محکم و متشابه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

  • محكم و متشابه یكی از مهم‌ترین و بحث‌انگیزترین مباحث علوم قرآنی است. خداوند متعال در آیه هفتم سوره آل عمران[۱] به صراحت اعلام كرده است كه قرآن كریم در كنار آیات محكم، كه اساس این كتاب الهی را تشكیل میدهد، بر آیاتی دیگر مشتمل است که متشابهات نامیده می‌شود. از این آیه استفاده می‌شود كه آیات متشابه به گونه‌ای هستند كه فتنه‌انگیزان می‌توانند با بهره‌گیری نادرست از تأویل آن‌ها، عده‌ای را گمراه سازند. به عقیده برخی مفسران، همه فرقه‌های گمراه در میان مسلمانان، با تمسک به این آیات بر عقاید باطل خود لباس حق پوشانده‌اند. دانشمندان مسلمان، به ویژه تفسیر‌پژوهان، از دیرباز پرسش‌هایی را در باره محكم و متشابه مطرح كرده و پاسخ آن‌ها را از راه‌های مختلف پی‌ گرفته‌اند. مسائلی همچون ویژگی‌های آیات متشابه، حکمت ورود آیات متشابه در قرآن و چگونگی دست‌یابی به معنای حقیقی آیات متشابه از مهم‌ترین مسائلی است که دانشمندان علوم قرآنی به آن توجه کرده‌اند.

محكم و متشابه از چندین منظر از موضوعات علوم قرآن است. از آن منظر كه خود قرآن این موضوع را به صراحت اعلام كرده است، از مباحث علومٌ فی القرآن به شمار می‌آید. از سویی دیگر دانش محكم و متشابه از مقدمات ضروری برای تفسیر قرآن است، به طوری كه می‌توان گفت موضوع محكم و متشابه نخستین كلید برای راه یافتن به دنیای تفسیر قرآن است. این امر با توجه به گره‌خوردن موضوع تأویل به محكم و متشابه در آیه هفتم سوره آل عمران اهمیتی دو چندان می‌یابد. بنا بر این، محكم و متشابه از جمله علومٌ لِلقرآن نیز محسوب می‌شود. همان طور كه در درس نخست گفتیم، تمامی موضوعاتی كه در دو قسم بیان شده از علوم قرآنی قرار دارند، مشمول قسم علومٌ حولَ القرآن نیز خواهند بود. دانشمندان اسلامی به صورت مستقل و به عنوان فصلی مهم از فصول كتب علوم قرآن و همچنین در كتب تفسیر، مباحث گسترده‌ای را در محكم و متشابه و موضوع همزاد آن‌ها، یعنی تأویل قرآن، مطرح كرده‌اند. در این درس چشم‌اندازی از دانش محكم و متشابه را ارائه خواهیم کرد؛ نخست، به بیان تعاریف محكم و متشابه از دیدگاه دانشمندان علوم قرآن و تفسیر خواهیم پرداخت. آن‌گاه، به روال چشم‌اندازهای گذشته، به صورت مختصر جایگاه این شاخه از علوم قرآنی در قرآن و روایات را بررسی و سپس گوشه‌هایی از كوشش‌های متقدِّمان، متأخران و معاصران را در این‌ باره گزارش خواهیم کرد[۲].

بررسی معنای محكم و متشابه

  • در این بخش، نخست به گزارش اقوال لغت‌شناسان در باره معنای لغوی محكم و متشابه می‌پردازیم، سپس تعاریفی را كه قرآن‌‌پژوهان و مفسران از این دو اصطلاح قرآنی ارائه كرده‌اند، بررسی و تحلیل خواهیم کرد[۳].

محكم و متشابه در لغت

  • محكم اسم مفعول از باب إفعال و از ریشه "حَكَمَ" است. ابن فارس در معجم مقاییس اللغه می‌نویسد: "حكم یک اصل دارد و آن منع است. حاكم را نیز از آن جهت حاكم گویند كه از ظلم منع می‌كند. به آهنی هم كه در لگام اسب است، "حَكَمَة" گفته می‌شود؛ چون حیوان را از سرپیچی باز می‌دارد. حِِكمت را نیز از آن جهت حكمت نامیده‌اند كه مانع جهل است" [۴] و نیز انسان را از بدی‌ها باز می‌دارد. كلام را نیز وقتى محكم گویند كه خودش، بدون نیاز به غیر، گویا باشد [۵]
  • متشابه از ریشه شبه، به معنای مثل و مانند است[۶] وقتی دو چیز به هم شبیه باشند، می‌گویند: "تشابه ‌الشیئان". به اموری متشابه می‌گویند كه متماثل و نظیر یكدیگرند. همچنین به امور مشكل هم متشابه گفته می‌شود[۷] البته این معنا خود به معنای اول باز می‌گردد؛ زیرا به جهت تماثل و مشابهتی كه بین دو چیز وجود دارد در آنها التباس و اشتباه به وجود می‌آید و تمیز حق از باطل مشكل می‌شود. از این رو فیروزآبادی در قاموس می‌گوید: " تَشَابَهَا: اَشْبَهَ كُلٌّ مِنْهُمَا الْآخَرَ حَتَّی الْتَبَسا‏‏‏‏‏"[۸][۹].

محكم و متشابه در اصطلاح علوم قرآنی[۱۰]

  • محكم و متشابه دو اصطلاح قرآنی است كه خداوند آیات قرآن را بدان متصف كرده است. دانشمندان اسلامی در باره معنی محکم و متشابه در قرآن اقوال متفاوتی ارائه کرده‌اند كه بعضی از این اقوال گاه متضاد و متناقض می‌نُماید[۱۱]. زركشی در البرهان و سیوطی در الإتقان، نزدیک به بیست قول در تعریف محكم و متشابه آورده‌اند. در اینجا، نخست مهم‌ترین این اقوال را ذکر و آن‌گاه قول منتخب را بررسی خواهیم کرد[۱۲].

مهم‌ترین اقوال در تعریف محكم و متشابه

  • اگرچه در باره محكم و متشابه نزدیک به بیست قول گزارش شده است، اما با توجه به کم‌‌اهمیت بودن برخی نظریات و نیز قابليّت ادغام برخی اقوال در یكدیگر، می‌توان مهم‌ترین این نظریات را به شرح زیر گزارش كرد:

آیات متشابه

  1. آیات متشابه آیاتى هستند كه امر آن بر یهود مشتبه شده است و آن عبارت از رمزهایى است كه در آغاز برخی از سوره‌هاى قرآن قرار گرفته است؛ مانند: الف ـ لام ـ میم، الف ـ لام ـ را، حا ـ میم، و امثال آن، كه یهود آن‌ها را با حساب جمل محاسبه می‌كردند تا از این راه مدت عمر و بقاى امت اسلام را محاسبه كنند.
  2. متشابه آیات منسوخ است كه تنها باید به آن‌ها ایمان داشت، ولی عمل نكرد و محكمات همان آیات ناسخ هستند که هم باید به آن‌ها ایمان داشت و هم عمل كرد.
  3. متشابه آیاتی هستند كه نسبت به معناى خود ابهام دارند، كه در اصطلاح آن را مُجمَل مى‌‌خوانند و محكم را كه در مقابل آن است، مُبیَّن گویند.

آیات محکم

  1. محكم آن است كه مراد آن با تفسیر یا تأویل معلوم می‌شود و متشابه آن است كه خداوند علم آن را به خودش اختصاص داده است؛ مانند: زمان رستاخیز، خروج یأجوج و مأجوج و دجّال و حروف مقطعه. از نظر قرطبی این بهترین وجه در تعریف محكم و متشابه است [۱۳].
  2. مراد از محكمات، آیات فقهی و مراد از متشابهات آیات دیگر قرآن است.
  3. آیات محكم آیاتى است كه تنها یک معنا داشته باشد و آیات متشابه آیاتى است كه بر چندین معنای گوناگون حمل شود.
  4. محكم آیاتى است كه با عقل قابل‌ درک است و متشابه آیاتی است كه با عقل قابل‌ درک نباشد؛ مانند: شمار نمازها و اختصاص روزه به ماه رمضان.
  5. محكمات آیاتی است كه ظاهرش منظور باشد و متشابهات آیاتی است كه ظاهر آن‌ها منظور نباشد و به تأویل نیاز داشته باشد [۱۴].
  6. آیات محكم آیاتی است كه از نظر لفظ و معنا شبهه‌ای بر آن‌ها عارض نگردد[۱۵] و متشابهات آیاتی است كه تفسیر آن‌ها به دلیل وجود تشابهات لفظی یا معنوی مشكل باشد[۱۶][۱۷].

تحلیل معنای اصطلاحی محكم و متشابه

  • برخی از اقوال یاد‌شده تنها دلیلشان اخبار آحادی است كه به طور عمده از طریق برخی از صحابه و تابعان رسیده است[۱۸]؛ مانند: قول‌های اول تا چهارم (۴، ۳، ۲ و ۱)؛ این اقوال با توجه به آنچه كه سیاق آیه هفتم سوره آل‌ عمران اقتضا دارد، جامع نیستند و احتمالاً در اخبار و آثار هم به عنوان مصادیقی از آیات محكم یا متشابه مطرح شده‌اند؛ چنان‌كه در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است كه آیات منسوخ از متشابهات و آیات ناسخ از محكمات است [۱۹].
  • به طور کلی آنچه را كه مفسران، با استفاده از سیاق آیه هفتم سوره آل‌ عمران، در تعریف محکم و متشابه بیان کرده‌اند می‌توان در دو دیدگاه عمده به شرح زير خلاصه كرد:
  1. اِحكام و تشابه، وصفی برای الفاظ: می‌توان گفت كه بیش‌تر مفسرانی كه به تفسیر اجتهادی قرآن گرایش دارند و تفسیر را در تفسیر روایی منحصر نمی‌دانند، به این دیدگاه گرایش دارند. اصوليان نیز در مباحث الفاظ اصول فقه چنین دیدگاهی دارند. فخر رازی در تفسیر كبیر این دیدگاه را به خوبی تبیین کرده و آن را دیدگاه بیش‌تر محققان دانسته است. او چنین می‌گوید: لفظی كه برای معنایی وضع شده است یا در آن، احتمال معنای دیگری هم می‌رود و یا خیر. اگر در آن معنای دیگری محتمل نباشد، به آن نص می‌گویند. اما در صورتی که در آن احتمال معنای دیگری هم وجود داشته باشد، دو حالت پیش می‌آید، یا یكی از آن دو معنای محتمل بر دیگری رجحان دارد که در این صورت، لفظ را نسبت به معنای راجح، ظاهر؛ و نسبت به معنای مرجوح، مؤوّل می‌نامند. یا این‌که هیچ کدام از آن دو معنای محتمل بر دیگری رجحان ندارد، که در این صورت، لفظ را نسبت به هر یک از آن معانی، مجمل می‌گویند. بنا بر این، لفظ نسبت به معنا یا نص یا ظاهر یا مجمل و یا مؤوّل است. بنا بر این، نص و ظاهر محكم؛ و مجمل و مؤوّل متشابه هستند[۲۰].میرزای قمی، از اصوليان برجسته شیعه، نیز اِحكام و تشابه را در كیفیت دلالت لفظ بر معنا می‌داند و محكمات را اعم از نصوص و ظواهر قرآن دانسته و آنچه را كه دلالتش بر معنا قطعی یا ظاهر نباشد، متشابه دانسته است [۲۱]. برخی از قرآن‌پژوهان معاصر، مانند صبحی‌ صالح، نیز بر همین عقیده‌اند. صبحی صالح می‌گوید:گرچه آرای گوناگونی در تعریف محكم و متشابه بیان شده است، اما در نهایت همه این آرا به این امر بر می‌گردد كه محكم آن چیزی است كه به وضوح بر معنایش دلالت می‌كند و در آن هیچ خفایی وجود ندارد و متشابه آن است كه دلالت راجحی بر معنایش ندارد. بنا بر این، محكم شامل نص و ظاهر و متشابه شامل الفاظ مجمل، مؤوّل و مشكل است [۲۲].
  2. اِحكام و تشابه، وصفی برای معانی:این دیدگاه بیش از آن‌كه به الفاظ، قابلیت و فقدان قابلیت آن‌ها برای پذیرش معانی مختلف بنگرد به معانی، قابلیت و فقدان قابلیت آن‌ها برای ايجاد شبهه و فتنه‌انگیزی در بین مردم می‌اندیشد. بنا بر این، مطابق این دیدگاه، هر آیه‌ای كه الفاظش در دلالت بر معنا دچار مشكل باشد و در دلالت آن نوعی ابهام یا اجمال باشد، آیه متشابه نخواهد بود. همچنین محكم و متشابه به الفاظ اختصاص نخواهد داشت، بلكه شامل تركیب‌ها و نسبت‌های موجود در جمله‌ها نیز خواهد شد؛ به عنوان مثال در عبارت ﴿﴿جاءَ رَبُّك‏ هیچ اجمال و ابهامی در معنای ﴿﴿جاءَ‏ و ﴿﴿رَبُّك‏ وجود ندارد، بلكه نسبت دادنِ "آمدن" به پروردگار است كه دارای تشابه است. *از میان مفسران گرچه می‌توان افرادی را یافت كه به این دیدگاه نزدیک‌اند، اما باید گفت كه هیچ كدام مانند علامه سید محمد حسین طباطبایی به صراحت و وضوح به تبیین این نظریه و آثار و نتایج آن نپرداخته‌اند. ایشان در این باره چنین می‌نویسند:آیات محكم بیانگر یک مدلول و معنا است و در آن معنا به قدری صراحت و إتقان دارد كه هیچ عارف به كلامی در آن شک نمى‌‌كند و به اشتباه نمی‌افتد. این آیات در بر دارنده اصول مسلم قرآن است؛ اصول مسلّمی از قبیل وجود صانع و یگانگى او، بعثت انبیا و تشریع احكام و معاد. آیات متشابه آیاتی است كه بین چند معنا مشتبه است و باصراحت مى‌‌دانیم كه تنها یكی از آن معانى مراد است، اما خواننده در این كه كدام یک از آن معانى، مقصود است، شک و تردید مى‌‌كند. اما مى‌‌دانیم كه آن معناى واحدى كه مقصود خداى تعالى است، با اصول مسلّم قرآن بیگانه نیست. بنا بر این، معنای آیات متشابه به وسیله آیات دسته قبل روشن می‌گردد و نیز روشن می‌شود كه قرآن، خود مفسر خویش است و بعضى از آیاتش اصل و مرجع بعضى دیگر است[۲۳].
  • ایشان در ردِّ این نظریه كه اِحكام و تشابه وصف الفاظ و دلالت لفظی است، چنین می‌گویند:"آیه شریف[۲۴]، آیات محكم را مرجعى براى بیانگرى آیات متشابه دانسته است و معلوم است كه غرابت لفظ و امثال آن با مراجعه به آیات محكم از بین نمى‌‌رود و روشنى دلالت محكمات با غرابت الفاظ متشابه ارتباطی ندارد، بلكه براى گره‌گشایى این گونه الفاظ، مرجع دیگرى هست، كه باید به آنجا مراجعه شود و آن همان علم لغت است و نیز آیه مورد بحث یكى از نشانه‌هاى متشابهات را این دانسته كه اگر كسی آن را پیروى كند، فقط به منظور فتنه‌انگیزی پیروى كرده است و جز این هیچ انگیره دیگرى نمى‌‌تواند داشته باشد و نيز مى‌‌دانیم كه پیروى عام بدون مراجعه به خاص و پیروى مطلق بدون مراجعه به مقیّد و همچنین پیروى لفظ غریب بدون مراجعه به كتاب‌هاى لغت، عملى است که با طریقه اهل هر زبان مخالف است و قریحه هیچ اهل زبانى اجازه چنین كارى را نمى‌‌دهد و اگر كسى چنین كند، همه اهل زبان او را تخطئه مى‌‌كنند. پس او نمى‌‌تواند منشأ فتنه در بین آنان بشود؛ زیرا اهل لسان با او همكارى نخواهند كرد. پس از همین جا مى‌‌فهمیم كه منظور از متشابه، الفاظ غریب و امثال آن، مانند مجمل و مشكل و مؤوّل، نیست[۲۵].
  • علامه طباطبایی پس از گزارش شانزده قول در تعریف محكم و متشابه و بیان اشكالات تک‌تک آن‌ها، با استناد به سیاق آیه هفتم سوره آل‌ عمران چنین نتیجه می‌گیرد: آنچه از آیه شریف به روشنى ظاهر مى‌‌شود، خلاف همه اقوالی است كه در تعریف محكم و متشابه گفته‌اند؛ چون آیه در معناى متشابه این ظهور را دارد كه متشابه، آن آیه‌اى است كه اولاً دلالت بر معنا داشته باشد و ثانیاً معنایى كه مى‌‌رساند محل شک و تردید باشد، نه لفظ آیه، تا از راه قواعد و طرق معمول نزد اهل زبان تردیدى كه از ناحیه لفظ ایجاد شده است، برطرف شود؛ مثلاً اگر لفظ عام است به مخصص آن ارجاع دهد، یا اگر مطلق است به مقیدش برگرداند و یا به نحوى دیگر لفظ را روشن و بدون تردید سازد، بلكه همان طور كه گفتیم آیه مورد بحث آن آیه‌ای را متشابه مى‌داند كه معنایش مردّد و با آیات دیگر ناسازگار باشد. آیاتى كه محكم و بدون تردید است، معنای آیات متشابه را بیان مى‌‌كند و معلوم است كه هیچ آیه‌اى چنین وضعى ندارد، مگر وقتى كه براى فهم مردم عامى و ساده معنایى مألوف و مأنوس داشته باشد، معنایى كه این‌گونه ذهن‌هاى ساده فوراً تصدیقش كند و یا تأویلى كه برایش ارائه می‌دهند، در نظر مردمِ كم‌اطلاع و ضعیف‌ الإدراک به ذهن نزدیک‌‌تر باشد.

پیروى آیات متشابه منشأ بدعت‌ها و انحراف‌هاى بعد از رسول خدا(ص) و مبدأ فتنه‌ها و محنت‌ها بوده است. یک فرقه به خاطر تمسک به آیات متشابه بر این باور بودند كه خداى تعالی جسم دارد، دسته دیگر به جبر و گروهی به تفویض گراییدند. جمعى نیز معتقد بودند كه انبیاء معصوم نیستند و از آنان نیز گناه سر مى‌‌زند. طایفه‌اى به منظور منزه داشتن خدا او را فاقد صفت دانستند و دسته‌ای دیگر معتقد بودند صفات خداوند در قرآن همانند صفات انسان است و گروه‌هایى دیگر به انحراف‌هایى دیگر مبتلا گشتند، كه همه این‌ها بدان دلیل بود كه هیچ کدام از این گروه‌ها آیات متشابه را به آیات محكم برنگرداندند، تا این محكمات بر آیات متشابه حاكم باشد.

  • همچنین در باره احكام دین، طایفه‌اى بر این باور بودند که هدف از تشریع احکام، ایجاد راهی برای وصال بندگان به خدا است، پس اگر براى رسیدن به خدا راهى نزدیک‌تر پیدا شود، هر راهی كه باشد، باید آن راه را پیمود؛ چرا كه مقصود، تنها و تنها، وصول به حق است. دسته‌اى دیگر معتقدند که به طور کلی تكلیف به واجبات و ترک محرمات، براى رسیدن به كمال است و معنا ندارد که این تکالیف با رسیدن انسان به حق و كمال، باز هم بر ذمّه او باقى بماند. با این‌كه ما مى‌‌دانیم در عهد رسول خدا(ص) احكام، فرائض، حدود و سایر سیاست‌هاى اسلامی به اعتبار خود باقى بود و هیچ یک از مسلمانان، به این بهانه كه به حق واصل شده یا به كمال رسیده است، از آن مستثنا نبوده است[۲۶].
  • از نویسندگان معاصر كه بر دیدگاه علامه طباطبایی است و به تبیین آن پرداخته، محمد هادی معرفت است. او در بیان محكم و متشابه چنین می‌گوید:اِحكام به معنای استوار بودن گفتار یا كردارى است كه راه خلل و شبهه در آن بسته باشد، در مقابلِ آن، متشابه قرار دارد؛ چنانچه گفتار یا كردارى، بر اثر احتمالاتى چند، شبهه برانگیز باشد و مقصود پنهان گردد، آن را متشابه گویند. برخى آیات، بر اثر وجوه محتمل، ظاهرى شبهه‌انگیز به خود یافته، دست‌خوش كج اندیشان قرارگرفته‌‌اند تا با تأویل آن‌ها مایه فتنه گردند و مردم ساده‌لوح را از راه به در برند. بنا بر این، وجه تسمیه این آیات به متشابه آن است كه مایه شبهه و گاه دست‌آویزى براى فتنه‌ جویان گردیده است[۲۷]. نویسنده مذكور، بر خلاف دیدگاه اول، هر گونه ابهام و اجمال را مساوی با تشابه نمی‌داند، بلكه رابطه بین تشابه و ابهام را از نوع عموم و خصوص من وجه می‌داند [۲۸].
  • ناگفته نماند كه برخی از اصوليان اهل سنت نیز در تعریف محكم، از دیدگاه مشهور در اصول، كه محكم را اعم از نص و ظاهر می‌داند، فاصله گرفته و آن را اخص از نص دانسته‌اند. آنان در تعریف محكم گفته‌اند:محكم، در اصطلاح، به لفظ یا عبارتى از قرآن گفته مى‌‌‏شود كه بر مقصود اصلى خداوند دلالت داشته و دلالت آن به قدرى واضح باشد كه احتمال تأویل و نسخ در آن راه نداشته باشد؛ مانند:﴿﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ‏[۲۹][۳۰]. تفاوت محكم با نصّ آن است كه در نصّ، احتمال آن كه آن متن در عهد رسول خدا(ص) نسخ شده باشد، وجود دارد، اما این احتمال در باره محكم منتفى است[۳۱].
  • مواردی كه این گروه از اصوليان آن‌ها را ذیل عنوان آیات محكم معرفی كرده‌اند، تقریباً همان چیزی است كه در نظریه علامه طباطبایی از آن با نام اصول مسلم قرآن یاد شده است. بنا بر این، مهم‌ترین آیات محكم از دیدگاه این اصوليان به شرح زیر است:
  1. آیاتى كه بر اصول و قواعد اساسی دین دلالت داشته باشد، به نحوى كه در گذر زمان، دست‏خوش دگرگونى نگردد؛ مانند: ایمان به خدا، فرشتگان، كتب آسمانى، روز قیامت و..... [۳۲]
  2. آیاتى كه دال بر اصول و قواعد كلی اخلاق و فضایل انسانى و با فطرت مطابق باشد و عقل به حُسن آن‌ها حكم كند؛ مانند: ﴿﴿ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ ‏[۳۳]، ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى ‏[۳۴]، ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ‏[۳۵]، ﴿﴿وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا ‏[۳۶].
  3. آیاتى كه بر قبح و زشتى رذایل اخلاقى، چون ظلم، خیانت و غیره دلالت دارد؛ مانند: ﴿﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا[۳۷] و ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۸]
  4. آیاتى كه از گذشته یا آینده خبر مى‌‏دهد؛ مانند: اخبار اُمت‌ها و پیامبران گذشته، اخبار مربوط به امور آینده، اخبار اهل بهشت و جهنم و...[۳۹]
  5. آیاتى كه سبک تعبیر آن‌ها از دوام و پایدارى حكم آن‌ها حکایت کند؛ مانند: ﴿﴿ وَلا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا [۴۰] كه لفظ ﴿﴿أَبَدًا در این آیه، راه را بر هر گونه تأویل یا نسخ مى‌‏بندد[۴۱][۴۲].

جایگاه بحث محكم و متشابه در قرآن

  • در دو آیه از قرآن، وصف اِحكام و در دو آیه وصف تشابه برای قرآن آمده است؛ در آیه نخست از سوره هود تمام قرآن به عنوان كتاب آسمانی متصف به صفت محكم شده است: ﴿﴿الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ[۴۳] و در سوره زمر تمام كتاب متصف به صفت متشابه شده است:﴿﴿ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ‏[۴۴]
  • این در حالی است كه در سوره آل‌ عمران به صراحت آمده است كه برخی از آیات قرآن محكم و برخی دیگر متشابه است:﴿﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۴۵]
  • تمامی مفسران و دانشمندان علوم قرآن بر این امر اتفاق نظر دارند كه اِحكام و تشابهی كه در سوره‌های هود و زمر در وصف کل قرآن آمده است، با اِحكام و تشابهی كه در سوره آل‌ عمران در وصف آیات قرآن آمده است، متفاوت‌اند[۴۶]. در آیه هفتم آل عمران كلمه محكمات در مقابل متشابهات قرار گرفته است، بنا بر این مطابق این آیه آن دسته از آیات كه محكم است، متشابه نیست و آن دسته كه متشابه است، محكم نیست.
  • مراد از اِحكام در سوره هود، إتقان و استحكام نظم قرآن است و مراد از تشابه در سوره زمر، همانندی اجزای قرآن در حُسن سیاق و نظم است[۴۷]. سیوطی نیز می‌گوید: "منظور از اِحكام، إتقان و عدم راه‌یابی نقص و اختلاف در قرآن است و مراد از تشابه، همانندی همه آیات قرآن در حق و صدق و إعجاز است"[۴۸].
  • برخی از مفسران گفته‌اند که مراد از اِحكام در سوره هود "ارتباط و به هم پیوستگى آیات قرآن" است[۴۹] و مراد از تشابه، تصدیق بعضی از آیات نسبت به بعضی دیگر است[۵۰]. علامه طباطبایی در باره معنای اِحكام در سوره هود نظر دیگری دارد؛ او در این باره می‌گوید: "از آنجایی كه به دنبال جمله ﴿﴿أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ فرموده است: ﴿﴿ثُمَّ فُصِّلَتْ ، لذا مى‌فهمیم كه مراد از اِحكام، حالى از حالات تمامى آیات كتاب است؛ یعنی این‌که قرآن كریم قبل از نزول، امرى واحد بوده و هنوز دست‌خوش تجزّى و تبعّض نشده بود و در آن هنگام آیاتش متعدد نبود"[۵۱]. اما وی در باره معنای تشابه در سوره زمر، همان دیدگاهی را دارد كه سایر مفسران دارند؛ او چنین می‌گوید: "منظور از تشابه، به عنوان وصف مجموع قرآن، آن است كه آیات این كتاب، اعم از محكم و متشابه، از این نظر كه اسلوبی بى نظیر دارند و همه آن‌ها در بیان حقایق، حكمت‌ها و هدایت به سوى حق صریح بوده و اسلوبى متقن دارند، متشابه و نظیر هم هستند"[۵۲]. علامه طباطبایی در باره معنای تشابه در سوره آل عمران چنین می‌نویسد: "منظور از تشابه در آیه هفتم سوره آل عمران این است كه آیات متشابه طوری است كه مقصود آن براى شنونده روشن نیست و چنان نیست كه شنونده به مجرد شنیدن آن، مراد آن را درک كند؛ بلكه در این كه منظور، فلان معنا است یا آن معنای دیگر، تردید مى‌‌كند و تردیدش تا زمان رجوع به آیات محکم برطرف نمی‌شود و معنای آیات متشابه تنها با کمک آیات محکم مشخص می‌شود"[۵۳].
  • خلاصه آن‌كه تشابه در قرآن در دو معنا به كار رفته است: گاه تنها به معنای تماثل و همانندی است که تشابه در آیه‌های ﴿﴿ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ‏[۵۴] و ﴿﴿وَهُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ [۵۵] و ﴿﴿وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۵۶]. به این معنا است. گاه نیز به معنای امری غامض است كه باعث اشتباه و التباس می‌شود. تشابه در آیه ﴿﴿قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ[۵۷] و آیه هفتم آل عمران نیز به این معنا است. اِحكام در همه جا به معنای إتقان است. اما در سوره هود، در مقابل تفصیل و در سوره آل عمران، در مقابل تشابه به كار رفته است كه با توجه به اختلاف موجود در باره واژه متشابه، با توجه به قاعده " تُعرَفُ الأشیاءَ بأضدادِها‏‏ ‏‏‏‏‏" در معنای آن‌ها نیز تفاوت ایجاد می‌شود. از این رو اِحكام در سوره آل عمران به معنای صراحت در مدلول است، به طوری كه می‌تواند مرجع رفع التباس و اشتباهی شود كه ممكن است در مورد متشابهات پیش آید.
  • دو اختلاف عمده در میان مفسران، از نظر دستور زبان عربی در آیه هفتم آل عمران وجود دارد:
  1. اختلاف اول به مرجع ضمیر غایب در ﴿﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ مربوط است؛ اگر مرجع این ضمیر واژه "كتاب" باشد، در این صورت معنای آن، چنین خواهد شد که تأویل تمامی قرآن را کسی غیر از خدا [و راسخان در علم] نمی‌داند. اما اگر مرجع این ضمیر "ما تشابه منه" باشد، در این صورت معنا چنین خواهد شد که تأویل آیات متشابه را كسی جز خدا [و راسخان در علم] نمی‌داند.
  2. اختلاف دوم به عاطفه یا استینافیه بودن واو در ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مربوط است؛ در صورت استيناف بودن، تأویل قرآن یا آیات متشابه را تنها خداوند می‌داند و در صورت عاطفه بودن، راسخان در علم نیز از تأویل قرآن آگاه هستند.
  • در باب این‌كه آیا آیه هفتم آل عمران بر حصر آیات قرآن در محكم و متشابه دلالت دارد یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی گفته‌اند که هیچ یک از نشانه‌های حصر در این آیه وجود ندارد[۵۸] علامه طباطبایی، با آن‌كه حروف مقطعه را به دلیل رمزی بودن، از حوزه تقسیم آیات به محكم و متشابه خارج می‌داند، با این حال ظاهر آیه را دال بر حصر بقیه آیات "غیر از حروف مقطعه" در دو قسم محكم و متشابه می‌داند [۵۹].
  • بحث دیگری كه در مورد این آیه مطرح شده است محكم يا متشابه بودن خود آيه هفتم سوره آل‌ عمران است. برخی گفته‌اند كه خود این آیه نیز جزء متشابهات است؛ چون در باره واجب بودن يا واجب نبودن وقف بر "الله" در ﴿﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ و نیز عاطفه یا استیناف بودن "واو" در ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ اختلاف نظر وجود دارد[۶۰]. متشابه دانستن این آیه با توجه به این تصور صورت گرفته است که هر آیه‌ای که محتمل چند معنا باشد، متشابه است، که البته ما این وجه را در تعریف متشابه مردود می‌دانیم؛ زيرا در اين صورت هیچ آیه‌ای از قرآن محكم نخواهد بود. این در حالی است که این آیه به صراحت بيان می‌کند كه برخی از آیات قرآن محكم و برخی دیگر متشابه است.
  • و محكمات مرجعی برای رفع تشابه از آیات متشابه هستند. تا کنون هیچ کس در مدلول اين آیه تردید نکرده است. از این رو علامه طباطبایی می‌گوید:"حتی اگر فرض كنیم كه تمامی آیات قرآن متشابه است، آیه مورد بحث، به طور قطع آیه‌ای‌ محكم است كه حتی ساده‌ترین فهم‌ها هم آن را می‌فهمد و اگر فرض كنیم كه این آیه از آیات متشابه است، آن وقت تمامی آیات قرآن متشابه می‌شود و دیگر تقسیم آیات به دو قسم، محكم و متشابه معنا نخواهد داشت؛ بنا بر این، لزومی نداشت که خداوند بفرماید: ﴿﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ چرا که جمله ﴿﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ دردى را دوا نخواهد كرد، براى این كه مطابق فرض ما این آیه خود متشابه است[۶۱][۶۲].

جایگاه بحث محكم و متشابه در روایات

  • در كتب روایی، احادیث متعددی در باره محكم و متشابه و تفسیر بخش‌های مختلف آیه هفتم سوره آل عمران به دست ما رسیده است كه تعداد قریب به اتفاق این روایات را در مجموعه‌های تفسیر مأثور شیعه و اهل سنت، مانند تفسیر نور الثقلین، البرهان فی تفسیر القرآن، تفسیر الطبری و الدر المنثور، می‌توان یافت. آنچه را که در این زمینه در اخبار و آثار آمده است، می‌توان در نکات زیر خلاصه كرد:

۱. در شأن نزول آیه هفت آل عمران دو داستان آمده است كه یكی در باره یهودیان و نحوه تأویل آن‌ها از حروف مقطعه و دیگری در باره مسیحیان و نحوه تأویل آن‌ها از برخی از آیات مربوط به حضرت مسیح، به نفع عقاید مسیحیت است که خلاصه هر دو مورد به شرح زیر است:

  1. در معانی الأخبار از امام باقر(ع) آمده است که چند نفر از یهود به اتفاق حى بن‌ اخطب و برادر او خدمت پیامبر اسلام(ص) آمدند و حروف مقطعه "الم" را دست‌آویز خود قرار دادند و گفتند: مطابق حساب جمل "الف" مساوى یک و لام مساوى "سی" و میم مساوى "چهل" است و به این ترتیب خبر داده‌اى كه دوران بقاى امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست!. پیامبر(ص) براى جلوگیرى از سوء استفاده آن‌ها فرمود: شما چرا تنها "الم" را محاسبه كرده‌اید، مگر در قرآن "المص" و "الر" و سایر حروف مقطعه نیست، اگر این حروف اشاره به مدت بقای امت من باشد، چرا همه را محاسبه نمى‌‌كنید؟!. در حالی كه منظور از این حروف چیز دیگرى است. سپس آیه فوق نازل شد[۶۳].
  2. جمعى از نصاراى نجران خدمت پیامبر اسلام(ص) آمدند و تعبیر قرآن در باره "مسیح" يعنی ﴿﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً [۶۴] را دست‌آویز خویش قرار دادند. آن‌ها مى‌‌خواستند براى مسئله تثلیث و الوهیت مسیح از آن سوء استفاده كنند و آیات دیگر را كه با صراحت تمام هر گونه شریک و شبیه را از خداوند نفى مى‌‌كند و یا به صراحت می‌گوید كه "عیسی كسی جز بنده خداوند نیست"، نادیده انگارند. بنا بر این، آیه فوق نازل شد و به آن‌ها پاسخ قاطع داد[۶۵].

۲. در روایات اهل بیت(ع) بر شناخت محكم و متشابه به عنوان یكی از لوازم فهم قرآن تأكید شده است. از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند: "هر كس كه كتاب خدا، ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محكم و متشابه و عزائم و رخص[۶۶] و... را از هم باز نشناسد، از عالمان به قرآن نيست"[۶۷].

۳. در باره این‌كه آیا راسخان در علم تأویل آیات متشابه را می‌دانند یا خیر، روایات مختلفی در نفی و اثبات از فریقین رسیده است[۶۸]. اما بیش‌تر روایات شیعه حكایت از این دارد كه پیامبر(ص) و اهل بیتش هم از راسخان در علم هستند و هم تأویل تمامی قرآن را، اعم از محكم و متشابه، می‌دانند.

۴. در برخی روایات، محكم و متشابه به ناسخ و منسوخ تفسیر شده است. همچنین در برخی دیگر از روایات، احكام حلال و حرام به عنوان محكمات قرآن معرفی شده است، دسته‌ای دیگر از روایات هم موارد فوق را از باب ذكر مصادیق دانسته است؛ برای مثال در روایتی از ابن عباس آمده است:" المُحكَماتُ ناسِخُه وحَلالُهُ وَحَرامُهُ وَحُدُودُهُ وَفَرائِضُهُ وَمایُؤمِنُ بِهِ وَالمُتَشابِهاتُ مَنسُوخُهُ وَمُقَدَّمُهُ وَمُؤَخَّرُهُ وَأمثالُهُ وَأقسامُهُ وَمایُؤمِنُ بِهِ وَلایُعْمَلُ بِهِ‏‏‏‏‏"[۶۹].

۵. در روایاتی از فریقین، محكم به "ما یُعمَلُ بِهِ"؛ آنچه باید بدان عمل کرد و متشابه به "مایُؤمَنُ بِهِ"؛ آنچه باید بدان ایمان داشت، تعریف شده است كه از روایات دیگر استفاده می‌شود كه مراد از این دو، همان ناسخ و منسوخ است[۷۰].

۶. از روایات استفاده می‌شود كه آیات متشابه قابلیت پذیرش بیش از یک معنا را دارند كه این معانی، برخی مخالف محكمات قرآن و برخی مؤیِّد و مصدِّق آن‌ها است و كسی كه از نظر علمی توان عرضه متشابهات بر محكمات را داشته باشد، به طور قطع به مقصود آن‌ها نيز پی خواهد برد[۷۱]. اما كسی كه نتواند به درستی، آن‌ها را بر محكمات عرضه كند و معنای درست آن‌ها را دریابد، امر بر او مشتبه می‌شود. از این ‌رو توصیه شده است كه در هر آیه‌ای كه امر بر شما مشتبه می‌شود و معنای درست آن را نمی‌دانید، امر آن را به خداوند وانهید[۷۲].

۷. به تصریح برخی روایات، محكم و متشابه چیزی نیست كه به آیات اختصاص داشته باشد، بلكه سخنان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز حاوی محكم و متشابه است كه برای فهم متشابهاتشان باید آن‌ها را بر محكماتشان عرضه كرد[۷۳][۷۴].

تلاش‌های متقدّمان در زمینه محكم و متشابه

  • تلاش‌های پیشینیان در باره محكم و متشابه را می‌توان در سه گروه از تحقیقات خلاصه كرد:
  1. ثبت روایات تفسیری به دست آمده از پیامبر(ص)، اهل بیت(ع)، صحابه و تابعین؛
  2. قرار دادن بحث محکم و متشابه به عنوان فصل یا فصولی در ضمن كتب علوم قرآن؛
  3. تألیف كتب مستقل.
  1. متشابهات القرآن از ابو البقاء العكبری؛
  2. هدایة المرتاب و غایة الحفاظ فی متشابه الكتاب از علی بن محمد سخاوی؛
  3. تتمة البیان لما اشكل من متشابه القرآن از ابو ‌شامه؛
  4. رسالة الآیات البینات فی تفسیر بعض آیات المتشابهات القرآن الكریم از ابن النقیب؛
  5. ردّ معانی الآیات المتشابهات إلی معانی الآیات المحكمات از محیی الدین بن‌ عربی؛
  6. ملاک التأویل القاطع لذوی الالحاد والتعطیل فی توجیه المتشابه من آی التنزیل از احمد بن‌ ابراهیم غرناطی؛
  7. الاكلیل فی المتشابه والتأویل از تقی الدین أحمد بن‌ عبد الحلیم بن تیمیه حرّانی؛
  8. كشف المعنی فی متشابه المثانی از محمد بن‌ ابراهیم بن ‌سعدالله حمی شافعی، معروف به ابن جماعه؛
  9. تبیین المتشابه من كتاب الله المكرم و حدیث نبیه المعظم از محمد بن‌ احمد، مشهور به ابن لبّان یا ازالة الشبهات عن الآیات والأحادیث المتشابهات (مخطوط) [۷۶][۷۷].

تلاش‌های متأخران و معاصران در زمینه محكم و متشابه

  • در میان متأخران، تحقیقات جدیدِ قابل توجهی به چشم نمی‌خورد. با این حال كتاب‌هایی نظیر متشابهات القرآن از ملاصدرای شیرازی، الآیات المتشابهات از مرعی بن‌ یوسف بن‌ احمد مقدسی حنبلی، الآیات المحكمات فی دفع الشبهات از محمد حسین بن‌ علی شهرستانی، اضواء علی المتشابهات القرآن از خلیل یاسین عاملی به دست ما رسیده است. اما در میان معاصران دیدگاه‌های علامه طباطبایی در باره محكم و متشابه، نقطه عطفی در این زمینه محسوب می‌شود. ایشان ضمن بیان و ردّ نظریات مختلف در باره محكم و متشابه، نظریه جدیدی را مطرح کرده است. *همچنین دیدگاه علامه در باره تأویل قرآن، دیدگاهی منحصر به فرد است. علاوه بر این، ایشان حكمت‌هایی را كه مفسران پیشین برای وجود متشابهات در قرآن آورده‌اند، نقد کرده و تحلیلی زبان‌شناختی متناسب با نظریه خودشان در محكم و متشابه آورده‌اند. آیت الله محمد هادی معرفت از دانشمندان معاصر شیعه نیز بر عمق تحقیقات در زمینه محكم و متشابه افزوده‌اند. او، كه می‌توان گفت در این زمینه از دیدگاه علامه طباطبایی متأثر است، یک مجلد از مجموعه التمهید فی علوم القرآن "جلد سوم" را به محكم و متشابه و مباحث پیرامونی آن اختصاص داده است.

مسائل بحث‌برانگیز

  • با همه پژوهش‌هایی كه متقدمان، متأخران و معاصران در باره محكم و متشابه انجام داده‌اند، هنوز در باره برخی زوایای این موضوع پرسش‌های جدی و اساسی وجود دارد که مهم‌ترین این مسائل عبارت‌اند از:
  1. حكمت وجود متشابهات در قرآن؛ كه دیدگاه‌های پیشینیان با معاصران در باره این بحث به طور كامل متفاوت است.
  2. نسبی بودن محكم و متشابه؛ كه در صورت نسبی بودن، این سؤال مطرح می‌شود که آیا ممكن است برای کسی آیات قرآن متشابه باشد و برای دیگری نباشد؟
  3. مراد از تأویل قرآن چیست و مصداق عالمان به تأویل چه کسانی هستند؟
  4. آیا آیات متشابه قابل تفسیر هستند یا خیر؟ در صورت مثبت بودن جواب، تفسیر آن‌ها با ارجاع به محکمات یا به بیان پیامبر و اهل بیت(ع) چگونه صورت می‌گیرد؟[۷۸].

حکمت وجود متشابهات در قرآن

  • تصریح قرآن به وجود آیات متشابه از سویی و قابلیت داشتن این دسته از آیات برای استفاده سوء افراد منحرف و بیماردل برای ایجاد فتنه در بین مردم از سوی دیگر، اشکالاتی را پیش روی مفسران قرآن قرار داده است که برخی از این اشکالات به شرح زیر است:
  • با این‌که ادعا می‌‌شود قرآن قول فصل است؛ یعنی، کلامی است که حق و باطل را از یکدیگر جدا می‌‌سازد، وجود متشابهات در آن، خود عاملی برای آمیختگی حق و باطل است. از این رو، مذاهبِ حق و باطل همگی برای اثبات حقانیت خود به آیات قرآن تمسک می‌جویند. اگر همه آیات قرآن روشن و واضح بود و این متشابهات را نداشت، منحرفان و پیروان مذاهب باطل نمی‌‌توانستند در زیر نقاب قرآن از موجودیت خود دفاع کنند. این مسئله به صورت‌های دیگری نیز مطرح شده است؛ برای نمونه گفته شده است: با این‌که قرآن نور و روشنایی و سخن حق و آشکار است و برای هدایت عموم مردم آمده است، چرا برخی از آیات آن به گونه‌ای متشابه و پیچیده است که موجب استفاده نادرست فتنه‌انگیزها می‌‌شود؟ همچنین گفته شده است: قرآن به مقتضای حکمت نازل شده است و مقتضای حکمت این است که کلام به گونه‌ای القا شود که مراد واقعی از ظاهر آن به دست آید؛ بنا بر این، تشابه بر خلاف حکمت است؛ چرا که تشابه موجب التباس و اشتباه و در نتیجه گمراهی مخاطبان است و این امر از نظر عقلی قبیح است. حال چگونه می‌‌توان وجود متشابهات را که زمینه‌ساز این گمراهی هستند، مطابق حکمت دانست؟ از سوی دیگر مطابق سخن قرآن، آیات متشابه دستاویزی برای اهل باطل در گمراه کردن مردم است، پس آیا جایز است متکلم حکیم به گونه‌ای سخن گوید که اهل باطل به آن تمسک کنند؟
  • در گذشته، بیش‌تر مفسِّران و دانشمندان علوم قرآنی، با این پیش‌فرض که محکم بودن تمام قرآن امکان‌پذیر بوده است و گویی خداوند از روی عمد خواسته تا همه قرآن محکم نباشد، پرسش‌هایی مانند پرسش‌های بالا را مطرح کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده‌اند که حکمت یا حکمت‌هایی تشابه، شماری از آیات را به وجود آورده است. موارد زیر برخی از وجوهی است که در کتب تفسیر و علوم قرآنی در توجیه وجود متشابهات در قرآن ذکر شده است. لازم به ذکر است که اگرچه برخی از این وجوه، به تعبیر علامه طباطبایی، بسیار سخیف به نظر می‌‌آید، اما بیان آن برای آشنایی با سیر اندیشه اندیشمندان این حوزه، خالی از لطف نخواهد بود[۷۹].

دیدگاه‌های مختلف پیرامون حکمت وجود متشابهات در قرآن

  1. وجود متشابهات در قرآن، باعث می‌‌شود که مسلمانان در به دست آوردن حق و جست و جوی آن رنج بیش‌تری برده و در نتیجه اجر بیش‌تری به دست آورند.
  2. اگر همه قرآن صریح و روشن بود، تنها بر مذهب حق قابل انطباق بود و این صراحت موجب می‌‌شد تا صاحبان سایر مذاهب، به دلیل تعصبی که نسبت به مذهب خود دارند، از قرآن متنفر شده و به آن توجه نکنند. اما وقتی قرآن مشتمل بر محکم و متشابه باشد، باعث می‌‌شود که همه ارباب مذاهب، به طمع این‌که آن آیات را دلیلی بر تأیید مذهب خود بگیرند، در قرآن نظر افکنند و در آن غور و بررسی کنند. اما در این میان با تفسیر متشابهات به وسیله محکمات به بطلان مذهب خود پی برده و به مذهب حق روی آورند.
  3. وقتی قرآن مشتمل بر آیات محکم و متشابه باشد، همگان به بهره‌گیری از نیروی عقل خود برای فهم آن مجبور می‌شوند و بدین وسیله به تدریج از ظلمت تقلید در می‌آیند و به نور تفکر و استدلال می‌رسند. اما اگر همه قرآن محکم بود، کسی به استفاده از قوه عقل نیازی نداشت و در نتیجه افراد در جهل و تقلید باقی می‌‌ماندند.
  4. قرآن با داشتن آیات متشابه، باعث شده است که مسلمانان از راه‌های مختلفی به تأویل قرآن دست یابند و به همین منظور در فنون مختلف علمی از قبیل علم لغت، صرف، نحو و اصول فقه متخصص شوند[۸۰].
  5. وجود متشابهات در قرآن، نیاز شدید مردم به پیشوایان الهی و پیامبر(ص) و اوصیای او را روشن می‌‌کند و سبب می‌شود که مردم به حکم نیاز علمی به سراغ آن‌ها بروند و رهبری آن‌ها را در عمل به رسمیت بشناسند و بدین ترتیب از علوم دیگر و راهنمایی‌های مختلف آنان نیز استفاده کنند.
  6. مسئله آزمایش افراد و شناخته شدن فتنه‌انگیزان از مؤمنان راستین نیز فلسفه دیگری برای وجود متشابهات در قرآن است[۸۱]
  7. قرآن، مشتمل بر دعوت همه طوایف، ‌از خواص و عوام است. از آنجا که طبایع عوام اغلب از درک حقیقت عاجز است، به طوری که اگر فردی از عوام، در ابتدای امر توصیفی از موجودی را که فاقد جسمانیت، مکان و جهت است، بشنود، آن موجود را انکار می‌کند و گرفتار تعطیل می‌‌شود؛ از این رو، بهتر آن است که عوام مردم با الفاظی مورد خطاب قرار گیرند که با برخی از مفاهیم وهمی و خیالی‌‌شان سازگار باشد، اما در کنار این آیات، آیات محکم، آشکارا بر آنچه حقیقت است، دلالت داشته باشد[۸۲][۸۳].

دیدگاه علامه‌ طباطبایی در باره حکمت وجود متشابهات در قرآن

  • علامه طباطبایی، با وجود این‌که برخی از وجوه بالا را سست توصیف کرده است، اما اشتمال قرآن بر متشابهات را امری اجتناب‌ناپذیر می‌داند. بیان علامه طباطبایی در ضرورت اشتمال قرآن بر محکم و متشابه را می‌‌توان در چند گزاره به ترتیب زیر خلاصه کرد:
  1. فهم عامه بشر بیش‌تر با محسوسات سر و کار دارد، لذا نمی‌‌تواند مافوق محسوسات را به آسانی درک کند و مرغ فکر خود را تا بام طبیعت پرواز دهد.
  2. هر معنایی که به انسان القا شود، تنها و تنها از راه معلومات ذهنی او صورت می‌گیرد. حال اگر معلومات ذهنی او همه از جنس محسوسات باشد و ذهن او تنها با محسوسات مأنوس باشد، ما نیز باید مسائل معنوی خود را تنها از راه محسوسات به او القا کنیم. البته این القا نیز تنها به مقدار کشش فکری فرد در محسوسات امکان‌پذیر است. برای نمونه لذّت نکاح را برای کودکی که کشش فکری‌اش به این امر محسوس نرسیده است، به شیرینی عسل یا حلوا مثال می‌زنیم.
  3. هدایت دینی به یک یا دو طایفه اختصاص ندارد و باید تمامی مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند.
  4. وجود متشابهات، باعث می‌شود که بیانات قرآن کریم جنبه مَثل به خود بگیرد؛ به این معنا که، قرآن کریم معانی معروف و شناخته‌شده ذهن مردم را گرفته و معارفی را که برای آنان شناخته‌شده نیست، در قالب آن معانی در ‌‌آورده است تا آن معارف را بفهمند؛ همان‌گونه که مردم اجناس خود را با سنگ، کیلو و مثقال می‌‌سنجند با این‌که همه می‌دانند که هیچ مناسبتی بین انگور و آهن نیست، چرا که انگور نه شکل آهن و نه حجم آن را دارد، ولی همین‌که از نظر سنگینی مناسبتی بین آن دو هست، آن را با آهن می‌‌سنجند. پس می‌‌توان گفت که بیانات قرآن، مثل‌هایی برای معارف حق الهی است و خدای تعالی برای این‌که آن معارف را بیان کند، آن‌ها را تا سطح افکار عامه مردم تنزُّل داده است و چاره‌ای هم جز این نیست، چون عامه مردم جز حسّیّات را درک نمی‌‌کنند. پس، باید این معانی را در قالب حسّیات و جسمانیات به آن‌ها فهماند[۸۴].
  5. این جریان در تمامی معارف و ابحاث غیرمادی و غایب از حس هست و تنها به معارف قرآن اختصاص ندارد. معارف سایر کتب آسمانی، البته آن معارف عالی که دستخوش تحریف نشده است و همچنین مباحث الهی که در فلسفه عنوان می‌‌شود، نیز همین طور است[۸۵].
  6. چیزی که باقی می‌ماند آن است که در این‌گونه موارد، گوینده علاوه بر این، باید مطالبی را که در گفتارش مبهم و دقیق است با ایراد داستان‌های متعدد و مثل‌های بسیار و متنوع روشن سازد[۸۶]
  • بنا بر این، تا اینجا روشن شد که قرآن کریم هم مانند هر کلام دیگر باید مشتمل بر آیات متشابه باشد. همچنین باید تشابهی را که به حکم ضرورت در یک آیه هست، در دیگر آیات محکم برطرف کند[۸۷]
  • نتیجه آن‌که فرض بسیاری از وجوهِ بیان‌شده و بلکه اصل طرح موضوع حکمت وجود متشابهات در قرآن، از آن روست که گویی محکم و متشابه تنها به قرآن اختصاص داشته و خداوند از روی عمد و برای اَغراضی خاص آیات متشابه را در میان آیات محکم تعبیه کرده است، در حالی که محکم و متشابه امری فراگیر در همه زبان‌ها و بلکه از ویژگی‌های زبان است و امری نیست که تنها به قرآن اختصاص داشته باشد. از این رو، ائمه اطهار(ع) تأکید کرده‌اند که کلام آنها نیز حاوی محکم و متشابه است.
  • کاربرد واژه‌ها و ترکیب‌ها در همه زبان‌ها، به ویژه در زبان متونی که در صدد بیان حقایق متعالی است، به گونه‌ای است که در بسیاری از موارد، وقتی واژه یا ترکیبی جدا از کل متن و مقاصد اصلی گوینده در نظر گرفته می‌‌شود، تاب تحمل بیش از یک معنا را دارد، ولی با توجه به کل متن و گزاره‌های روشن و اصول مسلم حاکم بر متن نمی‌‌توان برخی از آن معانی را به پدیدآورنده متن نسبت داد. بنا بر‌‌ این، قرآن هم از این موضوع فراگیر در زبان مستثنی نیست. شاهد این سخن که محکم و متشابه در هر کلامی امری عادی است و تنها به قرآن اختصاص ندارد، آن‌ است که قرآن، در سوره آل عمران، که یک سوره مدنی است، به تذکر این نکته پرداخته است، در حالی که هنگام نزول این سوره بیش از پانزده سال از آغاز نزول قرآن می‌گذشت. این امر نشان می‌‌دهد که این تذکر نیز یک امر ارشادی است و اگر هم تذکری داده نمی‌‌شد، توجیهی برای تمسک به متشابهات، بدون توجه به محکمات، وجود نداشت[۸۸].

نسبی بودن محکم و متشابه

  • یکی از پرسش‌های مهم در بحث محکم و متشابه این است که آیا اِحکام و تشابه در قرآن امری نسبی است یا مطلق؟ این سؤال را می‌‌توان با توجه به معنای نسبیّت، به صورت چند سؤال فرعی نیز مطرح ساخت. اگر نسبیّت را با توجه به افراد بسنجیم، این سؤال پیش می‌آید که آیا ممکن است آیه‌ای برای فردی متشابه و برای فردی دیگر محکم باشد؟ همچنین آیا ممکن است همه آیات قرآن برای کسی متشابه باشد؟ اما اگر نسبیّت را با توجه به جهات موضوعی بسنجیم، سؤال این خواهد بود که آیا ممکن است آیه‌ای نسبت به جهتی محکم و نسبت به جهتی دیگر متشابه باشد؟ در این صورت آیا ممکن است آیاتی از قرآن از هر جهت متشابه باشند؟
  • ظاهر آیه هفتم سوره آل عمران[۸۹] این است که برخی از آیات قرآن محکم‌اند و از آن‌ها به ام الکتاب تعبیر شده است. در برابر آن‌ها آیاتی نیز متشابه هستند. مطابق ظاهر این آیه، اِحکام و تشابه صفت آیات است و افراد در پدید آوردن آن دخالتی ندارند؛ بنا بر این، امکان ندارد که همه چیز وابسته به افراد باشد به طوری که آنچه در نظر برخی محکم است در نظر برخی دیگر متشابه باشد و بالعکس؛ چرا که در این صورت در ام الکتاب قرآن تغییر پیش می‌آید، در حالی که ظاهر آیه آن است که در قرآن آیاتی ثابت با عنوان ام الکتاب وجود دارد که می‌‌تواند روشنگر راه هر کسی باشد که به دو راهی تردید در متشابهات رسیده است. بنا بر این، اگر نسبیّتی هم وجود دارد، تنها در طرف متشابهات است؛ به این معنا که محکم و متشابه باید ملاک یا ملاک‌های کاملاً مشخصی داشته باشند که بر اساس آن، آیات ذاتاً در دسته محکمات یا متشابهات قرار گیرند، آن گاه متشابهات با ارجاع به محکمات به آیاتِ محکم تبدیل شوند و تا زمانی که کسی نتوانسته معنای درست آن‌ها را در یابد، جزء متشابهات باقی بمانند. از این رو، بهتر است به جای نسبیّت محکم و متشابه، تعبیر ذاتی و عَرَضی را به کار ببریم؛ یعنی آیات قرآن، به طور ذاتی، یا محکم هستند و یا متشابه، و این اِحکام و تشابه به افراد وابسته نیست. اما این امکان وجود دارد که آیات متشابه در پرتو محکمات به آیاتی محکم تبدیل شوند که در این صورت آیه‌ای که به طور ذاتی متشابه بوده است، از نظر عَرَضی محکم خواهد شد. علامه طباطبایی در این باره می‌‌گوید: معنای مراد از آیات متشابه پس از ارجاع به آیات محکم معین شده و به آیات محکم تبدیل می‌‌شوند. بنا بر این، آیات محکم به خودی خود محکم‌اند و آیات متشابه به واسطه آیات محکم، محکم می‌‌شوند[۹۰].
  • از این سخن استفاده می‌‌شود که آیاتی از قرآن فی‌‌نفسه محکم‌اند و آیاتی دیگر فی‌‌نفسه متشابه‌اند و در اصلِ اِحکام و تشابه نسبیّتی در کار نیست. اما این نکته که در برخی از اخبار اهل بیت(ع) آمده است که متشابه آن است که بر جاهلش متشابه است[۹۱]، بدان معنا نیست که جاهل صفت تشابه را برای برخی آیات به وجود می‌‌آورد، بلکه تشابه از خصوصیات معانی برخی آیات است، اما این خصوصیت تا زمانی که علم به محکمی که رفع تشابه کند پیدا نشده است، همچنان برای افراد باقی می‌‌ماند. ناگفته نماند برخی معتقدند که آیات متشابه با ارجاع به محکمات نه تنها محکم نمی‌شود، بلکه ظهور هم پیدا نمی‌‌کند [۹۲]
  • اما نسبیّت اِحکام و تشابه در رابطه با جهات، امری پذیرفتنی است؛ چرا که یک آیه می‌‌تواند مدلول‌های متفاوتی داشته باشد که برخی از آن‌ها صفت اِحکام و برخی صفت تشابه داشته باشند. راغب اصفهانی در مفردات گفته است که آیات محکم و متشابه به طور کلی به سه دسته تقسیم می‌‌شود:
  1. آیاتی که به طور مطلق محکم‌اند؛
  2. آیاتی که به طور مطلق متشابه‌اند؛
  3. آیاتی که از جهتی محکم و از جهت دیگر متشابه‌اند[۹۳].
  • علامه طباطبایی نیز می‌‌گوید: اِحکام و تشابه اوصافی هستند که نسبت به جهات، مختلف هستند؛ به این معنا که ممکن است آیه‌ای از جهتی محکم و از جهتی دیگر متشابه باشد. پس، از آن جهت که محکم است، می‌‌تواند به رفع تشابه آیه‌ای دیگر بپردازد؛ و از آن جهت که متشابه است، برای رفع تشابه و تعیین معنای مرادش به آیه محکم دیگری نیازمند است[۹۴].
  • اما راغب اصفهانی بر خلاف علامه طباطبایی می‌گوید: در قرآن نمونه‌ای نداریم که از هر جهت متشابه باشد، ولی مانعی ندارد که آیه‌ای از هر جهت محکم باشد[۹۵].
  • شاید دلیل سخن علامه طباطبایی این باشد که کلامی که از هر جهت متشابه باشد و هیچ گونه معنای قطعی نداشته باشد، از متکلِّم حکیم صادر نمی‌شود[۹۶].

تفسیر متشابهات

  • به جز معدود افراد و گروه‌هایی که به دام عقایدی چون تجسیم و تعطیل گرفتار آمده‌اند، دانشمندان و مفسران فریقین در این نکته اتفاق نظر دارند که نمی‌توان بدون در نظر گرفتن آیات محکم به متشابهات تمسک جست. اما در این‌که آیا می‌توان به مراد خداوند از آیات متشابه نیز دسترسی پیدا کرد یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه مطرح شده است که در زیر به بیان و شرح آن‌ها می‌پردازیم[۹۷].

بررسی دیدگاههای مختلف در باره تفسیر آیات متشابه

دیدگاه اول: محکمات، مفسِّر متشابهات

  • مطابق این دیدگاه راهی برای دست‌یابی به مراد خداوند از طریق آیات متشابه وجود دارد و آن این است که باید متشابهات را به محکمات ارجاع داد. در زیر دلایل این نظریه را بیان می‌کنیم:
  1. ام الکتاب بودن محکمات: خداوند در قرآن کریم آیات محکم را ام الکتاب خوانده است. کلمه "أُم" در لغت به معنای مرجعی است که چیز یا چیزهایی بدان رجوع می‌کنند. آیات محکم را نیز از این جهت ام الکتاب خوانده است که مرجع آیات متشابه است؛ به این معنا که با ارجاع آیات متشابه به آیات محکم، معنا و مراد آن‌ها روشن می‌شود و در واقع تشابهشان بر طرف می‌گردد[۹۸].
  2. تفسیر آیات قرآن با آیات دیگر:احادیث مختلفی گویای آن است که آیات قرآن همدیگر را تفسیر می‌کنند [۹۹].
  • بنا بر این، باید آیاتی از قرآن، بتواند آیات متشابه را نیز تفسیر کند. طبیعی است که این آیات چیزی جز آیات محکم نمی‌تواند باشد[۱۰۰]؛ برای نمونه، آیه شریف ﴿﴿إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۱۰۱] آیه‏‌ای متشابه است، ولی وقتی به آیه ﴿﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ [۱۰۲] و آیه ﴿﴿لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ [۱۰۳] ارجاع داده شود، معلوم می‌‏شود که مراد از "نظر کردن به خدا" از سنخ دیدن محسوسات با چشم سر نیست. چون خدای تعالی در سوره نجم برای قلب هم نوعی دیدن اثبات کرده و فرموده است: ﴿﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى [۱۰۴] از این آیه معلوم می‌‏شود که قلب هم دیدنی مخصوص به خود دارد، نه این‌که منظور از آن فکر باشد، چون فکر مربوط به تصدیق و ترکیبات ذهنی است در حالی که رؤیت به تک تک اشیای خارجی تعلق می‌‏گیرد. بنا بر این، منظور از رؤیت در آیه شریف، نحوه‌ای از توجه خاص قلبی است؛ توجهی غیر حسی، غیر مادی، غیر عقلی و غیر ذهنی. این یک نمونه از تفسیر متشابه به وسیله محکمات است. سایر متشابهات نیز به همین شیوه، تفسیر کردنی است[۱۰۵][۱۰۶].

دیدگاه دوم: استفاده از محكمات در رفع تشابه آيات، نه تفسیر آن‌ها

  • بر اساس دیدگاه، آیات متشابه را باید به محکمات ارجاع داد، اما با محکمات تفسیر نمی‌‏شوند. نویسنده تفسیر مناهج البیان بر این باور است که آیات محکم بر آیات متشابه حاکم است و با ارجاع متشابهات به محکمات تنها می‌توان به این نتیجه رسید که به طور قطع مدلول ظاهری آیات متشابه مراد نیست، ولی نمی‌‏توان معنای مراد از آن‌ها را تعیین کرد. به عبارت دیگر، آیات محکم تنها ظهور ابتدایی آیه متشابه را دفع می‌کنند، اما هیچ‌گونه بیانی پیرامون معنا و مراد آن به دست نمی‌‏دهند[۱۰۷]
  • برای نمونه، مطابق این دیدگاه در مثال پیشین، بنا به دلایل و قراین عقلی و دلالت محکمات کتاب، مانند آیه ﴿﴿لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۱۰۸] رؤیت پروردگار با چشم امکان‌پذیر نیست، اما نمی‌‏توان گفت که مراد از نظر به پروردگار چیست. این نویسنده در نقد دیدگاه علامه طباطبایی در مورد مثال فوق می‌نویسد: هیچ تناسبی بین رