|
|
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}} | | {{مدخل مرتبط |
| <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[تفسیر مأثور]]''' است. </div>
| | | موضوع مرتبط = تفسیر مأثور |
| | | عنوان مدخل = |
| | | مداخل مرتبط = |
| | | پرسش مرتبط = |
| | }} |
|
| |
|
| ==مقدمه== | | == مقدمه == |
| با تتبع در [[کتابهای تفسیری]] و [[روایی]]، به تفسیرهای فراوانی که از [[امامان معصوم]]{{عم}} نقل شده است، [[دست]] مییابیم. گرچه از برخی [[امامان]] به حسب اقتضای [[زمان]] تفسیرهای بیشتری نقل شده و از برخی کمتر<ref>این نکته در بحث تطورات کمّی تعلیمات تفسیری امامان معصوم{{عم}} با تفصیل بیشتر بیان میشود (علی اکبر بابایی، تاریخ تفسیر قرآن، ص۴۲۹-۴۳۱).</ref>، ولی با توجه به اینکه از همۀ [[دوازده امام]] کموبیش تفسیرهایی نقل شده است، میتوان تفسیرهای [[مأثور]] (نقل شده) از آنان را نیز یکی دیگر از شواهد [[مفسر]] بودن آنان دانست. اینک نمونهای از تفسیرهای مأثور هریک از امامان معصوم را بهعنوان شاهدی بر مفسر بودن آن [[امام]] یادآور میشویم. | | با تتبع در [[کتابهای تفسیری]] و [[روایی]]، به تفسیرهای فراوانی که از [[امامان معصوم]] {{عم}} نقل شده است، دست مییابیم. گرچه از برخی [[امامان]] به حسب اقتضای [[زمان]] تفسیرهای بیشتری نقل شده و از برخی کمتر<ref>این نکته در بحث تطورات کمّی تعلیمات تفسیری امامان معصوم {{عم}} با تفصیل بیشتر بیان میشود (علی اکبر بابایی، تاریخ تفسیر قرآن، ص۴۲۹-۴۳۱).</ref>، ولی با توجه به اینکه از همۀ [[دوازده امام]] کموبیش تفسیرهایی نقل شده است، میتوان تفسیرهای [[مأثور]] (نقل شده) از آنان را نیز یکی دیگر از شواهد [[مفسر]] بودن آنان دانست. اینک نمونهای از تفسیرهای مأثور هریک از امامان معصوم را بهعنوان شاهدی بر مفسر بودن آن [[امام]] یادآور میشویم. |
|
| |
|
| ==[[تفسیر مأثور از امام علی]]== | | == [[تفسیر مأثور از امام علی]] == |
|
| |
|
| ==[[تفسیر مأثور از امام حسن]]== | | == [[تفسیر مأثور از امام حسن]] == |
|
| |
|
| ==[[تفسیر مأثور از امام حسین]]== | | == [[تفسیر مأثور از امام حسین]] == |
|
| |
|
| == [[تفسیر مأثور از امام علی بن الحسین]] == | | == [[تفسیر مأثور از امام علی بن الحسین]] == |
خط ۲۲: |
خط ۲۶: |
|
| |
|
| == [[تفسیر مأثور از امام جواد]] == | | == [[تفسیر مأثور از امام جواد]] == |
| [[صدوق]] و [[شیخ طوسی]] هریک با سندی مخصوص به خود از [[حضرت]] [[عبد العظیم حسنی]] [[روایت]] کردهاند که گفت: معنای {{متن قرآن|مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ}}<ref>«جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref> را از [[ابو جعفر]] [[محمد بن علی]] [[الرضا]]{{ع}} پرسیدم، فرمود: {{متن حدیث|مَا ذُبِحَ لِصَنَمٍ أَوْ وَثَنٍ أَوْ شَجَرٍ حَرَّمَ اللَّهُ ذَلِكَ كَمَا حَرَّمَ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ {{متن قرآن|فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ}}<ref>«پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref> أَنْ يَأْكُلَ الْمَيْتَةَ}}<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۱۶ و ۲۱۷، ح۱۰۰۷ (باب الصید و الذبائح، ح۹۷)؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۸۳ (کتاب الصید و الذبائح، ح۳۵۴، باب الذبائح و الاطعمة، ح۸۹).</ref>؛ آن چیزی است که برای معبودهای [[باطل]] مانند [[صنم]] یا وثن یا درخت [[ذبح]] شود، [[خدا]] آن را مانند مردار، [[خون]] و گوشت خوک [[حرام]] کرده است؛ پس کسی که ناگزیر شود، درصورتیکه [[باغی]] [[ستمکار]] و عادی [[متجاوز]] نباشد، بر او گناهی نیست که مردار بخورد».
