آمنه بنت شرید: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'شهر حمص' به 'شهر حمص')
خط ۵۸: خط ۵۸:
آمنه بنت شرید گفت: بله، من این کار را کرده‌ام، نه [[انکار]] می‌کنم و نه پوزش می‌طلبم و نه دست برمی‌دارم؛ به [[جان]] خودم قسم! اگر تلاش در [[نفرین]] مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده‌ام و بدان که [[حق]] در پی مردان خداست و همیشه [[خداوند]] در کمین توست تا تو را [[کیفری]] سخت دهد. بین [[معاویه]] و آمنه بنت شرید سخن بسیار گفته شد تا آنکه [[معاویه]] گفت: از [[کشور]] من ([[شام]]) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بنت شرید بلافاصله گفت: ای [[معاویه]]، به زودی خواهم رفت، زیرا [[شام]] مورد علاقه من نیست و در آن، روز [[خوشی]] ندیده و خبر [[خوشی]] نشنیده‌ام و جز [[رنج]] چیز دیگری نصیبم نشده است. [[شام]] [[وطن]] من نیست و در آن [[فامیل]] و عشیره‌ای ندارم، در این [[شام]] ویران، بدهی‌هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای [[معاویه]]، مطمئن باش از اینجا می‌روم و هرگز برنمی‌گردم و هر جا که باشم از تو به [[بدی]] یاد می‌کنم.
آمنه بنت شرید گفت: بله، من این کار را کرده‌ام، نه [[انکار]] می‌کنم و نه پوزش می‌طلبم و نه دست برمی‌دارم؛ به [[جان]] خودم قسم! اگر تلاش در [[نفرین]] مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده‌ام و بدان که [[حق]] در پی مردان خداست و همیشه [[خداوند]] در کمین توست تا تو را [[کیفری]] سخت دهد. بین [[معاویه]] و آمنه بنت شرید سخن بسیار گفته شد تا آنکه [[معاویه]] گفت: از [[کشور]] من ([[شام]]) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بنت شرید بلافاصله گفت: ای [[معاویه]]، به زودی خواهم رفت، زیرا [[شام]] مورد علاقه من نیست و در آن، روز [[خوشی]] ندیده و خبر [[خوشی]] نشنیده‌ام و جز [[رنج]] چیز دیگری نصیبم نشده است. [[شام]] [[وطن]] من نیست و در آن [[فامیل]] و عشیره‌ای ندارم، در این [[شام]] ویران، بدهی‌هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای [[معاویه]]، مطمئن باش از اینجا می‌روم و هرگز برنمی‌گردم و هر جا که باشم از تو به [[بدی]] یاد می‌کنم.


آمنه بنت شرید چون خواست خارج شود، [[معاویه]] با دست اشاره کرد که برو. آمنه بنت شرید گفت: آری [[معاویه]] با دست اشاره می‌کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی‌دهد، ای [[معاویه]]، بدان اگر من هم [[سکوت]] کنم، فردای [[قیامت]] شوهرم "[[عمرو بن حمق خزاعی]]" با زبانی که از [[شمشیر]] برنده‌تر و از افعی گزنده‌تر است با تو [[جدال]] خواهد کرد. آمنه بنت شرید با دلی پر از آه و درد از [[معاویه]] جدا شد و از [[شام]] بیرون رفت ولی در بین راه بود که [[عبید بن اوس]] به [[دستور]] [[معاویه]]، هدیه‌ای برای آمنه بنت شرید آورد تا زبان او را از [[بدگویی]] به [[معاویه]] باز دارد! اما وقتی [[عبید بن اوس]] [[هدیه]] را به آمنه بنت شرید داد، او گفت: [[تعجب]] از [[معاویه]] است که شوهر مرا می‌کشد اما برای من جایزه می‌فرستد، لذا [[هدیه]] [[معاویه]] را نپذیرفت و از [[شام]] به سوی جزیره حرکت کرد و به [[شهر]] [[حمص]] رسید، ولی او در [[شهر]] [[حمص]] به [[مرض]] [[طاعون]] [[مبتلا]] شد و همان جا به همان [[مرض]] از [[دنیا]] رفت. [[معاویه]] وقتی از [[وفات]] آمنه بنت شرید باخبر شد، مسرور گشت<ref>ر. ک: اعیان الشیعه، ج۲، ص۶۵؛ تراجم اعلام النساء، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۵۷-۱۴۵۹.</ref>
آمنه بنت شرید چون خواست خارج شود، [[معاویه]] با دست اشاره کرد که برو. آمنه بنت شرید گفت: آری [[معاویه]] با دست اشاره می‌کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی‌دهد، ای [[معاویه]]، بدان اگر من هم [[سکوت]] کنم، فردای [[قیامت]] شوهرم "[[عمرو بن حمق خزاعی]]" با زبانی که از [[شمشیر]] برنده‌تر و از افعی گزنده‌تر است با تو [[جدال]] خواهد کرد. آمنه بنت شرید با دلی پر از آه و درد از [[معاویه]] جدا شد و از [[شام]] بیرون رفت ولی در بین راه بود که [[عبید بن اوس]] به [[دستور]] [[معاویه]]، هدیه‌ای برای آمنه بنت شرید آورد تا زبان او را از [[بدگویی]] به [[معاویه]] باز دارد! اما وقتی [[عبید بن اوس]] [[هدیه]] را به آمنه بنت شرید داد، او گفت: [[تعجب]] از [[معاویه]] است که شوهر مرا می‌کشد اما برای من جایزه می‌فرستد، لذا [[هدیه]] [[معاویه]] را نپذیرفت و از [[شام]] به سوی جزیره حرکت کرد و به [[شهر حمص]] رسید، ولی او در [[شهر حمص]] به [[مرض]] [[طاعون]] [[مبتلا]] شد و همان جا به همان [[مرض]] از [[دنیا]] رفت. [[معاویه]] وقتی از [[وفات]] آمنه بنت شرید باخبر شد، مسرور گشت<ref>ر. ک: اعیان الشیعه، ج۲، ص۶۵؛ تراجم اعلام النساء، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۵۷-۱۴۵۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۳۴

آمنه بنت شرید
تصویر قدیمی از مسجد کوفه
نام کاملآمنه بنت شرید
جنسیتزن
پدرشرید
همسرعمرو بن حمق خزاعی
محل زندگیکوفه
درگذشتحمص
از اصحابامام علی
علت درگذشتمرض طاعون

مقدمه

آمنه بنت شرید، همسر عمرو بن حمق خزاعی، یکی از شیر زنانی است که در فصاحت و بلاغت شهرت داشت و به جرم علاقه به امیرالمؤمنین (ع) در کوفه دستگیر و به دربار معاویه فرستاده شد و مدت دو سال در سیاه‌ چال‌های شام زندانی گردید تا آنکه جلادان معاویه، شوهرش - عمرو بن حمق خزاعی - را کشتند و سر بُریده‌اش را به دربار معاویه آوردند[۱].

معاویه برای آزمایش آمنه بنت شرید، دستور داد سر بریدۀ عمرو بن حمق خزاعی را به زندان ببرند و زمانی که آمنه بنت شرید بیدار است آن را در دامنش بگذارند. از آنجا که آمنه بنت شرید از اوضاع بیرون بی‌اطلاع بود ناگهان شیء سنگینی در دامنش انداخته شد، چون دقت کرد دید سر بریده شوهرش عمرو بن حمق خزاعی است، مدتی بر خود لرزید و از حال رفت، وقتی به هوش آمد به رسم زنان مصیبت دیده عرب، دست روی سر گذاشت و ناله‌ای جانسوز سر داد و گفت: "وا مصیبتا! از خواری دنیا و از ظلم سلطان..." سپس خطاب به مأمور زندان گفت: برو نزد معاویه و در گفتن این مطالب کوتاهی نکن و بگو ای معاویه! خدا فرزندانت را یتیم و خانه‌ات را ویران و خانواده‌ات را به وحشت اندازد و هرگز تو را نیامرزد[۲].

مأمور زندان، سخنان آمنه بنت شرید را برای معاویه بازگو کرد، وی از شنیدن نفرین‌های آمنه بنت شرید سخت ناراحت شد و دستور احضار آمنه بنت شرید را داد و به او گفت: ای دشمن خدا، آیا تو چنین در حق ما نفرین کرده‌ای؟

آمنه بنت شرید گفت: بله، من این کار را کرده‌ام، نه انکار می‌کنم و نه پوزش می‌طلبم و نه دست برمی‌دارم؛ به جان خودم قسم! اگر تلاش در نفرین مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده‌ام و بدان که حق در پی مردان خداست و همیشه خداوند در کمین توست تا تو را کیفری سخت دهد. بین معاویه و آمنه بنت شرید سخن بسیار گفته شد تا آنکه معاویه گفت: از کشور من (شام) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بنت شرید بلافاصله گفت: ای معاویه، به زودی خواهم رفت، زیرا شام مورد علاقه من نیست و در آن، روز خوشی ندیده و خبر خوشی نشنیده‌ام و جز رنج چیز دیگری نصیبم نشده است. شام وطن من نیست و در آن فامیل و عشیره‌ای ندارم، در این شام ویران، بدهی‌هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای معاویه، مطمئن باش از اینجا می‌روم و هرگز برنمی‌گردم و هر جا که باشم از تو به بدی یاد می‌کنم.

آمنه بنت شرید چون خواست خارج شود، معاویه با دست اشاره کرد که برو. آمنه بنت شرید گفت: آری معاویه با دست اشاره می‌کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی‌دهد، ای معاویه، بدان اگر من هم سکوت کنم، فردای قیامت شوهرم "عمرو بن حمق خزاعی" با زبانی که از شمشیر برنده‌تر و از افعی گزنده‌تر است با تو جدال خواهد کرد. آمنه بنت شرید با دلی پر از آه و درد از معاویه جدا شد و از شام بیرون رفت ولی در بین راه بود که عبید بن اوس به دستور معاویه، هدیه‌ای برای آمنه بنت شرید آورد تا زبان او را از بدگویی به معاویه باز دارد! اما وقتی عبید بن اوس هدیه را به آمنه بنت شرید داد، او گفت: تعجب از معاویه است که شوهر مرا می‌کشد اما برای من جایزه می‌فرستد، لذا هدیه معاویه را نپذیرفت و از شام به سوی جزیره حرکت کرد و به شهر حمص رسید، ولی او در شهر حمص به مرض طاعون مبتلا شد و همان جا به همان مرض از دنیا رفت. معاویه وقتی از وفات آمنه بنت شرید باخبر شد، مسرور گشت[۳][۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اعیان الشیعه، ج۲، ص۶۵.
  2. اعیان الشیعه، ج۲، ص۶۵.
  3. ر. ک: اعیان الشیعه، ج۲، ص۶۵؛ تراجم اعلام النساء، ج۱، ص۱۹۸.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۵۷-۱۴۵۹.