احمد بن حارث
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
احمد بن الحارث[۱] تنها در سند یک روایت تفسیر کنز الدقائق و به نقل از کتاب تأویل الآیات الظاهرة قرار گرفته است:
«ما نقله الشّيخ أبو عليّ الطّبرسيّ- قدّس اللّه روحه- في كتابه اعلام الورى بأعلام الهدى قال: حدّثنا غير واحد من أصحابنا، عن محمّد بن همام، عن جعفر بن محمّد بن مالك الفزاريّ، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن أحمد بن الحارث، عن المفضّل بن عمر، عن يونس بن ظبيان، عن جابر بن يزيد الجعفيّ قال: سمعت جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ يقول: لمّا نزلت ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۲] قلت: يا رسول اللّه، قد عرفنا اللّه و رسوله، فمن أولي الأمر الّذين قرن طاعتهم بطاعتك؟ فقال(ص): هم خلفائي- يا جابر- و أئمّة المسلمين بعدي؛ أوّلهم عليّ بن أبي طالب(ع) ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ عليّ بن الحسين، ثمّ محمّد بن عليّ المعروف في التّوراة بالباقر و ستدركه- يا جابر- فإذا لقيته فأقرأه منّي السّلام، ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ عليّ بن موسى ثمّ محمّد بن عليّ، ثمّ عليّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن عليّ، ثمّ سميّي و كنيي حجّة اللّه في أرضه و بقيّته على عباده ابن الحسن بن عليّ. ذاك الّذي يفتح اللّه- عزّ و جلّ ذكره- على يده مشارق الأرض و مغاربها. و ذلك الّذي يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بإمامته إلّا من امتحن اللّه قلبه للإيمان. قال جابر: فقلت: يا رسول اللّه، فهل يقع لشيعته الانتفاع به في غيبته؟ فقال(ص): إي و الّذي بعثني بالنّبوّة إنّهم ليستضيئون بنوره و ينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع النّاس بالشّمس و إن تجلّلها السّحاب، يا جابر هذا مكنون سرّ اللّه و مخزون علم اللّه فاكتمه إلّا عن أهله»[۳]. شرح حال راوی مقصود از راوی به قرینه روایتش از مفضل بن عمر، احمد بن حارث انماطی واقفی کوفی» است؛ زیرا عنوان احمد بن حارث در سند سه روایت کتاب الغیبة نعمانی قرار گرفته، که در هر سه سند، از مفضل بن عمر روایت کرده و مضمون هر سه روایت نیز یکی است؛ با این تفاوت که نام راوی در دو سند به صورت مطلق آمده و در سند روایت سوم، با پسوند «الأنماطی» آمده است[۴]. کشی، ذیل عنوان «أحمد بن الحارث الأنماطی» نوشته است: حمدویه قال: حدثنی الحسن بن موسی، قال: أحمد بن الحارث الأنماطی کان واقفیاً[۵]. نجاشی نوشته است: أحمد بن الحارث؛ کوفی، غمز أصحابنا فیه، و کان من أصحاب المفضل بن عمر، أبوه روی عن أبی عبدالله(ع). له کتاب یرویه عنه الحسن بن محمد بن سماعة الصیرفی. أخبرنا الحسین قال: حدثنا أحمد بن جعفر، قال: حدثنا حمید، قال: حدثنا الحسن بن محمد قال: حدثنا أحمد بن الحارث به[۶]. شیخ طوسی در الفهرست نوشته است: أحمد بن الحارث، له کتاب[۷] أخبرنا به أحمد بن عبدون، عن أبی طالب الأنباری، عن حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمد بن سماعة، عن أحمد بن الحارث[۸] و در کتاب رجال این عنوان را در اصحاب امام کاظم(ع) دو بار تکرار کرده است، که در مورد اول با وصف «الأنماطی»[۹] به شغل و حرفه او اشاره کرده، و در مورد دوم با پسوند «واقفیٌ»[۱۰]، مذهب و عقیده او را