| |
|
| |
| گفتم: ای [[پسر رسول خدا]]، چه زمانی برای مضطرّ خوردن مردار [[حلال]] میشود؟
| |
|
| |
| فرمود: {{متن حدیث|حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ{{عم}} أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} سُئِلَ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَكُونُ بِأَرْضٍ فَتُصِيبُنَا الْمَخْمَصَةُ فَمَتَى تَحِلُّ لَنَا الْمَيْتَةُ قَالَ مَا لَمْ تَصْطَبِحُوا أَوْ تَغْتَبِقُوا أَوْ تَحْتَفُوا بَقْلًا فَشَأْنَكُمْ بِهَذَا}}؛ پدرم از پدرش و او از پدرانش [[روایت]] کرد که این مطلب از [[رسول خدا]]{{صل}} سؤال شد؛ به آن [[حضرت]] گفته شد: ای رسول خدا گاه میشود که ما در سرزمینی هستیم و [[گرسنگی]] بر ما عارض میشود، چه زمانی مردار برای ما حلال میشود، فرمود: «وقتی صبح یا شب چیزی نخوردید یا به اندکی سبزی نیز دست نیافتید، در خوردن آن مجازید».
| |
| گفتم: ای پسر رسول خدا، معنای {{متن قرآن|فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ}}<ref>«پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست» سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref> چیست؟
| |
|
| |
| فرمود: {{متن حدیث|الْعَادِي السَّارِقُ وَ الْبَاغِي الَّذِي يَبْغِي الصَّيْدَ بَطَراً أَوْ لَهْواً لَا لِيَعُودَ بِهِ عَلَى عِيَالِهِ لَيْسَ لَهُمَا أَنْ يَأْكُلَا الْمَيْتَةَ إِذَا اضْطُرَّا هِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِمَا فِي حَالِ الِاضْطِرَارِ كَمَا هِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِمَا فِي حَالِ الِاخْتِيَارِ...}}؛
| |
|
| |
| عادی دزد است و باغی کسی است که برای [[خوشگذرانی]] یا [[سرگرمی]]، نه برای تأمین [[خوراک]] خانوادهاش، به شکار میرود، برای این دو درحالیکه ناچار شوند [نیز] جایز نیست مردار بخورند. مردار بر آن دو در حال [[اضطرار]] نیز مانند حال [[اختیار]] حرام است».
| |
|
| |
| برحسب این روایت [[امام جواد]]{{ع}} قسمتهایی از [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref> را [[تفسیر]] کرده است؛ برخی قسمتها را با استناد به روایتی از رسول خدا{{صل}} و برخی را بدون استناد به [[روایت]].
| |
| همچنین روایت کردهاند که در [[زمان]] [[معتصم]] [[عباسی]] شخصی به دزدی [[اقرار]] کرد، خواستند حد [[سرقت]] را بر او جاری کنند، برخی [[فقها]] گفتند باید دست او از مچ [[بریده]] شود.
| |
|
| |
| برخی گفتند باید از آرنج قطع شود، معتصم از [[امام جواد]]{{ع}} میپرسد، [[حضرت]] میفرماید:
| |
| باید از مفصل بیخ انگشتان بریده و [[کف دست]] رها شود. معتصم دلیل آن را جویا میشود.
| |
| میفرماید: [[سخن]] [[رسول خدا]] - بر او و آلش [[سلام]] باد - که فرموده است [[سجده]] بر هفت عضو است: صورت، دو کف [[دست]]، دو زانو و دو نوک انگشت پا؛ زیرا اگر دست از مچ یا آرنج بریده شود، دستی که با آن [[سجده]] کند، برایش باقی نمیماند و [[خدای تبارک و تعالی]] نیز فرموده است: {{متن قرآن|وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا}}<ref>«و اینکه سجدهگاهها از آن خداوند است پس با خداوند هیچ کس را (به پرستش) مخوانید» سوره جن، آیه ۱۸.</ref> و مقصود از محل سجدهها هفت عضوی است که با آن سجده میکند و چیزیکه از آن [[خدا]] است، نباید بریده شود».<ref>ر.ک: تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۱۹-۳۲۰.</ref>.
| |
|
| |
| این روایت نیز گویای آن است که [[امام جواد]]{{ع}} [[آیه]] {{متن قرآن|السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَ}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>را با استناد به آیهای از [[قرآن]] و سخنی از رسول خدا{{صل}} [[تفسیر]] کرده است.
