جون بن قتادة بن اعور تمیمی

آشنایی اجمالی

وی جون بن قتادة بن اعور بن ساعدة بن عوف، از تیره بنو عبد شمس بن زید بن مناة، از قبیله تمیم است[۱]. ابن سعد[۲] یادآوری کرده است که عبدشمس جز در میان قریش وجود ندارد و تیره موجود در بنی تمیم «عبشمی» هستند. جون را بصری شمرده و در صحابی بودنش اختلاف است. برخی او را صحابی دانسته اما برخی دیگر با تأکید، صحابی بودن جون را رد کرده‌اند[۳]. از این‌رو ابن حجر[۴] او را در بخش چهارم الاصابه (توهمات) آورده است و تنها پدر جون را صحابی دانسته است[۵]. منشأ این توهم روایتی است که در برخی منابع به نقل از جون بن قتاده چنین نقل شده که گوید: در سفری با رسول خدا (ص) بودیم. برخی صحابه را مشاهده کردیم که قصد نوشیدن آب از ظرفی را داشتند که صاحب آن به آنان تذکر داد که این ظرف از پوست مردار تهیه شده است. با آگاهی رسول خدا نه از این موضوع آن حضرت فرمود: آشامیدن از چنین ظرفی - که از پوست مردار است دباغی و موجب پاکی آن شده - مانعی ندارد[۶]. این روایت در منابعی دیگر آمده و از جون نام برده نشده است. به همین دلیل برخی او را تابعی ناشناخته (مجهول) دانسته‌اند که کسی جز حسن بصری از او روایت نکرده است[۷]. جون از کسانی چون سلمة بن محبق هذلی[۸]، سلمة بن صخر بن عتبه[۹] و زبیر بن عوام[۱۰] روایت کرده است. او بیشتر روایت‌های خود از پیامبر از طریق سلمة بن محبق هذلی نقل کرده است[۱۱]. بنا به گزارشی، جون در نبرد جمل همراه طلحه و زبیر بود[۱۲]، اما در پی کناره‌گیری زبیر، او نیز صحنه نبرد را ترک کرد[۱۳]. قرة بن حارث گوید: در نبرد جمل من با احنف بن قیس - که اعلام بی‌طرفی کرده و خود را از جنگ کنار کشیده بود - بودم ولی پسر عمویم جون بن قتاده همراه زبیر بود که برایم نقل کرد: پیش زبیر بودم که در چند نوبت سوارانی نزد او آمده و ضمن دادن سلام به عنوان امیر، خبرهایی از سپاه علی (ع) برای زبیر آوردند که حاکی از کمی نیرو و ضعف و ترس آنان داشت. تا آنکه سواری آمد و از حضور عمار در رکاب علی (ع) خبر داد. زبیر نخست به کتمان آن پرداخت اما با اصرار خبر رسانی زبیر فردی را برای صحت و سقم آن مأمور کرد و آن شخص حضور عمار را تصدیق نمود. در پی آن، زبیر گفت: وای که به بلیه افتادم! وای که پشتم شکست![۱۴]. جون گوید: زبیر به لرزه افتاد، چنان که سلاح وی تکان می‌خورد و من با خودم گفتم: مادرم عزادارم شود. این بود که می‌خواستم با او بمیرم و با او زنده باشم؟! به خدا این لرزه به سبب چیزی است که از رسول خدا (ص) شنیده یا دیده است. قره در ادامه گوید: هنگام سرگرمی سپاه، زبیر بر مرکب خود نشست و صحنه را ترک کرد و جون نیز پیش احنف رفت. آنگاه دو سوار نزد احنف آمدند و لختی با او آهسته سخن گفته و رفتند. پس از آن عمرو بن جرموز پیش احنف آمد و گفت: در وادی السباع به زبیر رسیدم و خونش بریختم. جون سوگند یاد می‌کرد که زبیر به دستور احنف به قتل رسید[۱۵].

آخرین خبر درباره جون به نقل از مدائنی است که وی به همراه احنف نزد معاویه رفته و معاویه به هر کدام صد هزار درهم داد و به معاویة بن حتات مجاشعی که در جمل با عایشه بود و بر این کار او اعتراض کرد گفت که من با این پول دین آنان را خریدم[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱۲، ص۳۸۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۳۷۰؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۲۷.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۴.
  3. ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۳۷۰.
  4. ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۲۷.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۴.
  6. ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۳۷۰؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۵۳.
  7. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۳۸؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۵۳.
  8. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن حجر، الاصابه ج۳، ص۱۲۹.
  9. ابن اثیر، اسد الغابه ج۲، ص۲۷۹.
  10. ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۵۳.
  11. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۳۰.
  12. ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۳۷۰.
  13. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱۲، ص۳۸۹.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۳؛ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۹، ص۴۲۸.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۹۶.
  16. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۵، ص۹۳؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۴۲.
  17. سامانی، سید محمود، مقاله «جون بن قتادة بن اعور تمیمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۳۲-۴۳۳.