امامت خاصه در حدیث: تفاوت میان نسخهها
برچسب: جایگزین شد |
(←منابع) برچسبها: برگرداندهشده پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==ادله روایی امامت خاصه== | ==ادله روایی امامت خاصه== | ||
==[[حدیث دار]]== | ==[[حدیث دار]]== | ||
===بررسی [[حدیث دار]]=== | |||
۱. '''نبود [[حدیث]] در [[صحیح بخاری]] و مسلم''': [[سلیم]] البشری گفته است [[عامه]] برای سند این حدیث اعتباری قائل نیستند و از سوی دیگر، [[بخاری]] و مسلم آن را نقل نکردهاند»<ref>المراجعات، ص۲۰۳. المراجعة ٢٠.</ref>. اما بیشتر [[علمای اهل سنت]] حدیث «دار» را صحیح و معتبر دانسته و کسانی نیز آن را مسلّم فرض کردهاند. [[احمد بن حنبل]] نیز آن را به [[سند صحیح]] در [[مسند]] خود آورده است. | |||
نیآمدن این حدیث در [[صحاح]] بخاری و مسلم، در [[صحت]] یا [[ضعف]] آن تأثیر نمیگذارد؛ زیرا نه آنان ادعا کردهاند که همه [[روایات صحیح]] السند را نقل کردهاند و نه کسی دیگری چنین [[اعتقادی]] دارد؛ وگرنه بسیاری از [[روایات]] موجود در صحاح و مسانید [[اهل سنت]] را میبایست به کناری میگذاشتند و همه آنها را [[ضعیف]] میدانستند. افزون بر این، به تصریح بخاری و مسلم بسا احادیثی که از [[خوف]] حجیم شدن کتابشان، نقلشان نکردهاند؛ پس چنین نیست که هر [[حدیث صحیح]] السندی در کتاب آن دو یافت شود. اهل سنت خود بر این دعوی متفقند بلکه خود [[شیخین]] نیز به آن اشاره کردهاند<ref>شرح [[صحیح مسلم]] (المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج)، ج۱، ص۳۷. | |||
ر.ک: زاد المعاد فی هدی خیر العباد، محمد بن ابیبکر ایوب الزرعی ابو عبدالله ابن القیم الجوزیه، ج۴، ص۶۰.</ref>. | |||
همچنین گفتنی است که بخاری و مسلم این حدیث را به سبب ناسازگاریاش با [[رأی]] و عقیدهشان درباره [[خلافت]] نقل نکردهاند و همین سبب اساسی [[اعراض]] از نقل بسیاری از [[احادیث]] است. آنان میترسیدند که چنین روایاتی به مستمسک [[شیعه]] بدل شود. بنابراین آنها را [[کتمان]] کردهاند. کسی که از [[سلوک]] بخاری در مواجهه با [[امیر المؤمنین]]{{ع}} و دیگر [[اهل بیت]]{{عم}} [[آگاه]] باشد، به [[نیکی]] میداند که چگونه قلم او هنگام رسیدن به [[فضایل اهل بیت]]{{عم}} خشک شده یا شکسته است و هرگز از نبود این حدیث و مانند آن در کتاب او [[تعجب]] نمیکند. | |||
۲. '''ضعف [[سند حدیث]]''': [[علمای اهل سنت]] به [[درستی]] سند [[حدیث دار]]، تصریح کردهاند. اما برخی از آنان همچون [[ابن تیمیه]]، شبهههایی درباره سند این [[حدیث]] مطرح کردهاند که اکنون بررسی میشوند. ابن تیمیه گفته است: | |||
[[طبری]] درباره [[سند روایت]] گفته است: در سند آن [[ابو مریم]] [[کوفی]] است که [[اجماع]] بر ترک اوست و احمد او را غیر [[ثقه]] و [[ابن المدینی]] او را متهم به [[جعل حدیث]] کرده است. [[ابن ابیحاتم]] با اشاره به حضور [[عبدالله بن عبدالقدوس]] در [[سند حدیث]] گفته است: [[دارقطنی]] او را [[تضعیف]] کرده و [[نسائی]] او را غیر ثقه معرفی کرده است و ابن معین میگوید: او چیزی به حساب نمیآید. او [[رافضی]] خبیثی است»<ref>منهاج السنة النبویة، ج۴، صص ۸۱ – ۸۳.</ref>. | |||