| |
|
| |
| در مورد [[خمس]] نیز روایت شده است که حضرت نامهای به [[علی بن مهزیار]] نوشتند و در ضمن آن فرمودند: {{متن حدیث|فَأَمَّا الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ فَهِيَ وَاجِبَةٌ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:
| |
| {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref> وَ الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَهِيَ الْغَنِيمَةُ يَغْنَمُهَا الْمَرْءُ وَ الْفَائِدَةُ يُفِيدُهَا وَ الْجَائِزَةُ مِنَ الْإِنْسَانِ لِلْإِنْسَانِ الَّتِي لَهَا خَطَرٌ...}}<ref>حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۵۰.</ref>؛
| |
|
| |
| در این فراز از [[روایت]] عبارت {{متن قرآن|أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ}} در [[آیه خمس]] را [[تفسیر]] کرده و آن را به مطلق [[غنیمت]]، فایده و جایزه [[ارزشمندی]] که [[انسان]] به دست میآورد، تعمیم داده است. برای [[آگاهی]] از نمونههایی دیگر از تفسیر وی، به مصادر ذکر شده در پاورقی مراجعه نمایید<ref>عطاردی، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی الرضا{{عم}}، ص۱۵۳-۱۵۸، تفسیر القمی، ج۱، ص۳۸۶ (تفسیر آیه ۱۰۸ سوره یوسف): بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶-۷ (تفسیر آیه ۲ سوره جمعه، ح۱ و ۲)، ص۱۷۲ (تفسیر آیات ۳۱-۴۰ سوره قیامت، ح۳)، ص۲۷۰ (تفسیر آیات ۱-۱۱ سوره غاشیه، ح۸)، ص۳۰۳ (تفسیر آیات ۱-۴ سوره لیل، ح۲)، ص۳۲۸ (تفسیر سوره قدر، ح۲).</ref>.
| |
|
| |
|
| == [[تفسیر مأثور از امام هادی]] == | | == [[تفسیر مأثور از امام هادی]] == |
| روایت کردهاند که [[یحیی بن اکثم]] به وسیلۀ [[نامه]] مسائلی را از [[موسی]] - فرزند [[امام جواد]]{{ع}} رسید. یکی از آن مسائل این بود که در [[آیه]] {{متن قرآن|فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ}}<ref>«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.</ref> مخاطب چه کسی است؟ اگر مخاطب آن [[پیامبر]]{{صل}} بوده، آن [[حضرت]] در آنچه [[خدا]] بر او نازل کرده، [[شک]] نداشته است و اگر مخاطب غیر آن [[حضرت]] بوده، لازم است [[قرآن]] بر غیر آن حضرت نازل شده باشد. [[موسی]] این مسئله را از برادرش [[امام هادی]]{{ع}} پرسید، حضرت فرمود:
| |
|
| |
| {{متن حدیث|فَإِنَّ الْمُخَاطَبَ بِذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ لَمْ يَكُنْ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لَا يَبْعَثُ إِلَيْنَا نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَّهُ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ فِي الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ الْمَشْيِ فِي الْأَسْوَاقِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ{{صل}} {{متن قرآن|فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ}}<ref>«شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس» سوره یونس، آیه ۹۴.</ref> بِمَحْضَرٍ مِنَ الْجَهَلَةِ هَلْ يَبْعَثُ اللَّهُ رَسُولًا قَبْلَكَ إِلَّا وَ هُوَ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ وَ إِنَّمَا قَالَ {{متن قرآن|فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ}} وَ لَمْ يَقُلْ وَ لَكِنْ لِيَتَّبِعَهُمْ كَمَا قَالَ لَهُ{{صل}} {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> وَ لَوْ قَالَ تَعَالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ لَمْ يَكُونُوا يُجِيبُونَ لِلْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ نَبِيَّهُ{{صل}} مُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالَتَهُ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَ كَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ{{صل}} أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ}}<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۴، ذیل آیه ۹۴ یونس، ح۲.</ref>؛
| |
|
| |
| بیتردید مخاطب آن [[رسول خدا]]{{صل}} است و در آنچه [[خدای عزّ و جلّ]] نازل کرده، شک نداشته است، ولی [[نادانها]] گفته بودند: چگونه است که [[خدای متعال]] [[پیامبری]] را از [[فرشتگان]] به سوی ما [[مبعوث]] نمیکند؟ بهراستی [[خدا بین]] او [[حضرت محمد]]{{صل}} و غیر او در [[بینیازی]] از خوردنی و نوشیدنی و [[راه رفتن]] در بازارها فرقی قرار نداده است! در اثر این گفتۀ [[نادانان]]، [[خدای عزّ و جلّ]] به پیامبرش [[وحی]] کرد که در حضور آنها از کسانی که کتاب آسمانی پیش از تو را قرائت میکنند، بپرس که آیا [[خدا]] پیش از تو جز پیامبری را که [[غذا]] میخورده و در بازار راه میرفته، مبعوث کرده است؟ تو نیز مانند آنان هستی و اینکه خدا فرموده است: «اگر در [[شک]] بودی» و حال آنکه [[پیامبر]]{{صل}} در شک نبوده است، فقط برای رعایت [[انصاف]] با آنان بوده است، همانگونه که در [[دعوت]] [[مسیحیان]] به [[مباهله]] خدا به آنان فرموده است: بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، خودهایمان و خودهایتان را فراخوانیم، سپس به درگاه خدا [[تضرّع]] کنیم و [[لعنت خدا]] را بر [[دروغگویان]] قرار دهیم و اگر فرموده بود: بیایید تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، مسیحیان مباهله را نمیپذیرفتند. خدا به قطع میدانست پیامبرش اداکننده [[رسالت]] او است و از دروغگویان نیست ولی برای انصاف و اینکه مسیحیان مباهله را بپذیرند، در دستور مباهله چنین فرمود؛ همچنین پیامبر{{صل}} نیز [[آگاه]] بود که در آنچه میگوید، [[راستگو]] است [و هیچ شکی نداشته، ولی خدا [[دوست]] داشته است که [پیامبر{{صل}}] نسبت به خود انصاف بورزد [و خود را به جای آنان فرض کند و ازاینرو، با تعبیر {{متن قرآن|فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ...}} به آن [[حضرت]] خطاب کرده است]».
| |
|
| |
| این پاسخ را ازاینرو که سؤال و ابهامی را که برای بعضی در آیۀ یادشده بوده، برطرف کرده است، میتوان نمونهای از تفسیرهای [[مأثور]] از [[امام هادی]]{{ع}} به شمار آورد و از آنجا که در توضیح پاسخ، به آیهای دیگر از [[قرآن]] تنظیر کرده، میتوان آن را نوعی [[تفسیر قرآن به قرآن]] دانست.
| |
|
| |
| در مورد [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و اگر همه درختان روی زمین قلم میگردید و دریا را هفت دریای دیگر یاری میرساند (و همه مرکّب میشد) نوشتن کلمات خداوند پایان نمیپذیرفت؛ به راستی خداوند پیروزمند فرزانهای است» سوره لقمان، آیه ۲۷.</ref> از آن [[حضرت]] نقل شده که فرمود:{{متن حدیث|وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى}}<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۱ و ۴۳۵.</ref>؛ و ما آن کلمات هستیم که [[فضائل]] ما [[درک]] نمیشود و در تحقیق و شمارش نمیتوان به پایان آن رسید».
| |
|
| |
| این سخن را نیز میتوان نمونهای از تأویلهای [[مأثور]] آن حضرت به شمار آورد.
| |
|
| |
| بخشی دیگر از تفسیرهای مأثور آن بزرگوار مطالبی است که در پاسخ مسائل [[کلامی]] و [[فقهی]] مشکل با استناد و استفادۀ نکتههای دقیق از [[آیات]] از آن حضرت نقل شده است؛ زیرا در ضمن پاسخها، دلالت آیات بر نکتههایی که پیش از بیان آن حضرت معلوم نبوده، آشکار شده است؛ برای مثال، گفتهاند در [[زمان]] [[متوکل]] مردی [[مسیحی]] را که با زنی [[مسلمان]] [[زنا]] کرده بود، به نزد متوکل آوردند. خواست بر او حد جاری کند، [[اسلام]] آورد. [[یحیی بن اکثم]] گفت:
| |
| [[ایمان]] آنچه را که پیش از آن بوده است، محو میکند. یعنی نباید بر او حد جاری شود برخی گفتند: سه حد بر او زده میشود. متوکل به [[امام]] [[علی بن محمد]] نقیّ{{ع}} [[نامه]] نوشت و [[حکم]] این مورد را از آن حضرت پرسید. حضرت نامه را که خواندند، در پاسخ نوشتند: آن شخص زده میشود تا بمیرد. [[فقها]] آن را [[انکار]] کردند.
| |
|
| |
| متوکل به آن حضرت نامه نوشت و دلیل آن حکم را جویا شد. حضرت فرمود: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده * و چون عذاب ما را دیدند گفتند: به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شریک (خداوند) میپنداشتیم کافریم» سوره غافر، آیه ۸۴.</ref>.
| |
|
| |
| پس به [[فرمان]] [[متوکل]] آن [[مرد]] [[مسیحی]] را زدند تا مرد<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۷.</ref>.
| |
|
| |
| براساس این [[روایت]]، [[امام]]{{ع}} [[آیه]] را دلیل قرار داده بر اینکه [[اسلام آوردن]] آن مرد مسیحی در وقت [[اجرای حد]] موجب برداشته شدن حد از وی نمیشود. دلالت آیه بر این مطلب قبل از [[استدلال]] امام مورد توجه افراد نبوده است، ولی بعد از استدلال امام، افراد به آن توجه کرده و با اندکی [[تدبّر]] دلالت آن را فهمیدند. نمونههای دیگر را در منابع مذکور در پاورقی دنبال کنید<ref>ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۴ (تعیین مال کثیر مورد نذر از آیه {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ}} [«بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است» سوره توبه، آیه ۲۵]) ص۴۳۵-۴۳۶ (پاسخ سؤالهایی که در مورد آیات {{متن قرآن|قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ}} [«آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰]، {{متن قرآن|وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا}} [«و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند» سوره یوسف، آیه ۱۰۰]، {{متن قرآن|أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا}} [«یا به آنان پسران و دختران را با هم میدهد» سوره شوری، آیه ۵۰] مطرح کردهاند)؛ تحف العقول، ص۵۴۳-۵۴۵ (ردّ جبر به استناد آیات {{متن قرآن|وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا}} [«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیورزد» سوره کهف، آیه ۴۹]، {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ}} [«بیگمان خداوند بر مردم هیچ ستم روا نمیدارد امّا این مردمند که به خویش ستم میورزند» سوره یونس، آیه ۴۴]، {{متن قرآن|بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}} [«نه چنین است، آنانکه گناهی انجام دهند و گناهشان آنان را فرا گیرد، دمساز آتشند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۱]، {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا}} [«آنان که داراییهای یتیمان را به ستم میخورند جز این نیست که در شکم خود آتش میانبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰])، ص۵۴۸ (رد تفویض به استناد آیات ۷ زمر، ۱۰۲ آل عمران و...)، عطاردی، مسند الامام الهادی ابی الحسن علی بن محمد{{عم}}، ص۱۶۷-۱۷۴ بنگرید.</ref>.
| |
|
| |
|
| == [[تفسیر مأثور از امام حسن عسکری]] == | | == [[تفسیر مأثور از امام حسن عسکری]] == |
| [[صدوق]] با سند متصل از امام حسن عسکری{{ع}} در [[تفسیر]] {{متن قرآن|اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ}}<ref>«راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶.</ref> چنین [[روایت]] کرده است:
| |
|
| |
| {{متن حدیث|أَدِمِ لَنَا تَوْفِيقَكَ الَّذِي بِهِ أَطَعْنَاكَ فِي مَاضِي أَيَّامِنَا- حَتَّى نُطِيعَكَ كَذَلِكَ فِي مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا وَ {{متن قرآن|اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ}} هُوَ صِرَاطَانِ: صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا، وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ مَا قَصُرَ عَنِ الْغُلُوِّ وَ ارْتَفَعَ عَنِ التَّقْصِيرِ وَ اسْتَقَامَ فَلَمْ يَعْدِلْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْبَاطِلِ وَ أَمَّا الطَّرِيقُ الْآخَرُ فَهُوَ طَرِيقُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْجَنَّةِ الَّذِي هُوَ مُسْتَقِيمٌ لَا يَعْدِلُونَ عَنِ الْجَنَّةِ إِلَى النَّارِ وَ لَا إِلَى غَيْرِ النَّارِ سِوَى الْجَنَّةِ}}<ref>صدوق، معانی الاخبار، ص۳۳ (باب معنی الصراط، ح۴).</ref>؛
| |
|
| |
| خدایا توفیقت را که در روزهای گذشته عمرمان با آن تو را [[اطاعت]] کردهایم، برای ما ادامه بده تا همچنان در [[آینده]] عمرمان تو را اطاعت کنیم، و صراط مستقیم دو راه است: راهی در [[دنیا]] و راهی در [[آخرت]]، اما [[راه مستقیم]] در دنیا چیزی است که از [[غلوّ]] قاصر و از تقصیر [[برتر]] و مستقیم است بهگونهای که به هیچ باطلی [[عدول]] ندارد و اما راه دیگر، راه [[مؤمنان]] به [[بهشت]] است که آن مستقیم است و از [[بهشت]] به هیچ سمت دیگری، چه [[آتش]] و چه غیر آتش، برنمیگردد».
| |
|
| |
| در این [[روایت]]، افزون بر اینکه معنای صراط مستقیم و [[دنیوی]] و [[اخروی]] بودن آن تبیین شده، پاسخ این سؤال که چگونه افراد به [[حق]] راهیافته و در صراط مستقیم قرار گرفته، [[هدایت]] به [[راه مستقیم]] را درخواست میکنند نیز آمده و از این جهت نیز رفع ابهام شده است.
| |
|
| |
| همچنین در [[تفسیر]] {{متن قرآن|صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ}}<ref>«راه آنان که به نعمت پروردهای؛ که نه بر ایشان خشم آوردهای و نه گمراهاند» سوره فاتحه، آیه ۷.</ref> از آن [[حضرت]] روایت کرده است که فرمود:
| |
|
| |
| {{متن حدیث|أَيْ قُولُوا اهْدِنَا صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِالتَّوْفِيقِ لِدِينِكَ وَ طَاعَتِكَ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.</ref>}}<ref>صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶ (باب معنی الصراط، ح۹).</ref>؛
| |
|
| |
| «یعنی بگویید ما را به راه کسانی که به آنان [[نعمت]] [[توفیق]] [[دین]] و اطاعتت را عطا کردهای، هدایت فرما و آنان کسانی هستند که خدای عزّ و جل درباره آنان فرموده است: "هرکس [[خدا]] و [[پیامبر]] را [[اطاعت]] کند، آنان با کسانی که خدا به آنان نعمت داده است، مانند [[پیامبران]]، صدیقان، [[شهدا]] و [[صالحان]] میباشند و آنان [[رفیق]] نیکویی هستند"».
| |
|
| |
| در این روایت نیز:
| |
| #معنای نعمت و اینکه منظور از آن نعمت [[معنوی]] میباشد، بیان شده است<ref>در ادامه حدیث نیز این نکته با صراحت بیشتر بیان شده است (ر.ک: صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶).</ref>.
