ابن زبعری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{نبوت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233);...» ایجاد کرد)
 
خط ۱۵: خط ۱۵:


==ابن زبعری در [[شان نزول]]==
==ابن زبعری در [[شان نزول]]==
# در غررالتبیان، ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ}}<ref>«و از شاعران، گمراهان پیروی می‌کنند» سوره شعراء، آیه ۲۲۴.</ref> آمده است که مقصود از شعرا در آیه، شعرای [[مشرکان]] از جمله [[عبداللّه ‌بن ‌زبعری]] است که در وادی‌ها سرگردانند<ref>غررالتبیان، ص ۳۷۶.</ref>. [[طبرسی]]، تمام این شعرا جز یک تن را از [[قریش]] دانسته که به گزاف، مدّعی بودند چون [[محمد]]{{صل}} [[سخن]] می‌گویند<ref>مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۲۵.</ref>.
#{{متن قرآن|وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا}}<ref>«و بی‌گمان در این قرآن برای مردم از هر مثلی گوناگون آورده‌ایم  و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر  است» سوره کهف، آیه ۵۴.</ref> بر پایه قولی، منظور از انسانِ مجادله‌گر، عبداللّه بن زبعری ذکر شده که به [[مجادله]] با پیامبر{{صل}} برمی‌خاست<ref>مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۱۶۷.</ref>.
# چون پیامبر [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ لَوْ كَانَ هَؤُلاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لا يَسْمَعُونَ }}<ref>«بی‌گمان شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید فروزینه دوزخید؛ شما در آن در می‌آیید اگر اینان (به راستی) خدایان می‌بودند در آن (دوزخ) درنمی‌آمدند؛ و همه در آن جاودانند آنان را در آن خروشی است و در آنجا (سخنی دلپسند) نمی‌شنوند» سوره انبیاء، آیه ۹۸-۱۰۰.</ref> را بر مشرکان [[تلاوت]] کرد که در آن از [[پرستش]] غیر خدا [[نهی]] و معبودهایشان، هیزم [[آتش دوزخ]] خوانده شده‌اند، ابن‌زبعری گفت: اگر چنین باشد، پس [[فرشتگان]]، [[مسیح]] و [[عزیر]] که [[معبود]] ما، [[نصارا]] و یهودند، هیزم دوزخند! پیامبر{{صل}} در پاسخ بدو گفت: همه آنها (جز [[خدا]]) که می‌پسندند معبود واقع شوند، با پرستندگانشان شیطانی‌اند <ref>جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۱۲۶ و ۱۲۷.</ref>. در [[مجمع‌البیان]]، تفصیلِ داستان چنین آمده است: چون [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ لَوْ كَانَ هَؤُلاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لا يَسْمَعُونَ }}<ref>«بی‌گمان شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید فروزینه دوزخید؛ شما در آن در می‌آیید اگر اینان (به راستی) خدایان می‌بودند در آن (دوزخ) درنمی‌آمدند؛ و همه در آن جاودانند آنان را در آن خروشی است و در آنجا (سخنی دلپسند) نمی‌شنوند» سوره انبیاء، آیه ۹۸-۱۰۰.</ref> نازل شد، وی نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و گفت: ای [[محمد]]! آیا [[گمان]] نداری که [[عزیر]] و [[عیسی]]، مردانی [[صالح]] و [[مریم]] زنی [[نیکوکار]] بودند؟ چون پیامبر{{صل}} پاسخ مثبت داد، پرسید: اینان‌که به جای خداپرستیده می‌شوند، آیا در [[آتش]] دوزخند؟ در پاسخ به او، [[خداوند]] [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ}}<ref>«کسانی که برای آنان از سوی ما از پیش نیکی مقرّر است ، از آن (آتش)، برکنارند آوای آن (دوزخ) را نمی‌شنوند؛ و آنان در میان آنچه دلخواه آنهاست جاودانند» سوره انبیاء، آیه ۱۰۱-۱۰۲.</ref> را فرود آورد. بدین طریق، عیسی، عزیر و مریم و [[ملائکه]] که به جای خداپرستیده می‌شدند، در حالی که خود ناخرسند بودند، مستثنا شدند <ref>مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.</ref>.
# [[قرطبی]] <ref>قرطبی، ج ۱۳، ص ۶.</ref> به [[نقل]] از ماوردی، مقصود از {{متن قرآن|الظَّالِمُونَ}} را در آیه {{متن قرآن|أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا}}<ref>«یا چرا گنجی به سوی او (از آسمان) نمی‌افکنند یا باغی ندارد که از (بار و بر) آن بخورد؟» سوره فرقان، آیه ۸.</ref> ابن‌زبعری دانسته است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابن زبعری (مقاله)|مقاله «ابن زبعری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۳۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

