عبدالله بن عبدالمطلب: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - ']] (فرزند) == منابع ==' به ']] (فرزند) {{پایان مدخل وابسته}} == منابع ==')
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = پیامبر خاتم | عنوان مدخل = عبدالله بن عبدالمطلب | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عبدالله بن عبدالمطلب در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== آشنایی اجمالی ==
نام پدر [[حضرت محمد]]{{صل}}. وی یکی از ده پسر [[عبدالمطلب]] بود و در [[مکه]] می‌زیست. در هفده سالگی با "[[آمنه بنت وهب|آمنه]]" [[ازدواج]] کرد. [[آمنه]]، [[مادر پیامبر]]، وقتی که به آن حضرت حامله بود، شوهرش عبدالله، همراه کاروانی به قصد [[تجارت]] عازم [[شام]] شد. در بازگشت از سفر، در [[مدینه]] [[بیمار]] شد و درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد، در حالی که هنوز [[پیامبر]]، به [[دنیا]] نیامده بود. [[حضرت محمد]] را "[[یتیم]] عبدالله" می‌گفتند. عبدالله، هنگام [[مرگ]]، بیست و پنج سال داشت<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۴۶.</ref>.
عبدالله پدر گرامی [[رسول خدا]]{{صل}} است. وی یکی از ده پسر [[عبدالمطلب]] بود و در [[مکه]] می‌زیست. در هفده سالگی با "[[آمنه بنت وهب|آمنه]]" [[ازدواج]] کرد. [[آمنه]]، [[مادر پیامبر]]، وقتی که به آن حضرت حامله بود، شوهرش عبدالله، همراه کاروانی به قصد [[تجارت]] عازم [[شام]] شد.
 
در ۲۵ سالگی در [[مدینه]] نزد دایی‌های پدرش طایفه بنی النجار در خانه‌ای معروف به دارالنابغه [[وفات]] کرد و در همان جا [[دفن]] شد در حالی که هنوز [[پیامبر]]، به [[دنیا]] نیامده بود. مرقد [[شریف]] ایشان از بقاع خارج از [[بقیع]] بوده که تا سال ۱۳۵۵ شمسی مورد توجه و محل [[زیارت]] [[زائران]] و دارای ساختمان بوده است. این بقعه شریف به عنوان [[توسعه]] [[مسجدالنبی]] و میادین اطراف آن، به وسیله [[وهابیان]] تخریب گردید و اینک اثری از آن باقی نیست<ref>تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، مشعر، ص۳۱۱.</ref>. علت وفات عبدالله را در مدینه چنین نوشته‌اند که برای [[تجارت]] با کاروان [[قریش]] رهسپار [[شام]] شد و در بازگشتن از شام، در اثر [[بیماری]]، در مدینه در میان بنی عدی بن النجار توقف کرد و یک ماه بستری شد. وقتی کاروان قریش به [[مکه]] رفتند و [[عبدالمطلب]] از حال وی جویا شد، بزرگ‌ترین فرزند خود حارث را نزد وی به مدینه فرستاد، اما هنگامی حارث به مدینه رسید که عبدالله وفات کرده بود. به قول [[واقدی]]، از عبدالله کنیزی به نام [[ام ایمن]] و پنج شتر و یک گله گوسفند و به قول [[ابن اثیر]]، شمشیری کهن و پولی نیز به جای ماند که رسول خدا{{صل}} آنها را به [[ارث]] برد.
 
به [[عقیده]] [[علما]] و متکلمان شیعه و همچنین به عقیده گروهی از دانشمندان اهل سنت و طبق دلائلی از [[آیات]] و [[احادیث]] از طریق [[اهل سنت]] و [[شیعه]]، پدر و [[مادر رسول خدا]]{{صل}} و همه اجداد آن بزرگوار [[موحد]] و [[خداشناس]] بوده‌اند و هیچ یک از آنان به [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] [[آلوده]] نگردیده‌اند و نه تنها نطفه [[پاک]] رسول خدا{{صل}} و [[نور]] آن وجود [[مقدس]] از صلب‌های پاک و [[ارحام]] [[پاکیزه]]، به صلب عبدالله موحد و رحم [[آمنه]] با [[ایمان]] منتقل گردیده، بلکه انبیای دیگر نیز دارای چنین ویژگی هستند و از چنین طهارت مولد برخوردار بودند<ref>تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، مشعر، ص۳۱۲.</ref>.
 
عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت و عبدالله برگزیده فرزندانش بود. مادر عبدالله «فاطمه بنت عمرو» بود و چون عبدالله متولد شد بیشتر [[احبار]] [[یهود]] و قسیسین [[نصارا]] و کَهَنه و سحره دانستند که پدر [[پیامبر آخرالزمان]] از مادر بزاد؛ زیرا که گروهی از [[پیغمبران]] [[بنی اسرائیل]] مژده [[بعثت رسول الله]]{{صل}} را داده بودند. و چون عبدالله متولد شد، نوری [[نبوی]]{{صل}} که از چهره هر یک از اجداد [[پیغمبر]]{{صل}} درخشان بود از جبین او ساطع گشت، خود عبدالله نیز آثار و علامات [[شگفتی]] را در خود مشاهده می‌کرد<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۶۶۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۴۶.</ref>.
 
== داستان [[ذبح]] عبدالله ==
[[عبد المطلب]] [[احساس]] کرد که بر اثر کمی پسر، در میان [[قریش]] [[ضعیف]] و [[ناتوان]] است، از این جهت [[نذر]] کرد که هر موقع تعداد پسران او به ده رسید، یکی را در پیشگاه [[کعبه]] [[قربانی]] کند و کسی را از این [[پیمان]] مطلع نساخت. بعد از مدتی که شمار [[فرزندان]] او به ده رسید، موقع آن شد که پیمان خود را به اجرا گذارد، تصور قضیه برای [[عبدالمطلب]] بسیار سخت بود، ولی در عین حال از آن [[ترس]] داشت که موفقیتی در این باره تحصیل نکند و سرانجام در ردیف [[پیمان شکنان]] قرار گیرد. از آن لحاظ تصمیم گرفت که موضوع را با فرزندان خود در میان بگذارد و پس از جلب رضایت آنان یکی را به وسیله [[قرعه]] [[انتخاب]] کند، عبدالمطلب با موافقت فرزندان مواجه شد.
 
مراسم قرعه‌کشی به عمل آمد، قرعه به نام عبدالله (پدر گرامی [[پیامبر]]{{صل}} اصابت کرد، عبدالمطلب بلافاصله دست عبدالله را گرفته به سمت [[قربانگاه]] برد. گروه قریش از [[زن]] و مرد از جریان نذر و قرعه‌کشی اطلاع پیدا کردند، سیل [[اشک]] از رخسار [[جوانان]] سرازیر بود. یکی گفت ای کاش به جای این [[جوان]] مرا ذبح می‌کردند. سران قریش گفتند: اگر بتوان او را با [[مال]] [[فدا]] کرد، ما حاضریم [[ثروت]] خود را در [[اختیار]] وی بگذاریم، یکی از آن میان گفت: این مشکل را پیش یکی از دانایان [[عرب]] ببرید، شاید وی برای این کار راه حل پیدا کند. [[عبدالمطلب]] و سران [[قوم]] موافقت کردند و به سوی یثرب که [[اقامتگاه]] آن [[مرد]] دانا بود، روانه شدند و مشکل خود را با او در میان گذاشتند. [[کاهن]] چنین گفت: [[خون]] بهای یک [[انسان]] پیش شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر. گفت: شما باید میان ده شتر و آن کسی که او را برای [[قربانی کردن]] [[انتخاب]] کرده‌اید. قرعه بزنید واگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شمار شتران را به دو برابر افزایش دهید، باز میان آن دو قرعه بکشید واگر باز هم قرعه به نام وی اصابت کرد شمار شتران را به سه برابر برسانید و باز قرعه بزنید و به همین ترتیب تا وقتی که قرعه به نام شتران اصابت کند. پس از بازگشت به [[مکه]]، یک [[روز]] در مجمع عمومی مراسم قرعه‌کشی آغاز گردید. در دهمین بار که شماره شتران به صد رسیده بود، قرعه به نام شتران درآمد. عبدالمطلب گفت: باید قرعه را تجدید کنم تا یقیناً بدانم که خدای من به این کار [[راضی]] است. سه بار قرعه را تکرار کرد و در هر سه بار قرعه به نام صد شتر درآمد، به این ترتیب [[اطمینان]] پیدا کرد که [[خدا]] راضی است. دستور داد صد شتر از شتران شخصی خود را در همان روز در پیشگاه [[کعبه]] [[ذبح]] کنند و هیچ انسان و حیوانی را از خوردن آن [[قربانی]] جلوگیری ننمایند<ref>فروغ ابدیت، آیت‌الله سبحانی، ج۱، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۶۶۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌ وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[عبدالمطلب]] (پدر)
* [[عبدالمطلب]] (پدر)
* [[آمنه بنت وهب]] (همسر)
* [[آمنه بنت وهب]] (همسر)
خط ۱۷: خط ۲۵:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۲۲: خط ۳۱:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


