عبیدة بن حارث
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
عبیده بن حارث بن مطلب بن عبدمناف، پسر عموی پیامبر گرامی اسلام(ص) است. کنیه وی أباالحارث است و أبامعاویه نیز گفته شده است. عبیده ده سال از پیامبر(ص) بزرگتر بود و حضرت را بسیار گرامی میداشت و او نیز نزد آن حضرت مقامی بس بزرگ داشت. عبیده از پیش قدمان در پذیرش اسلام بود و قبل از گرد آمدن تازه مسلمانان به خانه ار قم، ایمان آورد. او و دو برادرش، طفیل و حصین، به همراه مسطح بن اثاثه به مدینه مهاجرت کردند و به خانه عبدالله بن سلمه وارد شدند[۱].
اسلام آوردن عبیده، أبو سلمة بن عبد اسدی، أرقم بن الأرقم مخزومی و عثمان ابن مظعون در یک زمان بود[۲]. پیامبر(ص) میان او و بلال برادری قرار داد [۳]. همسر عبیده، زینب، دختر خزیمه بود که قبل از ازدواج با رسول خدا(ص) دو بار ازدواج کرده بود که اولی آنها پسر عمویش جهم بن عمرو بن حارث و دومی ایشان عبیدة بن حارث بود.
بعد از شهادت عبیده، قبیصة بن عمرو هلالی او را به همسری رسول خدا(ص) در آورد و آن حضرت چهار صد درهم را مهر او قرار داد. وی زنی بود که او را به سبب مهربانی با فقرا "ام المساکین"، مادر بیچارگان نامیده بودند[۴].[۵]
سریه عبیدة بن حارث
عبیدة بن حارث در جنگ بدر
عبیدة بن حارث و یاد کردن پیامبر(ص) و امام علی(ع) از او
در حدیثی آمده است که پیامبر(ص) هنگام مبارزه علی(ع)با عمر بن عبدود دستها و سرش را به سوی آسمان بلند و این گونه با خدایش راز و نیاز فرمود: خدایا! عبیده را در روز بدر و حمزه را در روز احد از من گرفتی، امروز علی را حفظ فرما[۶] . سپس این آیه از قرآن مجید را تلاوت فرمود: ﴿وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾[۷][۸].
همچنین نقل شده در هنگام جنگ صفین، معاویه نامهای به امام علی(ع) نوشت و آن را به ابومسلم خولانی داد تا به آن حضرت برساند. امام(ع) در جوابی که به این نام نوشتند، از عبیده نیز یاد کردند. در قسمتی از نامه امام(ع) چنین آمده است: "﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۹]. از بنده خدا علی امیر مؤمنان به معاویة بن ابی سفیان. اما بعد؛ آن مرد خولانی نامه تو را آورد که در آن از محمد(ص) یاد کرده و از نعمتی که خداوند، از هدایت و وحی بدو بخشیده، سخن گفته بودی. سپاس خدای را که وعده او را برآورده ساخت و پیروزی را برایش به کمال رساند و دستش را بر کشورها گشود و بر دشمنان و بدگویان چیرهاش کرد. او را بر کسانی از قوم خودش که بر او تاختند و نسبت به او کینه ورزیدند و دروغگویش خواندند و نسبت به او دشمنیها نشان دادند و بر بیرون راندن او و یاران و خویشانش هم دست شدند و عرب را بر ضدش بر انگیختند و برای پیکار با او بسیج کردند و در دشمنی با او با نهایت سرسختی پای فشردند و عرصه را بر او تنگ ساختند، پیروز فرمود و امر خدا، مردم در تحریک بر ضد او همان خاندان خود وی بودند و از قوم او آنکه بدو نزدیکتر بود، بیشتر لجاجت میکرد مگر آن کس که خداوند نگه داشته بود... همانا وقتی محمد(ص) مردم را به ایمان به خدا و یکتاپرستی خواند، ما به اهل بیت – نخستین کسانی بودیم که به او ایمان آوردیم و آنچه آورده بود پذیرفتیم و سالها بر همان اعتقاد بودیم، در صورتی که در این بخش زمین هیچ یک از اعراب، جز ما ایمان نیاورده بودند، پس قوم (قریش) خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بر کنند و بار اندوهها را بر دلمان نهند، پس کارهای ناروا با ما کردند و ما را از خوراکی گوارا و نوشیدن جرعهای زلال باز داشتند و ترس را به ما ارزانی داشتند و بر ما دیدهبانان و جاسوسان گماشتند و ما را به رفتن بر کوهساری سخت و ناهموار ناگزیر کردند و آتش جنگ را بر (ضد) ما برافروختند و میان خود پیمانی نوشتند که با ما نخورند و نیاشامند و رابطه ازدواج و خرید و فروش نداشته باشند و دست به دست مان نسایند و امانمان ندهند مگر آنکه پیامبر را به ایشان سپاریم تا او را بکشند و بدو مثل زنند (که عبرت دیگران باشد) و ما از ایشان جز از موسم حجی تا موسمی دیگر امان نداشتیم (و امان فقط در ایام حج بود).
