواست. ایشان هم بدون استثناء موافقت کردند. [[ابورهم غفاری]] هم میان قبائل [[عرب]] رفت. بعد هم کارگزاران و امنایی که رسول خدا{{صل}} آنها را اعزام فرموده بود آمدند و همگی یک [[صدا]] [[رضایت]] و تسلیم خود را درباره [[فرمان]] رسول خدا{{صل}} [[اعلان]] کردند و گفتند: اسیرانی را که در دست دارند [[آزاد]] و تسلیم خواهند کرد. اما [[بنی تمیم]] و [[اقرع]] اسیران خود را نگهداشتند. پیامبر{{صل}} فدیه هر اسیر را شش شتر قرار داده بودند؛ سه شتر چهار ساله و سه شتر پنج ساله. [[معاذ بن جبل]] [[نقل]] می‌کند که رسول خدا{{صل}} در آن [[روز]] فرمود: "اگر بر کسی از [[اعراب]] درباره [[برده]] و [[بردگی]]، حقی می‌بود، امروز [[ثابت]] شد، ولی این [[اسارت]] و پرداختن فدیه است"<ref>أعلام الوری بأعلام الهددی، طبرسی، ج۱، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[زهیر بن صرد سعدی (مقاله)|مقاله «زهیر بن صرد سعدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۰-۱۴۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[عبدالله بن صرد]] (برادر)
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[زهیر بن صرد سعدی (مقاله)|مقاله «زهیر بن صرد سعدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوجرول جشمی سعدی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:زهیر بن صرد سعدی]]
[[رده:بنوجشم]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:بنی‌سعد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۰۷

زهیر بن صرد سعدی
تصویر کهنی از شهر دمشق
نام کاملزهیر بن صرد سعدی
جنسیتمرد
کنیه
  • ابو جَرول
  • ابوصُرد
از قبیلهبنی‌سعد
از تیرهبنوجشم
برادرعبدالله بن صرد
محل زندگی
حضور در جنگجنگ حنین
فعالیت‌های اودشمن پیامبر خاتم

مقدمه

نام او زهیر بن صرد از بنوجشم، تیره‌ای از سعد بن بکر بن هوازن از قبایل قیس عیلان است[۱]. کنیه‌اش را به اختلاف ابو جَرول و ابوصُرد نوشته‌اند[۲]؛ هرچند کنیه ابوجرول برای وی رواج بیشتری داشته و در موارد قابل توجهی تکرار شده است[۳]. اما با توجه به نام صرد برای فرزند وی[۴]، کنیه ابوصرد مناسب‌تر است؛ چنان که برخی منابع، تنها همین کنیه را برای وی نوشته‌اند[۵].

وی رئیس قبیله خود بود[۶]. او پس از جنگ حنین، هنگامی که رسول خدا (ص) در جِعرانه درصدد جدا کردن مردان و زنان اسیر شده قبیله هوازن بود، با وفدی از قبیله خود که اسلام را پذیرفته بودند برای گفتگو خدمت پیامبر آمدند و با یادآوری نسبت خود با آن حضرت [۷]، از رسول خدا (ص) درخواست آزادی اسرایشان را کردند. زهیر بن صرد که سخنگو و خطیبشان بود، به رسول خدا (ص) گفت اسیران، عمه‌ها، خاله‌ها و پرستاران دوره خردسالی تواند. ابوجرول با خواندن شعری که منابع تا دوازده بیت آن را ثبت کرده‌اند[۸] تقاضای شمول لطف پیامبر در حق آنان و آزادی اسیران را کرد. رسول خدا (ص) پس از این سخنان از آنان پرسید: آیا همسران و فرزندانشان برایشان محبوب‌ترند یا اموالشان؟ آنان اَحساب خود را برگزیدند. پیامبر، سهم خود و بنوعبدالمطلب را به آنان بخشید و به آنان نحوه طرح تقاضای خود را با مسلمانان آموخت و سفارش کرد پس از نماز برخاسته و با شفیع قرار دادن پیامبر و مسلمانان نزد یکدیگر [۹] از آنان بخواهند بستگانشان را آزاد کنند. وفد هوازن پس از نماز همانگونه که رسول خدا (ص) به آنان فرموده بود، عمل کردند. حضرت پس از طرح تقاضای ایشان با مسلمانان، سهم خود و بنوعبدالمطلب را در حضور جمع بخشید و به دنبال آن، مهاجر و انصار نیز چنین کردند. پیامبر برای ترغیب معدود کسانی که حاضر به گذشت از سهم خود نشدند، پیشنهاد کرد در صورت گذشت، چندین برابر از اولین غنایمی که نصیب مسلمانان شود به آنان بدهد[۱۰]. برادر ابو جرول، عبدالله بن صرد که همسرش به عنوان غنیمت سهم عُیَینة بن حِصن شده بود، برای آزادی همسرش به عیینه پیشنهاد فدیه داد که وی نپذیرفت[۱۱].