| |
| #با استناد به آیۀ دیگری از [[قرآن]] اشخاصی که خدا به آنان نعمت داده است، معرفی شدهاند و ازاینرو میتوان گفت [[تفسیر قرآن به قرآن]] به این معنا که در [[تفسیر آیات]] از [[آیات]] دیگر [[قرآن]] کمک گرفته شود، در [[تفسیر مأثور]] از [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز دیده میشود.
| |
|
| |
| در آغاز [[تفسیر]] منسوب به آن [[حضرت]] نیز از ابو [[یعقوب]] [[یوسف بن محمد بن زیاد]] و [[ابو الحسن علی بن محمد بن سیار]] نقل شده که حضرت به مدت هفت سال برای ما تفسیر میفرمود و هرروز به مقداری که نشاط داشتیم، جزئی از آن را مینوشتیم<ref>ر.ک: التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری{{ع}}، ص۷-۹.</ref>.
| |
|
| |
| نمونههایی دیگر از تفسیر مأثور ایشان را در مصادر یاد شده در پاورقی بنگرید<ref>ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۷، ح۸ (تفسیر {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}) و ص۱۲۷، ح۹ (تفسیر آیات ۱ و ۲ سوره بقره) و ص۱۳۱، ح۱۱ (تفسیر آیه ۳ سوره بقره) و ص۱۶۳، ح۱ (تفسیر آیات ۳۰-۳۳ سوره بقره).</ref>.
| |
|
| |
|
| == [[تفسیر مأثور از امام زمان]] == | | == [[تفسیر مأثور از امام زمان]] == |
| [[امام زمان]] [[حضرت حجة بن الحسن المهدی]]{{س}} بنابر نقل مشهور در سال ۲۵۵ ه.ق متولد شده و در سال ۲۶۰ ه.ق [[پدر]] بزرگوارشان از [[دنیا]] رفته است. اگرچه از سال ۲۶۰ ه.ق [[غیبت]] آن حضرت آغاز شده و پیش از آن نیز همۀ افراد آن حضرت را نمیدیدهاند، جمعی از [[شیعیان]] [[خالص]] در [[زمان]] [[حیات]] پدر بزرگوارشان او را در اوان [[کودکی]] دیده<ref>ر.ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۴-۴۷۸ (باب ۴۳ {{عربی|باب ذکر من شاهد القائم{{ع}} و رآه و کلّمه}}).</ref> و گاهی پرسشهای [[کلامی]]، [[فقهی]] و [[تفسیری]] مطرح کردهاند و پاسخ آنها را از آن بزرگوار شنیدهاند.
| |
|
| |
| برحسب روایتی که [[صدوق]] در [[کمال الدین]] آورده است<ref>ر.ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۴ و ۴۶۵. این روایت را طبرسی در الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸-۲۷۷ نیز با اندکی تفاوت آورده است.</ref>، یکی از افرادی که به محضر آن بزرگوار شرفیاب شده و پرسشهایی را مطرح کرده است و پاسخ آنها را از آن حضرت شنیده، [[سعد بن عبد الله]] [[اشعری]] [[قمی]] است. در اینجا برخی از آن [[پرسشها]] را که به [[تفسیر]] و [[تأویل آیات]] مربوط است، بهعنوان نمونهای از تفسیرهای [[مأثور]]، از آن [[حضرت]] ذکر مینماییم.
| |
|
| |
| یکی از آن پرسشها، سؤال از فاحشه مبینهای است که در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ...}}<ref>«ای پیامبر! چون زنان را طلاق میدهید، هنگام (آغاز) عدهشان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانههاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمیدانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.</ref> آمده است. سعد میگوید: عرض کردم: آن فاحشه مبیّنهای که هرگاه [[زن]] آن را مرتکب شود، برای شوهرش جایز میشود او را در ایّام عدّهاش از خانهاش بیرون کند، چیست؟
| |
|
| |
| فرمود: {{متن حدیث|الْفَاحِشَةُ الْمُبَيِّنَةُ هِيَ السَّحْقُ دُونَ الزِّنَاءِ فَإِنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا زَنَتْ وَ أُقِيمَ عَلَيْهَا الْحَدُّ لَيْسَ لِمَنْ أَرَادَهَا أَنْ يَمْتَنِعَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ التَّزَوُّجِ بِهَا لِأَجْلِ الْحَدِّ وَ إِذَا سَحَقَتْ وَجَبَ عَلَيْهَا الرَّجْمُ وَ الرَّجْمُ خِزْيٌ وَ مَنْ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِرَجْمِهِ فَقَدْ أَخْزَاهُ وَ مَنْ أَخْزَاهُ فَقَدْ أَبْعَدَهُ وَ مَنْ أَبْعَدَهُ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَهُ}}<ref>صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۹-۴۶۰.</ref>؛
| |
|
| |
| آن فاحشه مبیّنه خصوص مساحقه است نه [[زنا]]؛ زیرا آن زن وقتی زنا کند و حد بر او جاری شود، برای کسی که او را بخواهد روا نیست که بعد از آن به خاطر حدّ از [[ازدواج]] با او [[امتناع]] کند؛ اما وقتی مساحقه کند، [[رجم]] سنگباران شدن بر او [[واجب]] میشود و [[رجم]] [[رسوایی]] است، و کسی که [[خدا]] به رجم او [[فرمان]] دهد، او را [[رسوا]] کرده است و کسی که [[خدا]] رسوایش کرده، تحقیقاً او را از خود دور کرده و کسی را که خدا دور کند، برای هیچکس روا نیست که به او نزدیک شود».