آشکار کرده است. یادآوری دو نکته: یکم. شیخ طوسی، عنوان الحارث، بیاع الأنماط کوفی[۱۱] را در اصحاب امام صادق(ع) ذکر کرده است؛ و کشی عنوان «أحمد بن الحارث» را با وصف «الأنماطی» آورده و او را «واقفی» معرفی کرده است که استفاده میشود: اولاً، مراد از «احمد بن الحارث» مطلق، در کتاب الفهرست طوسی و رجال نجاشی، «احمد بن الحارث الأنماطی» است. و ثانیاً، احمد بن الحارث که دو بار در اصحاب امام کاظم(ع) در رجال شیخ طوسی ذکر شده - یکی با وصف «الأنماطی» و دیگری با وصف «واقفیٌ» - یک شخص هستند. دوم. برقی و شیخ طوسی عنوان «أحمد بن الحارث» را در اصحاب امام صادق(ع) ذکر کرده و نوشتهاند: روی عنه المفضل بن عمر[۱۲]؛ لذا این بحث در میان رجالیان مطرح شده است که: آیا «أحمد بن الحارث» که در رجال شیخ طوسی از اصحاب امام کاظم(ع) شمرده شده، با احمد بن الحارث که از اصحاب امام صادق(ع) به حساب آمده، یک شخص هستند یا دو شخص؟ جمعی از رجالیان قائل به تغایر شدند، و دستهای قائل به اتحاد[۱۳]. آیة الله خویی استظهار تغایر کرده و آنها را دو راوی مستقل به حساب آورده است، به دلیل این که مفضل بن عمر از احمد بن حارثی که از اصحاب امام صادق(ع) است، روایت میکند، چنانکه شیخ طوسی به آن تصریح کرده است: یروی عنه المفضل، ولی احمد بن حارثی که از اصحاب امام کاظم(ع) شمرده شده است، از مفضل بن عمر روایت میکند، و نه برعکس[۱۴]. تحقیق در نقد دیدگاه آیة الله خویی باید گفت، تتبع در اسناد روایات نشان میدهد احمد بن الحارث از «مفضل بن عمر» روایت میکند و موردی یافت نشده است که مفضل بن عمر از احمد بن الحارث روایت کرده باشد؛ بنابراین جمله روی عنه المفضل بن عمر در رجال شیخ طوسی، تصحیف روی عن المفضل است؛ و مؤیدش عبارت نجاشی است که نوشته است: و کان من أصحاب المفضل بن عمر؛ در نتیجه احمد بن الحارث، یکی بیشتر نیست که هم از اصحاب امام صادق(ع) است و هم از اصحاب امام کاظم(ع).
طبقه راوی از تاریخ ولادت و وفات راوی اطلاعی در دست نیست، ولی برقی و شیخ طوسی وی را از اصحاب امام صادق(ع) شمردهاند[۱۵]؛ و بنا بر استظهار اتحاد، از اصحاب امام کاظم(ع) نیز بوده است (چنان که گذشت). و از آنجایی که پیدایش فرقه «واقفیه»، از زمان شهادت امام هفتم(ع)، یعنی سال ۱۸۳ (ق)[۱۶] بوده است، میتوان گفت که احمد بن حارث پس از شهادت امام کاظم(ع)، بخشی از دوران امام رضا(ع) را نیز درک کرده است؛ و مؤید آن دو چیز است: أ. روایت عیون أخبار الرضا(ع): «قَالَ حَدَّثَنَ ا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِيُّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(ع) حِينَ رَحَلَ مِنْ نَيْسَابُورَ وَ هُوَ رَاكِبٌ بَغْلَةً شَهْبَاءَ فَإِذَا مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَرْثِ[۱۷] وَ يَحْيَى بْنُ يَحْيَى وَ إِسْحَاقُ بْنُ رَاهَوَيْهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ قَدْ تَعَلَّقُوا بِلِجَامِ بَغْلَتِهِ فِي الْمَرْبَعَةِ...»