ذوالمعارج (اسم الهی)

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

«ذوالمعارج» مرکّب از واژگان «ذو» و «معارج» است. «ذو» به معنای صاحب،[۱] دارای سلطه و غلبه بر چیزی است [۲] و معارج جمع مَعرَج [۳] اسم مکان [۴] به معنای پایه،[۵] پله،[۶] نردبان[۷] و محل بالا رفتن،[۸] از ریشه «ع ـ ر ـ ج» به معنای بالا رفتن،[۹] بلند گردیدن ر و لنگیدن [۱۰] است.

برخی معارج را جمع معراج [۱۱] دانسته‌اند که اسم آلت و به معنای چیزی است که به آن، عروج عملی می‌شود [۱۲] و چیزی شبیه نردبان [۱۳] یا پله است که ارواح پس از مرگ با آن بالا می‌روند.[۱۴] براین پایه، ذوالمعارج یعنی صاحب راه‌های صعود [۱۵] به ملکوت.[۱۶]

مادّه عرج در معنای بالا رفتن با مادّه‌های ارتقاء،[۱۷] صعود [۱۸] و رقی [۱۹] پیوند دارد و گرچه صعود بالا رفتن مادّی و معنوی است،[۲۰] دفعی یا تدریجی باشد،[۲۱] و رقی بالا رفتن تدریجی است،[۲۲] مادّه عرج را می‌توان بر تمام این معانی حمل کرد.[۲۳] ذوالمعارج از اسماء [۲۴] مضاف [۲۵] الهی است؛ اما از اسمای نود و نه‌گانه مصطلح خدا نیست.[۲۶]

برخی ذوالمعارج را به معنای دارای علو و فضائل،[۲۷] صفات عالی [۲۸] و صاحب نعمت‌ها [۲۹] دانسته و گفته‌اند ذات خدای متعالی، خود در والاترین درجات صفات کمال و صاحب نعمت‌ها و خیراتی است [۳۰] که بر اساس تفاوت قابلیت‌های بشر به آنان ارزانی می‌دارد،[۳۱] از این رو او در رحمت، عزّت، قدرت و دیگر صفات، مطلق است [۳۲] و موجودی که درجات کمال و مراتب عزت و ملکوت او مرتفِع است، به شکلی که عقل به عُمق آن نمی‌رسد، سزاوار شرک ورزی نیست.[۳۳]

برپایه این تفسیر، مضمون ذوالمعارج با ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ [۳۴] یکی است،[۳۵] زیرا رفیع الدرجات نیز بیانگر تسلط خدا بر جهان است؛ بدین معنی که او صاحب حکومت بر کائنات و مراد از درجات، صفات جلال و جمال است [۳۶] و خدا عالی‌ترین موجود در صفات جلال و جمال است، واجب الوجود لذاته است [۳۷]؛ همچنین مفسران در بیان راز نامگذاری خدا به ذوالمعارج، احتمالات دیگری نیز یاد کرده‌اند که موضوع این مقاله است؛ همچون صاحب درجاتی که به انبیاء و اولیایش عطا می‌کند [۳۸] و صاحب راه‌هایی که ملائکه از آنها صعود می‌کنند.[۳۹]

به دیده برخی، مفهوم «ذو» برای بیان پیوند شدید به شکل غلبه و قهر میان دارنده صفت و آن صفت است و «صاحب» مغایرت میان صاحب صفت و صفت را می‌رساند و چون این مغایرت در خدای والا اعتباری است، مناسب است که ذوالمعارج به «دارای معارج» معنی شود نه صاحب آن.[۴۰]

در قرآن تنها یک مرتبه به این اسم الهی تصریح ﴿مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ[۴۱] و در دو آیه عروج امر، ملائکه و روح به سوی خدا یاد شده است. ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۴۲]، ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[۴۳] در روایات نیز خدا با این نام خوانده شده است: « لَبَّيْكَ ذَا اَلْمَعَارِجِ»،[۴۴] یا «ذا المعارج»؛[۴۵] «وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُكْثِرُ مِنْ ذِي اَلْمَعَارِجِ».[۴۶].[۴۷]

