ابوقیس بن اسلت اوسی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
نام او را «صیفی»، «حارث»، «عبدالله»، «عبیدالله» و «صرمه»، و نام پدرش را [[عامر بن جشم]] گفتهاند<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۷۸ و ج۱، ص۶۵۸.</ref>. آنگونه که از مراجعه به منابع بر میآید، [[شهرت]] او به [[کنیه]] بوده و نام صیفی درباره او معروفتر است. [[ابن سعد]] ضمن شرح حال فرزند [[ابوقیس]] که محصن نام دارد، ابوقیس را از بزرگان [[اوس]]، [[خطیب]] و شاعر آنان و از نفای مشهور [[جاهلیت]] دانسته و مینویسد: [[یهود]] و [[نصارا]] او را به [[دین]] خود [[دعوت]] کردند، ولی او گفت: من بر [[دین ابراهیم]] هستم تا بمیرم. در اشعار خود از حنفیت سخن گفته و [[صفات]] [[رسول خدا]]{{صل}} را بیان کرده است. هنگامی که [[حضرت]] به [[مدینه]] آمد، نزد ایشان رفت و از دعوتش پرسید. رسول خدا{{صل}} [[اسلام]] و [[شهادتین]] را برای او بیان فرمود و ابوقیس گفت: [[دین]] خوبی است، تا ببینم. او میخواست اسلام آورد، ولی [[عبدالله بن اُب]] متهمش کرد برای اینکه با [[خزرج]] نجنگد، رو به اسلام آورده است. صیفی گفت: تا یک سال دیگر [[ایمان]] نخواهم آورد، آنگاه به [[خانه]] رفت و پیش از یک سال مُرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. این گزارش نشان میدهد به رغم علاقه به [[ظهور]] [[رسول الله]] و [[انتظار]] بر این مطلب، آن حضرت را [[تصدیق]] نکرده است. [[ابن عبد البر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۹۷.</ref> و [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۰.</ref> هم اسلام نیاوردن [[ابو قیس]] را درست میدانند. اما کسانی، او را [[مسلمان]] و [[صحابی]] به شمار آوردهاند. ابن سعد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.</ref> به نقل از شیوخ واقدی مینویسد: شنیدهاند ابو قیس هنگام [[مرگ]] به [[یگانگی خداوند]] [[گواهی]] داد. [[ابن عساکر]] <ref>ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۷.</ref> هم میگوید: [[گمان]] کردهاند رسول خدا{{صل}} هنگام مرگ وی، کسی را فرستاد تا کلمه [[توحید]] را به او یاد دهد و فرمود آن را بگوید تا در [[قیامت]] برایش [[شفاعت]] کند و شنیده شد او آن کلمات را گفت. بر همین اساس، [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۷۸.</ref> | نام او را «صیفی»، «حارث»، «عبدالله»، «عبیدالله» و «صرمه»، و نام پدرش را [[عامر بن جشم]] گفتهاند<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۷۸ و ج۱، ص۶۵۸.</ref>. آنگونه که از مراجعه به منابع بر میآید، [[شهرت]] او به [[کنیه]] بوده و نام صیفی درباره او معروفتر است. | ||
[[ابن سعد]] ضمن شرح حال فرزند [[ابوقیس]] که محصن نام دارد، ابوقیس را از بزرگان [[اوس]]، [[خطیب]] و شاعر آنان و از نفای مشهور [[جاهلیت]] دانسته و مینویسد: [[یهود]] و [[نصارا]] او را به [[دین]] خود [[دعوت]] کردند، ولی او گفت: من بر [[دین ابراهیم]] هستم تا بمیرم. در اشعار خود از حنفیت سخن گفته و [[صفات]] [[رسول خدا]]{{صل}} را بیان کرده است. هنگامی که [[حضرت]] به [[مدینه]] آمد، نزد ایشان رفت و از دعوتش پرسید. رسول خدا{{صل}} [[اسلام]] و [[شهادتین]] را برای او بیان فرمود و ابوقیس گفت: [[دین]] خوبی است، تا ببینم. او میخواست اسلام آورد، ولی [[عبدالله بن اُب]] متهمش کرد برای اینکه با [[خزرج]] نجنگد، رو به اسلام آورده است. صیفی گفت: تا یک سال دیگر [[ایمان]] نخواهم آورد، آنگاه به [[خانه]] رفت و پیش از یک سال مُرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. این گزارش نشان میدهد به رغم علاقه به [[ظهور]] [[رسول الله]] و [[انتظار]] بر این مطلب، آن حضرت را [[تصدیق]] نکرده است. [[ابن عبد البر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۹۷.