سفیان بن عوف غامدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==')
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[سفیان بن عوف غامدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[سفیان بن عوف غامدی در تاریخ اسلامی]]</div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
«سفیان بن عوف غامدی» یکی از [[اصحاب رسول خدا]] بود و از طرف [[معاویه]] به [[قتل]] و [[غارت]] و کشتن [[مردم]] بی‌دفاع [[شهر]] «[[انبار]]» و «[[هیت]]» مأمور شد، و «[[حسان بن حسان]]» [[نماینده]] [[امام]]{{ع}} را به [[شهادت]] رساند<ref>الاصابه، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۶.</ref>. او می‌گوید: "معاویه مرا خواست و گفت تو را با [[لشکر]] زیادی به جانب [[فرات]] می‌فرستم هنگامی که به [[سرزمین]] «هیت» رسیدی چنانکه لشکری یافتی به آنها [[حمله]] کن و گرنه به شهر «انبار» برو، اگر در آنجا نیز سپاهی نبود به «[[مدائن]]» [[هجوم]] نما، پس از آن به [[شام]] برگردد. زنهار به [[کوفه]] نزدیک مشو! و بدان که اگر به شهر «انبار» و «مدائن» حمله نمائی گویا کوفه را مورد حمله قرار داد‌ه‌ای؛ زیرا این کار [[قلب]] عراقیان را می‌لرزاند و [[دوستان]] ما را خوشحال می‌سازد. در این هجوم به هرکس برخوردی که [[حکومت]] مرا قبول ندارد، به قتل برسان و همه قریه‌هائی که سر راه تو قرار دارد ویران کن! اموالشان را غارت نما؛ زیرا غارت [[اموال]] همچون کشتن، برای [[مخالفان]] ما دردناک است!"<ref>الغارات، ص۳۲۱، تحقیق خطیب عبدالزهراء الحسینی.</ref>
«سفیان بن عوف غامدی» یکی از [[اصحاب رسول خدا]] بود و از طرف [[معاویه]] به [[قتل]] و [[غارت]] و کشتن [[مردم]] بی‌دفاع [[شهر]] «[[انبار]]» و «[[هیت]]» مأمور شد، و «[[حسان بن حسان]]» [[کارگزار امام علی]] {{ع}} را به [[شهادت]] رساند<ref>الاصابه، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۶.</ref>. او می‌گوید: "معاویه مرا خواست و گفت تو را با [[لشکر]] زیادی به جانب [[فرات]] می‌فرستم هنگامی که به [[سرزمین]] «هیت» رسیدی چنانکه لشکری یافتی به آنها [[حمله]] کن و گرنه به شهر «انبار» برو، اگر در آنجا نیز سپاهی نبود به «[[مدائن]]» [[هجوم]] نما، پس از آن به [[شام]] برگردد. زنهار به [[کوفه]] نزدیک مشو! و بدان که اگر به شهر «انبار» و «مدائن» حمله نمائی گویا کوفه را مورد حمله قرار داد‌ه‌ای؛ زیرا این کار [[قلب]] عراقیان را می‌لرزاند و [[دوستان]] ما را خوشحال می‌سازد. در این هجوم به هرکس برخوردی که [[حکومت]] مرا قبول ندارد، به قتل برسان و همه قریه‌هائی که سر راه تو قرار دارد ویران کن! اموالشان را غارت نما؛ زیرا غارت [[اموال]] همچون کشتن، برای [[مخالفان]] ما دردناک است!"<ref>الغارات، ص۳۲۱، تحقیق خطیب عبدالزهراء الحسینی.</ref>