{{پیامبر خاتم افقی}}
[[رده:مدخل]]
[[رده:عبدالله بن عبدالمطلب]]
[[رده:نیاکان پیامبر خاتم]]
[[رده:نیاکان پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۷

آشنایی اجمالی

عبدالله پدر گرامی رسول خدا(ص) است. وی یکی از ده پسر عبدالمطلب بود و در مکه می‌زیست. در هفده سالگی با "آمنه" ازدواج کرد. آمنه، مادر پیامبر، وقتی که به آن حضرت حامله بود، شوهرش عبدالله، همراه کاروانی به قصد تجارت عازم شام شد.

در ۲۵ سالگی در مدینه نزد دایی‌های پدرش طایفه بنی النجار در خانه‌ای معروف به دارالنابغه وفات کرد و در همان جا دفن شد در حالی که هنوز پیامبر، به دنیا نیامده بود. مرقد شریف ایشان از بقاع خارج از بقیع بوده که تا سال ۱۳۵۵ شمسی مورد توجه و محل زیارت زائران و دارای ساختمان بوده است. این بقعه شریف به عنوان توسعه مسجدالنبی و میادین اطراف آن، به وسیله وهابیان تخریب گردید و اینک اثری از آن باقی نیست[۱]. علت وفات عبدالله را در مدینه چنین نوشته‌اند که برای تجارت با کاروان قریش رهسپار شام شد و در بازگشتن از شام، در اثر بیماری، در مدینه در میان بنی عدی بن النجار توقف کرد و یک ماه بستری شد. وقتی کاروان قریش به مکه رفتند و عبدالمطلب از حال وی جویا شد، بزرگ‌ترین فرزند خود حارث را نزد وی به مدینه فرستاد، اما هنگامی حارث به مدینه رسید که عبدالله وفات کرده بود. به قول واقدی، از عبدالله کنیزی به نام ام ایمن و پنج شتر و یک گله گوسفند و به قول ابن اثیر، شمشیری کهن و پولی نیز به جای ماند که رسول خدا(ص) آنها را به ارث برد.

به عقیده علما و متکلمان شیعه و همچنین به عقیده گروهی از دانشمندان اهل سنت و طبق دلائلی از آیات و احادیث از طریق اهل سنت و شیعه، پدر و مادر رسول خدا(ص) و همه اجداد آن بزرگوار موحد و خداشناس بوده‌اند و هیچ یک از آنان به شرک و بت‌پرستی آلوده نگردیده‌اند و نه تنها نطفه پاک رسول خدا(ص) و نور آن وجود مقدس از صلب‌های پاک و ارحام پاکیزه، به صلب عبدالله موحد و رحم آمنه با ایمان منتقل گردیده، بلکه انبیای دیگر نیز دارای چنین ویژگی هستند و از چنین طهارت مولد برخوردار بودند[۲].

عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت و عبدالله برگزیده فرزندانش بود. مادر عبدالله «فاطمه بنت عمرو» بود و چون عبدالله متولد شد بیشتر احبار یهود و قسیسین نصارا و کَهَنه و سحره دانستند که پدر پیامبر آخرالزمان از مادر بزاد؛ زیرا که گروهی از پیغمبران بنی اسرائیل مژده بعثت رسول الله(ص) را داده بودند. و چون عبدالله متولد شد، نوری نبوی(ص) که از چهره هر یک از اجداد پیغمبر(ص) درخشان بود از جبین او ساطع گشت، خود عبدالله نیز آثار و علامات شگفتی را در خود مشاهده می‌کرد[۳].

داستان ذبح عبدالله

عبد المطلب احساس کرد که بر اثر کمی پسر، در میان قریش ضعیف و ناتوان است، از این جهت نذر کرد که هر موقع تعداد پسران او به ده رسید، یکی را در پیشگاه کعبه قربانی کند و کسی را از این پیمان مطلع نساخت. بعد از مدتی که شمار فرزندان او به ده رسید، موقع آن شد که پیمان خود را به اجرا گذارد، تصور قضیه برای عبدالمطلب بسیار سخت بود، ولی در عین حال از آن ترس داشت که موفقیتی در این باره تحصیل نکند و سرانجام در ردیف پیمان شکنان قرار گیرد. از آن لحاظ تصمیم گرفت که موضوع را با فرزندان خود در میان بگذارد و پس از جلب رضایت آنان یکی را به وسیله قرعه انتخاب کند، عبدالمطلب با موافقت فرزندان مواجه شد.

مراسم قرعه‌کشی به عمل آمد، قرعه به نام عبدالله (پدر گرامی پیامبر(ص) اصابت کرد، عبدالمطلب بلافاصله دست عبدالله را گرفته به سمت قربانگاه برد. گروه قریش از زن و مرد از جریان نذر و قرعه‌کشی اطلاع پیدا کردند، سیل اشک از رخسار جوانان سرازیر بود. یکی گفت ای کاش به جای این جوان مرا ذبح می‌کردند. سران قریش گفتند: اگر بتوان او را با مال فدا کرد، ما حاضریم ثروت خود را در اختیار وی بگذاریم، یکی از آن میان گفت: این مشکل را پیش یکی از دانایان عرب ببرید، شاید وی برای این کار راه حل پیدا کند. عبدالمطلب و سران قوم موافقت کردند و به سوی یثرب که اقامتگاه آن مرد دانا بود، روانه شدند و مشکل خود را با او در میان گذاشتند. کاهن چنین گفت: خون بهای یک انسان پیش شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر. گفت: شما باید میان ده شتر و آن کسی که او را برای قربانی کردن انتخاب کرده‌اید. قرعه بزنید واگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شمار شتران را به دو برابر افزایش دهید، باز میان آن دو قرعه بکشید واگر باز هم قرعه به نام وی اصابت کرد شمار شتران را به سه برابر برسانید و باز قرعه بزنید و به همین ترتیب تا وقتی که قرعه به نام شتران اصابت کند. پس از بازگشت به مکه، یک روز در مجمع عمومی مراسم قرعه‌کشی آغاز گردید. در دهمین بار که شماره شتران به صد رسیده بود، قرعه به نام شتران درآمد. عبدالمطلب گفت: باید قرعه را تجدید کنم تا یقیناً بدانم که خدای من به این کار راضی است. سه بار قرعه را تکرار کرد و در هر سه بار قرعه به نام صد شتر درآمد، به این ترتیب اطمینان پیدا کرد که خدا راضی است. دستور داد صد شتر از شتران شخصی خود را در همان روز در پیشگاه کعبه ذبح کنند و هیچ انسان و حیوانی را از خوردن آن قربانی جلوگیری ننمایند[۴].[۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، مشعر، ص۳۱۱.
  2. تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، مشعر، ص۳۱۲.
  3. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۶۶۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۶.
  4. فروغ ابدیت، آیت‌الله سبحانی، ج۱، ص۱۲۲.
  5. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۶۶۱.