خدای صاحب مدارج صعود ملائکه

امر ایجاد در نظام آفرینش بر نزول، و امر اعاده بر عروج استوار شده و هرکدام مراتب و درجاتی دارد که به ترتیب، مراتب قوس نزول و قوس صعود را تشکیل می‌دهند.[۴۸] اسم ذوالمعارج درباره مدارج و مراتب قوس صعود است که مراحل قرب الی اللّه‌و صعود به سوی او را رقم می‌زنند. بر این اساس، برخی مفسران معارج را در آیه ﴿مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ[۴۹] مقامات ملکوت یا مراتب ملائکه [۵۰] یا محل صعود فرشتگان [۵۱] دانسته‌اند و بعضی به معنای آسمان‌هایی که پریان از آنها صعود می‌کنند [۵۲] و به عرش الهی می‌رسند [۵۳] و در حقیقت، خدا فرشتگان را از آسمان‌ها بالا می‌برد.[۵۴] تمام عروج‌های عالم ملکوت به خدای والا ختم می‌شوند،[۵۵] چون او نهایت همه چیز است و مرتبه‌ای بالاتر از وصول به او نیست [۵۶] و چون خدا صاحب این مقامات و مراتب است، ذی المعارج نامیده شده است،[۵۷] از این رو راه‌های ملکوت و مراتب و درجات معنوی آن،[۵۸] که پریان و ارواح بر اساس قربشان به خدا، آن را می‌پیمایند از آنِ خداست.[۵۹]

گفتنی است ملائکه و روح از مقام عالی خود تنزّل [۶۰] و سپس روز قیامت [۶۱] هریک بر اساس درجه و مقام خود (که از آن تجاوز نمی‌کنند)[۶۲] به معارج خود عروج می‌کنند ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[۶۳].[۶۴] و چون خدا صاحب این جایگاه‌ها و صعودگاه‌هاست، فرشتگان در حقیقت به سوی او بالا می‌روند [۶۵] و همگی پیرامون عرش پروردگارشان را فرا می‌گیرند: ﴿وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ[۶۶].[۶۷]

برخی مفسران، درجات در آیه ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ[۶۸] را نیز راه‌های صعود ملائکه به عرش الهی دانسته‌اند[۶۹].

سبب عروج پریان به سوی خدا این است که قیامت، روزی است که اسباب و وسائط از میان می‌روند و ملائکه، که واسطه‌های موکّل بر امور و حوادث جهان‌اند، هنگامی که سببیّت بین اسباب و مسبّبات گسسته می‌گردد و همه باید به سوی خدا برگردند، آنان نیز این مسیر را می‌پیمایند.[۷۰]

بر این پایه، نزول و عروج ویژه فرشتگانی است که مأمور وساطت هستند؛ زیرا برخی از ملائکه هیچ‌گاه نزولی ندارند تا پس از آن، عروج داشته باشند؛[۷۱] البته گرچه حقیقت عروج، رفتن به سوی بالا است، عرفاء به نزول ملائکه نیز عروج می‌گویند، چون خدا مکان ندارد و فرشتگان اعمالشان برابر دستورات الهی است، از این رو هر عملی که برای خداست، حقیقتش عروج است، هرچند در عالم دنیا باشد.[۷۲]

برخی از مفسران، صعود ملائکه را برای دریافت ثواب، بیان کرده‌اند [۷۳] و بعضی احتمال داده‌اند که این پریان برای دریافت اوامر الهی و وظایفشان در روز قیامت صعود می‌کنند.[۷۴]

خدای والا در آیه ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[۷۵] نخست از عروج ملائکه و سپس از عروج روح؛ ولی در آیه ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا[۷۶] در آغاز از صعود روح و آن گاه از صعود فرشتگان یاد می‌کند و این تفاوت در ترتیب به لحاظ مرتبه روح در دو قوس نزول و صعود است.[۷۷].[۷۸]

صاحب مدارج قرب بندگان

برخی مفسران، معارج را درجات قربی [۷۹] دانسته‌اند، که خدا به اولیایش در بهشت می‌بخشد [۸۰] و بی‌تردید، تفاوت درجات مخلوقات، به قدر معرفت و طاعت آنان است، از این رو انبیاء بر درجات اولیاء برتری دارند.[۸۱] جمع آوردن معارج می‌رساند که مراتب قرب الهی بسیار است [۸۲] و نهایتی برای آن تصور نمی‌شود.[۸۳]