وی از شعرای بنام عصر جاهلی بود، و برخی او را بدیع‌گوی‌ترین شاعر مکّه دانسته‌اند؛ هر چند برخی دیگر، چون زبیر بن‌ بکار، چنین باوری ندارند.[۱] وی اشعاری در ستایش و سرزنش افراد و اقوام داشت و همین امر، گاه او یا قومش را دچار مشکل می‌کرد؛ چنان‌که شعرش در ستودن هاشم بن‌ عبدمناف و اطعام او در خشک‌سالی، حسادت امیة بن‌ عبدشمس را برانگیخت و نزاعی را پیش آورد و نیز هجوی که درباره بنی ‌قصی بن ‌کلاب سرود، برای او درد سر آفرید [۲]. اشعار وی گاه مایه صلح و مانع انتقام‌جویی نیز می‌شد؛[۳] به هر روی، سروده‌های ابن‌زبعری درباره تاریخ جاهلیّت، از مستندات مورّخان است[۴]. شعرهای او گاهی در محاوره‌ها نیز به کار می‌آمد؛ چنان‌که یزید، پس از واقعه کربلا، به‌شعری از وی در بزرگی شیوخ مکّه و قریش استناد کرد: {{عربی{"ليت اشياخي ببدر شهدوا"}}.[۵] اینکه ابن‌زبعری در جاهلیّت از چه موقعیّتی برخوردار بوده، در تاریخ روشن نیست. فقط گفته‌اند که در "حِلْفُ ‌المُطَیّبین" شرکت داشت و همیشه پای‌بندی خود را به آن نشان می‌داد [۶].

با ظهور اسلام و آغاز دعوت آشکار پیامبر(ص) او در شمار دشمنان اسلام قرار گرفت و با شعر و شمشیر با اسلام و مسلمانان به ستیز برخاست.[۷] گفته‌اند: او یکی از سه شاعری است که پیامبر(ص) را در مکّه هجو کرده است.[۸] وی در بازداری دیگران از گرایش به اسلام نیز می‌کوشید؛[۹] ازاین‌رو برخی او را از بزرگ‌ترین دشمنان اسلام شمرده‌اند.[۱۰]