</ref> و [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۰.</ref> هم اسلام نیاوردن [[ابو قیس]] را درست میدانند. اما کسانی، او را [[مسلمان]] و [[صحابی]] به شمار آوردهاند. ابن سعد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.</ref> به نقل از شیوخ واقدی مینویسد: شنیدهاند ابو قیس هنگام [[مرگ]] به [[یگانگی خداوند]] [[گواهی]] داد. [[ابن عساکر]] <ref>ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۷.</ref> هم میگوید: [[گمان]] کردهاند رسول خدا{{صل}} هنگام مرگ وی، کسی را فرستاد تا کلمه [[توحید]] را به او یاد دهد و فرمود آن را بگوید تا در [[قیامت]] برایش [[شفاعت]] کند و شنیده شد او آن کلمات را گفت. بر همین اساس، [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۷۸.</ref> | |||
به نقل از ابوعبید، او را از [[صحابه]] دانسته و گفته است: وی [[قوم]] خود را به [[اسلام]] [[تشویق]] میکرد. دیگر منابع هم این مطالب را از [[ابن سعد]]، به نقل از واقدی آوردهاند؛ هر چند در کتاب واقدی یافت نشد. مؤید دیگری که ممکن است برای [[اسلام آوردن]] او ارائه شود، این است که از وی با عنوان [[انصاری]] تعبیر کردهاند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۵۸.</ref> و گویا همین تعبیر، باعث شده است دیگران نیز او را جزو [[انصار]] بدانند <ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۴۹؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۹.</ref>، [[ابن اسحاق]]، اشعاری را از وی که در آن، از [[حمله]] [[اصحاب فیل]] یاد شده، نقل میکند که عباراتی از آن مانند {{عربی|"فقوموا فصلوا ربکم و تمسحوا"}}؛ "با [[پاکیزگی]] به درگاه پروردگارتان [[دعا]] کنید"<ref>ابن هشام، ج۱، ص۵۸ و ۲۸۴.</ref>، نشان دهنده حنفیت [[ابوقیس]] است؛ چنان که او در [[شعر]] دیگری به [[حنیف]] بودن خود تصریح دارد: {{عربی|"ولكنا خلقنا اذ خلقنا حنيفا ديننا عن كل جیل}}؛ "[[دین]] ما [[نسل]] اندر نسل، [[دین حنیف]] بوده است"<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. | به نقل از ابوعبید، او را از [[صحابه]] دانسته و گفته است: وی [[قوم]] خود را به [[اسلام]] [[تشویق]] میکرد. دیگر منابع هم این مطالب را از [[ابن سعد]]، به نقل از واقدی آوردهاند؛ هر چند در کتاب واقدی یافت نشد. مؤید دیگری که ممکن است برای [[اسلام آوردن]] او ارائه شود، این است که از وی با عنوان [[انصاری]] تعبیر کردهاند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۵۸.</ref> و گویا همین تعبیر، باعث شده است دیگران نیز او را جزو [[انصار]] بدانند <ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۴۹؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۹.</ref>، [[ابن اسحاق]]، اشعاری را از وی که در آن، از [[حمله]] [[اصحاب فیل]] یاد شده، نقل میکند که عباراتی از آن مانند {{عربی|"فقوموا فصلوا ربکم و تمسحوا"}}؛ "با [[پاکیزگی]] به درگاه پروردگارتان [[دعا]] کنید"<ref>ابن هشام، ج۱، ص۵۸ و ۲۸۴.</ref>، نشان دهنده حنفیت [[ابوقیس]] است؛ چنان که او در [[شعر]] دیگری به [[حنیف]] بودن خود تصریح دارد: {{عربی|"ولكنا خلقنا اذ خلقنا حنيفا ديننا عن كل جیل}}؛ "[[دین]] ما [[نسل]] اندر نسل، [[دین حنیف]] بوده است"<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. |
نسخهٔ ۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۱
مقدمه
نام او را «صیفی»، «حارث»، «عبدالله»، «عبیدالله» و «صرمه»، و نام پدرش را عامر بن جشم گفتهاند[۱]. آنگونه که از مراجعه به منابع بر میآید، شهرت او به کنیه بوده و نام صیفی درباره او معروفتر است.
