حجر بن حر
مقدمه
در منابع کهن از حجر بن حرّ نامی به میان نیامده است، ولی صاحب اسرار الشهادة مینویسد: چون ابن زیاد از دیدار و گفتوگوی عمر بن سعد و امام حسین(ع) باخبر شد به خشم آمد، و به ابن سعد نوشت که حسین(ع) را در تنگنا قرار دهد[۱]. پسر سعد هم به حجر بن حر پرچمی داد و وی را به فرماندهی دو هزار نفر برگزید و او را مأمور نگهبانی شریعه قرار داد تا امام(ع) و یارانش از آب فرات استفاده نکنند[۲].
اسفراینی گوید: در هنگام نبرد میان دو سپاه، یکی از دلاوران لشکر عمر بن سعد نزد امام حسین(ع) آمد و گفت: من حجر بن حرّ هستم، دوست دارم در رکاب تو به شهادت برسم، آنگاه وارد میدان شد و نبرد میکرد و پس از کشتن شماری از دشمن به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
چون چشم حرّ به او افتاد، بسیار خرسند گشت و گفت: سپاس خدای را که فرزندم در راه حسین(ع) به شهادت رسید. آنگاه خدمت امام(ع) رسید و عرض کرد: فرزندم در راه توبه شهادت رسید من هم میخواهم از او پیروی کنم. حضرت فرمود: صبر کن تا فرزندت را بیاورم و آنگاه به دشمن حمله کرد و شماری از آنان را به هلاکت رسانده، بدن حجر را آورد در میان خیمه نهاد[۳].[۴]
منابع
- جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا
پانویس
- ↑ اسرار الشهاده، ج۲، ص۱۸۵.
- ↑ اسرار الشهاده، ج۲، ص۱۸۵، تذکرة الشهدا، ص۹۷.
- ↑ نور العین فی مشهد الحسین(ع)، ص۳۸.
- ↑ جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۱۴۱-۱۴۲.