ادهم بن امیة بن عبیده عبدی بصری

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

ادهم فرزند امیة بن عبیده عبدی بصری از شیعیان و یاران حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در بصره بود. موقعی که نمایندگان حضرت به نام هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی نامه دعوت امام(ع) را برای مردم بصره آوردند و شیعیان بصره از حرکت امام(ع) به جانب کوفه آگاه شدند از جمله کسانی که عزم کوفه کرد و خود را به امام رساند ادهم بن امیه بود[۱].

برخی از مورخان گفته‌اند: امیه، پدر ادهم از شخصیت‌های مدینه و از قبیله عبدی منسوب به عبدالقیس از اعراب عدنانی بود و پیامبر خدا(ص) را درک کرد و در زمره اصحاب آن حضرت درآمد و از آن حضرت نقل حدیث کرده است، وی پس از پیامبر خدا(ص) به بصره آمد و در آنجا سکنی گزید و دارای چند پسر گردید از جمله آنان ادهم بود که از خود به یادگار گذاشت[۲].

در تاریخ آمده است: شیعیان بصره جهت تبادل نظر و بیان احکام همواره در منزل بانوی با فضیلت شیعی به نام «ماریه دختر سعد» یا دختر «منقذ» اجتماع می‌کردند واوضاع شیعیان را نیز بررسی می‌‌نمودند، هنگامی که ابن زیاد از مکاتبه امام حسین(ع) با شیعیان بصره آگاه شد برادرش عثمان بن زیاد را به جای خود در بصره منصوب و به او دستور داد مراقبت‌های ویژه به کار گیرد و راه‌های خروجی شهر را جاسوس بگمارد تا از خروج شیعیان برای یاری رساندن به حضرت جلوگیری به عمل آورد در این موقعیت؛ یکی از بزرگان و شیعیان بصره به نام یزید بن ثبیط از طایفه عبد القیس تصمیم گرفت به امام حسین(ع) بپیوندد، وی که دارای ده پسر بود از آنها خواست تا او را همراهی کنند اما تنها دو نفر از پسرانش به نام‌های عبدالله و عبیدالله دعوت پدر را اجابت کردند و یزید بن ثبیط در همان خانه ماریه به جمع شیعیان اعلام کرد که قصد خروج از بصره را دارد تا به کاروان حسین(ع) بپیوندد، اگر چه حاضرین او را از مراقبان و جاسوسان ابن زیاد بر حذر داشتند تا از این تصمیم منصرف شود اما او زیر بار نرفت و چنین گفت: «همانا به خدا سوگند اگر راه‌ها را با سُم اسبان پُر کنند، برای من سهل و آسان‌تر است از تعقیب مأموران، و من پروایی ندارم!»

و هنگام خروج ابن ثُبیط و فرزندانش، یکی دیگر از شیعیان به نام، «ادهم بن امیه» نیز به همراه ایشان از بصره خارج شد و در نزدیکی مکه در منزلی به نام ابطح به کاروان حضرت رسیدند و به همراه آن امام همام به کربلا وارد شدند و همگی این بزرگواران از جمله ادهم در روز عاشورا در رکاب امام(ع) به شهادت رسیدند[۳].

و بنا به قولی شهادت ادهم در شدت درگیری حمله نخست[۴] همراه شماری از یاران امام(ع) اتفاق افتاده است[۵].[۶]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵ واعیان الشیعة، ج۳، ص۲۳۲.
  2. تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۶ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۲.
  3. قاموس الرجال، ج۱، ص۷۰۵؛ ابصارالعین، ص۱۶۷ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۲.
  4. در مقتل مقرم، ص۲۳۷ درباره حمله اول می‌‌نویسد: عمرسعد جلو لشکر امام حسین(ع) آمد و تیری رها کرد و گفت: پیش امیر ابن زیاد شهادت دهید که من اول کسی بودم به خیمه‌های حسین تیر انداختم!. بعد از او، سپاهیان عمرسعد به یاران امام(ع) تیر پرتاب کردند، و هیچ کس از یاران امام(ع) نماند جز این که به او تیری اصابت کرد. امام(ع) در این موقع به اصحاب فرمود: «قُومُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ إِلَى اَلْمَوْتِ اَلَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ اَلسِّهَامَ رُسُلُ اَلْقَوْمِ إِلَيْكُمْ»؛ «ای اصحابم خدا شما را رحمت کند به جانب مرگ که چاره‌ای از آن نیست برخیزید، و این تیرها پیام‌آورنده‌های این قوم است»، و تمام یاران امام(ع) یکپارچه به سپاه ابن سعد حمله کردند و قتال نمودند، که در این حمله پنجاه نفر از یاران امام(ع) یک جا به شهادت رسیدند. در مناقب ابن شهرآشوب، (ج ۴، ص۱۱۳) ۲۸ نفر نام می‌‌برد و سپس می‌‌نویسد: ده نفر از شهدای حمله اول از موالیان و غلامان امام حسین و امیرالمؤمنین بوده‌اند. در واقع ابن شهر آشوب تعداد شهدای حمله اول را ۳۸ نفر به شمار آورده است، که توضیح آن نیز در مقدمه کتاب آوردیم.
  5. ابصارالعین، ص۱۶۷؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۲۲.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۱۱-۳۱۳.