ایوب بن مشرح خیوانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۵: خط ۱۵:
ایوب بن مشرح خیوانی به [[ابو ودّاک]] که از او پرسید چرا [[دوست]] نداری که از کشندگان [[حر بن یزید ریاحی|حُرّ]] به حساب آیی؟ گفت: [[مردم]] [[حر بن یزید ریاحی|حُرّ]] را از گروه شایسته‌کرداران می‌دانند و معتقدند که او بر [[راه راست]] بود، پس اگر [[خداوند]] را به [[گناه]] زخمی ساختن او یا یکی از همرزمانش در فردای [[قیامت]] [[دیدار]] کنم، برایم محبوب‌تر است تا اینکه به عنوان کشنده او و یا یکی از آنان [[خدا]] را [[دیدار]] کنم. [[ابو ودّاک]] به او گفت: تو را چنین می‌نگرم که با کشتن تمام آن خوبان و شایستگان، [[خداوند]] را [[دیدار]] خواهی کرد و شما [[تبه‌کاران]] [[اموی]]‌ ‌مسلک، همگی در [[گناه]] سهمگین خون‌های [[پاک]] [[شهدای کربلا]] شریکید. ایوب بن مشرح آن‌چنان [[نادان]] است که [[همکاری]] در کشتن این بزرگواران را امری کوچک می‌پندارد.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>
ایوب بن مشرح خیوانی به [[ابو ودّاک]] که از او پرسید چرا [[دوست]] نداری که از کشندگان [[حر بن یزید ریاحی|حُرّ]] به حساب آیی؟ گفت: [[مردم]] [[حر بن یزید ریاحی|حُرّ]] را از گروه شایسته‌کرداران می‌دانند و معتقدند که او بر [[راه راست]] بود، پس اگر [[خداوند]] را به [[گناه]] زخمی ساختن او یا یکی از همرزمانش در فردای [[قیامت]] [[دیدار]] کنم، برایم محبوب‌تر است تا اینکه به عنوان کشنده او و یا یکی از آنان [[خدا]] را [[دیدار]] کنم. [[ابو ودّاک]] به او گفت: تو را چنین می‌نگرم که با کشتن تمام آن خوبان و شایستگان، [[خداوند]] را [[دیدار]] خواهی کرد و شما [[تبه‌کاران]] [[اموی]]‌ ‌مسلک، همگی در [[گناه]] سهمگین خون‌های [[پاک]] [[شهدای کربلا]] شریکید. ایوب بن مشرح آن‌چنان [[نادان]] است که [[همکاری]] در کشتن این بزرگواران را امری کوچک می‌پندارد.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>


دیگر مواقعی که از ایوب بن مشرح خیوانی در میدان [[کربلا]]، [[سخن]] به میان آمده، حضور او در جمع تعقیب‌کنندگان [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]] است. از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل شده که می‌گفت: همین که [[امام]]{{ع}} به من اجازه رفتن داد اسب خود را از [[خیمه]] بیرون آوردم و بر آن نشستم و بر [[سپاه]] [[عمر بن سعد]] حمله‌ور شدم و از میانشان راهی باز کرده گریختم. پانزده نفر از [[کوفیان]]، پیاده به تعقیبم پرداختند. من به سرعت می‌تاختم اما آنان در کنار دهکده‌ای نزدیک ساحل [[فرات]] به من رسیدند چاره‌ای جز [[جنگ]] نداشتم پس خواستم به آنان [[حمله]] برم. در این هنگام [[کثیر بن عبدالله شعبی]] و ایوب بن مشرح حیوانی و [[قیس بن عبدالله صائدی]] که جزء آن پانزده نفر بودند مرا شناختند و گفتند: «این [[ضحاک بن عبداللَّه مشرقی]] است، این پسر عموی ماست شما را به [[خدا]] او را رها کنید». در این هنگام سه نفر دیگر آنها که از [[بنی‌تمیم]] بودند نیز گفتند: «باشد ما [[شفاعت]] [[برادران]] و [[هم‌پیمانان]] خود را می‌پذیریم و از کشتن خویشاوندشان خودداری می‌کنیم».
دیگر مواقعی که از ایوب بن مشرح خیوانی در میدان [[کربلا]]، [[سخن]] به میان آمده، حضور او در جمع تعقیب‌کنندگان [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]] است. از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل شده که می‌گفت: همین که [[امام]]{{ع}} به من اجازه رفتن داد اسب خود را از [[خیمه]] بیرون آوردم و بر آن نشستم و بر [[سپاه]] [[عمر بن سعد]] حمله‌ور شدم و از میانشان راهی باز کرده گریختم. پانزده نفر از [[کوفیان]]، پیاده به تعقیبم پرداختند. من به سرعت می‌تاختم اما آنان در کنار دهکده‌ای نزدیک ساحل [[فرات]] به من رسیدند چاره‌ای جز [[جنگ]] نداشتم پس خواستم به آنان [[حمله]] برم. در این هنگام [[کثیر بن عبدالله شعبی]] و ایوب بن مشرح حیوانی و [[قیس بن عبدالله صائدی]] که جزء آن پانزده نفر بودند مرا شناختند و گفتند: «این [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]] است، این پسر عموی ماست شما را به [[خدا]] او را رها کنید». در این هنگام سه نفر دیگر آنها که از [[بنی‌تمیم]] بودند نیز گفتند: «باشد ما [[شفاعت]] [[برادران]] و [[هم‌پیمانان]] خود را می‌پذیریم و از کشتن خویشاوندشان خودداری می‌کنیم».


