نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۹ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
آیا دین، زبان ویژهای برای بیان اهداف و مقاصد خود دارد؟ خدا با بندگانش به چه زبانی سخن میگوید؟ بندگان چگونه با خدا و درباره خدا میتوانند سخن بگویند و چگونه خواستهها یا علاقه خود را به او اظهار کنند؟ زبان دین نمادین است یا واقعی؟ آیا در تفسیر گزارههای دینی به تأویلنیاز است؟ اسما و صفات خدا را بر چه محملی باید توجیه و تبیین کرد؟ گزارههای دینی با روشهای تجربی قابل آزمون است، یا خیر؟ تعارضات علم و دین در حوزه مفاهیم دینی، مانند بحث جن یا آسمانها و زمینهای هفتگانه چگونه قابل حل است؟
اینها از جمله سؤالات اساسی در حوزهفهم گزارههای دینی، به صورت عام و به صورت خاص درباره اسما و صفات الهی است که موجب پیدا شدن نگرشی به نام "زبان دین" یا "زبان دینی" نزد دینپژوهان غربی شده است.
در حقیقت زبان دینی، به مثابه روششناسی بوده که راه فهم گزارههای الهی و وحیانی را از طریق علوم و قواعد موجود در میان بشر ارائه میدهد[۱].
تحلیل معناشناختی و تبیین چگونگی اطلاق "صفات خبریه"[۲] بر خدا، در میان متکلمان فرقههای اسلامی از موارد اختلافی بوده، که غالباً یا آنها را تأویل نمودهاند که این بیشتر در فرقههای شیعی نمود داشته است و یا حمل به ظاهر شدهاند که در تفکرات تجسیم و تشبیه، مانند اهل حدیث و اشاعره بیشتر این رویکرد دیده میشود. البته گروهی از مفوضه با توجیه اینکه بحث درباره صفات خدا موجب افتادن در ورطه تجسیم و تشبیه میشود، درباره آنها سکوت نموده و از اظهارنظر درباره آنها خودداری کرده و اصطلاحاً روش "تعطیل" را برگزیدهاند[۳].
مجموعه دیدگاههایی که درباره روش فهم گزارههای دینی در میان دینپژوهان غربی و اندیشمنداناسلامی از آغاز تاکنون مطرح بوده، متعدد و فراوان بودهاند که البته گزارشی وصفی و کوتاه از اهم این تفکرات در عالم اسلام و غرب گزارش میشود[۴].
قابل یادآوری است، هر چند روشهای زبان دین در دو رویکرد اسلام و غرب تقسیم و ارائه خواهد شد؛ این، به معنای مرزگذاری فلسفی میان این رویکردها در این دو مجموعه معرفتی نیست، بلکه مراد، وجه غالب این رویکردها در میان آنهاست؛ مثلاً الهیات سلبی هر چند در گستره روششناسی اسلامی طرح میشود، نمیتوان کسانی مانند موسی بن میمون یهودی یا کانت آلمانی را با حفظ اختلاف مبنا نادیده گرفت[۵].
تمثیل: این دیدگاه، به توماس آکویناس منتسب هست، ایشان معتقد است صفات مشترک انسان با خدا، مانند صفت "عدل"، نه مشترک لفظی است، نه مشترک معنوی؛ زیرا در عین اینکه میان عدالتالهی و انسانی شباهت هست؛ عدالت در خدا نامتناهی است، بلکه کاربرد آن جنبه تمثیلی دارد؛ یعنی شباهت در عین تفاوت و تفاوت در عین شباهت.
زبان نمادین: برخی، زبان دین را نمادین دانستهاند که به طور طبیعی به تأویل واژهها نیاز دارد، که این نیز میان غریبان دارای طرفدارانی است، مانند پل تبلیش؛ زیرا به نظر او، لازمه سخن گفتن حقیقی درباره خدا این است که او را مانند یکی از موجودات طبیعی فرض کنیم. مثلاً از آنجا که لفظ وجود به واقعیتی محدود و متناهی نظر دارد، درباره خداوند باید گفت او اساس وجود است. در میان یهودیان نیز فرقه صدوقیان میان گزارههای کتاب مقدس با افکاریونانیان ارتباط برقرار کردند؛ اما فریسیان میگفتند وظیفه داریم به کتاب تورات و شرعموسیوفادار بمانیم و صورت و معنای دین را بدون هیچ تقسیر و تأویلی حفظ کنیم[۶]. البته نمونه آن را در میان برخی اندیشمنداناسلامی، مانند سید رضی با تدوین کتابهایی، مانند تلخیص البیان فی مجازات القرآن و ابنقتیبه با تدوین کتاب تأویل مشکل القرآن نیز شاهد هستیم[۷]. البته استاد مطهری نیز در خلقتآدم، در عین تأکید بر وجود حقیقت فردی با این عنوان، داستان آن را در قرآن، سمبلیک میداند. همانگونه که استادش علامه طباطبایی نیز "شهاب ثاقب" را با نگاه سمبلیک و نمادین تفسیر مینماید[۸][۹].