پله آغازین این عروج، اسلام و نهایت آن، فناء الهی است و ایمان، احسان، علم و غنا و فقر، درجات میانی این راه‌اند.[۸۴]انسان نخست از مرتبه حیوانیّت به مرتبه انسانی بالا می‌رود و عقل او از مرتبه هیولانی به عقل بالملکه و سپس عقل بالفعل و آن‌گاه عقل مستفاد ترقی می‌کند.[۸۵] در منازل سیر و سلوک نیز انسان در مراتب انتباه، یقظه، توبه و انابه عروج می‌کند تا سرانجام به مقام فناء در افعال و صفات الهی برسد و پس از آن، به فناء در ذات منتهی شود.[۸۶]

درجاتی که کلمه طیب و عمل صالح از آنها بالا می‌روند [۸۷] و مؤمنان در سلوک و تعبدشان در آنها ترقی می‌کنند، از آنِ خدایند: ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ[۸۸].[۸۹]، بنابراین بندگان هرچه در ایمان و اخلاق فاضل و اعمال صالح بیشتر بکوشند، قرب آنها به مقام ربوبی افزون می‌شود، از این رو در هر عبادتی قصد قربت لازم است.[۹۰]

«کلم طیب»، باورهای صحیحی‌اند که زیرساخت اعمال انسان‌اند [۹۱] و مظهر آنها، کلمه توحید است،[۹۲] که دیگر باورهای درست به آن برمی‌گردند.[۹۳] صعود کلمه طیّب، تقرب آن به سوی خداست؛ زیرا هرچیز که به درگاه خدا نزدیک شود، اعتلا می‌یابد [۹۴] و چون اعتقاد، به انسان وابسته است، با تقرب او، اعتقاد نیز تقرب خواهد یافت. عمل صالح، هر عملی است که برابر عقاید حق انجام شود و با آن سازگار باشد.[۹۵] بر پایه حدیث قدسی، انسان با اعمال مستحبی [۹۶] به خدا نزدیک می‌شود، درنتیجه محبت الهی او را فرا می‌گیرد؛ تا جایی که گوش، زبان، دست و پای او الهی می‌شوند[۹۷].[۹۸]