| |
|
| |
| سعد در [[پرسش]] بعدی میگوید: گفتم: ای [[پسر رسول خدا]]، از [[فرمان خدا]] به پیامبرش [[موسی]]{{ع}} که فرموده است: {{متن قرآن|فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى}}<ref>«بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهای خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۲.</ref> مرا با خبر کن که منظور از آن چیست؛ زیرا [[فقهای شیعه]] و [[سنی]] میپندارند که نعلین [[حضرت موسی]]{{ع}} از پوست مردار بوده است. فرمود: {{متن حدیث|مَنْ قَالَ ذَلِكَ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى مُوسَى وَ اسْتَجْهَلَهُ فِي نُبُوَّتِهِ لِأَنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِيهَا مِنْ خَطِيئَتَيْنِ إِمَّا أَنْ تَكُونَ صَلَاةُ مُوسَى فِيهِمَا جَائِزَةً أَوْ غَيْرَ جَائِزَةٍ فَإِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ جَائِزَةً جَازَ لَهُ لُبْسُهُمَا فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ وَ إِنْ كَانَتْ مُقَدَّسَةً مُطَهَّرَةً فَلَيْسَتْ بِأَقْدَسَ وَ أَطْهَرَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ غَيْرَ جَائِزَةٍ فِيهِمَا فَقَدْ أَوْجَبَ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ لَمْ يَعْرِفِ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ وَ مَا عَلِمَ مَا تَجُوزُ فِيهِ الصَّلَاةُ وَ مَا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا كُفْرٌ}}<ref>صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.</ref>؛
| |
|
| |
| هرکس آن را بگوید، تحقیقاً بر موسی [[دروغ]] بسته و او را در نبوتش [[جاهل]] [[تصور]] کرده است؛ زیرا این گفته از دو [[خطا]] خارج نیست؛ یا [[نماز خواندن]] حضرت موسی در آن نعلین جایز بوده یا جایز نبوده است، اگر جایز بوده، [[پوشیدن]] آن در آن مکان نیز مانعی نداشته است؛ زیرا هرچند آن مکان [[مقدّس]] و [[مطهّر]] باشد، از [[نماز]] مقدستر و پاکیزهتر نیست، و اگر نماز در آن جایز نبوده است، لازم میآید موسی{{ع}} [[حلال]] را از [[حرام]] تشخیص نداده و ندانسته که نماز در چهچیز جایز است و در چهچیز جایز نیست و این [[کفر]] است».
| |
|
| |
| گفتم: ای مولای من، مرا از [[تأویل]] آن [[آگاه]] کن؟ فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ مُوسَى نَاجَى رَبَّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ}} أَيْ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبَكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَغْسُولاً}}<ref>صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.</ref>؛
| |
|
| |
| همانا [[موسی]] در آن [[وادی مقدس]] با پروردگارش [[مناجات]] کرد و گفت: پروردگارا، محبتم را برای تو [[خالص]] کردهام و دلم را از غیر تو شستهام. - و حال آنکه سخت [[دوستدار]] خانوادهاش بود - ازاینرو، [[خدای متعال]] فرمود: {{متن قرآن|فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ}} «یعنی اگر محبّتت به من خالص و دلت از میل به غیر من [[پاک]] است، [[دوستی]] خانوادهات را از دلت بیرون کن».
