حکمت در حدیث
کلمات قصار پیرامون حکمت
در غررالحکم و دررالکلم در “باب الحکمة” سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب (ع)، بیان شده که در اینجا به نقل پارهای از آنها میپردازیم:
- «الْحِكْمَةُ رَوْضَةُ الْعُقَلَاءِ وَ نُزْهَةُ النُّبَلَاءِ»: حکمت، بوستان خردمندان، و تفریحگاه فضلا و هوشیاران است.
- «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ كُلِ مُؤْمِنٍ فَخُذُوهَا وَ لَوْ مِنْ أَفْوَاهِ الْمُنَافِقِينَ»: حکمت، گمشده هر مؤمن است، پس آن را فرا بگیرید، گرچه از دهان منافقین باشد.
- «الْحِكْمَةُ لَا تَحُلُّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ إِلَّا وَ هِيَ عَلَى ارْتِحَالٍ»: حکمت، در دل منافق در نمیآید؛ مگر بدین نحو که در آید و از آن بیرون رود.
- «الْحِكْمَةُ شَجَرَةٌ تَنْبُتُ فِي الْقَلْبِ وَ تُثْمِرُ عَلَى اللِّسَانِ»: حکمت، درختی است که در دل میروید و بر زبان میوه میدهد.
- «أَوَّلُ الْحِكْمَةِ تَرْكُ اللَّذَّاتِ وَ آخِرُهَا مَقْتُ الْفَانِيَاتِ»: اول حکمت، ترک لذّتها، و آخر آن، دشمنداشتن چیزهای فانی است.
- «أَفْضَلُ الْحِكْمَةِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِنْدَ قَدْرِهِ»: افزونترین حکمت، شناختن آدمی است نفس خود را و توقف او است نزد قدر خود (یعنی بیش از گلیم خود پا را درازتر نکند}}.
- «بِالْحِكْمَةِ يُكْشَفُ غِطَاءُ الْعِلْمِ»: با حکمت پرده علم برداشته میشود.
- «ثَمَرَةُ الْحِكْمَةِ الْفَوْزُ»: میوه حکمت، پیروزی و رستگاری است.
- «ثَمَرَةُ الْحِكْمَةِ التَّنَزُّهُ عَنِ الدُّنْيَا وَ الْوَلَهُ بِجَنَّةِ الْمَأْوَى»: میوه و نتیجه حکمت، منزهبودن از دنیا و شیفتگی نسبت به جنتالمأوی است.
- «جَمَالُ الْحِكْمَةِ الرِّفْقُ وَ حُسْنُ الْمُدَارَاةِ»: زیبایی حکمت، ملایمت و نرمیکردن و به خوبی مدارا نمودن است.
- «حَدُّ الْحِكْمَةِ الْإِعْرَاضُ عَنْ دَارِ الْفَنَاءِ وَ التَّوَلُّهُ بِدَارِ الْبَقَاءِ»: مرز حکمت، رویگردانی از سرای فانی دنیا و شیفتگی نسبت به سرای باقی آخرت است.
- «خُذِ الْحِكْمَةَ مِمَّنْ أَتَاكَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»: حکمت را از هر کس که آن را به تو اعطا کند، فراگیر، و به آنچه میگوید، نظر کن و به کسی که میگوید؛ یعنی گوینده مطلب، نظر مکن.
- «زَيْنُ الْحِكْمَةِ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا»: زینت حکمت، بی رغبتی در دنیاست.
- «ضَالَّةُ الْعَاقِلِ الْحِكْمَةُ فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا حَيْثُ كَانَتْ»: حکمت، گمشده عاقل است، پس او به آن سزاوارتر است، هر جا که باشد.
- «ضَالَّةُ الْحَكِيمِ الْحِكْمَةُ فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا حَيْثُ كَانَتْ»: حکمت، گمشده حکیم؛ یعنی صاحب راستین علم و عمل است. پس او آن را هر جا که باشد، طلب مینماید.
- «عَلَيْكَ بِالْحِكْمَةِ فَإِنَّهَا حِلْيَةٌ فَاخِرَةٌ»: بر تو باد به حکمت که البته آن، زیور فاخری است.
- «قَدْ يَقُولُ الْحِكْمَةَ غَيْرُ الْحَكِيمِ»: گاهی غیر حکیم حکمت میگوید.
- «كُلَّمَا قَوِيَتِ الْحِكْمَةُ ضَعُفَتِ الشَّهْوَةُ»: هر اندازه حکمت قوی گردد، خواهش ضعیف شود.
- «كَسْبُ الْحِكْمَةِ إِجْمَالُ النُّطْقِ وَ اسْتِعْمَالُ الرِّفْقِ»: تحصیل حکمت، در کوتاه نمودن و مختصر ساختن سخن، و بهکارگیری مدارا و نرمش است.
- «مَنْ تَفَكَّهَ بِالْحِكَمِ لَمْ يَعْدَمِ اللَّذَّةَ»: هر که از میوه حکمتها بهرهمند گردد، لذت در او معدوم نگردد.
- «مَنْ لَهِجَ بِالْحِكْمَةِ فَقَدْ شَرَّفَ نَفْسَهُ»: هر که به حکمت، حریص باشد، پس در حقیقت، نفس خود را بلند مرتبه گردانیده است.
- «مَجْلِسُ الْحِكْمَةِ غَرْسُ الْفُضَلَاءِ»: مجلس حکمت، درختکاری افراد فاضل است.
- «لَا تَجْتَمِعُ الشَّهْوَةُ وَ الْحِكْمَةُ»: شهوت و حکمت با هم جمع نمیشوند.
- «لَا تَسْكُنُ الْحِكْمَةُ قَلْباً مَعَ شَهْوَةٍ»: حکمت در دلی که با شهوت باشد، ساکن نمیشود.
- «مَنْ عُرِفَ بِالْحِكْمَةِ لَاحَظَتْهُ الْعُيُونُ بِالْوَقَارِ»: هر که به حکمت شناخته شود، چشمها او را به وقار بنگرند.[۱]
منابع
پانویس
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۹.