[۱۸]. ب. روایت «حسن بن محمد بن سماعة الصیرفی الکندی» که از طبقه هفتم شمرده شده[۱۹]، و به تصریح شیخ طوسی راوی کتابش بوده است[۲۰]. استادان و شاگردان راوی از طرق و اسناد روایات استفاده میشود که مفضل بن عمر[۲۱]، «بشر بن جعفر الجعفی و أبوالولید»[۲۲] از استادان وی، و حسن بن محمد بن سماعة[۲۳]، «عبدالله بن جبلة و عبدالکریم بن عمرو الخثعمی»[۲۴] از شاگردانش هستند. مذهب و گرایش فکری راوی چنان که گذشت، کشی و شیخ طوسی به واقفی بودن «احمد بن الحارث» تصریح کردند و نجاشی با تعبیر «کان من أصحاب مفضل بن عمر» به انحراف فکری و اعتقادی وی اشاره کرده است؛ زیرا نجاشی از «مفضل بن عمر» با تعابیر: فاسد المذهب، مضطرب الروایة، لا یعبأ به و قیل إنه کان خطابیاً یاد کرده است[۲۵]. روشن است، فردی را مصاحب و طرفدار کسی شمردن، به معنای آن است که از جهت فکری با او همراه است؛ چنان که تعبیر مزبور (من اصحاب المفضل بن عمر) را کشی درباره «محمد بن کثیر الثقفی» نیز به کار برده و بعضی رجالیان نوشتهاند: مقصود کشی آن است که وی انحراف فکری داشته و از «غلات» بوده است، و بر مذمت وی دلالت دارد[۲۶]. افزون بر این که «حسن بن محمد بن سماعه» که از معاندان و سران واقفیه است[۲۷]، راوی کتاب «احمد بن الحارث» بوده است (چنانکه گذشت). ولی از روایت تفسیر کنز الدقائق که از تأویل الآیات الظاهرة نقل کرده، امامی بودن وی استفاده میشود؛ زیرا در آن به نام ائمه اثنی عشر(ع) تصریح شده، و این با واقفی بودن وی سازگاری ندارد. در پاسخ میتوان گفت، انحراف فکریاحمد بن حارث و گرایش وی به مذهب وقف قطعی است، چنان که کشی، شیخ طوسی و نجاشی به آن تصریح کردند، و صرف نقل روایت برخلاف معتقدات خودش نمیتواند دال بر بازگشت وی از مذهب انحرافی باشد. مؤید این سخن آن است که در سند روایت مزبور، حسن بن محمد بن سماعه نیز قرار دارد که از سران و معاندان واقفیه به شمار میآید (چنانکه گذشت) و کسی نگفته به واسطه نقل این روایت، از مذهب وقف برگشته است. البته بعید هم نیست کسی ادعا کند که به دلیل همین روایت، وی تغییر مسیر داده و به مذهب امامیه گرویده باشد، یا این که در زمان نقل این روایت، واقفی نبوده و انحراف فکری نداشته است[۲۸] و یا این که از واقفیهای معاند نبوده و در مذهبش تعصب نداشته است؛ بدان جهت، روایات خلاف عقیدهاش را نقل کرده است. جایگاه حدیثی راوی از عبارات رجالیون قدما میتوان استفاده کرد که مکانت و جایگاه حدیثی «احمد بن الحارث» از چند جهت مخدوش است: یکم: واقفی بودن وی. دوم: مصاحبت با مفضل بن عمر. سوم: غمز علمای امامیه از وی (غمز أصحابنا فیه). چهارم: روایت کتاب وی توسط «حسن بن محمد بن سماعه» واقفی[۲۹]. از این رو، بعضی رجالیان به تضعیف وی پرداختند؛ از جمله: علامه حلی[۳۰] و إبن داود[۳۱] نامش را در بخش دوم رجال خود که مختص راویان ضعیف است، ذکر کردند و علامه مجلسی نیز او را ضعیف دانسته است[۳۲]. تحقیق امور چهارگانه مزبور که مستند تضعیف کنندگان قرار گرفته، جای تأمل و نقد دارد؛ زیرا اولاً، انحراف فکری منافاتی با وثاقت ندارد، چنان که درباره حسن بن محمد بن سماعه که از سران و معاندان واقفیه است، نوشتهاند: فقیه ثقة[۳۳]. ثانیاً، مصاحبت با مفضل بن عمر نمیتواند دلیل بر ضعف و انحراف فکری وی باشد؛ زیرا چنان که در شرح حال مفضل بن عمر خواهد آمد، وی فردی موثق و معتبر و دارای جایگاهی بلند و مقامی والا نزد امام معصوم(ع) بوده است. همچنین روایت کتابش توسط «حسن بن محمد بن سماعه» نیز نمیتواند جایگاه حدیثی وی را خدشهدار کند. بنابراین، تنها دلیل بر ضعف جایگاه حدیثی وی، عبارت نجاشی است که نوشته است: غمز أصحابنا فیه[۳۴]، که در دلالتش بر قدح و ذم راوی، جای تأمل دارد.