[[حبیب بن عفیف]]» می‌گوید: من و «[[اشرس بن حسان بکری]]» در [[سپاه]] «انبار» بودیم که «سفیان بن عوف غامدی» به ما حمله کرد و ما [[احساس]] کردیم تاب [[مقاومت]] نداریم، [[رئیس]] ما برای [[مبارزه]] به پاخاست، مبارزه [[سختی]] درگرفت و ما به خوبی از عهده برآمدیم، ولی بالاخره [[قدرت]] [[درهم]] شکستن آنها را نداشتیم، [[فرمانده]] ما از اسب پیاده شد، و [[آیه]]:{{متن قرآن|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> که مضمون آن این است: (بعضی شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند) را [[تلاوت]] کرد و گفت: آن کسی که لقای [[پروردگار]] را طالب نیست و خود را آماده [[مرگ]] نکرده است تا هنگامی که ما به [[مبارزه]] مشغول هستیم و آنها نمی‌توانند فراریان را تعقیب کنند، از [[شهر]] بیرون برود و آنان که می‌خواهند به آنچه نزد خداست نائل آیند که برای [[نیکان]] از هر چیز بهتر است با ما [[همکاری]] نمایند. سپس همراه با ۳۰ مرد پیاده به [[نبرد]] پرداخت، تا همه شربت [[شهادت]] نوشیدند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۵-۸۷.</ref>.
[[حبیب بن عفیف]]» می‌گوید: من و «[[اشرس بن حسان بکری]]» در [[سپاه]] «انبار» بودیم که «سفیان بن عوف غامدی» به ما حمله کرد و ما [[احساس]] کردیم تاب [[مقاومت]] نداریم، [[رئیس]] ما برای [[مبارزه]] به پاخاست، مبارزه [[سختی]] درگرفت و ما به خوبی از عهده برآمدیم، ولی بالاخره [[قدرت]] [[درهم]] شکستن آنها را نداشتیم، [[فرمانده]] ما از اسب پیاده شد، و [[آیه]]:{{متن قرآن|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> که مضمون آن این است: (بعضی شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند) را [[تلاوت]] کرد و گفت: آن کسی که لقای [[پروردگار]] را طالب نیست و خود را آماده [[مرگ]] نکرده است تا هنگامی که ما به [[مبارزه]] مشغول هستیم و آنها نمی‌توانند فراریان را تعقیب کنند، از [[شهر]] بیرون برود و آنان که می‌خواهند به آنچه نزد خداست نائل آیند که برای [[نیکان]] از هر چیز بهتر است با ما [[همکاری]] نمایند. سپس همراه با ۳۰ مرد پیاده به [[نبرد]] پرداخت، تا همه شربت [[شهادت]] نوشیدند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۵-۸۷.</ref>.


هنگامی که به [[امام]]{{ع}} خبر دادند لشکری از طرف [[معاویه]] به شهر «[[انبار]]» که در مرز [[عراق]] و [[شام]] قرار داشت [[حمله]] کرده و حسان بن حسان [[فرماندار]] وی را کشته‌اند.
هنگامی که به [[امام]] {{ع}} خبر دادند لشکری از طرف [[معاویه]] به شهر «[[انبار]]» که در مرز [[عراق]] و [[شام]] قرار داشت [[حمله]] کرده و حسان بن حسان [[فرماندار]] وی را کشته‌اند.


امام{{ع}} با حال غضبناک آنچنان که دامن عبایش به [[زمین]] می‌کشید از [[کوفه]] خارج شد، تا به «[[نخیله]]» که منزل‌گاهی نزدیک کوفه بود رسید و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند، روی تپه‌ای ایستاد [[خطبه]] معروف [[جهاد]] را ایراد کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵.</ref> و در این خطبه ضمن بیان فوائد جهاد فرمود: [[آگاه]] باشید، من شب و [[روز]] در آشکار و [[نهان]] شما را به مبارزه با این [[قوم]] فراخواندم و گفتم: "زان پیش که آنان به [[جنگ]] شما برخیزند شما به جنگ با آنان برخیزید. به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ [[قوم]] در [[قلمرو سرزمین]] خود نجنگید مگر که دچار [[شکست]] گردید. چندان [[کارها]] را بر عهده یکدیگر گذاشتید و یکدیگر را در [[سختی]] تنها رها کردید تا از هر سوی شما را تاراج کردند و سرزمین‌تان را مالک شدند.
امام {{ع}} با حال غضبناک آنچنان که دامن عبایش به [[زمین]] می‌کشید از [[کوفه]] خارج شد، تا به «[[نخیله]]» که منزل‌گاهی نزدیک کوفه بود رسید و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند، روی تپه‌ای ایستاد [[خطبه]] معروف [[جهاد]] را ایراد کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵.</ref> و در این خطبه ضمن بیان فوائد جهاد فرمود: [[آگاه]] باشید، من شب و [[روز]] در آشکار و [[نهان]] شما را به مبارزه با این [[قوم]] فراخواندم و گفتم: "زان پیش که آنان به [[جنگ]] شما برخیزند شما به جنگ با آنان برخیزید. به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ [[قوم]] در [[قلمرو سرزمین]] خود نجنگید مگر که دچار [[شکست]] گردید. چندان [[کارها]] را بر عهده یکدیگر گذاشتید و یکدیگر را در [[سختی]] تنها رها کردید تا از هر سوی شما را تاراج کردند و سرزمین‌تان را مالک شدند.


