عبدالرحمن بن حنبل جمحی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'اهل یمن' به 'اهل یمن')
خط ۶: خط ۶:
}}
}}
== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[عبدالرحمان بن حنبل]] [[برادر]] کلده است که این دو برادر با [[صفوان بن امیه]] برادر [[مادری]] بوده‌اند و پدرشان [[اهل]] [[یمن]] بود و از آنجا به [[مکه]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹.</ref>.
[[عبدالرحمان بن حنبل]] [[برادر]] کلده است که این دو برادر با [[صفوان بن امیه]] برادر [[مادری]] بوده‌اند و پدرشان [[اهل یمن]] بود و از آنجا به [[مکه]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹.</ref>.


[[عبدالرحمن]] از پیش‌قدمان در [[پذیرش اسلام]] و [[هجرت]] است که در [[جنگ بدر]] و در آن شرکت کرده و نیز در بسیاری از [[فتوحات اسلامی]] از جمله [[فتح دمشق]] شرکت داشت<ref>او در حصار دمشق به همراه خالد بن ولید حضور داشت و خالد بن ولید او را به سوی ابو بکر فرستاد تا واقعه اجنادین را به او بشارت دهد. سپس به نزد خالد برگشت و در فتح با او همراه بود و این شعر را سرود: {{عربی|ابلغ اباسفیان عنا باننا علی خیر حال کان جیش یکونها و أنا علی بابی دمشقة نرتمی و قد حان من بایی دمشقة حینها}}؛ از طرف ما به ابوسفیان این خبر را برسان که حال سپاه ما در بهترین حالی است که ارتشی بر آن حال باشد و ما بر دو در قلعه دمشق تیر اندازی می‌کنیم و وقت باز شدن این دو در قلعه دمشق نیز رسیده است. (تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹).</ref> و در [[صفین]] هم در رکاب [[امیر مؤمنان]] {{ع}} جنگید<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۴۶.</ref>.<ref>[[مریم قدمی|قدمی، مریم]]، [[عبدالرحمن بن حنبل الجمحی (مقاله)|مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴.</ref>
[[عبدالرحمن]] از پیش‌قدمان در [[پذیرش اسلام]] و [[هجرت]] است که در [[جنگ بدر]] و در آن شرکت کرده و نیز در بسیاری از [[فتوحات اسلامی]] از جمله [[فتح دمشق]] شرکت داشت<ref>او در حصار دمشق به همراه خالد بن ولید حضور داشت و خالد بن ولید او را به سوی ابو بکر فرستاد تا واقعه اجنادین را به او بشارت دهد. سپس به نزد خالد برگشت و در فتح با او همراه بود و این شعر را سرود: {{عربی|ابلغ اباسفیان عنا باننا علی خیر حال کان جیش یکونها و أنا علی بابی دمشقة نرتمی و قد حان من بایی دمشقة حینها}}؛ از طرف ما به ابوسفیان این خبر را برسان که حال سپاه ما در بهترین حالی است که ارتشی بر آن حال باشد و ما بر دو در قلعه دمشق تیر اندازی می‌کنیم و وقت باز شدن این دو در قلعه دمشق نیز رسیده است. (تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹).</ref> و در [[صفین]] هم در رکاب [[امیر مؤمنان]] {{ع}} جنگید<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۴۶.</ref>.<ref>[[مریم قدمی|قدمی، مریم]]، [[عبدالرحمن بن حنبل الجمحی (مقاله)|مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴.</ref>

نسخهٔ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۳

مقدمه

عبدالرحمان بن حنبل برادر کلده است که این دو برادر با صفوان بن امیه برادر مادری بوده‌اند و پدرشان اهل یمن بود و از آنجا به مکه رفت[۱].

