ثابت بن اقرم بلوی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

وی از قبیله بَلِیّ از تیره قضاعه و هم پیمان بنو عمرو بن عوف از قبایل اوسی بود[۱]. ابن اسحاق[۲] او را از بنو عجلان دانسته (اخو بنی العجلان) و سمعانی[۳] در نسبت عجلانی از او یاد کرده که منافاتی با نسبت بلوی وی ندارد؛ زیرا بنوعجلان، شاخه‌ای از قبیله بلی است، چنان که هم پیمانی او با بنوعبید بن زید نیز دانسته شده [۴] که منافاتی با بنو عمرو بن عوف ندارد؛ زیرا بنو عبید از شاخه‌های فرعی بنو عمرو بن عوف است. ثابت بن اقرم بلوی در غزوه بدر و دیگر مغازی عصر رسول خدا (ص) شرکت کرد[۵]. در غزوه بدر[۶]، را به اسارت گرفت و از او فدیه دریافت کرد[۷]. در جنگ بنو قریظه شرکت کرد[۸] و پس از آن در سال ششم به همراه عکاشة بن محصن در سریه غَمر حضور یافت [۹]. وی همچنین در غزوه موته حضور داشت. در این نبرد هنگامی که ابوهریره از کثرت سپاه دشمن مبهوت شد، ثابت بدو گفت که در جنگ بدر هیچ گاه به خاطر انبوهی سپاه یاری نشده‌اند[۱۰]. چنان که پس از شهادت عبدالله بن رواحه و فرار مسلمانان در همین جنگ، ثابت پرچم را برداشته و انصار را فراخواند و لشکریان را گرد هم آورد. سپس پرچم را به خالد داد، اما خالد به دلیل سن و سابقه ثابت و اینکه او در غزوه بدر حضور داشته از پذیرش پرچم امتناع می‌کرد که ثابت به او گفت از ابتدا پرچم را برای سپردن به وی گرفته است[۱۱]؛ زیرا که او را در امور نظامی آشناتر از خود می‌‌دید[۱۲]. براساس گزارش ابن اسحاق[۱۳]، پس از شهادت عبد الله بن رواحه در نبرد موته، ثابت از مسلمانان خواست که برای فرماندهی مردی را از میان خود را برگزینند، مسلمانان خود وی را پیشنهاد کردند، اما او نپذیرفت. پس از آن لشکریان به سوی خالد رفتند. آخرین خبر از وی در عصر نبوی مربوط به پس از غزوۀ تبوک و آتش زدن مسجد ضرار است. پس از تخریب این مسجد، پیشنهاد شد که زمین مسجد به ثابت بن اقرم که خانه‌ای نداشت واگذار شود و رسول خدا (ص) چنین کرد[۱۴].

ثابت پس از رسول خدا (ص) در جنگ‌های رده، همراه خالد بن ولید شرکت کرد. خالد، وی و عکاشه را که هر دو اسب سوار بودند به عنوان پیش قراول لشکر و برای کسب خبر فرستاد. آن دو به طلیحة بن خویلد و فرزندش سلمه برخوردند، سلمه فرزند طلیحه، ثابت را از پا درآورد و عکاشه نیز کشته شد[۱۵]. مرگ وی در سال یازده یا دوازده گزارش شده که این دو تاریخ مربوط به آغاز و انجام جنگ‌های رده است، اما چون وی همزمان با عکاشة بن محصن کشته شده، و مرگ عکاشه در سال دوازدهم است، بنابراین، سال دوازدهم، سال درگذشت وی است. چنان که ابن سعد[۱۶] همین سال را زمان مرگ وی در روز بزاخه از ایام رده نوشته است. طلیحه اسدی شعری در قتل عکاشه و ثابت سرود که بندی از آن چنین است:

عَشِيَّةَ غادَرتُ ابْنِ اقرم ثاوياوعُكاشة الغَنميّ عِنْدَ مَجَالَ
شامگاهان این اقرم را مرده رها کردم و عکاشه غنمی را در آوردگاه[۱۷]

از میان سیره نویسان عروة بن زبیر و موسی بن عقبه نقل کرده‌اند که ثابت بن اقرم در سریه‌ای که رسول خدا (ص) به سوی غَمر از سرزمین نجد فرستاد، کشته شد[۱۸]. این گزارش از سوی منابع دیگر تأیید نشده است. واقدی[۱۹] ضمن آنکه تصریح می‌کند در این سریه هیچ کس کشته نشده، امیر سریه را (برخلاف عروة بن زبیر که ثابت را امیر می‌داند)، عکاشة بن محصن می‌داند و شامی[۲۰] تصریح می‌کند که ثابت بن اقرم در سریه غمر کشته نشده است. ابن حجر[۲۱] برای جمع میان این دو گزارش احتمال داده که واژه «أُصیب» در گزارش اول - که مربوط به سریه غمر است - به معنای «جراحت» باشد نه «کشته شدن». پس از اینکه طلیحه اسلام پذیرفت و نزد عمر آمد، عمر بدو گفت چگونه تو را دوست داشته باشم و حال آنکه دو فرد صالح (ثابت و عکاشه) به دست تو کشته شده‌اند؟ طلیحه پاسخ داد که آن دو به دست من به کرامت رسیدند، اما من به دست آن دو به خواری گرفتار نشدم[۲۲]. از او روایتی باقی نماند[۲۳]. چنان که از او نسلی باقی نماند[۲۴].[۲۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۷۵؛ نسب کامل او را بنگرید: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۳۷.
  2. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۱.
  3. سمعانی، الأنساب، ج۴، ص۱۶۳.
  4. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۶۰.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۵۵.
  6. در الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۴۸ به اشتباه: فیروز بن حبیش.
  7. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۲.
  8. واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۸.
  9. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰.
  10. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۳۶۲.
  11. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۱۰۸.
  12. طبرانی، المعجم الاوسط، ج۲، ص۱۷۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۷۵.
  13. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۱.
  14. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۷؛ مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع، ج۲، ص۷۷.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۵۶؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۶.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۵۶.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۱؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۱.
  18. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۷۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۳۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۱۱۱.
  19. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰.
  20. شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۷۷.
  21. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۰۱.
  22. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۱۱، ص۱۵۸؛ ابن جوزی، ج۴، ص۲۸۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۰۱.
  23. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۱، ص۳۰۸.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۵۵.
  25. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «ثابت بن اقرم بلوی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص: ۲۹۴.