.[۳۵]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: رجال البرقی، ص۲۱؛ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۴۶۸، ش۸۹۱؛ رجال النجاشی، ص۹۹، ش۲۴۷؛ رجال الطوسی، ص۱۶۶، ش۱۹۲۴ و ۳۳۲، ش۴۹۴۰؛ الفهرست (طوسی)، ص۸۵، ش۱۱۲؛ معالم العلماء، ص۲۲، ش۱۰۲؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۰۲، ش۵؛ الرجال (ابن داود)، ص۴۱۸، ش۱۷؛ ص۵۲۹؛ التحریر الطاووسی، ص۴۷، ش۲۶؛ جامع الرواة، ج۱، ص۴۴؛ الوجیزة فی الرجال، ص۱۸، ش۷۷؛ نقد الرجال، ج۱، ص۱۱۰، ش۲۰۱ - ۲۰۲؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۶۳؛ منتهی المقال، ج۱، ص۲۴۰ - ۲۴۱، ش۱۲۳ - ۱۲۴؛ طرائف المقال، ج۱، ص۲۷۶، ش۱۸۴۸ و ۴۰۱، ش۳۱۷۹؛ تنقیح المقال، ج۵، ص۳۷۷، ش۸۵۳ و ۳۸۱، ش۸۵۴؛ أعیان الشیعة، ج۲، ص۴۹۰؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۷۴، ش۷۹۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۶۸ - ۶۹، ش۴۷۸ - ۴۷۹؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۴۱۳، ش۳۱۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۴۵۱، به نقل از: تأویل الآیات الظاهرة، ص۱۴۱؛ إعلام الوری، ج۲، ص۱۸۱ - ۱۸۲.
- ↑ الغیبة (نعمانی)، ص۱۷۴ - ۱۷۵، ح۱۰ - ۱۲.
- ↑ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۴۶۸، ش۸۹۲.
- ↑ رجال النجاشی، ص۹۹، ش۲۴۷.
- ↑ نجاشی و شیخ طوسی نام کتاب او را مشخص نکردند، ولی إبن شهر آشوب از آن به کتاب الدعوات یاد کرده است؛ معالم العلماء، ص۲۲، ش۱۰۲.
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۸۵، ش۱۱۲.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۳۲، ش۴۹۴۰.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۳۲، ش۴۹۵۲.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۹۱، ش۲۳۷۱.
- ↑ رجال البرقی، ص۲۱؛ رجال الطوسی، ص۱۶۶، ش۱۹۲۴.
- ↑ أ. قائلان به اتحاد: ر.ک: نقد الرجال، ج۱، ص۱۱۰، ش۲۰۱ - ۲۰۲؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۴۹۰ - ۴۹۱؛ الجامع فی الرجال، ج۱، ص۲۴، ش۵۷۳؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۴۱۳ - ۴۱۴، ش۳۱۷. ب. قائلان به تعدد: ر.ک: جامع الرواة، ج۱، ص۴۴؛ تنقیح المقال، ج۵، ص۳۷۷، ش۸۵۳ و ۳۸۱، ش۸۵۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۶۸ - ۶۹، ش۴۷۸ - ۴۷۹.
- ↑ ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۶۹، ش۴۷۹.
- ↑ ممکن است کسی از عبارت نجاشی که در ترجمه «احمد بن الحارث» فرمود: أبوه روی عن أبی عبدالله(ع)، استفاده کند که وی از اصحاب امام صادق(ع) نبوده، بلکه پدرش از اصحاب آن حضرت بوده است. در این جا باید گفت: اولاً، شهادت برقی و شیخ طوسی کافی است؛ ثانیاً، شاید مقصود از عبارت نجاشی روایت باشد و نه مصاحبت؛ به این معنا که احمد بن الحارث از اصحاب امام صادق(ع) بوده، اما روایتی از آن حضرت نقل نکرده است؛ چنان که علامه شوشتری نیز به این مطلب اشاره کرده است؛ ر.ک: قاموس الرجال، ج۱، ص۴۱۳، ش۳۱۷.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۴۷۶.
