فلسفه سیاسی
معانی مختلف فلسفه سیاسی
واژۀ "فلسفۀ سیاسی" در گذشته و پیش از تفکیک حوزۀ علم شاخهای از حکمت عملی و حکمت عملی مربوط به "سیاست مدن" گفته میشده است؛ لکن پس از تفکیک حوزۀ فلسفۀ محض از حوزۀ علوم، فلسفه یا حکمت عملی نیز به حوزۀ پرسشهای کلان و عام دربارۀ بایدها و نبایدهای رفتار انسان محدود شد و فلسفه یا حکمت سیاسی، مخصوص به حوزۀ پرسشهای کلان و عام مربوط به بایدها و نبایدهای رفتار انسان در حوزۀ "سیاست مدن" شد.
- فلسفۀ سیاسی به معنای نخست: فلسفۀ سیاسی به معنای نخست آن، که در مفهوم با "سیاست مدن" برابر است، همۀ فقه کلان سیاسی را در بر میگیرد و فقه کلان سیاسی، بخش مهمّی از فلسفۀ سیاسی به معنای "سیاست مدن" را تشکیل میدهد. فلسفۀ سیاسی، به معنای حکمت عملی در حوزۀ تدبیر جامعه و سیاست مُدن است که موجب شده برخی پژوهشگران حوزۀ فلسفۀ سیاسی، فارابی را "مهمترین فیلسوف سیاسی تاریخ ایران"[۱] معرفی کنند.
- فلسفۀ سیاسی به معنای دوم: فلسفۀ سیاسی به معنای دوم در یک جملۀ کوتاه عبارت است از: "دانشی که دربارۀ ماهیت قدرت سیاسی و مشروعیت و موجودیت آن و لوازم مترتب بر ماهیت و مشروعیت و موجودیت آن به بحث و بررسی میپردازد". این تعریف از فلسفۀ سیاسی که با بیشترین کاربری معاصر این واژه همخوانی دارد، فلسفۀ سیاسی را در پاسخ پرسشهای کلان دربارۀ "قدرت سیاسی" خلاصه میکند و بدین ترتیب فلسفۀ سیاسی نیز، پاسخ پرسشهای کلان، یعنی چیستی و چرایی و چگونگی دربارۀ "قدرت سیاسی" است.
- فلسفۀ سیاسی به معنای سوم: در این معنا از فلسفۀ سیاسی، تجزیه و تحلیل رویدادها و وقایع سیاسی و تبیین علّتها و نتایج آنها مدّ نظر است. فیلسوف سیاسی ـ در این معنا از فلسفۀ سیاسی ـ کسی است که به تبیین وقایع سیاسی میپردازد، علل آنها را بررسی میکند و به تحلیل و کشف و پیشبینی نتایج و پیامدهای آنها میپردازد.
به نظر میرسد مباحثی نظیر: حقّ حاکمیت، رابطۀ فرد و دولت، چگونگی حقوق و قانون، هدف دولت، دستگاه حکومت و مشروطیت مباحث مربوط به بنیادهای فلسفی سیستم سیاسی است که با آنچه در اصطلاح رایج به آن "فلسفه" میگویند تناسب دارد[۲].
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۴.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۴۳ - ۵۵.