وجوب
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل وجوب (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
واجب یکی از احکام پنجگانه فقهی (واجب، حرام، مستحب، مکروه، مباح). واجب به تکلیفی گفته میشود که انجام آن بر هر مسلمان لازم و حتمی است و حق ترک آن را ندارد و اگر ترک کند گناه کرده و مستحق کیفر است، مثل نماز، روزه، امر به معروف، جهاد، زکات، حجاب و... حتی در خودِ اعمال واجب هم بعضی کارها واجب است، برخی مستحب. مثلاً در نماز که یکی از واجبات است، رکوع و سجود واجب است، ولی قنوت مستحب. تکلیفهای واجب، یا عینی است یا کفایی. "واجب عینی" آن است که بر همه لازم است و با انجام دیگری از دیگران ساقط نمیشود، مثل نماز و روزه. "واجب کفایی" بر همه واجب است، ولی اگر کسی یا کسانی اقدام کردند، از دیگران ساقط میشود، مثل خواندن نماز میت یا نهی از منکر. بر هر مسلمان لازم است وظایف دینی واجب خود را بشناسد و فراگیرد و به آنها عمل کند[۱].
مقدمه
- وجوب، عبارت است از: مفهومی که وجود برای آن ضروری الثبوت باشد و واجب چیزی است که از فرض عدمش، محال لازم آید[۲]. دو نوع تقسیم برای واجب اشاره شده، مورد بررسی قرار میگیرد:
مفاهیم سهگانه (وجوب، امکان، امتناع)
- هرگاه مفهومی را موضوع قرار دهیم و وجود را به عنوان محصول به آن نسبت دهیم، از یکی از سه قسم خارج نیست: رابطه وجود با آن مفهوم یا "وجوب" است یا "امتناع" است و یا "امکان".
- فلاسفه همه ضرورتها را ناشی از وجود میدانند و همه امتناعها را به عدم و همه امکانها را به ماهیت برمیگردانند. مباحث ماهیت و مباحث عدم هم که بالطبع جزء مباحث وجود است. پس، مبحث وجوب، امکان و امتناع از مباحث وجود میباشد.
- بحث خدا در فلسفه، تحت عنوان بحث اثبات واجبالوجود ذکر میشود. براهین فلسفی حکم میکند که موجودی که نیستی بر او محال است و هستی برای او ضروری است، وجود او "واجب" باشد؛ و اگر رابطه وجود با او منفی و امتناعی است، یعنی محال است که موجود باشد، بلکه ضرورتاً و وجوباً نباید باشد؛ آن چیز را "ممتنع الوجود" مینامیم؛ مثل جسمی که در آن واحد هم کروی باشد و هم مکعب. اما اگر رابطه وجود با آن معنی، رابطه امکانی باشد، یعنی آن معنی، ذاتی است که نه از وجود ابا دارد و نه از عدم؛ آن چیز را "ممکنالوجود" مینامند.
- مفهوم وجوب، امکان و امتناع از مفاهیم انتزاعی و معقولات ثانیه فلسفی است. این معانی را به صورت یک سلسله صفات برای اشیای خارجی در نظر میگیریم و به آنها نسبت میدهیم.
- معنای ضرورت، امکان و امتناع: وجود که به ضرورت، امکان یا امتناع متصف میشود، اینگونه نیست که این صفت یک حالت ضمیمه نسبت به موصوف خودش داشته باشد، بلکه وجود به این صفت متصف میشود، بدون آنکه این صفت حالت ضمیمهای نسبت به موصوف خودش داشته باشد؛ یعنی از حاق ذات وجود، صفت ضرورت، امکان و امتناع انتزاع میشود[۳].