| |
|
| |
| در سؤال بعدی میگوید: گفتم: ای [[پسر رسول خدا]]، مرا از [[تأویل]] {{متن قرآن|كهيعص}}<ref>«کاف،ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.</ref> [[آگاه]] کن؟
| |
|
| |
| فرمود: {{متن حدیث|هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَى مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ ذَلِكَ أَنَّ زَكَرِيَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلَ فَعَلَّمَهُ إِيَّاهَا فَكَانَ زَكَرِيَّا إِذَا ذَكَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سُرِّيَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَى كَرْبُهُ وَ إِذَا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ ذَاتَ يَوْمٍ يَا إِلَهِي مَا بَالِي إِذَا ذَكَرْتُ أَرْبَعاً مِنْهُمْ تَسَلَّيْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِي وَ إِذَا ذَكَرْتُ الْحُسَيْنَ تَدْمَعُ عَيْنِي وَ تَثُورُ زَفْرَتِي فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قِصَّتِهِ وَ قَالَ {{متن قرآن|كهيعص}} فَالْكَافُ اسْمُ كَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاكُ الْعِتْرَةِ وَ الْيَاءُ يَزِيدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَيْنِ{{ع}} وَ الْعَيْنُ عَطَشُهُ وَ َ الصَّادُ صَبْرُهُ}}<ref>صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱.</ref>؛
| |
|
| |
| این حروف از [[خبرهای غیبی]] است که [[خدا]] بندهاش [[زکریا]] را بر آن آگاه کرده؛ سپس آن را برای [[حضرت محمد]]{{صل}} حکایت فرموده است و آن، این است که زکریّا از پروردگارش درخواست کرد نامهای [[پنج تن]] را به او بیاموزد؛ پس [[جبرئیل]] بر او فرود آمد و نام آنان را به او آموخت؛ پس از آن وقتی زکریّا{{ع}} [[محمد]]، علی، [[فاطمه]] و حسن{{عم}} را یاد میکرد، [[اندوه]] و گرفتاریاش برطرف میشد و زمانی که حسین{{ع}} را یاد میکرد، [[گریه]] گلویش را میگرفت و بریدگی نفس بر او عارض میشد. روزی گفت: خدایا، مرا چه میشود که وقتی چهار تن از آنان را یاد میکنم، با نامهای آنان از اندوههایم تسلّی مییابم و وقتی حسین{{ع}} را یاد میکنم، اشکم جاری و [[آه]] از نهادم بلند میشود؟ پس [[خدای متعال]] او را از داستان [[امام حسین]]{{ع}} [[آگاه]] کرد و فرمود: {{متن قرآن|كهيعص}}«کاف» به نام [[کربلا]]، و «هاء» به [[هلاکت]]، یعنی [[شهادت]] و مصیبتهای سخت [[خاندان]] آن [[حضرت]]، و «یاء» به [[یزید]]، [[ظلمکننده]] به آن حضرت، و «عین» به [[عطش]] و [[تشنگی]] آن حضرت، و «صاد» به [[صبر]] آن حضرت اشاره دارد».
| |
|
| |
| ناگفته نماند که این [[روایت]] در [[احتجاج]] مرسل و بدون سند است<ref>ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸.</ref> و در [[کمال الدین]] گرچه با سند ذکر شده است، سند آن در اثر اشتمال بر افرادی که [[وثاقت]] آنان نامعلوم است<ref>ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص۴۵۴، ح۲۱.</ref>، اعتبار ندارد و مفاد بعضی قسمتهای آن نیز با [[روایات]] دیگر معارضه دارد. در این روایت «فاحشه مبینه» به مساحقه [[تفسیر]] و [[زنا]] بودن آن [[نفی]] شده و حال آنکه در برخی روایات به زنا تفسیر شده است<ref>ر.ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۴۴۰، ح۳.</ref>. حد مساحقه در این روایت «[[رجم]]» بیان شده و در برخی روایات تازیانه گفته شده است<ref>ر.ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۴۲۵.</ref> و بیشتر [[فقها]] به صد تازیانه [[فتوا]] دادهاند<ref>شهید ثانی در مسالک فرموده است: {{عربی|هو المشهور بین الاصحاب ذهب الیه المفید و المرتضی و ابو الصلاح و ابن ادریس و المتأخرون}}؛ (مسالک الافهام، ج۱۴، ص۴۱۳) و نیز ر.ک: حلّی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۵۳۷؛ نجفی، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۸۸؛ مفید، المقنعة، ص۷۸۷-۷۸۸؛ سیّد مرتضی، الانتصار، ص۵۱۳؛ ابو الصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۴۰۹.</ref>؛ البته [[شیخ طوسی]] و برخی دیگر بین مساحقهکنندۀ شوهردار و بیشوهر تفصیل دادهاند؛ [[کیفر]] بیشوهر را صد تازیانه و کیفر شوهردار را «[[رجم]]» دانستهاند<ref>طوسی، النهایة، ص۷۰۶؛ قاضی ابن البرّاج، المهذب، ج۲، ص۵۳۱؛ خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸.</ref>. ممکن است این [[روایت]] به مساحقهکنندۀ شوهردار نظر داشته باشد و در هرصورت، چون احتمال [[واقعیت]] این روایت منتفی نیست، ذکر آن به عنوان [[تفسیر مأثور]] از آن [[حضرت]] مانعی ندارد.
| |
|
| |
| با توجه به این دو دسته [[روایات]] که نمونهای از آنها در اینجا بیان شد، تردیدی نمیماند که همۀ [[دوازده امام]] [[مفسر قرآن کریم]] بودهاند و میتوان آنان را نیز از [[مفسران]] [[عصر حضور]] به شمار آورد.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۵۸-۸۴.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
خط ۱۲۹: |
خط ۴۱: |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| {{تفسیر}}
| |
|
| |
| [[رده:تفسیر]]
| |
| [[رده:تفسیر مأثور]] | | [[رده:تفسیر مأثور]] |