با این سخن دیگران نیز از [[تصمیم]] خود منصرف شدند و رهایم کردند<ref>الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۵، ص۴۴۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [http://pajoohe.ir/%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B91__a-44549.aspx مقاله «قاتلان امام حسین (ع)، ش۱»، پایگاه پژوهه].</ref>
با این سخن دیگران نیز از [[تصمیم]] خود منصرف شدند و رهایم کردند<ref>الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۵، ص۴۴۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [http://pajoohe.ir/%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B91__a-44549.aspx مقاله «قاتلان امام حسین (ع)، ش۱»، پایگاه پژوهه].</ref>

نسخهٔ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۱۳

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

ایوب بن مشرح خیوانی‌، یکی از نیروهای تحت امر عمر بن سعد در نبرد کربلا حضور داشت.

مقدمه

صبح عاشورا لشکر پیاده عمر بن سعد، به فرمان او، حر بن یزید ریاحی را تیرباران کردند و با هجوم ناگهانی بر حُرّ تاختند. ایوب بن مشرح، مرکب حُرّ را پی کرد و او را بر زمین افکند. سرانجام، پس از چندین نوبت نبرد، حُرّ توسط ایوب بن مشرح خیوانی به شهادت رسید.[۱]

پس از اینکه سپاه کوفه وارد شهر شد، بستگان حُرّ او را به کشتن این مرد بزرگوار متهم ساختند، اما او انکار کرد و در دفاع از خود سوگند یاد کرد که من او را به شهادت نرساندم، دیگران دست به این شقاوت آلودند. من فقط اسب او را کُشتم و در زخمی ساختن حُرّ نیز دست داشتم.

ایوب بن مشرح خیوانی به ابو ودّاک که از او پرسید چرا دوست نداری که از کشندگان حُرّ به حساب آیی؟ گفت: مردم حُرّ را از گروه شایسته‌کرداران می‌دانند و معتقدند که او بر راه راست بود، پس اگر خداوند را به گناه زخمی ساختن او یا یکی از همرزمانش در فردای قیامت دیدار کنم، برایم محبوب‌تر است تا اینکه به عنوان کشنده او و یا یکی از آنان خدا را دیدار کنم. ابو ودّاک به او گفت: تو را چنین می‌نگرم که با کشتن تمام آن خوبان و شایستگان، خداوند را دیدار خواهی کرد و شما تبه‌کاران اموی‌ ‌مسلک، همگی در گناه سهمگین خون‌های پاک شهدای کربلا شریکید. ایوب بن مشرح آن‌چنان نادان است که همکاری در کشتن این بزرگواران را امری کوچک می‌پندارد.[۲]

دیگر مواقعی که از ایوب بن مشرح خیوانی در میدان کربلا، سخن به میان آمده، حضور او در جمع تعقیب‌کنندگان ضحاک بن عبدالله مشرقی است. از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل شده که می‌گفت: همین که امام(ع) به من اجازه رفتن داد اسب خود را از خیمه بیرون آوردم و بر آن نشستم و بر سپاه عمر بن سعد حمله‌ور شدم و از میانشان راهی باز کرده گریختم. پانزده نفر از کوفیان، پیاده به تعقیبم پرداختند. من به سرعت می‌تاختم اما آنان در کنار دهکده‌ای نزدیک ساحل فرات به من رسیدند چاره‌ای جز جنگ نداشتم پس خواستم به آنان حمله برم. در این هنگام کثیر بن عبدالله شعبی و ایوب بن مشرح حیوانی و قیس بن عبدالله صائدی که جزء آن پانزده نفر بودند مرا شناختند و گفتند: «این ضحاک بن عبدالله مشرقی است، این پسر عموی ماست شما را به خدا او را رها کنید». در این هنگام سه نفر دیگر آنها که از بنی‌تمیم بودند نیز گفتند: «باشد ما شفاعت برادران و هم‌پیمانان خود را می‌پذیریم و از کشتن خویشاوندشان خودداری می‌کنیم».

با این سخن دیگران نیز از تصمیم خود منصرف شدند و رهایم کردند[۳].[۴]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۱۷،۴۹۴،۴۸۹،۴۷۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۲۸-۴۲۹؛ الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۱۰۲-۱۰۴.
  2. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۸۸-۱۸۹.
  3. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۵، ص۴۴۵.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مقاله «قاتلان امام حسین (ع)، ش۱»، پایگاه پژوهه.

الگو:قاتلان امام حسین