تنها اطلاع پس از رسول خدا (ص) از ابوجرول، سکونت او در شام است[۱۲]، عبدالله بن عمرو بن عاص که در شام رفت و آمد داشت، از او روایت می‌کند[۱۳].

منابع شیعی، از ابوجرول نامی در روز حُنَین یاد می‌کنند که به مسلمانان حمله می‌کرد و هنگامی که مشرکان عقب می‌نشستند، پرچم سیاهی که با خود داشت بر پا می‌داشت تا مشرکان پراکنده نشوند و چنین رجز می‌خواند: «من ابوجرولم که تا نکشم یا کشته نشوم آرام نمی‌گیرم».

امام علی (ع) آهنگ او کرد و چنین رجز خواند: مردم می‌دانند من که صبحگاهان در نبرد فروریزنده و متفرق کننده‌ام.

امام علی (ع) او را کشت و جمع مشرکان را پراکند[۱۴]. این ابوجرول که در حنین کشته شد، غیر از زهیر بن صرد مورد نظر ماست که اسلام آورد و پس از غزوه حنین زنده بود.[۱۵]

زهیر بن صرد و جنگ حنین

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن حزم، ص۲۶۵.
  2. أبونعیم، ج۳، ص۱۲۲۲؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۹۷؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۷۳.
  3. برای نمونه: ابن حجر، لسان، ج۴، ص۱۱۸ و ۱۲۰؛ شامی، ج۵، ص۳۹۲.
  4. ابن عبدالبر، ج۲، ص۹۸؛ ابن حجر، لسان، ج۴، ص۱۱۶.
  5. ابن سعد، ج۱، ص۹۲؛ طبری، ج۳، ص۸۸.
  6. صدوق، ص۵۹۱؛ ابن عبد البر، ج۲، ص۹۷؛ و ر. ک: ابن سعد، ج۲، ص۱۱۶.
  7. حلیمة سعدیه. مادر رضاعی رسول خدا (ص)، از این قبیله بود)
  8. أبونعیم، ج۳، ص۱۲۲۳؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، ص۱۳۷؛ عراقی، ص۲۳۳.
  9. انا لنستشفع برسول الله إلی المسلمین و بالمسلمین إلی رسول الله.
  10. ابن هشام، ج۴، ص۱۳۲؛ واقدی، ج۳، ص۹۵۰؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۲؛ طبری، ج۳، ص۸۶؛ طبرانی، ج۵، ص۲۶۹؛ ابن عبد البر، ج۲، ص۹۷؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ و ر. ک: صدوقی، ص۵۹۱؛ خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۰۸؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۳؛ ابن حجر، لسان، ج۴، ص۱۱۶.
  11. ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۱۴؛ برخی این پیشنهاد را از سوی زهیر بن صرد نوشته‌اند. طبری، ج۳، ص۸۸؛ ابن کثیر، ج۴، ص۴۰۷.
  12. طبرانی، ج۵، ص۲۶۹؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۲۲۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۷۳.
  13. ابونعیم، ج۳، ص۱۲۲۲.
  14. مفید، ج۱، ص۱۴۲؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۳۵۵ و ج۲، ص۳۳۱؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۷؛ اربلی، ج۱، ص۲۲۲؛ و ر. ک: قاضی نعمان، ج۱، ص۳۱۴ که همین گزارش را بدون باد از ابو جرول آورده است.
  15. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «ابوجرول جشمی سعدی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۱۰-۲۱۱.