قاسطین در تاریخ اسلامی
معاویه و آمادگی نبرد با امام(ع)
با استقرار امام(ع) در کوفه و اجرای طرح و برنامههای خود برای یکپارچه ساختن دولت و ایجاد تمدّنی اسلامی بر اساس قرآن و سنّت نبوی، ترس و بیم وجود معاویه را فرا گرفت. به همین دلیل به سرعت دست به کار شد و از عمرو عاص حیلهگر و خیانتپیشه، یاریطلبیده و چارهجویی نمود و در جهت دشمنی با اسلام و امام(ع) با او به توافق دست یافت عمرو عاص در برابر نامه معاویه بیدرنگ حاضر شد حتی با گذشتن از دین و آیین خود که وی را وارد بهشت میساخت، آن را به دنیایش بفروشد[۱].
با رسیدن عمرو، به شام مانند زنان به شیون و زاری پرداخت[۲] تا در آغاز کار با اجرای نقشه خود مردم را به گمراهی کشانده و آنها را بفریبد و پس از حیله و نیرنگی که بین معاویه و عمرو با تبانی قبلی صورت گرفت، به سوداگری پرداختند که در برابر رویارویی و جنگ با امام علی(ع) فرمانروایی مصر در اختیار عمرو قرار گیرد و معاویه در این نامه به وی نوشت[۳].
معاویه و عمرو عاص جهت برابری با امام(ع) و وضعیت موجود، به طراحی و نقشهکشی پرداختند و برای ادامه این روند خصمانه و آمیخته با ستم و خیانت و سرکشی، با یکدیگر به توافق رسیدند؛ زیرا جز از طریق جنگ و مبارزه با امام(ع) وارث قانونی پیامبر اکرم(ص) و پرچمدار حق و عدالت، راهی برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود نمیدیدند. این دو، در نهایت به یک نتیجه رسیدند زیرا هردو با دست برداشتن از پشتیبانی عثمان در این طرح و نقشه بودند که برای تحریک احساسات و اذهان انبوه مردم ناآگاه، به شعار پیراهن عثمان متوسل شوند، به همین دلیل مردم پس از وارد شدن نعمان بن بشیر به گریه و زاری پرداختند به گونهای که روح حقد و کینهتوزی و نارضایتی در آنها راه یافت و جهل و نادانی را بر هدایت حق، ترجیح دادند[۴].
عمرو عاص برای تحریک مردم شام، جهت حمایت و پشتیبانی از معاویه و بسیج آنها برای جنگ و مبارزه، پیشنهاد کرد شرحبیل بن سمط کندی، به عنوان نخستین فرد تحریککننده وارد عمل شود؛ زیرا عمرو از عبادت و ارج و مقام شرحبیل نزد قبایل شام اطلاع داشت از سویی در مورد نارضایتی و عدم تمایل وی به «جریر» فرستاده امام نزد معاویه نیز آگاه بود. شرحبیل فردی بود که چندان در پی روشن شدن حقایق از منابع آنها برنمیآمد. بدین ترتیب، وی را فریفتند و او نیز فعالیت خود را آغاز کرد و از معاویه خواست تا به خونخواهی عثمان بن عفان قیام کند و خود، برای بسیج مردم جهت جنگ و نبرد، دست به تلاش زد[۵].[۶]
دستیابی به فرات