عبدالرحمن از پیش‌قدمان در پذیرش اسلام و هجرت است که در جنگ بدر و در آن شرکت کرده و نیز در بسیاری از فتوحات اسلامی از جمله فتح دمشق شرکت داشت[۲] و در صفین هم در رکاب امیر مؤمنان (ع) جنگید[۳].[۴]

عبدالرحمان بن حنبل و خلیفه سوم

عبدالرحمن مردی مجاهد بود که به هر چه بر خلاف دستورهای اسلام می‌دید، اعتراض می‌کرد[۵]؛ به همین جهت به برخی از کارهای عثمان اعتراض می‌کرد، و اشعاری علیه او سروده، در میان مردم می‌خواند. از جمله هنگامی که عثمان از غنائم جنگی آفریقا پانصد هزار (درهم یا دینار) به مروان حکم بخشید عبدالرحمان در اشعاری عثمان را سرزنش کرد و این اشعار را سرود:

سوگند به خدا که خداوند هیچ چیزی را بیهوده رها نکرده است.

ولی تو برای ما فتنه قرار داده آفریده شده‌ای تا ما به تو آزمایش شویم با تو به ما آزمایش شوی.

آن رانده شده پیامبر را خواندی و به خویش نزدیک کردی و این کار با شیوه مصطفی (ص) مخالف بود.

و خویشان خود را بر بندگان خدا ولایت دادی بر خلاف سنت پیشینیان.

و با ستمکاری در حق بندگان، خمس ایشان را به مروان بخشیدی و چراگاه اختصاصی درست کردی.

و مالی را که اشعری از خراج و مالیات برایت آورد، به کسی که از نزدیکانت بود رساندی[۶].

عثمان صد تازیانه بر او زد و بعد را بر شتری سوار کرد و در مدینه گردانید، و سپس او را دست بسته در خیبر زندانی کرد.

او از زندان به امام علی (ع) و عمار یاسر نامه نوشت و این‌گونه نجات خود را در ضمن اشعاری از آنها خواست:

به علی (ع) و عمار این سخن را برسان که علی (ع) و عمار هر دو مانند راهنما هستند و این دو در راهنمایی کردن سبقت گرفتند.

هیچ جاهلی را رها نکنید تا دین خدا او را بزرگ کند؛ گر چه دشواری‌هایی او را دربر گیرد.

از این سخن‌ها و مشکلات فقط شمشیر مانده و ریسمان‌های مرگ به ما آویخته شد.

علی و عمار می‌دانند که من مظلوم هستم.[۷]

علی (ع) آن قدر با عثمان صحبت کرد و اصرار نمود تا آنکه عثمان او را از زندان آزاد کرد، به شرط آنکه در مدینه نماند، لذا او در قلعه قموص خبیر ماند تا وقتی مردم بر عثمان شوریدند و او را کشتند و سپس به مدینه بازگشت[۸].[۹]

عبدالرحمان بن حنبل و امیرمؤمنان علی (ع)

عبدالرحمان بن حنبل هنگامی که با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرد این ابیات را سرود:

به جانم سوگند، با کسی که محافظ دین و معروف به پاکدامنی و همراهی است، بیعت کردید.

کسی که دامنش از هر کار زشتی پاک است؛ بزرگواری سپید چهره و بسیار راستگو و از دیرباز به خدا مؤمن.

یعنی اباالحسن؛ پس به او راضی باشید و با او بیعت کنید که برای کسی که عیبی داشته باشد، منطق نمی‌یابید.

علی (ع) وصی مصطفی (ص) و وزیر وعموزاده اوست و اول کسی است که برای خدا نمازگزارد و پرهیزکاری کرد[۱۰].

و از جمله اشعاری که در زندان سروده این چند بیت است:

از زندانی که رنج آن را می‌کشم به خدا شکوه می‌کنم و نه به مردم، جز ابوالحسن (ع).

در قلعۀ قموص خیبر و در اعماق سیاه چال زندانی که مانند قبر عمیق در زمین فرو رفته، به سر می‌برم.

آیا بناست برای گفتارحق یا تعریف امانت و درستی کشته شوم؟ پس چه کسی از امانت و درستی دم خواهد زد [۱۱]

وقتی از زندان آزاد شد، این اشعار را سرود:

اگر علی (ع) نبود که خدا به دست او مرا از بند نجات بخشید؛

هر آینه در سختی‌ها و بسته شدن زنجیرها بر دست راستم، به احدی امیدوار نبودم.

