←آفرینش ملخ
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
==آفرینش ملخ== | ==آفرینش ملخ== | ||
*و اگر توضیح بیشتر خواستی به ملخ نگاه کن که دو چشم سرخ برای او آفریده و دو سیاهی که چون ماه درخشنده است. شنواییِ او را [[ناپیدا]] نهاد، دهانی مناسب برای او بگشاد، دریافتی قوی بدو بخشید، دندانهایی شکننده و بُرنده و دست و پایی چون داس که بدان مزرعه را درو کند و کشاورزان نسبت به زراعتشان از آنها بترسند و اگر به [[یاری]] یکدیگر هم بشتابند، نتوانند آنان را دور سازند و برطرف کنند تا زراعتشان مورد حمله و هجوم آنها قرار گیرد و هر کاری که خواهند، کنند، در حالی که همه اندامشان به اندازه انگشتی کوچک هم نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷ | *و اگر توضیح بیشتر خواستی به ملخ نگاه کن که دو چشم سرخ برای او آفریده و دو سیاهی که چون ماه درخشنده است. شنواییِ او را [[ناپیدا]] نهاد، دهانی مناسب برای او بگشاد، دریافتی قوی بدو بخشید، دندانهایی شکننده و بُرنده و دست و پایی چون داس که بدان مزرعه را درو کند و کشاورزان نسبت به زراعتشان از آنها بترسند و اگر به [[یاری]] یکدیگر هم بشتابند، نتوانند آنان را دور سازند و برطرف کنند تا زراعتشان مورد حمله و هجوم آنها قرار گیرد و هر کاری که خواهند، کنند، در حالی که همه اندامشان به اندازه انگشتی کوچک هم نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷: {{متن حدیث| «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ وَ أَسْرَجَ لَهَا 66 حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ وَ جَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ وَ نَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا وَ تَقْضِيَ مِنْهُ شَهَوَاتِهَا وَ خَلْقُهَا كُلُّهُ لَا يُكَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً}}</ref>. | ||
==آفرینش خفّاش== | ==آفرینش خفّاش== | ||
*از لطایف صنع و عجایب [[خلقت]] او، چیزی است که در آفرینش حکیمانه خفاشان میبینیم [[روشنایی]] روز همه چیز را به جنبش و [[نشاط]] میآورد، ولی خفاشان را از جنبش و [[نشاط]] بازمیدارد. [[تاریکی]] شب به جنبش و نشاطش میآورد، در حالی که هر جانداری را از جنبش و [[نشاط]] بازمیدارد. چنان چشمانش ناتوان است که نتواند از [[خورشید]] تابان مدد جوید و در پرتو آن راه خود را بیابد و به آن جاها که خواهد برسد. [[خداوند]] خفاشان را از رفتن به جایی که [[نور]] [[خورشید]] میدرخشد، بازمیدارد و در نهانخانه [[ظلمت]] جای میدهد و از پرواز در تابش [[خورشید]]، بینیاز میدارد. خفاش به هنگام روز، پلکهایش را روی حدقههای چشمانش فرو میخواباند و چون شب در رسد، [[تاریکی]] آن را چونان چراغی برای یافتن روزی خویش بهکار میگیرد. [[تاریکی]] دیدگانش را از دیدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق [[ظلمت]] بازندارد. چون [[خورشید]] نقاب از روی برگیرد و سپیدی روز [[آشکار]] شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نماید، بار دیگر دیدگان بر هم مینهد و به هر چه در [[ظلمت]] شب گرد آورده، اکتفا میکند. منزّه است خداوندی که شب را روز او گردانید تا برای یافتن معاش در حرکت آید و روز را برای او زمان [[آرامش]] و سکون قرار داد. [[خداوند]] او را بالهایی داد، آفریده از گوشت او که به هنگام نیاز با آنها پرواز کند؛ بالهایی همانند برگه گوش که در آن نه پر هست و نه استخوان، ولی تو جای رگها را در میان آنها آشکارا میبینی. خفاش را دو بال است نه چنان نازک و لطیف که شکافته شوند و نه سخت و ضخیم که سنگینی کنند. میپرد و بچهاش چسبیده به اوست، گویی به او [[پناه]] برده است. هنگامی که مادر مینشیند، او نیز مینشیند و هنگامی که بر میخیزد، او نیز برمیخیزد. از [[فرزند]] جدا نشود تا اعضایش محکم شوند و بالهایش توان پروازش را بیابند و بیاموزد راههای زیستنش را و [[مصالح]] زندگیاش را. منزّه است آن خداوندی که [[آفریدگار]] هر چیزی است، بیهیچ نمونهای که پیشتر آفریده باشندش<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 53- 62.</ref>. | *از لطایف صنع و عجایب [[خلقت]] او، چیزی است که در آفرینش حکیمانه خفاشان میبینیم [[روشنایی]] روز همه چیز را به جنبش و [[نشاط]] میآورد، ولی خفاشان را از جنبش و [[نشاط]] بازمیدارد. [[تاریکی]] شب به جنبش و نشاطش میآورد، در حالی که هر جانداری را از جنبش و [[نشاط]] بازمیدارد. چنان چشمانش ناتوان است که نتواند از [[خورشید]] تابان مدد جوید و در پرتو آن راه خود را بیابد و به آن جاها که خواهد برسد. [[خداوند]] خفاشان را از رفتن به جایی که [[نور]] [[خورشید]] میدرخشد، بازمیدارد و در نهانخانه [[ظلمت]] جای میدهد و از پرواز در تابش [[خورشید]]، بینیاز میدارد. خفاش به هنگام روز، پلکهایش را روی حدقههای چشمانش فرو میخواباند و چون شب در رسد، [[تاریکی]] آن را چونان چراغی برای یافتن روزی خویش بهکار میگیرد. [[تاریکی]] دیدگانش را از دیدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق [[ظلمت]] بازندارد. چون [[خورشید]] نقاب از روی برگیرد و سپیدی روز [[آشکار]] شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نماید، بار دیگر دیدگان بر هم مینهد و به هر چه در [[ظلمت]] شب گرد آورده، اکتفا میکند. منزّه است خداوندی که شب را روز او گردانید تا برای یافتن معاش در حرکت آید و روز را برای او زمان [[آرامش]] و سکون قرار داد. [[خداوند]] او را بالهایی داد، آفریده از گوشت او که به هنگام نیاز با آنها پرواز کند؛ بالهایی همانند برگه گوش که در آن نه پر هست و نه استخوان، ولی تو جای رگها را در میان آنها آشکارا میبینی. خفاش را دو بال است نه چنان نازک و لطیف که شکافته شوند و نه سخت و ضخیم که سنگینی کنند. میپرد و بچهاش چسبیده به اوست، گویی به او [[پناه]] برده است. هنگامی که مادر مینشیند، او نیز مینشیند و هنگامی که بر میخیزد، او نیز برمیخیزد. از [[فرزند]] جدا نشود تا اعضایش محکم شوند و بالهایش توان پروازش را بیابند و بیاموزد راههای زیستنش را و [[مصالح]] زندگیاش را. منزّه است آن خداوندی که [[آفریدگار]] هر چیزی است، بیهیچ نمونهای که پیشتر آفریده باشندش<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 53- 62.</ref>. |