قبیله

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

به جماعتی از مردم که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله می‌‌گویند که از جمع چند عشیره شکل می‌‌گرفت. ارکان تشکیل دهندۀ این دولت عبارت بود از شیخ قبیله، کسانی که پیوند خونی و نسبی با افراد قبیله دارند، بندگان و موالیان و بردگان آزاد شده.

معناشناسی

در اصطلاح به جماعتی از مردم که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله می‌‌گویند. قبیله نزد مردم عرب مانند دولتی کوچک به شمار می‌‌رفت که تمام ملزومات یک دولت به غیر از زمین ثابت را دارا بود[۱].

طریقۀ شکل‌گیری قبیله به این صورت است، از مجموع چند خانواده، یک طایفه و از جمع چند طایفه یک عشیره و از جمع چند عشیره، یک قبیله، ایجاد می‌‌شد[۲].[۳]

تقسیم‌بندی جامعه عرب در زمان جاهلی

اهل صحرا، قبیله را اجتماعی بزرگ می‌‌دانند به طوری که قائلند اجتماعی بزرگ‌تر از قبیله در صحرا وجود ندارد. قبیله دارای فروع و شاخه‌هایی است که این شاخه‌ها از لحاظ وسعت و رتبه در مرحلۀ پایین‌تر از قبیله قرار دارند، البته نسب‌شناسان معتقدند در زمان عرب جاهلی اجتماعاتی وجود داشت که به لحاظ مراتب از درجۀ بالاتری نسبت به قبیله برخوردار بود مثل شعب، جذم و جمهور[۴].

در تقسیم‌بندی جامعۀ کهن عرب، بسیاری از عالمان نسب‌شناس معتقدند جامعه عرب، در شش طبقه تقسیم‌بندی می‌‌شود:

  1. شعب: طبقۀ اول و بزرگتر از طبقات شش‌گانۀ جامعه است؛ زیرا که در شعب (یعنی ملت) تمام گروه‌ها گرد هم آمده‌اند.
  2. قبیله: این کلمه از این لحاظ اصطلاح شده است که خانواده‌ها را در کنار هم جای داده و آنان را نگه می‌‌دارد.
  3. عماره: جمع آن عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی و ساخت و ساز می‌پردازد.
  4. بطن: جمع آن بطون است که عمق و اساس جامعه را نشان می‌دهد.
  5. فخذ: جمع آن افخاذ است که آخرین طبقۀ اجتماعی است.
  6. فصیله: جمع آن فصائل است و گروه‌هایی کوچک را شامل می‌شود مانند اقوام و خویشان هم‌نسب[۵].[۶]

مدیریت قبیله

مدیریت هر قبیله، توسط شیخ قبیله انجام می‌‌گیرد که این شیخ را با القابی همچون رئیس، امیر و سیّد نیز می‌‌شناسند. شیخ قبیله به صفاتی همچون شجاعت، صداقت و عدالت متصف است. همچنین حکمت و ثروت، اضافه بر اصالت قبیلگی‌اش‌، لازمۀ ریاست محسوب می‌‌شود. از جمله وظایفی که شیخ قبیله موظف به انجام آن است بی طرفی در دادرسی و برخورد یکسان با افراد قبیله است[۷].

شیخ قبیله در برابر امور قضایی، جنگی و سایر اموری که به حیات اجتماعی قبیله بستگی دارد، با شورای قبیله، متشکل از سران عشیره‌ها، مشورت می‌‌کند[۸].[۹]

اعضای قبیله در عصر جاهلی

اعضای قبیله در عصر جاهلی به سه بخش تقسیم می‌‌شد:

  1. اعضای اصلی که پیوند خونی و نسبی میان آنها وجود داشت و ستون و بنیان قبیله را تشکیل می‌‌داد؛
  2. بندگان که برده‌های حمل شده از سرزمین‌های بیگانه، به ویژه حبشه بودند؛
  3. موالیان یا بردگان آزاد شده که خُلعاء را نیز در بر می‌گرفت. خلعاء، کسانی بودند که به علت جرم و جنایت از سایر قبایل رانده شده بودند[۱۰].