وجوب ذاتی و وجوب غیری
- فلاسفه اظهار داشتهاند: ذاتی که خودش مقتضی وجود یا مقتضی عدم خویش باشد، معنا ندارد؛ زیرا ممکن نیست که یک چیز، خود وجوددهنده یا معدومکننده خویش باشد و نیز گفتهاند: اگر واجبالوجودی داشته باشیم، به این معناست که ذاتی است که وجودش از ناحیه علت خارجی به وی نرسیده و اگر ممتنع الوجودی داشته باشیم، به این معناست که عدمش معلول علت خارجی نیست، نه اینکه واجبالوجود ذاتی است که خودش وجوددهنده خویش است و ممتنعالوجود ذاتی است که خودش معدومکننده خویش باشد. آری، میتوان گفت که واجبالوجود ذات و ماهیتی است که اگر عقل آن را تصور کند، موجودیت را از حاق ذات آن ماهیت انتزاع میکند، همانطور که چون عدد چهار را تصور کنیم، جفت بودن از حاق ذات وی انتزاع میشود و خلاف آن محال است. ممتنع الوجود ماهیتی است که اگر عقل آن را تصور کند، معدومیت از حاق ذات وی انتزاع میشود.
- "امکان ذاتی"، عبارت است از اینکه شیء به حسب ذات، نه ضرورتِ وجود داشته باشد و نه امتناعِ وجود، بلکه به حسب ذات هم قابل موجود شدن است و هم قابل معدوم شدن؛ مثل همه اموری که در این جهان پدید میآیند و از بین میروند. امکان ذاتی با "ضرورت بالغیر" و "امتناع بالغیر" منافات ندارد؛ زیرا اشکالی ندارد که شیء به حسب ذات، لااقتضا باشد؛ یعنی نه ضرورت وجود داشته باشد و نه امتناع وجود؛ لکن به حسب اقتضای غیر، ضرورت یا امتناع پیدا کند و چون علت ضرورتدهنده به معلول است، هر ممکن بالذاتی در حال وجود، ضرورت بالغیر دارد و در صورت عدم، امتناع بالغیر. اما امکان بالغیر معنا ندارد، یعنی معقول نیست که امکان از ناحیه غیر برای شیء حاصل شود؛ زیرا آن شیء به حسب ذات یا ممکن است یا واجب یا ممتنع. اگر ممکن است؛ پس، به حسب ذات واجد امکان است و معنا ندارد که از ناحیه غیر به او امکان برسد و اگر واجب یا ممتنع است، لازم میآید که واجب بالذات و ممتنع بالذات به واسطه امری خارجی حالتی پیدا کند که هم بر او عدم جایز باشد و هم وجود و البته این جهت با وجوب ذاتی و امتناع ذاتی منافی است[۴].
- در مجموع، میان واجبالوجود بالذات که تعین آن در ذات باریتعالی منحصر است و واجب الوجود بالغیر که ماسوی الله را در بر میگیرد، تفاوتهایی است که به برخی از آنها اشاره میشود:
- واجبالوجود بالذات ذاتاً اقتضای وجوب دارد، برخلاف واجبالوجود بالغیر؛
- واجبالوجود بالذات دارای ماهیت به معنای چیستی نیست، برخلاف واجبالوجود بالغیر؛
- ضرورت در واجبالوجود بالذات ضرورتی ازلی است؛ ولی در واجبالوجود بالغیر ضرورت ذاتی یا وصفی است؛
- واجبالوجود بالذات واجبالوجود از تمام جهات است، برخلاف واجبالوجود بالغیر؛
- وجوب در واجبالوجود بالذات عین ذات اوست؛ ولی در واجبالوجود بالغیر خارج از ذات آن است؛
- وجوب در واجبالوجود بالذات بر ذات آن تقدم ندارد، برخلاف واجبالوجود بالغیر؛
- واجبالوجود بالذات مجانس، مشابه، مماثل، مساوی، مطابق، مناسب، محل و وجود ذهنی ندارد، برخلاف واجبالوجود بالغیر؛
- واجبالوجود بالذات با علم حصولی قابل درک نیست، برخلاف واجبالوجود بالغیر[۵][۶].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۴۱.
- ↑ طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۴۳ - ۴۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج۱، ص۲۲۵ - ۲۲۴؛ همو، شرح مبسوط منظومه، ج۳، ص۱۲، ۳۲۶ - ۳۲۵؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۹۱ - ۸۴.
- ↑ کرجی، اصطلاحات فلسفی، اصطلاح "واجبالوجود بالذات" و "واجبالوجود بالغیر".
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۷-۱۸۸.