معاویه پس از بسیج مردم شام برای جنگ، از آنان بیعت گرفت و نامهای حاکی از اعلان جنگ به امام(ع) نوشت و آن را توسط «جریر»[۷] که با تأخیر زیاد حضور امام(ع) رسید، نزد آن حضرت فرستاد. در پی آن معاویه به سرعت سپاهیان خود را برای اشغال بلندیهای مشرف بر فرات در منطقه صفّین، بدان سو گسیل داشت تا از پیشروی سپاه امام(ع) جلوگیری به عمل آورد و آب را به روی آنها ببندد. معاویه میپنداشت این عمل، نخستین گام پیروزی وی بر امام(ع) به شمار میآید. امیر مؤمنان(ع) پس از آنکه با تأخیر به منطقه صفین رسید، از معاویه خواست تا به سپاهیانش اجازه استفاده از آب فرات دهند ولی معاویه و لشکریانش پذیرای درخواست امام(ع) نشدند. تشنگی بر سپاهیان عراق آسیبهای فراوانی به جای نهاد و امام علی(ع) برای شکستن محاصره، به شدت تحت فشار سپاهیان خود قرار گرفت. ازاینرو، به یاران خویش رخصت حمله به سواحل فرات را صادر فرمود و بدین ترتیب، سپاهیان معاویه از ساحل نهر، عقب رانده شدند. ولی حضرت با شامیان مقابله به مثل نکرد بلکه به آنان اجازه داد بیهیچگونه مخالفتی، از آب استفاده کنند[۸].[۹]
تلاشی صلحآمیز
با وجود نامهنگاری فراوان امام(ع) با معاویه و گشودن کانالهای متعدد گفتوگو برای جذب وی به سوی خود و وارد ساختن او در بیعتش پاسخ معاویه تنها جنگ و تلاش جهت از میان برداشتن امام(ع) و سپاهیان وی به هر وسیله ممکن بود، ولی با این همه، امام(ع) پس از آنکه خود و سپاهیانش در ساحل فرات استقرار یافتند آتشبس و آرامشی موقّت در منطقه حاکم شد و حضرت به تلاش صلحآمیز دیگری امیدوار بود، به همین دلیل طی مدت آتش بس، بشیر بن محصن انصاری و سعید بن قیس همدانی و شبث بن ربعی تمیمی را به نمایندگی از سوی خود نزد معاویه فرستاد و بدانان فرمود: «نزد این مرد- یعنی معاویه- بروید و او را به خدا و اطاعت او و پیوستن به جمع مسلمانان فرا خوانید». ولی معاویه جز شمشیر و جنگ پاسخی نداد و به فرستادگان امام(ع) گفت: از نزدم بیرون روید، میان من و شما چیزی جز شمشیر حاکم نخواهد بود[۱۰].[۱۱]
درگیری پس از آتشبس
میان دو سپاه جنگ و گریزهایی به وجود آمد ولی هنوز آتش جنگ شعلهور نشده بود که گروهی از دو طرف به میدان آمده و با یکدیگر به نبرد پرداختند و به مجرّد حلول ماه محرم سال ۳۷ هجری میان طرفین پیماننامه صلحی برقرار شد، امام(ع) با انعقاد این پیماننامه کوشید تا به صلح و آرامشی دست یابد. ازاینرو، پیشنهاداتی که امام(ع) ارائه داد، دعوت به صلح و آرامش و وحدت و یکپارچگی و جلوگیری از خونریزی، ولی پیشنهادات معاویه و مردم شام، نپذیرفتن بیعت امام(ع) و خونخواهی عثمان بن عفّان بود[۱۲].
آتشبس، یک ماه به طول انجامید، با پایان پذیرفتن برهه درگیریها، دو طرف خسته شدند، امام(ع) به سپاهیان خود دستور بسیج عمومی داد، معاویه نیز چنین کرد و دو سپاه در کارزاری سهمگین با یکدیگر درآویختند. حضرت همواره با سفارش به سپاهیان خود میفرمود: شما در جنگ با دشمن پیشدستی نکنید، خدای را سپاس که شما برحقید اگر با آنان به نبرد پرداختید و آنها را به شکست وا داشتید، فراریان را نکشید و زخمیها را به قتل نرسانید، کشف عورت انجام ندهید [کسی را عریان ننمایید] کشتهای را مثله نکنید[۱۳].