این حدیث نزد [[اهل معرفت]] به [[احادیث]]، [[کذب]] محسوب میگردد و کسی نیست که اطلاع و [[آگاهی]] به [[علم حدیث]] داشته باشد، مگر اینکه به کذب و [[دروغ]] بودن این حدیث [[علم]] و [[یقین]] پیدا کند. از این رو، هیچ یک از آنها این [[روایت]] را در منابع [[روائی]] نقل نکردهاند<ref>منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۰۲. {{عربی|ان هذا الحديث كذب عند أهل المعرفة بالحديث، فما من عالم يعرف الحديث إلا و هو يعلم أنه كذب موضوع، و لهذا لم يروه أحد منهم في الكتب التي يرجع اليها في المنقولات، لأن أدنى من له معرفة بالحديث يعلم أن هذا كذب}}.</ref>. | |||
او همچنین [[شبهه]] دیگری را درباره شمار افراد [[بنیهاشم]] در سند مطرح کرده است: | |||
[[فرزندان عبد المطلب]] هنگام [[نزول]] این [[آیه]] {{متن قرآن|أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> هرگز به چهل نفر نرسیدند. [پس اینکه میگویند [[پیامبر]]{{صل}} چهل نفر از فرزندان عبد المطلب را در [[خانه]] خود جمع کرد، دروغ است؛ در نتیجه اصل [[حدیث یوم الانذار]] دروغ است]<ref>منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۰۲. {{عربی|أن بني عبد المطلب لم يبلغوا أربعين رجلا حين نزلت هذه الآية}}.</ref>. | |||
'''بررسی و [[نقد]]''' | |||
# ابو مریم کوفی، شخصی عادی نیست که با تضعیف [[دروغین]] و واهی [[ابن تیمیه]] و دیگران وثاقتش را از دست بدهد؛ زیرا بیشتر علمای رجالی [[اهل سنت]] او را ستودهاند که این [[مدح]]، [[وثاقت]] و [[صداقت]] او را ثابت میکند؛ برای نمونه [[ابن عقده]]، او را [[تحسین]] کرده<ref>لسان المیزان، ج۴، ص۴۲. {{عربی|قال ابن عدي: سمعت ابن عقدة يثني على أبي مریم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه، حتى قال: لو ظهر علم أبي مريم ما اجتمع الناس إلى شعبة}}.</ref> و شعبه دربارهاش گفته است: {{عربی|لم ار احفظ منه}}<ref>لسان المیزان، ج۴، ص۴۲.</ref>؛ «من حافظی چون او ندیدم». [[ابن حجر]] میگوید: «ابن شعبه جز از [[ثقه]] [[روایت]] نمیکند»<ref>لسان المیزان، ج۱، ص۱۵. {{عربی|من عرف من حاله أنه لا يروي إلا عن ثقة، فإنه إذا روي عن رجل: وصف بكونه ثقة عنده، كمالك و شعبة و القطان و ابن مهدي، و طائفة ممن بعدهم}}.</ref>. همچنین گفته است: {{عربی|شيعيّاً أو رافضيّاً لا يضرُ بوثاقته}}؛ «[[شیعه]] بودن او به وثاقتش آسیب نمیرساند». [[عجلی]] میگوید: {{عربی|ثقة، فيه تشيّع}}؛ «او [[معتمد]] است، اما به [[تشیع]] میگراید». [[ابوداوود]] گفته است: {{عربی|صدوق إلا أنه يتشيع}}؛ «او راستگو، اما شیعه گراست». من میگویم شیعه بودن ضرر نمیرساند، وقتی در گرفتن و بیان [[حدیث]] پابرجا باشد؛ مخصوصاً وقتی که به عقیدهاش [[دعوت]] نکند<ref>هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، صص ۳۸۲، ۳۹۸ و ۴۱۰. {{عربی|قلت: أما التشيع فقد قدمنا أنه إذا كان ثبت الأخذ و الأداء لا يضره لا سيما و لم يكن داعية إلى رأيه}}.</ref>. [[بخاری]] و [[ترمذی]] و [[ابن ماجه]] از وی روایت نمودهاند: «او [[رافضی]] مشهور است، اما [[انسان]] راستگو و مورد [[اعتماد]] است»<ref>هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ص۴۱۰. {{عربی|... إلا أنه كان صدوقا و ثقة}}.</ref>. [[تضعیف]] [[عبدالله بن عبد]] [[القدوس]] نیز درست نیست؛ زیرا کسانی از علمای رجالی اهل سنت او را [[توثیق]] کردهاند؛ برای نمونه [[ابن حجر]] او را «[[صدوق]]» خوانده و در [[تهذیب]] التهذیب، [[ثقه]] بودن او را از [[محمد بن عیسی]] نقل کرده است. نیز [[ابن حبان]] او را در جرگه [[ثقات]] آورده است. او از [[رجال]] [[ترمذی]] به شمار میرود که [[مدح]] آنان بر [[جرح]] دیگران مقدّم است؛ زیرا جرح دیگران [[انگیزه]] مذهبی دارد؛ چراکه او به ظاهر [[شیعه]] بوده است. بنابراین [[ابن عدی]] میگوید: «بیشتر روایاتش در [[فضایل اهل بیت]]{{عم}} است». آیا میتوان کسی که فضایل اهل بیت{{عم}} را نقل کرده است تنها بدین سبب [[نیکو]] [[تضعیف]] کرد<ref>امامشناسی و پاسخ به شبهات (۲)، علیاصغر رضوانی، ص۱۸۳.</ref>؟! | |||
# [[حدیث]] «[[یوم الدار]]» [[مستفیض]] است و از یک طریق نقل نشده است. بلکه آن را به طرق فراوان نقل کرده و همه [[علمای اهل سنت]] آن را معتبر دانسته و تصحیح کردهاند<ref>ر.ک: کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، ج۱۳، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸؛ الهیثمی أبو الحسن علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۳۰۲؛ شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۲۴۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۲. المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد، الأحادیث المختارة: {{عربی|الذي التزم فيه بأن لا يروي في كتابه هذا إلا الروايات الصحيحة المعتبرة. ابن تيمية يصرح بأن أحاديث المختارة أصح و أقوى من أحاديث المستدرك}}. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۱۱.</ref>. پس با فرض اینکه یکی از سندهای آن [[ضعیف]] باشد، طرق فراوان دیگرش، [[ضعف]] آن را جبران و تقویت میکند<ref>فتح الباری شرح صحیح البخاری، مقدمه فتح الباری.</ref>. | |||
#بسیاری از علمای اهل سنت شمار [[بنیهاشم]] را هنگام [[نزول آیه]]، بیش از چهل نفر دانستهاند<ref>ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۸؛ الکشف والبیان، ج۷، ص۱۸۲؛ شواهد التنزیل، ج۱، صص ۵۸۰ و ۴۲۰ و ۴۲۱ و ۴۸۶؛ المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم الطبرانی، ج۲، ص۲۷۶؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۷؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین، الهندی ج۳۱، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸.</ref>. برای نمونه، [[طبری]] به نقل از [[امام علی]]{{ع}} مینویسد: «در آن [[روز]] شمار آنان کمابیش چهل بود»<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۲.</ref>. | |||
۳. '''نبودن کلمه «خلیفتی»''' | |||
[[فضل بن روزبهان]] میگوید: «کلمه «خلیفتی» که محور [[استدلال]] است، در [[روایت]] احمد موجود نیست و این را رافضه افزودهاند»<ref>دلایل الصدق، شیخ محمدحسن مظفر، ج۲، ص۳۵۹. {{عربی|إن كلمة خليفتي التي هي مورد الاستدلال غير موجودة في مسند أحمد، و هي من إلحاقات الرافضة}}.</ref>. | |||
'''پاسخ''': [[حدیث دار]] با کلمه خلیفتی در [[حدیث]] احمد آمده است: | |||
کیست که [[قرض]] و وعدههای مرا ضمانت کند، در نتیجه [[جانشین]] من گردد و با من در [[بهشت]] باشد؟ مردی که [[راوی]] اسم او را نبرده، گفت: «ای [[رسول خدا]]! آیا کسی را پیدا میکنی که قبول کند؟»<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. | |||