منابع

پانویس

  1. العین، ج ۸، ص۲۰۷، «ذو»؛ المصباح، ص۲۱۲، «ذوی».
  2. التحقیق، ج ۳، ص۳۴۵، «ذو».
  3. العین، ج ۱، ص۲۲۳؛ مجمع‌البحرین، ج ۲، ص۳۱۶، «عرج».
  4. التحقیق، ج ۸، ص۷۷، «عرج».
  5. لغت نامه، ج ۱۳، ص۱۸۶۳۰، «معارج».
  6. مجاز القرآن، ج ۲، ص۲۰۳؛ لسان العرب، ج ۲، ص۳۲۱، «عرج».
  7. القاموس المحیط، ج ۱، ص۴۱۳، «عرج»؛ لغت نامه، ج ۱۳، ص۱۸۶۳۰، ۱۸۶۷۰، «معارج، معرج».
  8. العین، ج ۱، ص۲۲۳؛ لغت نامه، ج ۱۳، ص۱۸۶۷۰، «عروج».
  9. العین، ج ۱، ص۲۲۳؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص۳۰۴؛ لسان العرب، ج ۲، ص۳۲۱، «عرج».
  10. معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص۳۰۲؛ المصباح، ص۴۰۱؛ القاموس المحیط، ج ۱، ص۴۱۳، «عرج».
  11. المصباح، ص۴۰۱؛ لسان العرب، ج ۲، ص۳۲۲.
  12. التحقیق، ج ۸، ص۷۷.
  13. العین، ج ۱، ص۲۲۳؛ مجمع‌البحرین، ج ۲، ص۳۱۶ ـ ۳۱۷.
  14. العین، ج ۱، ص۲۲۳؛ لسان‌العرب، ج ۲، ص۳۲۲.
  15. العین، ج ۱، ص۲۲۳، ۴۱۴؛ لسان العرب، ج ۲، ص۳۲۱ ـ ۳۲۲.
  16. نک: مجمع البحرین، ج ۲، ص۳۱۶؛ التحقیق، ج ۸، ص۷۸.
  17. معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص۳۰۲؛ القاموس المحیط، ج ۱، ص۴۱۳، «عرج».
  18. معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص۳۰۴؛ القاموس المحیط، ج ۱، ص۴۱۳، «عرج».
  19. جامع البیان، ج ۱۴، ص۹؛ لسان العرب، ج ۲، ص۳۲۱.
  20. التحقیق، ج ۸، ص۷۶.
  21. التحقیق، ج ۴، ص۲۰۴، «رقی»، ج ۸، ص۷۶، «عرج».
  22. معجم الفروق اللغویه، ص۲۶۰؛ التحقیق، ج ۴، ص۲۰۴؛ ج ۸، ص۷۶.
  23. من هدی القرآن، ج ۱۶، ص۳۴۵.
  24. شرح الاسماء الحسنی، درود آبادی، ص۹۵؛ النهج الأسمی، ج ۲، ص۳۴ـ۳۴۵.
  25. روح البیان، ج ۱۰، ص۱۵۴.
  26. التوحید، ص۱۹۴ ـ ۱۹۵؛ السنن الکبری، ج ۱۰، ص۲۷.
  27. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۱۰، ص۳۳۷۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۸، ص۲۳۵.
  28. جامع البیان، ج ۲۹، ص۴۴؛ التبیان، ج ۱۰، ص۱۱۴.
  29. تفسیر مراغی، ج ۲۹، ص۶۶؛ المنیر، ج ۲۹، ص۱۱۴.
  30. الدرالمنثور، ج ۶، ص۲۶۴؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص۲۲۵.
  31. مراح لبید، ج ۲، ص۵۶۲؛ المنیر، ج ۲۹، ص۱۱۴.
  32. مجمع البیان، ج ۸، ص۸۰۵؛ من هدی القرآن، ج ۱۲، ص۳۸.
  33. تفسیر بیضاوی، ج ۵، ص۵۴؛ زبدة التفاسیر، ج ۶، ص۱۲۴.
  34. «(او) برفرازنده رتبگان» سوره غافر، آیه ۱۵.
  35. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص۳۶۹۵؛ التفسیر الکاشف، ج ۷، ص۴۱۴.
  36. المیزان، ج ۱۷، ص۳۱۷ ـ ۳۱۸؛ احسن الحدیث، ج ۹، ص۳۴۸.
  37. مراح لبید، ج ۲، ص۳۴۴.
  38. التبیان، ج ۱۰، ص۱۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص۶۳۸.
  39. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص۵۳۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص۶۳۸.
  40. التحقیق، ج ۳، ص۳۴۶، «ذو».
  41. «از سوی خداوند دارنده پایگاه‌ها (ی بلند)» سوره معارج، آیه ۳.
  42. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  43. «فرشتگان و روح، در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او فرا می‌روند» سوره معارج، آیه ۴.
  44. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳،۳۳۵.
  45. اقبال الاعمال، ج ۱، ص۴۶۲؛ المقام الاسنی، ج ۱، ص۹۰.
  46. الکافی، ج۴، ص۲۵۰؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۹۶.
  47. کاظمی، محمد مهدی، مقاله «ذوالمعارج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۴۰۱- ۴۰۳
  48. شرح منظومه، ج ۳، ص۶۶۵ ـ ۶۶۶.