جانم فدای علی (ع)، زیرا مرا از چنگال کافری نجات داد! بعد از آنکه خود بر جراحت خود چشم پوشید![۱۲]

نقل شده عبدالرحمان در جنگ صفین این رجز را می‌خواند: اگر می‌خواهید مرا بکشید پس بدانید که من پسر حنبل هستم؛ منم آنکه گفت: نعثل یهودی در میان شماست[۱۳].[۱۴]

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹.
  2. او در حصار دمشق به همراه خالد بن ولید حضور داشت و خالد بن ولید او را به سوی ابو بکر فرستاد تا واقعه اجنادین را به او بشارت دهد. سپس به نزد خالد برگشت و در فتح با او همراه بود و این شعر را سرود: ابلغ اباسفیان عنا باننا علی خیر حال کان جیش یکونها و أنا علی بابی دمشقة نرتمی و قد حان من بایی دمشقة حینها؛ از طرف ما به ابوسفیان این خبر را برسان که حال سپاه ما در بهترین حالی است که ارتشی بر آن حال باشد و ما بر دو در قلعه دمشق تیر اندازی می‌کنیم و وقت باز شدن این دو در قلعه دمشق نیز رسیده است. (تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹).
  3. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۴۶.
  4. قدمی، مریم، مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۴.
  5. مثالب العرب، کلبی، ص۱۴۵. از جمله این اعتراضات که به زبان شعر آورده است: زعم ابن عفان و لیس بهازل ان الفرات و ما حواه المشرق خرج له من شاء اعطی مثله ذهبا و تلک مقاله لا تصدق انی لعقان ابیک سبیکه صفرا و النهر العباب الارزق؛ ابن عفان خیال کرده است، در حالی که شوخی نکرده است که رود فرات و آن چه را شرق آن در بر گرفته برای خودش است که به هرکس که بخواهد مانند طلا می‌بخشد و این سخنی است که باور کردنش مشکل است. پدر ابن عفان کجا طلای خالص داشت و همچنین رود آب نوشیدنی؟؟
  6. و احلف بالله جهد الیمین ماترک الله شیئا سدی ولکن جعلت لنا فتنة نبتلی بها او تبتلی دعوت الطرید فادنیته خلافا لماسه المصطفی و ولیت قرباک امر العباد خلاف السنة من قد مضی و اعطیت مروان خمس الغنیمة آثرته و حمیت الحمی و مالا اتاک به الاشعری من الفیء اعطیته من دنا؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۱، ص۱۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۸۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹؛ تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۴۵؛ الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۲۵۵.
  7. ابلغ علیا عمارا فانهما بمنزل الرشد ان الرشد مبتدر لا تترکا جاهلا حتی یوقره دین الاله و ان هاجت به مرر لم یبق لی منه الا السیف اذ غلقت حبائل الموت فینا الصادق البرر یعلم بانی مظلوم اذا ذکرت وسط الندی حجاج القوم و العذر
  8. تقریب المعارف، حلبی، ص۱۶۴-۱۶۵.
  9. قدمی، مریم، مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۵-۴۷.
  10. لعمری لقد بایعتم ذا حفیظه علی الدین معروف العفاف موفقا عفیفا عن الفحشاء ابیض ما جدا صدوقا و للمختار قدما مصدقا ابا حسن فارضو به تبایعوا فلن تجدوا انتم لذی العیب منطقا علی وصلی المصطفی و ابن عمه واول من صلی لذی العرش و اتقی؛الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۲۳۳.
  11. الی الله اشکولا لا الی الناس ماعدا اباحسن غلا شدیدا اکابده بخیبر فی قعر القموص کانها جوانب قبر اعمق اللحد لاحدا فان قلت حقا او نشدت امانه قتلت فمن للحق ان مات ناشده؛
  12. لولا علی فان الله انقذنی علی یدیه من الاغلال و الصفد لما رجوت لدی شد بجامعة یمنی ید غیاث الفوت من أحد نفسی فداء علی اذ یخلصنی من کافر بعد ما اغضی علی ضمد؛
  13. ان تقتلونی فانا ابن الحنبل انا الذی قد قلت: فیکم نعثل؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۵۰؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۶، ص۲۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۹۵.
  14. قدمی، مریم، مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۷-۴۸.