حق در فلسفه اسلامی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
حاصل آنکه، از تعاریف بیان شده در آثار [[فلسفی]]، معنای پنجم که معنای مورد نظر [[علامه طباطبائی]] است، میتواند در حوزههای [[فقهی]]، [[حقوقی]]، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] مورد استفاده قرار گیرد. معانی دیگر، گرچه در [[فلسفه]] کاربرد دارد و در استعمالات [[فیلسوفان]]، امری رایج است، اما در اینجا، محل بحث نیست<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶- ۲۸.</ref>. | حاصل آنکه، از تعاریف بیان شده در آثار [[فلسفی]]، معنای پنجم که معنای مورد نظر [[علامه طباطبائی]] است، میتواند در حوزههای [[فقهی]]، [[حقوقی]]، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] مورد استفاده قرار گیرد. معانی دیگر، گرچه در [[فلسفه]] کاربرد دارد و در استعمالات [[فیلسوفان]]، امری رایج است، اما در اینجا، محل بحث نیست<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶- ۲۸.</ref>. | ||
بنا بر تعریف [[فارابی]] از [[حق]]، این کلمه دارای سه معناست: گفتار [[مطابق با واقع]]؛ موجود بالفعل و موجود زوالناپذیر. تمام این معانی بر [[خداوند]] صادق است؛ زیرا [[حق]] یا در [[ذات الهی]] اعتبار میگردد که در این صورت بر طبق معنای دوم و سوم، [[خداوند]] [[حق]] است یا بر امر او اعتبار میگردد که در این صورت نیز بنا بر معنای اوّل [[حق]] است؛ چه اینکه [[امر الهی]] همان گفتار اوست و چون ماورای ذات او چیزی در بدو امر متصور نیست و [[اراده]] او بر وفق [[علم]] [[ازلی]] متحقق میگردد، [[امر الهی]] [[حق]] است که در این صورت [[حق]] | بنا بر تعریف [[فارابی]] از [[حق]]، این کلمه دارای سه معناست: گفتار [[مطابق با واقع]]؛ موجود بالفعل و موجود زوالناپذیر. تمام این معانی بر [[خداوند]] صادق است؛ زیرا [[حق]] یا در [[ذات الهی]] اعتبار میگردد که در این صورت بر طبق معنای دوم و سوم، [[خداوند]] [[حق]] است یا بر امر او اعتبار میگردد که در این صورت نیز بنا بر معنای اوّل [[حق]] است؛ چه اینکه [[امر الهی]] همان گفتار اوست و چون ماورای ذات او چیزی در بدو امر متصور نیست و [[اراده]] او بر وفق [[علم]] [[ازلی]] متحقق میگردد، [[امر الهی]] [[حق]] است که در این صورت [[حق]] وصف [[فعل خداوند]] خواهد بود. [[اهل]] [[کلام]] و علمای متقدم چون [[حقّ]] را به معنای موجود و [[باطل]] را به معنای معدوم و موجود بالذات را [[خداوند]] میدانستند، بر این نظر متفق بودند که حقِّ مطلق واجبالوجود است و بقیه موجودات خارجی حقهای مقیّدی هستند که به [[جعل]] [[واجب]] نیازمندند؛ لذا [[خداوند]] از طرفی هم [[حق]] مطلق است و هم حقکنندۀ غیر<ref>حامد ناجی، حق، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۱، ص۹۵۰.</ref>، {{متن قرآن|وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ}}<ref>«و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست میدارد هر چند گنهکاران نپسندند» سوره یونس، آیه ۸۲.</ref>.<ref>[[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص:۲۳۶-۲۳۷.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۷
معناشناسی
در آثار فیلسوفان مسلمان، معانی متعددی برای "حق" بیان شده است:
- مطلق وجود که در خارج تحقق و فعلیت دارد؛ بنابراین حق بودن هر چیزی عبارت است از نحوه وجود عینی آن [۱].
- وجود دائمی[۲] مانند وجود عقل[۳].
- وجود واجب بالذات[۴] که گاهی از آن به حق بالذات تعبیر میکنند در مقابل ممکن که باطل بالذات است و از آن به حق بالغیر نیز تعبیر مینمایند [۵].
- اعتقاد و کلام مطابق با واقع، هنگامی که گفته میشود این کلام یا این اعتقاد حق است یعنی مطابق با واقع است و بهترین اقوال از نظر صدق، قولی است که صدق آن دائمی باشد[۶].
- اختصاص: اختصاصی که به طور اجمال، قبل از تشکیل جامعه هم وجود داشته است و پس از تشکیل آن، به شکلهای گوناگون و متنوعی ظاهر میشود که یکی از آنها حق است. بدین معنی که از اختصاص اجمالی مذکور، آنچه که به عین مال مربوط میشود، ملک و آنچه که مربوط به فایده مال است، "حق" نامیده میشود. در این دیدگاه، مسئلۀ اختصاص و مالکیت، امری اعتباری دانسته شده است و این اعتبار ریشه در امری غریزی و فطری دارد[۷].
همچنین در فلسفه غرب، حق در معانی زیر به کار میرود:
- مطابقت قول با واقع.
- موجود حقیقی نه موجود توهمی.
- تصور دور از تناقض یا تصور چیزی که عقلا ممکن باشد[۸].
حاصل آنکه، از تعاریف بیان شده در آثار فلسفی، معنای پنجم که معنای مورد نظر علامه طباطبائی است، میتواند در حوزههای فقهی، حقوقی، اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار گیرد. معانی دیگر، گرچه در فلسفه کاربرد دارد و در استعمالات فیلسوفان، امری رایج است، اما در اینجا، محل بحث نیست[۹].
بنا بر تعریف فارابی از حق، این کلمه دارای سه معناست: گفتار مطابق با واقع؛ موجود بالفعل و موجود زوالناپذیر. تمام این معانی بر خداوند صادق است؛ زیرا حق یا در ذات الهی اعتبار میگردد که در این صورت بر طبق معنای دوم و سوم، خداوند حق است یا بر امر او اعتبار میگردد که در این صورت نیز بنا بر معنای اوّل حق است؛ چه اینکه امر الهی همان گفتار اوست و چون ماورای ذات او چیزی در بدو امر متصور نیست و اراده او بر وفق علم ازلی متحقق میگردد، امر الهی حق است که در این صورت حق وصف فعل خداوند خواهد بود. اهل کلام و علمای متقدم چون حقّ را به معنای موجود و باطل را به معنای معدوم و موجود بالذات را خداوند میدانستند، بر این نظر متفق بودند که حقِّ مطلق واجبالوجود است و بقیه موجودات خارجی حقهای مقیّدی هستند که به جعل واجب نیازمندند؛ لذا خداوند از طرفی هم حق مطلق است و هم حقکنندۀ غیر[۱۰]، ﴿وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ﴾[۱۱].[۱۲]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
- ↑ ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸.
- ↑ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹، پاورقی، ملاهادی سبزواری.
- ↑ ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۸، ص۲۴۸.
- ↑ ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
- ↑ علامه طباطبایی، اصول فلسفه رئالیسم، ص۱۴۴-۱۴۶؛ المیزان، محمد باقر موسوی، ج۲، ص۷۶-۷۷.
- ↑ منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، ص۳۱۶ تا ۳۱۷.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۶- ۲۸.
- ↑ حامد ناجی، حق، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۱، ص۹۵۰.
- ↑ «و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست میدارد هر چند گنهکاران نپسندند» سوره یونس، آیه ۸۲.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۲۳۶-۲۳۷.