این [[برادر]] «[[غامد]]»<ref>غامد قبیله‌ای بود در یمن؛ در اینجا منظور از «غامد»، سفیان بن عوف بن غامری سردار معاویه است.</ref> است که سپاهش به «[[انبار]]» تاخته و «[[حسان بن حسان بکری]]» را کشته و [[لشکریان]] شما را از پایگاه مرزها که رخنه‌گاه [[دشمن]] بود رانده است. به من خبر داده‌اند که مردی از آن [[سپاه]] به [[خانه]] [[زن]] [[مسلمان]] و [[زن]] غیر مسلمان که در [[پناه]] [[اسلام]] [[جان]] و مالش در [[امان]] بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوار‌های آنها را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیله‌ای برای [[دفاع]] جز [[گریه]] و التماس کردن نداشته‌اند، آنها با [[غنیمت]] فراوان برگشته‌اند بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی گردد یا قطره‌ای [[خون]] از آنان ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه [[مسلمانی]] از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست<ref>{{متن حدیث|أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ قُلْتُ لَكُمْ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَ اَللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُ دَمٌ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>
این [[برادر]] «[[غامد]]»<ref>غامد قبیله‌ای بود در یمن؛ در اینجا منظور از «غامد»، سفیان بن عوف بن غامری سردار معاویه است.</ref> است که سپاهش به «[[انبار]]» تاخته و «[[حسان بن حسان بکری]]» را کشته و [[لشکریان]] شما را از پایگاه مرزها که رخنه‌گاه [[دشمن]] بود رانده است. به من خبر داده‌اند که مردی از آن [[سپاه]] به [[خانه]] [[زن]] [[مسلمان]] و [[زن]] غیر مسلمان که در [[پناه]] [[اسلام]] [[جان]] و مالش در [[امان]] بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوار‌های آنها را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیله‌ای برای [[دفاع]] جز [[گریه]] و التماس کردن نداشته‌اند، آنها با [[غنیمت]] فراوان برگشته‌اند بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی گردد یا قطره‌ای [[خون]] از آنان ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه [[مسلمانی]] از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست<ref>{{متن حدیث|أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ قُلْتُ لَكُمْ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَ اَللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُ دَمٌ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>
خط ۱۶: خط ۱۴:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1379394.jpeg|22px]] [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|'''صحابه از دیدگاه نهج البلاغه''']]
# [[پرونده:1379394.jpeg|22px]] [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|'''صحابه از دیدگاه نهج البلاغه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۲۲: خط ۲۰:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سفیان بن عوف غامدی]]
[[رده:سفیان بن عوف غامدی]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۲۷