ابن سعد ضمن شرح حال فرزند ابوقیس که محصن نام دارد، ابوقیس را از بزرگان اوس، خطیب و شاعر آنان و از نفای مشهور جاهلیت دانسته و مینویسد: یهود و نصارا او را به دین خود دعوت کردند، ولی او گفت: من بر دین ابراهیم هستم تا بمیرم. در اشعار خود از حنفیت سخن گفته و صفات رسول خدا(ص) را بیان کرده است. هنگامی که حضرت به مدینه آمد، نزد ایشان رفت و از دعوتش پرسید. رسول خدا(ص) اسلام و شهادتین را برای او بیان فرمود و ابوقیس گفت: دین خوبی است، تا ببینم. او میخواست اسلام آورد، ولی عبدالله بن اُب متهمش کرد برای اینکه با خزرج نجنگد، رو به اسلام آورده است. صیفی گفت: تا یک سال دیگر ایمان نخواهم آورد، آنگاه به خانه رفت و پیش از یک سال مُرد[۲]. این گزارش نشان میدهد به رغم علاقه به ظهور رسول الله و انتظار بر این مطلب، آن حضرت را تصدیق نکرده است. ابن عبد البر[۳] و ابن اثیر[۴] هم اسلام نیاوردن ابو قیس را درست میدانند. اما کسانی، او را مسلمان و صحابی به شمار آوردهاند. ابن سعد[۵] به نقل از شیوخ واقدی مینویسد: شنیدهاند ابو قیس هنگام مرگ به یگانگی خداوند گواهی داد. ابن عساکر [۶] هم میگوید: گمان کردهاند رسول خدا(ص) هنگام مرگ وی، کسی را فرستاد تا کلمه توحید را به او یاد دهد و فرمود آن را بگوید تا در قیامت برایش شفاعت کند و شنیده شد او آن کلمات را گفت. بر همین اساس، ابن حجر[۷]
به نقل از ابوعبید، او را از صحابه دانسته و گفته است: وی قوم خود را به اسلام تشویق میکرد. دیگر منابع هم این مطالب را از ابن سعد، به نقل از واقدی آوردهاند؛ هر چند در کتاب واقدی یافت نشد. مؤید دیگری که ممکن است برای اسلام آوردن او ارائه شود، این است که از وی با عنوان انصاری تعبیر کردهاند[۸] و گویا همین تعبیر، باعث شده است دیگران نیز او را جزو انصار بدانند [۹]، ابن اسحاق، اشعاری را از وی که در آن، از حمله اصحاب فیل یاد شده، نقل میکند که عباراتی از آن مانند "فقوموا فصلوا ربکم و تمسحوا"؛ "با پاکیزگی به درگاه پروردگارتان دعا کنید"[۱۰]، نشان دهنده حنفیت ابوقیس است؛ چنان که او در شعر دیگری به حنیف بودن خود تصریح دارد: "ولكنا خلقنا اذ خلقنا حنيفا ديننا عن كل جیل؛ "دین ما نسل اندر نسل، دین حنیف بوده است"[۱۱].
ابن اسحاق همچنین گزارش میکند: ابوقیس بن اسلت با قریش دوستی داشت و چون همسرش "ارنب" قرشی بود، مدتی در مکه زیست و آنان را از جنگ باز میداشت و به دفاع از رسول خدا(ص) دعوت میکرد. لکن در اشعاری که ابن اسحاق آورده، مطلبی که نشان دهنده تسلیم یا اعتقاد او به آن حضرت باشد دیده نمیشود[۱۲]. از طرفی، گفتهاند پیش از ورود رسول خدا(ص) به مدینه، خانهای نبود که اسلام در آن وارد نشده باشد، مگر طایفه بنو امیة بن زید و خطمه و وائل و واقف که بزرگ ایشان ابوقیس بن اسلت، اجازه نداد اسلام اختیار کنند و آنها تا زمان نبرد خندق بر این حال بودند[۱۳].
در مجموع، گزارشهای مربوط به زندگی این شخص، سخت آشفته است. بیشتر صحابه نگاران ذیل کنیه او، در اسلام آوردنش تردید میکنند یا به صراحت میگویند او اسلام نیاورد، لکن ذیل نام صیفی با ذکر عنوان انصاری و طرح اینکه او از صالحان انصار به شمار میرفت، همان مطالب مربوط به ابوقیس بن اسلت را بیان میکنند[۱۴]. ابن عبدالبر[۱۵] ذیل شرح حال "وحوح" برادر ابوقیس میگوید: برادرش ابوقیس مسلمان نشد. اما در شرح حال خود ابوقیس[۱۶] به نقل از ابن اسحاق میگوید: او و برادرش وحوح از مدینه به مکه رفتند[۱۷] و هنگام فتح مکه ایمان آوردند. این سخن، افزون بر اینکه در سیره موجود ابن هشام نیست و در منابع دیگر شهرت ندارد، با آنچه گفتهاند ابوقیس بن اسلت در سال اول هجرت[۱۸] در ماه ذی القعده[۱۹] یا ذی الحجه[۲۰] از دنیا رفته است، منافات دارد. بدین ترتیب، از مجموع گزارشها استفاده میشود که گویا دستی در کار بوده تا ابوقیس را جزو صحابه بداند. این مطلب به ویژه از گزارش ابن سعد[۲۱] و ابن عساکر[۲۲] درباره لحظات آخر عمر او آشکار است. اما به نظر میرسد گزارشها برای اثبات اسلام آوردن وی کافی نیست و آنچه درباره مسلمان نشدن او گفته میشود، مشهورتر است. کسانی هم که از اسلام آوردن او هنگام مرگ سخن گفتهاند، گزارش خود را با تردید نقل کردهاند[۲۳]. اینها در حالی است که وی در قبول اسلام کوتاهی کرد و با اینکه دیگران را به اسلام دعوت میکرد[۲۴] خود تا چهارده سال پس از ظهور اسلام ایمان نیاورد، بلکه همانگونه که از سیره ابن هشام نقل شد، وی از پیوستن طایفه خود به جمع مسلمانان جلوگیری کرد.
