مرجعیت علمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '''']]؛' به '''']]')
جز (جایگزینی متن - ' وجود امام' به ' وجود امام')
خط ۳۴: خط ۳۴:
==مرجعیت علمی یکی از حکمت های امامت==
==مرجعیت علمی یکی از حکمت های امامت==
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:right; font-size: 90%; font-weight: normal;">{{اصلی|حکمت امامت}}</div>
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:right; font-size: 90%; font-weight: normal;">{{اصلی|حکمت امامت}}</div>
* یکی از فلسفه‌های [[خاتمیت نبوت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}‌ تکامل و [[بلوغ عقلی مسلمانان]] [[صدر اسلام]] بود که در پرتو همین بلوغ آنان موفّق شدند [[کتاب آسمانی]] را حفظ و به‌صورت اصیل و ناب به نسل‌های بعدی منتقل نمایند. لکن نکته‌ی قابل توجّه اینکه چون مردم شبه جزیره عربستان از نظر تعلیمات و [[علوم نظری]] مانند: [[فلسفه]]، [[تفسیر]] و [[کلام]] در حد پایین بودند، بر شناخته و فهم [[آیات متشابه]] و همچنین [[بواطن]] و [[لایه‌های ژرفای قرآن]] قادر نبودند و لذا به وجود [[امام]] و [[مرجع]] و [[مفسر]] [[معصوم]] [[قرآن]] نیاز افتاد. ظهور فرقه‌های مختلف دینی شاهد [[تفاسیر]] و قرائت‌های مختلف و ناسره از [[قرآن]] است که با تمسک به [[ظاهر آیات]] موجب [[تشتت مسلمانان]] شدند. اینجا می‌‌توان به [[فرقه مجسمه]] مثال زد که به تجسم خداوند – العیاذ بالله - معتقدند، همچنین اکثریت قریب به اتفاق [[اهل سنت]] به رؤیت خداوند با چشم ظاهری در قیامت اعتقاد می‌‌ورزند. امّا [[تشیع]] به دلیل [[پیوستگی با امام]] [[معصوم]] از چنین آموزه‌هایی مبراست.  
* یکی از فلسفه‌های [[خاتمیت نبوت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}‌ تکامل و [[بلوغ عقلی مسلمانان]] [[صدر اسلام]] بود که در پرتو همین بلوغ آنان موفّق شدند [[کتاب آسمانی]] را حفظ و به‌صورت اصیل و ناب به نسل‌های بعدی منتقل نمایند. لکن نکته‌ی قابل توجّه اینکه چون مردم شبه جزیره عربستان از نظر تعلیمات و [[علوم نظری]] مانند: [[فلسفه]]، [[تفسیر]] و [[کلام]] در حد پایین بودند، بر شناخته و فهم [[آیات متشابه]] و همچنین [[بواطن]] و [[لایه‌های ژرفای قرآن]] قادر نبودند و لذا به [[وجود امام]] و [[مرجع]] و [[مفسر]] [[معصوم]] [[قرآن]] نیاز افتاد. ظهور فرقه‌های مختلف دینی شاهد [[تفاسیر]] و قرائت‌های مختلف و ناسره از [[قرآن]] است که با تمسک به [[ظاهر آیات]] موجب [[تشتت مسلمانان]] شدند. اینجا می‌‌توان به [[فرقه مجسمه]] مثال زد که به تجسم خداوند – العیاذ بالله - معتقدند، همچنین اکثریت قریب به اتفاق [[اهل سنت]] به رؤیت خداوند با چشم ظاهری در قیامت اعتقاد می‌‌ورزند. امّا [[تشیع]] به دلیل [[پیوستگی با امام]] [[معصوم]] از چنین آموزه‌هایی مبراست.  
* نکته دیگر اینکه در حوزه معرفتی و تفسیری [[نیاز به مرجع]] و [[امام]] [[معصوم]] همیشه لازم است و دیگران به دلیل فقدان [[عصمت]] [[محتمل الخطا]] هستند، [[امامان]] توانستند مبانی و اصول لازم [[دین‌شناسی]] را به مخاطبان [[القا]] و با [[تربیت]] [[مفسران]] و [[متکلمان]] برجسته؛ همچون: [[هشام بن الحکم|هشام]]، ضریب [[نیاز به امام]] در [[عصر غیبت]] را کاهش  دهند. آنان مبانی و [[اصول دین]] را به صورت ناب تحویل [[جامعه]] داده و از ابتلای [[آموزه‌های دینی]] به آفت [[تحریف]] و [[بدعت]] جلوگیری کنند و یا حداقل چنین هدفی در میان پیروان خود تحقق یابد.  
* نکته دیگر اینکه در حوزه معرفتی و تفسیری [[نیاز به مرجع]] و [[امام]] [[معصوم]] همیشه لازم است و دیگران به دلیل فقدان [[عصمت]] [[محتمل الخطا]] هستند، [[امامان]] توانستند مبانی و اصول لازم [[دین‌شناسی]] را به مخاطبان [[القا]] و با [[تربیت]] [[مفسران]] و [[متکلمان]] برجسته؛ همچون: [[هشام بن الحکم|هشام]]، ضریب [[نیاز به امام]] در [[عصر غیبت]] را کاهش  دهند. آنان مبانی و [[اصول دین]] را به صورت ناب تحویل [[جامعه]] داده و از ابتلای [[آموزه‌های دینی]] به آفت [[تحریف]] و [[بدعت]] جلوگیری کنند و یا حداقل چنین هدفی در میان پیروان خود تحقق یابد.  
* پس عدم بلوغ کامل مردم در [[صدر اسلام]] و [[تکامل]] تدریجی آن در پرتو [[هدایت امام]] [[معصوم]]، یکی از [[دلایل ضرورت وجود امام]] بعد از [[خاتمیت نبوت]] می‌‌باشد<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۴۵-۴۶.</ref>.
* پس عدم بلوغ کامل مردم در [[صدر اسلام]] و [[تکامل]] تدریجی آن در پرتو [[هدایت امام]] [[معصوم]]، یکی از [[دلایل ضرورت وجود امام]] بعد از [[خاتمیت نبوت]] می‌‌باشد<ref>ر.ک. [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص ۴۵-۴۶.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۳ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۸

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل مرجعیت علمی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • مراجعۀ هم‌زمان به عقل و نقل، بیانگر آن است که هدف از آفرینش انسان، تکامل و سعادت او به وسیله عبادت خداوند بوده است.[۱] ازهمین‌رو همه پیامبران قوم خود را به عبادت خداوند متعال فراخوانده‌اند.[۲] ابزارهای معرفتی انسان - یعنی عقل و حس- برای شناخت راه عبادت کارایی لازم را نشان نمی‌دهند؛ از‌این‌رو بر خداوند لازم است تا راه تکامل را به وسيله پیامبرانش برای مردم بیان کند؛ زیرا در غیر این صورت، بندگان در برابر خداوند معذورند. قرآن کریم نیز دلیل فرستادن پیامبران را اتمام حجت بر بندگان بیان فرموده است.[۳] قرآن کریم، درباره هدف از بعثت پیامبر اکرم(ص) آشکارا می‌فرماید: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ.[۴] بر اساس این آیه، پیامبر اکرم(ص) وظیفه دارد آیات الهی را بر مردم تلاوت نماید؛ آنها را تزکیه کند و کتاب و حکمت و آنچه را نمی‌دانستند، به آنها بیاموزد. بنابراین پیامبران فرستاده می‌شوند تا راه رسیدن به سعادت و کمال را به مردم بیاموزند. بی‌گمان نمی‌توان گفت که سعادت اخروی مردم تنها هدف و غایت خداوند از آفرینش انسان بوده است، بلکه هدف راستین آفرینش انسان، کمال و سعادت ابدی اوست که در آخرت تأمین می‌شود و زندگی دنیوی او مقدمه‌ای برای رسیدن به سعادت اخروی است. اما به هر روی، سعادت دنیوی نیز بالعرض مورد توجه بوده است. شاهد این مدعا آن است که اسلام دستورها و رهنمودهای اجتماعی و دنیوی فراوانی اعم از معاملات و سیاسات دارد. آیا دانستن علوم غیردینی تأثیری در سعادت دنیوی انسان دارد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، بر پیامبران و جانشینان آنها لازم است از جانب خداوند علوم غیردینی را نیز به مردم بیاموزند تا به سعادت دنیوی دست یابند.

از احادیث استفاده می‌شود که برخی علوم غیرنافع‌اند. چنین علومی تأثیری در سعادت انسان ندارند. امام علی(ع) در نامۀ معروف خود به امام حسن مجتبی(ع) تأكيد می‌کند که در علم غیرسودمند، خیری نیست.[۵] از قرآن کریم نیز می‌توان دریافت که آموختن علم سحر سودی ندارد، اما برای دفع سحر ساحران لازم است.[۶] در دعاها نیز از خداوند خواسته می‌شود تا ما را از علم غیرسودمند حفظ کند.[۷] همچنین نقل شده روزی پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد مسجد شد درحالی‌که مردم دور مردی جمع شده بودند. حضرت پرسید: این مرد کیست؟ گفتند: او علامه است. فرمود: علامه چیست؟ گفتند: او داناترین مردم به نسب‌های عرب و وقایع گذشته و تاریخ جاهلیت و اشعار است. حضرت فرمود: «این علمی است که جاهل به آن، زیانی نمی‌بیند و سودی هم به حال عالم به آن ندارد».[۸] برخی علوم غیردینی دیگر نیز سودمندند و حتی خداوند آنها را به برخی پیامبران یا غیر پیامبران آموخته است.[۹] به طور طبیعی می‌توان گفت دانستن علوم مربوط به سلامتی بدن، انسان را وامی‌دارد که از بدنش بهتر مراقبت کند، در نتیجه بتواند عبادت بهتری انجام دهد و این امر می‌تواند تا حدی او را در رسیدن به کمال یاری رساند. از‌این‌رو پیشوایان معصوم سخنان فراوانی درباره سلامتی بدن و راهکارهای آن بیان فرموده‌اند. اما آیا می‌توان گفت همه علوم سودمند در سعادت انسان تأثیرگذارند؟ به نظر می‌رسد پاسخ این پرسش دشوار باشد، اما می‌توان برخی علوم را در خوشبختی انسان تأثیرگذار دانست. با توجه به مطالب بیان‌شده می‌توان گفت فراگیری علوم دینی امری واجب است؛ چراکه تأثیری مستقیم در سعادت انسان دارد. به‌همین‌سان، فراگیری علوم غیردینی که در سعادت انسان‌ها تأثیر دارند، برای انسان‌ها لازم است. بنابراین وقتی فراگیری علم بر مسلمانان واجب می‌شود،[۱۰] می‌توان گستره آن را فراتر از علوم دینی دانست. حال باید گفت اولاً وظيفه پیامبران و امامان(ع) بیان مسائلی است که در خوشبختی دنیا و آخرت انسان مؤثرند؛ ثانیاً علومی غیردینی هست که سودمند است و در سعادت انسان‌ها تأثیر دارند. بنابراین بیان علوم غیردینی یادشده نیز از وظایف پیامبران و امامان(ع) است.

در اینجا چند مسئله در خور تأمل است:

نخست: خداوند به انسان حس و عقل داده، و او را بر یافتن این‌گونه علوم توانمند ساخته است، اما علوم دینی که یافتن آنها خارج از توان عقل و حس است، باید با وحی به مردم رسانده شود؛ بنابراین نیازی نیست علوم غیردینی به وسیله وحی به مردم گفته شود. در پاسخ به این دیدگاه می‌توان گفت اولاً داده‌های عقل و حس که بیشتر از راه آزمون و خطا به دست می‌آیند، قابل اعتماد نیستند تا بتوان با تکیه بر آنها سعادت دنیا و آخرت را تأمین کرد؛ ثانياً بسیاری یا برخی از آموزه‌های دینی -مانند حسن عدل و قبح ظلم و...- نیز از بدیهیات عقلی‌اند که پیامبران آنها را برای مردم گفته‌اند تا ایشان به درستی آنها یقین یابند.

دوم: سیره پیامبران و امامان(ع) بیانگر آن است که ایشان موارد نادری از علوم غیردینی را بیان کرده‌اند. به دیگر سخن، تعداد علوم غیردینی از علوم دینی بسیار بیشتر است. این در حالی است که سخنان امامان(ع) درباره علوم غیردینی درصد ناچیزی از مجموع سخنان ایشان را دربرمی‌گیرد. این امر نشان می‌دهد که یا علوم غیردینی که در سعادت انسان تأثیرگذار است، بسیار اندک‌اند، یا آنکه اساساً طرح این مسائل وظیفه آنها نبوده است.

در پاسخ به این دیدگاه نیز می‌توان گفت علوم مطرح شده در سخنان امامان(ع) نشان از سودمندی این علوم دارد، اما طرح نکردن دیگر علوم را نمی‌توان به منزلۀ سودمند نبودن آنها دانست یا آنکه معتقد شد طرح دیگر علوم وظیفه ایشان نبوده است. افزون بر آن، سیره امامان(ع) بیانگر آن است که ایشان همه علوم دینی را نیز به همگان آموزش نمی‌دادند و گاه یک پرسش را برای دو نفر، دو گونه پاسخ می‌دادند.[۱۱] این واقعیت تاریخی نشان میدهد که بیان علوم غیردینی که گاه نیازمند هوش و ذکاوتی ویژه در مخاطب است، به دلیل نبود مقتضی آموزش داده نمی‌شود. با وجود این، به نظر می‌رسد این دیدگاه که بیان علوم غیردینی سودمند بر امام لازم است، خالی از تأمل نیست؛ چراکه اولاً علوم غیردینی سودمند گستره‌ای بسیار دارد. هرکدام از این علوم نیز خود دارای فروعاتی فراوان و هرکدام از آنها نیز دارای مسائل بسیاری‌اند. اثبات اینکه تمام آنها در سعادت دنیا و آخرت انسان تأثیرگذارند، بسیار دشوار است؛ ثانیاً گفتن بسیاری از علوم غیردینی نیازمند وجود شرایط لازم نیست و فهم آنها برای عامه مردم نیز آسان است. دست‌کم فهم بسیاری از آنها از فهم معارف عمیق ماورایی دشوارتر نیست، اما معارف و علوم غیردینی در سخنان امامان(ع) بسیار کمتر از معارف دینی است. در نتیجه نمی‌توان مرجعیت امام در علوم غیردینی را از راه هدف نصب امام ثابت کرد[۱۲].

  • راه دومی که ممکن است بتوان به وسیله آن به بررسی شأن مرجعیت علمی امامان(ع) پرداخت، تبیین گستره علم ایشان است؛ بدین بیان که اگر ثابت شود امام(ع) علم حقیقی به همه امور دارد یا می‌تواند داشته باشد، می‌توان برای دریافت علوم غیردینی نیز به ایشان مراجعه کرد، اما اگر روشن شود که علم ایشان محدود به علوم دینی است و آنها نسبت به علوم غیردینی احاطه کامل ندارند، طبیعی است که نمی‌توان آنها را مرجع علمی مردم به شمار آورد.

بی‌گمان تعیین گستره علم امام(ع) بر اساس آیات و روایات، خود پژوهشی مستقل می‌طلبد؛ اما با مشاهدۀ مجموع روایات می‌توان آنها را به دو دستۀ کلی تقسیم کرد:

  1. علم مطلق امام(ع): بی‌گمان امامان(ع) گاه از باطن افراد خبر داده‌اند، گاه نیز درباره علوم غیردینی سخن گفته‌اند، اما آیا آنها به تمام علوم علم داشته‌اند؟ به دیگر بیان، نمی‌توان به اینکه ایشان درباره برخی علوم آگاهی داشته‌اند، تردیدی کرد، اما آیا می‌توان گفت ایشان از تمام علوم آگاه بوده‌اند؟ دسته‌ای از روایات، به‌گونه‌ای است که بر اساس آنها می‌توان امام را عالم به همه چیز دانست. به دو دسته از صریح‌ترین این روایات اشاره می‌کنیم:
    1. نخست: برخی روایات، امام را عالم به همه چیز تا روز قیامت معرفی می‌کند؛ برای نمونه، در روایتی صحيحه، امام صادق(ع) خود را عالم‌تر از خضر و موسی(ع) معرفی کردند؛ بدین دلیل که خداوند متعال علم گذشته و حال و آینده تا روز قیامت را به ایشان داده، اما به آن دو نداده است.[۱۳]
    2. دوم: برخی روایات، امام را حجت خدا می‌داند و تأکید می‌کند که خداوند کسی را حجت خود قرار نمی‌دهد، مگر آنکه علم به تمام علوم را به او می‌دهد.[۱۴]
  2. علم محدود امام(ع): در‌این‌باره نیز روایاتی وجود دارد که صریح‌ترین آنها را می‌توان در چهار دسته قرار داد:
    1. نخست: روایاتی که از افزایش علوم امامان(ع) در زمان‌هایی خاص خبر می‌دهد. برای نمونه، در برخی روایات آمده که علم ایشان در شب‌های جمعه افزایش می‌یابد.[۱۵] بر اساس این دسته از روایات، امام پیش از شب جمعه، برخی علوم را ندارد و سپس واجد آن می‌شود.
    2. دوم: روایاتی که خبر می‌دهد که خداوند علمی دارد که هیچ‌کس از آن آگاه نمی‌شود.[۱۶] بر اساس این دسته از روایات، امام(ع) تمام علوم را ندارد.
    3. سوم: روایاتی که بیان می‌کند امام عالم به غیب نیست، اما اگر بخواهد، خداوند او را آگاه می‌سازد.[۱۷]
    4. چهارم: روایاتی نیز وجود دارد که بر اساس آن، خداوند گاهی علم به امامان(ع) می‌بخشد، و گاه نیز به آنها علم نمی‌دهد، از‌این‌رو نمی‌دانند.[۱۸] امیرمؤمنان(ع) نیز هنگام شهادت فرمودند: الگو:عربي.[۱۹] بر اساس ظاهر این سخن، امام علی(ع) مطلبی را نمی‌دانسته و برای دانستن آن تلاش فراوان کرده، اما آن‌گاه که نتوانسته نسبت به آن علم یابد، برای ایشان روشن می‌شود که این علم، نزد خداوند مخزون است و خداوند قصد ندارد آن را به ایشان بفهماند. البته درباره اینکه آن مطلب چه بوده است، سخنانی میان دانشمندان مطرح است که مجال پرداختن به آن نیست، هرچند برخی پژوهشگران تلاش کرده‌اند این‌گونه توجیه کنند که خداوند آن مطلب را از دیگران مخفی کرده است، نه از امام.[۲۰] با وجود این، به نظر می‌رسد صرف‌نظر از اینکه آن امر چه بوده است، اینکه خداوند برخی علوم را به امام ندهد، مخالف دیگر روایات نیست[۲۱].

مرجعیت علمی یکی از حکمت های امامت

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (ذاریات، 56).
  2. برای نمونه، ر.ک: اعراف (۷)، ۶۵؛ هود (۱۱)، ۵۰.
  3. نساء (۴)، ۱۶۵.
  4. «همچنان که پیامبری از خود شما را بر شما فرستادیم تا آیات ما را برایتان بخواند و شما را پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت آموزد و آنچه را نمی‌دانستید، به شما یاد دهد» (بقره، ۱۵۱).
  5. الگو:عربي (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۳۱)؛ ایشان در بیانی دیگر نیز فرمودند: الگو:عربي (عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص۷۹۳).
  6. ر.ک: بقره (۲)، ۱۰۲.
  7. الگو:عربي (محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ج۱، ص ۷۵؛ نیز ر.ک: ابراهيم بن على عاملی کفعمی، البلد الامین، ص۲۰).
  8. محمد بن علی بن بابویه قمی، الامالی، ص۲۹۷.
  9. ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ (انبيا، ۸۰).
  10. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۲.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 4، ص 549.
  12. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه ۳۰۶ الی ۳۰۹.
  13. الگو:عربي (همان، ج۱، ص۲6۱). گفتنی است مضمون این روایت، در روایات بسیاری آمده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۷-۱۲۹).
  14. الگو:عربي (همان، ص ۱۲۳؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲6۲).
  15. الگو:عربي (محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۱۳۱). در‌این‌باره چندین روایت وجود دارد. ر.ک: همان، ص ۱۳۱-۱۳۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۲۵۳-۲۵۵.
  16. امام باقر(ع) در روایتی صحيحه فرمود: الگو:عربي (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵6). برای آگاهی بیشتر در‌این‌باره، ر.ک: همان، ص۲۵۵-۲۵6؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۱۱.
  17. عمار ساباطی در روایتی موثقه نقل می‌کند: الگو:عربي (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۵۷). سه روایت دیگر نیز به همین مضمون وجود دارد. ر.ک: همان، ص ۲۵۸.
  18. مُعَمَّرِ بن خَلَّاد در روایتی صحیحه نقل می‌کند: الگو:عربي (همان، ص۲۵6؛ محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، ج۲، ص۵۲۸).
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۷. این روایت، صحيحه است. در خطبه ۱۴۹ نهج البلاغه به جای علم مکنون، عبارت علم مخزون آمده است.
  20. حبيب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص۱۲۰.
  21. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه ۳۰۶ الی ۳۰۹.
  22. ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۴۵-۴۶.