بدینسان، جنگ و نبرد ادامه یافت و طی آن تعداد زیادی از مسلمانان کشته شدند و تعداد زخمیها بر ده هزار تن بالغ گردید.[۱۴]
شهادت عمار یاسر
روایت شده: عمار یاسر راهی میدان شد و میان صفوف سپاهیان قرار گرفت و اظهار داشت: امروز چهرههایی را میبینم آنگونه با دشمن میستیزند که باطلگرایان، به شک و تردید افتند، به خدا سوگند! اگر ما را به شکست وا دارند و تا نخلستانهای هجر تعقیب کنند، ما بر حق و آنان بر باطلاند. و با خواندن این رجز به سمت سپاه معاویه پیش تافت: ما پیش از این برای فرود آمدن قرآن با شما جنگیدیم و امروز برای تأویل آن با شما میجنگیم، آنچنان ضربه سهمگینی بر شما وارد سازم که سرها از بدن جدا و دوست، دوستان خود را فراموش کند و یا حق به مسیر اصلی خود باز گردد. «نَحْنُ ضَرَبْنَاكُمْ عَلَى تَنْزِيلِهِ فَالْيَوْمَ نَضْرِبُكُمْ عَلَى تَأْوِيلِهِ
ضَرْباً يُزِيلُ الْهَامَ عَنْ مَقِيلِهِ وَ يُذْهِلُ الْخَلِيلَ عَنْ خَلِيلِهِ»
عمّار با همان شجاعت و دلاور مردی که در کنار رسول خدا(ص) صادقانه و مخلصانه جنگیده بود، خود را به قلب سپاه دشمن زد و بدن شریفش آماج نیزهها قرار گرفت و ابو العادیه و ابن جون سکسکی او را با ضربت نیزه از پا درآوردند. نقل شده که این دو تن برای بردن سر مطهر عمّار نزد معاویه با یکدیگر درگیر شدند و عبدالله فرزند عمرو عاص که در آن جمع حاضر بودند به آنان گفت: هریک از شما دوست دارید، سر را بردارید زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم به عمار میفرمود: «يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ»[۱۵]؛ عمار! تو به دست گروه سرکش به شهادت خواهی رسید.
وقتی عمار در آن روز رهسپار میدان جنگ شد، امام علی(ع) مضطرب و پریشان و بیقرار بود و همواره از او سراغ میگرفت و زمانی که خبر شهادت عمار به وی رسید حضرت با غم و اندوه و چشمی اشکبار به سرعت خود را به محل شهادت عمّار رساند. در حقیقت آن بزرگوار یاور راستین و برادر امین خود را از دست داده بود. سپس امام(ع) بر پیکر پاک عمّار نماز گزارد و او را به خاک سپرد.
خبر شهادت عمار میان دو سپاه منتشر شد و از آنجا که مردم از موقعیّت برجسته عمّار و سخن تاریخی رسول خدا(ص) درباره او آگاهی داشتند، میان صفوف لشکریان معاویه اختلاف به وجود آمد ولی مکر و حیله در کمین هر انسان سادهلوح و نادان هست لذا معاویه با دست زدن به شایعه اعلان کرد قاتل عمار همان کسی است که وی را برای جنگ به این دیار آورده و مردم ساده لوح شام نیز این شایعه فریبکارانه را باور کردند[۱۶]. منقول است: خبر انتشار این شایعه به امام(ع) رسید حضرت فرمود: اگر اینگونه باشد بنابراین، حضرت حمزه را نیز ما به شهادت رساندهایم، چون ما او را به احد آوردیم![۱۷].[۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ وقعة صفین، ص۳۴؛ الامامة و السیاسة، ص۱۱۶؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۵.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۴.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۰؛ الامامة و السیاسة، ص۱۱۷.
- ↑ وقعة صفین، ص۳۷؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۷.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۸۵.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۶.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴؛ شرح نهج البلاغه ابن الحدید، ج۳، ص۳۲۰؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۸۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۸۷.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۹۵؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۰.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۰۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۸۸.
- ↑ وقعة صفین، ص۳۴۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷ چاپ مؤسسه أعلمی؛ عقد الفرید، ج۴، ص۳۴۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۶۳۵.
- ↑ عقد الفرید، ج۴، ص۳۴۳؛ تذکرة الخواص، ص۹۰.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۸۹.