پوزیتویسم منطقی: "پوزیتویسم منطقی"، بنابر آنکه ملاک معناداری و دستیابی به صدق و کذب گزارهها را این میدانند که از نظر تجربی قابل اثبات باشد؛ و از سوی دیگر، چون گزارههای متافیزیکی از لحاظ تجربی تحقیقپذیر نیستند؛ ناظر به واقع نبوده و فاقد معنای معرفتبخش هستند[۱۰].
نظریه رایج در میان فرق مهم اهل سنت درباره صفات خبریه، نگاه ظاهرگرایانه و به دور از هرگونه تأویل است[۱۱]. تنها دراینباره فرقه، معتزله را میتوان استثنا کرد که آنها صفات خبری را تأویل میکنند.
دیگر فرقهها با اندک اختلافی، از همسانی صفات خدا و انسان دم میزنند. اهل حدیث که اوج این رویکرد و به نحوی مؤسس این تفکرند، به ظاهر صفات خبری همراه با تکییف و تشبیه ملتزم هستند. طبق این اصل، مؤمنان، در قیامت، خدا را با چشم سر میبینند؛ همانگونه که انسان، ماه شب چهارده را میبیند و بندگان با خدا در قبر و قیامت سخن میگویند. اشاعره هم در مورد صفات خبریه به اثبات آنها، اما بلاتکلیف و بلاتشبیه معتقدند. (مثلاً معتقدند که خداوند دست دارد؛ اما بدون کیفیت خاصی) ازاینرو، بحث درباره آنها را جایز نمیداند.
وهابیها نیز به جسمانیت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانیّت مانند قرار گرفتن بر روی کرسی، خندیدن، راه رفتن و مانند اینها بدون تأویل برای حقّ تعالی معتقد بودند[۱۲]. ابنتیمیّه در رساله عقیدة الحمویّه مینویسد: "خداوند میخندد و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلی میکند"[۱۳][۱۴].
جالب توجه است نمونهای از افراطهای فکری و اجتماعی آنها را از زبان عالم شیرینسخن، مرحوم نجفی قوچانی از کتاب سیاحت شرق بشنویم: خواندن کتبی مانند شرح تجرید از نظر آنها غیر قانونی بود و مخفیانه باید فرا گرفته میشد. آنها کتب معقول را کتب ظلال دانسته و کتابهایی مانند مثنوی را نجس میدانستند[۱۷][۱۸].
الهیات سلبی
برخی برای رهایی از آسیبهای معناشناختی صفات الهی، به الهیات سلبی روی آوردند. تفسیر صحیح عالم و قادر بودن خدا را به جاهل و عاجز نبودن او دانستهاند. در میان یهودیان، شاخصترین فردی که چنین نظری را ارائه داد، موسی بن میمون بود. استدلال او بر این نکته مبتنی بود که با انصافخدا به صفات سلبی، هم به وادی تشبیه نلغزیدیم و هم معرفت جدیدی درباره خدا به دست آوردهایم.
در میان علمای اسلامی، شیخ صدوق پیش از همه، این نظر را مطرح کرد. او معتقد بود برای دفاع از عینیت ذات و صفات، بعد از متصف کردن خدا به صفات ثبوتی، باید صفات ضد را از آن نفی کنیم؛ زیرا در غیر این صورت، موجب میشود امور ازلیای را اثبات کنیم که غیر اویند، ولی همواره با او بودهاند[۱۹].
اما بیش از همه، مدافع و مؤسس این نظریه در میان علمای شیعه، قاضی سعید قمی است؛ زیرا شیخ صدوق، بیان سلبی اوصاف الهی را در دفاع از عینیت ذات و صفات میدانست، اما ایشان نظریه عینیت ذات و صفات را قولی غیر معقول و بیمعنا میداند. دیدگاه الهیات سلبی ایشان را در دو کتاب شرح توحیدصدوق و کلید بهشت که به زبان فارسی نگاشته است، میتوان جستجو کرد. او در کتاب کلید بهشت دراینباره میگوید: مبنای همه اوصافی که خداوند به آنها متصف میشود، آن است که او به نقیض آن متصف نیست؛ مثلاً اینکه میگویند: "عالم است"؛ دارای این معناست که جاهل نیست، و "قادر است"؛ یعنی عاجز نیست[۲۰]. نیز صدوق در شرح توحید تأکید میکند اثبات هرگونه صفت برای خداوند مستلزم نوعی تشبیه خواهد بود و چون خداوند، شبیه و نظیر ندارد، اثبات صفت نیز برای او امکانپذیر نخواهد بود[۲۱][۲۲].
نظریه قاضی سعید قمی در مورد الهیات سلبی، با توجه به اینکه دیدگاه نادر و خلاف اجماععالماناسلامی در این حوزه است، از جهات مختلف معرفتشناختی و معناشناختی جای بررسی دارد[۲۳].
در میان فرقههای اسلامی، میتوان گفت اسماعیلیه تا حدی همین روش را برگزیده است؛ با این بیان که لازمه وحدانیت تنزیه مطلق خداوند، نفی مضاعف است؛ یعنی خدا نه به اوصاف کمال وصف میشود و نه به عدم اوصاف کمال؛ او نه حی است و نه لا حی؛ نه قادر است و نه لاقادر؛ او از اسم و رسم و وصف بالاتر است؛ حتی لفظ "الله" بر خدا جایز نیست؛ و به ناچار او را با الفاظ یاد میکنیم.
البته معتزله هرچند صفات خبری را تأویل میکنند، درباره رابطه ذات و صفات نیز از اینکه مبادا توالی منفی، مانند تعدد قدما پیش آید، روش سکوت را برگزیدند. آنان صفات را به ذات برگردانده، به اینکه جز ذات خدا هیچیک از صفات او دارای حقیقت مستقلی نیست و خدانائب مناب صفات خویش است[۲۴].
تأویلگرایی
این نظریه که تحت عنوان اشتراک معنوی در صفات ذات و فعل، و نظریه پیرایش زبانی در صفات خبریه از آن میتوان یاد کرد، دیدگاه غالب عالمان شیعه از آغاز تاکنون بوده و شاید جز قاضی سعید قمی که به الهیات سلبی معتقد بود و از آن بحث کردیم، کسی را نتوان یافت که به غیر از این دیدگاه معتقد و ملتزم باشد.
متکلمینامامیه، صفات خبریه را تأویل میکنند؛ مثلاً "ید" را به قدرت و نعمت، و "وجه" را به ذات تفسیر میکنند. اینان درباره رؤیت خداوند معتقدند: خداوند در دنیا و در آخرت، با چشم هرگز دیده نمیشود؛ زیرا لازمه مرئی بودن خدا، مجسم بودن اوست و آیاتی که ناظر به این معناست، قابل تأویل است[۲۵].
تشبیهصفات خدا به اوصاف ممکنات نیز موجب جسمانی انگاشتن او میشود.
نسبت تمام صفات، مانند علم، قدرت و حیات در خدا و ممکنات، از سنخ اشتراک معنوی است، نه اشتراک لفظی؛ همانگونه که رابطه وجود در واجب و ممکن، مقول به تشکیک است.
مقتضای اصول یادشده، اعتقاد و التزام به صفات، برای باریتعالی بدون تشبیه آن به موجودات زمینی خواهد بود. در احادیث متعددی از امامان نیز بر این روش تأکید شده است. به عنوان نمونه، امام رضا(ع) در حدیثی که ظاهراً ناظر به جریانهای سهگانه موجود در آن عصر بوده است، فرمودند: "درباره خداشناسی، سه روش وجود دارد: نفی کمالات وجودیخداوند؛ اثبات همراه با تشبیه و اثبات بدون تشبیه که روش درست همین است"[۲۶][۲۷].
↑«صفات خبریه»، اوصاف مشترک میان خدا و انسان را گویند که اگر در منابع وحیانی نیامده بود، اطلاق آنها بر خدا جایز نبود؛ مانند اینکه خدا دارای دست، صورت و چشم است، و اینکه او حرکت میکند و بر کرسی تکیه میزند.
↑معمولاً در کتابهای کلام جدید موجود، تمام نظریاتی که اشاره خواهد شد، طرح و بررسی نشده است؛ اما به صورت پراکنده در برخی از آثار میتوان آنها را فرایافت. جهت مطالعه بیشتر اصل نظریات و نقد آنها بنگرید به کتابهای کلام جدید بخش مربوط به زبان دین، از جمله جستارهایی در کلام جدید، گروهی از نویسندگان؛ کلام جدید، یوسفیان و همچنین کلام جدید، ربانی گلپایگانی.
↑آنها در دو اعتقاد مرتبط و ظاهرگرایانه دیگر نیز با هم مشترک هستند: نخست رابطه ذات و صفات است که به زیادت صفات بر ذات معتقد هستند. و دیگر نگاه به مسئله حسن و قبح است که آن را در مقام ثبوت الهی و در مقام اثبات شرعی میدانند.
↑ابنتیمیه، مجموعة الرسائل الکبری، رساله یازدهم، ص۴۵۱.
↑ابنتیمیه، مجموعة الرسائل الکبری، رساله یازدهم، ص۴۵۱.