نقل است که گاهی از طرف سران قریش مورد بی‌مهری قرار می‌گرفت؛ چنان‌که وقتی خواست به دارالندوه درآید تا مشورت بنی‌قصی را بشنود، مانعش شدند؛ بدین روی، شعری در نکوهش و هجو آنان بر در دارالندوه نوشت که آزارش را در پی داشت و در نهایت به ناچار در ستایش آنان نیز اشعاری سرود.[۱۱] ابن‌زبعری تا سال فتح مکّههجری) در سپاه مشرکان بود و در تقویت آنان و تضعیف سپاه اسلام شعر می‌گفت. پس از جنگ بدر، برای کشته‌شدگان قریش مرثیه‌ای خواند که مشرکان را به تدارک نیرو و انتقام‌جویی برانگیخت و حتّی با سه تن دیگر مأموریت یافت تا دیگر تیره‌های اطراف مکّه را نیز به مبارزه با مسلمانان فراخواند.[۱۲] در جنگ احد نیز شرکت کرد و مسلمانی را کشت [۱۳] و پس از پیروزی قریش، با اظهار خشنودی از کشته شدن بعضی مسلمانان چون حمزه، اشعاری سرود که البتّه از طرف حسان‌ بن‌ ثابت بی‌پاسخ نماند [۱۴]. وی در جنگ احزاب نیز حضور داشت و پس از دیدن محاصره مدینه، به وجد آمد و قصیده‌ای در ستایش سران احزاب و خوشحالی از پایان کار مسلمانان سرود؛ امّا پس از پیروزی مسلمانان و شکست مشرکان، وی آن را مرهون خندق دانسته، گفت: اگر خندق نبود، از مسلمانان جز کشته‌هایی برای پرندگان بیابان و گرگ‌ها چیزی باقی نمی‌ماند.[۱۵] ابن‌زبعری در سال فتح مکّه، به اتفاق هبیرة بن‌ ابی‌‌وهب مخزومی به نجران گریخت [۱۶] و به نجرانیان درباره خطر حمله پیامبر(ص) به آنجا هشدار داد.[۱۷] وی مدّتی در آنجا اقامت گزید تا حسان‌ بن ‌ثابت، شاعر مسلمان، در یک بیت پیامی بدین مضمون برای او فرستاد: مردمی را که دشمنی با آنان، تو را به زندگی سخت در نجران واداشت، از دست مده [۱۸] و بدین طریق از او خواست تا اسلام آورد. گویی وی پس از دریافت نامه، در همین سال اسلام آورد و در امان پیامبر(ص) قرار گرفت[۱۹] و با اظهار پشیمانی از گذشته، در ضمن اشعاری، انگیزه‌های مخالفت خود را با پیامبر، قساوتِ قلب و پیروی از هوای نفس و شیطان برشمرد [۲۰]. از وی جمله‌هایی هنگام پذیرش اسلام نقل شده که از پشیمانی او حکایت دارد.[۲۱] او پس از مسلمانی، در حوادث بعدی با پیامبر(ص) بود.[۲۲] پس از آن، اطلاعی از او در دست نیست؛ ولی گویا خلافت عمر را درک کرد. از ابن‌زبعری فرزندی نماند.[۲۳]

ابن زبعری در شان نزول

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۶.
  2. الطبقات، ج ۱، ص ۶۲.
  3. المنمّق، ص ۱۹۶ و ۱۹۷.
  4. سیره ابن‌هشام، ج ۳، ص ۱۳۶ به بعد؛ البدایة و النهایه، ج ۸، ص ۱۷۹ به بعد.
  5. البدایة و النهایه، ج ۸، ص ۱۷۹.
  6. المنمّق، ص۵۰ و ۵۱؛ سیره ابن‌هشام، ج۳، ص ۲۷۸.
  7. المنمّق، ص ۵۰ و ۵۱.
  8. الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۴.
  9. سیره ابن‌هشام، ج ۳، ص ۲۷۸.
  10. البدایة و النهایه، ج ۴، ص ۲۴۷.
  11. المنمّق، ص ۳۴۳ و ۳۴۴.
  12. المغازی، ج ۱، ص ۲۰۱.
  13. المغازی، ج ۱، ص ۳۰۲.
  14. سیره ابن‌هشام، ج ۳، ص ۱۳۶ و ۱۳۷.
  15. سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۲۵۷ و ۲۵۸.
  16. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۶۲؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۶.
  17. المغازی، ج ۲، ص ۸۴۷.
  18. الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۷.
  19. الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۷۴؛ الاصابه، ج ۴، ص ۷۶.
  20. الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۷.
  21. المغازی، ج ۲، ص ۸۴۷ و ۸۴۸.
  22. الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۸.
  23. جمهرة انساب‌العرب، ص ۱۶۵؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۴۰.