پس خداوند ما را بر حمایت از او و دفاع از حریم او، با شمشیرهای خود، در تمام ساعات هولناک شبانه روز مصمم داشت؛ مؤمن ما از این پایمردی امید ثواب داشت و کافرمان نیز به سبب خویشی و ریشه دودمانی خود از او حمایت میکرد. اما دیگر قریشیان که اسلام آورده بودند چنان بیم و هراسی که ما داشتیم، نداشتند، زیرا یا به سبب هم پیمانی، ریختن خون شان بر (کفار) ممنوع بود یا عشیره و قومشان از آنان دفاع میکردند. و به هیچ کس چنان گزندی که از سوی قوممان متوجه ما بود، نرسید، چه آنان از کشته شدن نجات یافته و در امان بودند. این امری بود که خدا خواسته بود چنان باشد. سپس به پیامبر خود فرمان هجرت داد و از آن پس به وی اجازه داد با مشرکان بجنگد. چون نبرد سخت میشد و تکاوران را به میدان میخواندند، اهل بیت او به پا میخاستند و وی ایشان را جلو میانداخت و دیگر یاران خود را، در پناه ایشان که سپر بلا شده بودند، در برابر تندی پیکانها و تیزی شمشیرها حمایت میکرد. پس عبیده در جنگ بدر، و حمزه در جنگ احد و جعفر و زید در جنگ مؤته کشته شدند و کسی که اگر میخواستم نامش را میگفتم آرزومند شهادت در راه خدا بود، همچون شهادتی که ایشان در رکاب پیامبر(ص) چندین بار پذیرا بودند و بدان رسیدند، جز آنکه مهلت آنان زودتر فرا رسید و مرگ این یک (که نامش را نمیبرم) به تأخیر افتاد. و خدا ایشان را در احسان خویش جای داد و به سبب اعمال صالحی که از پیش فرستادند، بر ایشان منت نهاد. و هرگز نشنیدم و ندیدم که در میان آنان کسی خدا را در فرمانبرداری از پیامبر او، نیکخواهتر، و پیامبرش را در فرمانبرداری از خدا گوش به فرمان تر، و در محنت و سختی و به گاه شدت خطر، بردبارتر، و در جایگاههای ناگوار به همراهی با پیامبر(ص) از آنان که برای تو نام بردم، شکیباتر بوده باشد"[۱۰].[۱۱]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۰. و نیز ر.ک: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۴۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۲-۳۵۳. به نقل از ابن اثیر مادرش سخیله دختر خزاعی بن حویرث ثقفی بود. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۴۹.
- ↑ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۵۲.
- ↑ المحبر، محمد بن حبیب بغدادی، ص۷۱.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۴۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «عبیدة بن حارث»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۱۹-۲۲۰.
- ↑ « اَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَخَذْتَ مِنِّي عُبَيْدَةَ يَوْمَ بَدْرٍ وَ حَمْزَةَ يَوْمَ أُحُدٍ فَاحْفَظْ عَلَيَّ اَلْيَوْمَ عَلِيّاً »
- ↑ «و زکریّا را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند: پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۱.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۸۵-۹۱.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «عبیدة بن حارث»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۲۴-۲۲۶.