مقدمه

«سفیان بن عوف غامدی» یکی از اصحاب رسول خدا بود و از طرف معاویه به قتل و غارت و کشتن مردم بی‌دفاع شهر «انبار» و «هیت» مأمور شد، و «حسان بن حسان» کارگزار امام علی (ع) را به شهادت رساند[۱]. او می‌گوید: "معاویه مرا خواست و گفت تو را با لشکر زیادی به جانب فرات می‌فرستم هنگامی که به سرزمین «هیت» رسیدی چنانکه لشکری یافتی به آنها حمله کن و گرنه به شهر «انبار» برو، اگر در آنجا نیز سپاهی نبود به «مدائن» هجوم نما، پس از آن به شام برگردد. زنهار به کوفه نزدیک مشو! و بدان که اگر به شهر «انبار» و «مدائن» حمله نمائی گویا کوفه را مورد حمله قرار داد‌ه‌ای؛ زیرا این کار قلب عراقیان را می‌لرزاند و دوستان ما را خوشحال می‌سازد. در این هجوم به هرکس برخوردی که حکومت مرا قبول ندارد، به قتل برسان و همه قریه‌هائی که سر راه تو قرار دارد ویران کن! اموالشان را غارت نما؛ زیرا غارت اموال همچون کشتن، برای مخالفان ما دردناک است!"[۲]

حبیب بن عفیف» می‌گوید: من و «اشرس بن حسان بکری» در سپاه «انبار» بودیم که «سفیان بن عوف غامدی» به ما حمله کرد و ما احساس کردیم تاب مقاومت نداریم، رئیس ما برای مبارزه به پاخاست، مبارزه سختی درگرفت و ما به خوبی از عهده برآمدیم، ولی بالاخره قدرت درهم شکستن آنها را نداشتیم، فرمانده ما از اسب پیاده شد، و آیه:﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۳] که مضمون آن این است: (بعضی شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند) را تلاوت کرد و گفت: آن کسی که لقای پروردگار را طالب نیست و خود را آماده مرگ نکرده است تا هنگامی که ما به مبارزه مشغول هستیم و آنها نمی‌توانند فراریان را تعقیب کنند، از شهر بیرون برود و آنان که می‌خواهند به آنچه نزد خداست نائل آیند که برای نیکان از هر چیز بهتر است با ما همکاری نمایند. سپس همراه با ۳۰ مرد پیاده به نبرد پرداخت، تا همه شربت شهادت نوشیدند[۴].

هنگامی که به امام (ع) خبر دادند لشکری از طرف معاویه به شهر «انبار» که در مرز عراق و شام قرار داشت حمله کرده و حسان بن حسان فرماندار وی را کشته‌اند.

امام (ع) با حال غضبناک آنچنان که دامن عبایش به زمین می‌کشید از کوفه خارج شد، تا به «نخیله» که منزل‌گاهی نزدیک کوفه بود رسید و مردم به دنبال او حرکت کردند، روی تپه‌ای ایستاد خطبه معروف جهاد را ایراد کرد[۵] و در این خطبه ضمن بیان فوائد جهاد فرمود: آگاه باشید، من شب و روز در آشکار و نهان شما را به مبارزه با این قوم فراخواندم و گفتم: "زان پیش که آنان به جنگ شما برخیزند شما به جنگ با آنان برخیزید. به خدا سوگند، هیچ قوم در قلمرو سرزمین خود نجنگید مگر که دچار شکست گردید. چندان کارها را بر عهده یکدیگر گذاشتید و یکدیگر را در سختی تنها رها کردید تا از هر سوی شما را تاراج کردند و سرزمین‌تان را مالک شدند.

این برادر «غامد»[۶] است که سپاهش به «انبار» تاخته و «حسان بن حسان بکری» را کشته و لشکریان شما را از پایگاه مرزها که رخنه‌گاه دشمن بود رانده است. به من خبر داده‌اند که مردی از آن سپاه به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمان که در پناه اسلام جان و مالش در امان بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوار‌های آنها را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیله‌ای برای دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته‌اند، آنها با غنیمت فراوان برگشته‌اند بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی گردد یا قطره‌ای خون از آنان ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست[۷].[۸]

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۶.
  2. الغارات، ص۳۲۱، تحقیق خطیب عبدالزهراء الحسینی.
  3. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۵-۸۷.
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵.
  6. غامد قبیله‌ای بود در یمن؛ در اینجا منظور از «غامد»، سفیان بن عوف بن غامری سردار معاویه است.
  7. «أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ قُلْتُ لَكُمْ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَ اَللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُ دَمٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  8. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۶۱-۱۶۳.