موضوع دیگری که درباره ابوقیس بن اسلت در منابع شهرت دارد و البته انتساب آن به وی محل تردید است؛ زیرا گاهی آن را به شخصی با عنوان ابوقیس انصاری نیز نسبت میدهند[۲۵] - این است که پس از مرگ وی، فرزندش حصن[۲۶]، یا محصن[۲۷]، یا قیس [۲۸] میخواست با همسر پدر ازدواج کند[۲۹]. آن زن نزد رسول خدا(ص) آمد و جریان را گفت. پس آیه ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾[۳۰] نازل شد و از این کار نهی کرد[۳۱]. برخی از مفسران شیعه و سنی، این داستان را ذیل آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا﴾[۳۲]، ﴿وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا﴾[۳۳]، ﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا﴾[۳۴]، ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا﴾[۳۵] آوردهاند که از حرمت ازدواج و ارث بردن زن پدر سخن میگوید[۳۶]. به احتمال، ابوقیس انصاری یکی از صحابه است که روشن نبودن نام و نسب او نزد صحابه نگاران و تشابه کنیهاش با صیفی بن عامر، سبب این خلط شده است. البته سعد بن عباده هم به ابوقیس انصاری شهرت دارد[۳۷]، لکن وی پس از دوران نزول وحی هم زنده بود.[۳۸]
منابع
پانویس
- ↑ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۸ و ج۱، ص۶۵۸.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۹۷.
- ↑ ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۰.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۷.
- ↑ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۸.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۵۸.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۴۹؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۹.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۵۸ و ۲۸۴.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۲۸۳.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۴۳۷.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۴۹؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۹.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۸۷.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۲۶.
- ↑ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۹: فرار کردند.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۰۶.
- ↑ بلاذری، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۷.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۲۸۳؛ ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۴۷.
- ↑ ابن حجر، ج۷، ص۳۴۴.
- ↑ ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۷۹.
- ↑ ابن حجر، ج۲، ص۷۲.
- ↑ ابن حبیب، ص۳۲۶.
- ↑ ابن حجر، ج۵، ص۳۶۵.
- ↑ نام او به اختلاف ضمره، کبشه یا کبیشه آمده است [ابن حجر، ج۸، ص۲۲۳ و ۲۹۵]؛ چنانکه گاهی ابوقیس را خواهان همسر پدرش است بن جشم دانستهاند [ابن اثیر، ج۷، ص۳۵۳] که به نظر میرسد خطاست.
- ↑ «و با زنانی که پدرانتان به نکاح آوردهاند، ازدواج نکنید» سوره نساء، آیه ۲۲.
- ↑ ابونعیم، ج۶، ص۲۹۹۶.
- ↑ «ای مؤمنان! بر شما حلال نیست که از زنان بر خلاف میل آنان (با نگه داشتن در نکاح خود) میراث برید و برای آنکه (با طلاق خلع) برخی از آنچه بدیشان دادهاید باز برید، با آنان سختگیری نکنید مگر آنکه به زشتکاری آشکاری دست یازیده باشند و با آنان شایسته رفتار کنید و اگر ایشان را نمیپسندید (بدانید) بسا چیزی را ناپسند میدارید و خداوند در آن خیری بسیار نهاده است» سوره نساء، آیه ۱۹.
- ↑ «و اگر بر آن بودید که همسری جایگزین همسری (که دارید) کنید، و به یکی از ایشان دارایی فراوانی داده بودهاید، چیزی از آن را باز مگیرید، آیا با دروغ بافتن و گناهی آشکار آن را باز میستانید!» سوره نساء، آیه ۲۰.
- ↑ «و چگونه آن را باز میستانید در حالی که با یکدیگر آمیزش کردهاید و آنان از شما پیمانی استوار، ستاندهاند» سوره نساء، آیه ۲۱.
- ↑ «و با زنانی که پدرانتان به نکاح آوردهاند، ازدواج نکنید که کاری زشت و ناخوشایند و بیراه است؛ مگر آنچه از پیش (در زمان جاهلیت) روی داده است» سوره نساء، آیه ۲۲.
- ↑ قمی، ج۱، ص۱۳۴؛ طبری، تفسیر، ج۴، ص۴۰۵.
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ صادقی، مصطفی، مقاله «ابوقیس بن اسلت اوسی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۷۷-۴۷۸.