این حدیث در دیگر [[منابع اهل سنت]] نیز آمده است و اگر افزودگی کلمه «خلیفتی» محتمل بود، دست کم یکی از بزرگان در اینباره یادآوری میکرد<ref>تاریخ الطبری، ۲، ص۶۲. {{عربی |من یضمن عنی دینی و مواعیدی و یکون معی فی الجنة، و یکون خلیفتی فی أهلی... فقال علی رضی الله عنه أنا}}؛ المعجم الأوسط الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۷۶؛ ج۱، صص ۴۸۶ - ۵۴۳؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۷؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۶۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۳؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۳۰۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۷؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۱۳، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۵۵.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۴
ادله روایی امامت خاصه
حدیث دار
بررسی حدیث دار
۱. نبود حدیث در صحیح بخاری و مسلم: سلیم البشری گفته است عامه برای سند این حدیث اعتباری قائل نیستند و از سوی دیگر، بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند»[۱]. اما بیشتر علمای اهل سنت حدیث «دار» را صحیح و معتبر دانسته و کسانی نیز آن را مسلّم فرض کردهاند. احمد بن حنبل نیز آن را به سند صحیح در مسند خود آورده است. نیآمدن این حدیث در صحاح بخاری و مسلم، در صحت یا ضعف آن تأثیر نمیگذارد؛ زیرا نه آنان ادعا کردهاند که همه روایات صحیح السند را نقل کردهاند و نه کسی دیگری چنین اعتقادی دارد؛ وگرنه بسیاری از روایات موجود در صحاح و مسانید اهل سنت را میبایست به کناری میگذاشتند و همه آنها را ضعیف میدانستند. افزون بر این، به تصریح بخاری و مسلم بسا احادیثی که از خوف حجیم شدن کتابشان، نقلشان نکردهاند؛ پس چنین نیست که هر حدیث صحیح السندی در کتاب آن دو یافت شود. اهل سنت خود بر این دعوی متفقند بلکه خود شیخین نیز به آن اشاره کردهاند[۲].
همچنین گفتنی است که بخاری و مسلم این حدیث را به سبب ناسازگاریاش با رأی و عقیدهشان درباره خلافت نقل نکردهاند و همین سبب اساسی اعراض از نقل بسیاری از احادیث است. آنان میترسیدند که چنین روایاتی به مستمسک شیعه بدل شود. بنابراین آنها را کتمان کردهاند. کسی که از سلوک بخاری در مواجهه با امیر المؤمنین(ع) و دیگر اهل بیت(ع) آگاه باشد، به نیکی میداند که چگونه قلم او هنگام رسیدن به فضایل اهل بیت(ع) خشک شده یا شکسته است و هرگز از نبود این حدیث و مانند آن در کتاب او تعجب نمیکند.
۲. ضعف سند حدیث: علمای اهل سنت به درستی سند حدیث دار، تصریح کردهاند. اما برخی از آنان همچون ابن تیمیه، شبهههایی درباره سند این حدیث مطرح کردهاند که اکنون بررسی میشوند. ابن تیمیه گفته است: طبری درباره سند روایت گفته است: در سند آن ابو مریم کوفی است که اجماع بر ترک اوست و احمد او را غیر ثقه و ابن المدینی او را متهم به جعل حدیث کرده است. ابن ابیحاتم با اشاره به حضور عبدالله بن عبدالقدوس در سند حدیث گفته است: دارقطنی او را تضعیف کرده و نسائی او را غیر ثقه معرفی کرده است و ابن معین میگوید: او چیزی به حساب نمیآید. او رافضی خبیثی است»[۳].