عوامل وحدت در نظام قبیلگی

ایجاد وحدت و همچنین وسعت قبایل منوط به اوامری است که با حصول این اوامر قبایل با هم متحد شده و وحدت در میان قبایل شکل می‌‌گیرد از جملۀ این اوامر:

  1. زمانی که مردی با زنی از قبیله دیگر ازدواج کند.
  2. زمانی که مردی[نسب خود را از قبیله‌ای به قبیله دیگر، انتقال دهد.
  3. هنگامی که عبدی از عرب یا شخصی غیر عرب، با ازدواج با زنی از یکی از قبایل، پس از مدّتی به آن قبیله منسوب شود[۱۱].

ویژگی‌های افراد قبیله

  1. مشورت بین اعضای قبیله و شیخ قبیله؛
  2. ایجاد وحدت و تعامل بین قبایل؛
  3. مقاوم شدن در برابر سختی‌ها به سبب زندگی سخت، در محیط صحرانشینی؛
  4. حمایت افراد قبیله از یکدیگر در برابر حوادث تلخ و خطرناک[۱۲].[۱۳]

ساخت قدرت در قبیله

نظام قبیله در عصر جاهلی، براساس تقسیمات پذیرفته شده عرفی و مورد نظر و رضایت افراد قبیله شکل می‌گرفت[۱۴]. بر این اساس هر قبیله از دو رکن تشکیل شده بود: اعضای اصلی قبیله و وابستگان. اعضای اصلی قبیله شامل شیخ یا رئیس قبیله، اشراف قبیله و اعضای عادی قبیله و وابستگان هم شامل پناهندگان یا موالی و بردگان[۱۵].

امیر یا سید یا شیخ قبیله در رأس هرم قدرت در قبیله قرار می‌گرفت. معیار برای انتخاب فردی به ریاست قبیله، نه وراثت، بلکه دارا بودن ویژگی‌هایی همچون شرافت، تعصب، ثروت، نفوذ، تجربه، بردباری، دانش، قدرت بیان و دلاوری بود[۱۶]. به دلیل انتخاب رئیس با بیعت افراد صاحب رأی یا اهل حل و عقد، او کمتر می‌توانست راه استبداد در پیش گیرد[۱۷]، اما در عین حال اطاعت از رئیس و تصمیماتش از جمله محوری‌ترین امور قبیله به شمار می‌رفت.

مسئولیت رئیس قبیله عبارت بود از: تصمیم‌گیری در امور کلی مربوط به قبیله مانند استقبال از سفرای قبایل، تصمیم در مورد جنگ و صلح، بستن پیمان با قبایل دیگر، اطعام ضعفا و سرپرستی یتیمان قبیله[۱۸]. او از امتیازاتی همچون یک‌چهارم غنایم، گزینش غنایم پیش از تقسیم، فرماندهی سپاه، غنایم پیش از شروع جنگ و غنایم غیرقابل تقسیم بهره می‌برد[۱۹]. قدرت در قبیله محدود به رئیس آن نبود، بلکه اشراف قبیله به عنوان مشاوران رئیس نیز اختیارات و امتیازات زیادی داشتند، از جمله بخشی از یک‌چهارم غنایم جنگی که در اختیار رئیس بود، به آنان تعلق داشت و مهم‌تر از همه، حق استیمان و اعطای پناهندگی داشتند. اشراف واسط بین رئیس و اعضای عادی قبیله بودند. به هنگام جنگ و بیعت، به بسیج اعضا می‌پرداختند و در مواقع لزوم، داور اختلافات بین اعضا و نیز اعضا و رئیس قبیله بودند[۲۰]. طبقه اشراف در قبایل به مثابه فعالان سیاسی بودند که کارکردهایی شبیه جامعه مدنی در اصطلاح امروز داشتند[۲۱].[۲۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۱.
  2. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.
  3. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰.
  4. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۱.
  5. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۰۱.
  6. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰.
  7. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۱۵۱؛ رشید، الجمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، ص۴۹.
  8. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.
  9. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰.
  10. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶۲.
  11. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲.
  12. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.
  13. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲.
  14. غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام (تهران، میراث ملل، ۱۳۷۶)، ص۹۲.
  15. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۶-۴۱.
  16. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷.
  17. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸.
  18. غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام، ص۹۴.
  19. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷-۳۸.
  20. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸، به نقل از: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۵.
  21. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸-۳۹.
  22. ابوالفتحی، محسن، مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۲۹۸.