- ↑ نام احمد بن الحرث دو بار در کتاب عیون أخبار الرضا(ع) آمده است، که مصحح کتاب در پاورقی اشاره کرده که در برخی نسخههای قدیمی تصحیح شده، عنوان «احمد بن الحارث» آمده است. یادآوری میشود که عنوان «احمد بن الحرث» در بعضی اسناد دیگر نیز واقع شده؛ و مراد از او «أحمد بن الحارث بن المبارک، أبوجعفر الخراز مولی أبی جعفر المنصور» (م. ۲۵۸ق) است که شرح حالش در بعضی کتب رجالی اهل سنت ذکر شده است؛ ر.ک: تاریخ بغداد، ج۴، ص۳۴۵، ش۲۱۰۹؛ الفهرست (إبن ندیم)، ص۱۱۷. به احتمال قوی، مراد از «احمد بن الحرث» در سند روایت عیون أخبار الرضا(ع) همین شخص باشد.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۳۴، ح۱.
- ↑ ر.ک: الموسوعة الرجالیة، ج۴، ص۱۱۵.
- ↑ ر.ک: الفهرست (طوسی)، ص۸۵، ش۱۱۲.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۴۵۱.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۲۶، ش۱۲۷۷.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۴۵۱.
- ↑ الغیبة (نعمانی)، ص۱۷۴ - ۱۷۵، ح۱۰ - ۱۲.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۱۶، ش۱۱۱۲.
- ↑ ر.ک: منتهی المقال، ج۶، ص۱۷۳، ش۲۸۳۹.
- ↑ من شیوخ الواقفة، کثیر الحدیث، فقیه ثقة، و کان یعاند فی الوقف و یتعصب؛ رجال النجاشی، ص۴۰ - ۴۱، ش۸۴.
- ↑ وحید بهبهانی در ترجمه «یونس بن ظبیان» که متهم به غلو است و نجاشی دربارهاش نوشته است: ضعیف جداً؛ لا یلتفت إلی ما رواه (رجال النجاشی، ص۴۴۸، ش۱۲۱۰) مینویسد: روی الثقة الجلیل علی بن محمد بن علی الخزاز فی کتابه الکفایة عنه النص علی الأئمة الاثنی عشر عن الصادق(ع) و یظهر منها مدح له و أنه حین الروایة لم یکن غالیاً...؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۳۶۶.
- ↑ ممکن است همه این امور به یک چیز، یعنی انحراف فکری و عقیدتی برگردد.
- ↑ ر.ک: خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۳۱۹، ش۵.
- ↑ ر.ک: الرجال (إبن داود)، ص۲۲۷، ش۱۷ - ۱۸.
- ↑ ر.ک: الوجیزة فی الرجال، ص۱۸، ش۷۷.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۰، ش۸۴.
- ↑ رجالیون از این عبارت برداشتهای متفاوت کردند: أ. غمز علیه أو غمز فیه أصحابنا: طعن علی الراوی أو طعن فیه. هو ظاهر فی أن انحراف الراوی لیس بظاهر؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایة، ص۱۱۲، به نقل از: عدة الرجال، ج۱، ص۲۵۳. ب. لیس بظاهر فی القدح؛ إذ لا منافاة بینه و بین العدالة لکن تصلح للترجیح؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایة، ص۱۱۲، به نقل از: عدة الرجال، ج۱، ص۱۶۴. ج. غمز علیه فی حدیثه: طعن فی حدیثه. لیس من أسباب الجرح، وضعف الحدیث علی رویة المتأخرین. نعم هو من أسباب المرجوحیة، معتبرة فی مقامها؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایة، ص۱۱۲، به نقل از: الفوائد الرجالیة(بهبهانی)، ص۴۳. د. لا دلالة فیها علی القدح فی العدالة، بل الظاهر من التقیید عدمه. و لعله لذا أو غیره لم یذهب ذاهب إلی إفادتها القدح فی العدالة؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایة، ص۱۱۲، به نقل از: توضیح المقال، ص۲۱۱. ه. لا شبهة فی إفادته الذم فی حدیث الراوی، و فی دلالته علی القدح فی العدالة خلاف؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایة، ص۱۱۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۱۷-۱۱۸.