این حدیث نزد اهل معرفت به احادیث، کذب محسوب میگردد و کسی نیست که اطلاع و آگاهی به علم حدیث داشته باشد، مگر اینکه به کذب و دروغ بودن این حدیث علم و یقین پیدا کند. از این رو، هیچ یک از آنها این روایت را در منابع روائی نقل نکردهاند[۴]. او همچنین شبهه دیگری را درباره شمار افراد بنیهاشم در سند مطرح کرده است: فرزندان عبد المطلب هنگام نزول این آیه ﴿أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۵] هرگز به چهل نفر نرسیدند. [پس اینکه میگویند پیامبر(ص) چهل نفر از فرزندان عبد المطلب را در خانه خود جمع کرد، دروغ است؛ در نتیجه اصل حدیث یوم الانذار دروغ است][۶].
بررسی و نقد
- ابو مریم کوفی، شخصی عادی نیست که با تضعیف دروغین و واهی ابن تیمیه و دیگران وثاقتش را از دست بدهد؛ زیرا بیشتر علمای رجالی اهل سنت او را ستودهاند که این مدح، وثاقت و صداقت او را ثابت میکند؛ برای نمونه ابن عقده، او را تحسین کرده[۷] و شعبه دربارهاش گفته است: لم ار احفظ منه[۸]؛ «من حافظی چون او ندیدم». ابن حجر میگوید: «ابن شعبه جز از ثقه روایت نمیکند»[۹]. همچنین گفته است: شيعيّاً أو رافضيّاً لا يضرُ بوثاقته؛ «شیعه بودن او به وثاقتش آسیب نمیرساند». عجلی میگوید: ثقة، فيه تشيّع؛ «او معتمد است، اما به تشیع میگراید». ابوداوود گفته است: صدوق إلا أنه يتشيع؛ «او راستگو، اما شیعه گراست». من میگویم شیعه بودن ضرر نمیرساند، وقتی در گرفتن و بیان حدیث پابرجا باشد؛ مخصوصاً وقتی که به عقیدهاش دعوت نکند[۱۰]. بخاری و ترمذی و ابن ماجه از وی روایت نمودهاند: «او رافضی مشهور است، اما انسان راستگو و مورد اعتماد است»[۱۱]. تضعیف عبدالله بن عبد القدوس نیز درست نیست؛ زیرا کسانی از علمای رجالی اهل سنت او را توثیق کردهاند؛ برای نمونه ابن حجر او را «صدوق» خوانده و در تهذیب التهذیب، ثقه بودن او را از محمد بن عیسی نقل کرده است. نیز ابن حبان او را در جرگه ثقات آورده است. او از رجال ترمذی به شمار میرود که مدح آنان بر جرح دیگران مقدّم است؛ زیرا جرح دیگران انگیزه مذهبی دارد؛ چراکه او به ظاهر شیعه بوده است. بنابراین ابن عدی میگوید: «بیشتر روایاتش در فضایل اهل بیت(ع) است». آیا میتوان کسی که فضایل اهل بیت(ع) را نقل کرده است تنها بدین سبب نیکو تضعیف کرد[۱۲]؟!
- حدیث «یوم الدار» مستفیض است و از یک طریق نقل نشده است. بلکه آن را به طرق فراوان نقل کرده و همه علمای اهل سنت آن را معتبر دانسته و تصحیح کردهاند[۱۳]. پس با فرض اینکه یکی از سندهای آن ضعیف باشد، طرق فراوان دیگرش، ضعف آن را جبران و تقویت میکند[۱۴].
- بسیاری از علمای اهل سنت شمار بنیهاشم را هنگام نزول آیه، بیش از چهل نفر دانستهاند[۱۵]. برای نمونه، طبری به نقل از امام علی(ع) مینویسد: «در آن روز شمار آنان کمابیش چهل بود»[۱۶].
۳. نبودن کلمه «خلیفتی» فضل بن روزبهان میگوید: «کلمه «خلیفتی» که محور استدلال است، در روایت احمد موجود نیست و این را رافضه افزودهاند»[۱۷].