  49. «از سوی خداوند دارنده پایگاه‌ها (ی بلند)» سوره معارج، آیه ۳.
  50. المنیر، ج ۲۹، ص۱۱۲؛ المیزان، ج ۲۰، ص۷؛ من وحی القرآن، ج ۲۳، ص۹۱.
  51. مراح لبید، ج ۲، ص۵۶۲؛ المنیر، ج ۲۹، ص۱۱۴.
  52. اعراب القرآن، ج ۵، ص۲۱؛ البحرالمحیط، ج ۱۰، ص۲۷۲.
  53. نک: روح المعانی، ج ۱۵، ص۶۳ـ۶۴؛ تفسیر شبر، ص۵۳۱.
  54. روح المعانی، ج ۱۲، ص۳۰۸؛ فتح القدیر، ج ۴، ص۵۵۶.
  55. مجمع البیان، ج ۸، ص۸۰۵؛ من هدی القرآن، ج ۱۲، ص۳۸.
  56. تفسیر بیضاوی، ج ۵، ص۵۳؛ زبدة التفاسیر، ج ۶، ص۱۲۴.
  57. معانی القرآن، ج ۳، ص۱۸۴؛ فتح القدیر، ج ۵، ص۳۴۵.
  58. المیزان، ج ۲۰، ص۷؛ مجموعه آثار، ج ۲۷، ص۶۷۵، «آشنایی با قرآن».
  59. منهج الصادقین، ج ۱۰، ص۵؛ المیزان، ج ۲۰، ص۷.
  60. بیان السعاده، ج ۴، ص۲۰۳.
  61. مواهب علیه، ص۱۲۹۳؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص۲۲۵.
  62. التحریر والتنویر، ج ۲۹، ص۱۴۵؛ مجموعه آثار، ج ۲۷، ص۶۷۹، «آشنایی با قرآن».
  63. «فرشتگان و روح، در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او فرا می‌روند» سوره معارج، آیه ۴.
  64. بیان السعاده، ج ۴، ص۲۰۳؛ التحریر والتنویر، ج ۲۹، ص۱۴۵ ـ ۱۴۶.
  65. المنیر، ج ۲۹، ص۱۱۴؛ بیان السعاده، ج ۴، ص۲۰۳.
  66. «و فرشتگان را می‌بینی که پیرامون اورنگ (فرمانفرمایی خداوند) حلقه بسته‌اند» سوره زمر، آیه ۷۵.
  67. منهج الصادقین، ج ۱۰، ص۵ ـ ۶؛ المیزان، ج ۲۰، ص۸.
  68. «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  69. جوامع الجامع، ج ۴، ص۶.
  70. المیزان، ج ۲۰، ص۸؛ احسن الحدیث، ج ۱۱، ص۳۳۵.
  71. روح البیان، ج ۱۰، ص۱۵۴.
  72. روح البیان، ج ۱۰، ص۱۵۵ ـ ۱۵۶.
  73. التبیان، ج ۱۰، ص۱۱۴ـ۱۱۵.
  74. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص۳۶۹۶؛ من وحی القرآن، ج ۲۳، ص۹۳.
  75. «فرشتگان و روح، در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او فرا می‌روند» سوره معارج، آیه ۴.
  76. «روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند؛ دم برنیاورند مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  77. التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص۶۳۹؛ مخزن العرفان، ج ۱۴، ص۹۱ ـ ۹۲.
  78. کاظمی، محمد مهدی، مقاله «ذوالمعارج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۴۰۳- ۴۰۵
  79. الفواتح الالهیه، ج ۲، ص۴۴۳.
  80. التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص۶۳۸.
  81. منهج الصادقین، ج ۸، ص۱۳۴.
  82. التحریر والتنویر، ج ۲۹، ص۱۴۵؛ مجموعه آثار، ج ۲۷، ص۶۷۵،۶۷۷، «آشنایی با قرآن».
  83. البحر المدید، ج ۲، ص۵۳۹.
  84. الفتوحات المکیه، ج ۳، ص۸۵.
  85. شرح الاسماء الحسنی، سبزواری، ص۳۱.
  86. تفسیر ابن عربی، ج ۲، ص۳۶۹.
  87. مواهب علیه، ص۱۲۹۳؛ زبدة التفاسیر، ج ۷، ص۱۷۸.
  88. «هر که عزّت می‌خواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد و آنان که نیرنگ‌های بد می‌بازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.
  89. المقام الاسنی، ص۶۳؛ الاصفی، ج ۲، ص۱۳۵۰.
  90. اطیب البیان، ج ۱۳، ص۱۸۳.
  91. من هدی القرآن، ج ۱۱، ص۳۱.
  92. تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۰۸؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۳۵۳.
  93. المیزان، ج ۱۷، ص۲۳.
  94. المیزان، ج ۱۷، ص۲۳.
  95. المیزان، ج ۱۷، ص۲۳ ـ ۲۴.
  96. مجموعه آثار، ج ۲۷، ص۶۷۷، «آشنایی با قرآن».
  97. مسند احمد، ج ۶، ص۲۵۶؛ المحاسن، ج ۱، ص۲۹۱.
  98. کاظمی، محمد مهدی، مقاله «ذوالمعارج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۴۰۵- ۴۰۶