پاسخ: حدیث دار با کلمه خلیفتی در حدیث احمد آمده است: کیست که قرض و وعدههای مرا ضمانت کند، در نتیجه جانشین من گردد و با من در بهشت باشد؟ مردی که راوی اسم او را نبرده، گفت: «ای رسول خدا! آیا کسی را پیدا میکنی که قبول کند؟»[۱۸]. این حدیث در دیگر منابع اهل سنت نیز آمده است و اگر افزودگی کلمه «خلیفتی» محتمل بود، دست کم یکی از بزرگان در اینباره یادآوری میکرد[۱۹].[۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ المراجعات، ص۲۰۳. المراجعة ٢٠.
- ↑ شرح صحیح مسلم (المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج)، ج۱، ص۳۷. ر.ک: زاد المعاد فی هدی خیر العباد، محمد بن ابیبکر ایوب الزرعی ابو عبدالله ابن القیم الجوزیه، ج۴، ص۶۰.
- ↑ منهاج السنة النبویة، ج۴، صص ۸۱ – ۸۳.
- ↑ منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۰۲. ان هذا الحديث كذب عند أهل المعرفة بالحديث، فما من عالم يعرف الحديث إلا و هو يعلم أنه كذب موضوع، و لهذا لم يروه أحد منهم في الكتب التي يرجع اليها في المنقولات، لأن أدنى من له معرفة بالحديث يعلم أن هذا كذب.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۰۲. أن بني عبد المطلب لم يبلغوا أربعين رجلا حين نزلت هذه الآية.
- ↑ لسان المیزان، ج۴، ص۴۲. قال ابن عدي: سمعت ابن عقدة يثني على أبي مریم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه، حتى قال: لو ظهر علم أبي مريم ما اجتمع الناس إلى شعبة.
- ↑ لسان المیزان، ج۴، ص۴۲.
- ↑ لسان المیزان، ج۱، ص۱۵. من عرف من حاله أنه لا يروي إلا عن ثقة، فإنه إذا روي عن رجل: وصف بكونه ثقة عنده، كمالك و شعبة و القطان و ابن مهدي، و طائفة ممن بعدهم.
- ↑ هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، صص ۳۸۲، ۳۹۸ و ۴۱۰. قلت: أما التشيع فقد قدمنا أنه إذا كان ثبت الأخذ و الأداء لا يضره لا سيما و لم يكن داعية إلى رأيه.
- ↑ هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ص۴۱۰. ... إلا أنه كان صدوقا و ثقة.
- ↑ امامشناسی و پاسخ به شبهات (۲)، علیاصغر رضوانی، ص۱۸۳.
- ↑ ر.ک: کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، ج۱۳، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸؛ الهیثمی أبو الحسن علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۳۰۲؛ شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۲۴۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۲. المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد، الأحادیث المختارة: الذي التزم فيه بأن لا يروي في كتابه هذا إلا الروايات الصحيحة المعتبرة. ابن تيمية يصرح بأن أحاديث المختارة أصح و أقوى من أحاديث المستدرك. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۱۱.
- ↑ فتح الباری شرح صحیح البخاری، مقدمه فتح الباری.
- ↑ ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۸؛ الکشف والبیان، ج۷، ص۱۸۲؛ شواهد التنزیل، ج۱، صص ۵۸۰ و ۴۲۰ و ۴۲۱ و ۴۸۶؛ المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم الطبرانی، ج۲، ص۲۷۶؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۷؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین، الهندی ج۳۱، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۲.
- ↑ دلایل الصدق، شیخ محمدحسن مظفر، ج۲، ص۳۵۹. إن كلمة خليفتي التي هي مورد الاستدلال غير موجودة في مسند أحمد، و هي من إلحاقات الرافضة.
- ↑ مسند أحمد، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ تاریخ الطبری، ۲، ص۶۲. من یضمن عنی دینی و مواعیدی و یکون معی فی الجنة، و یکون خلیفتی فی أهلی... فقال علی رضی الله عنه أنا؛ المعجم الأوسط الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۷۶؛ ج۱، صص ۴۸۶ - ۵۴۳؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۷؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۶۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۳؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۳۰۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۷؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۱۳، ص۱۲۸، رقم ۳۶۴۰۸.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۵۵.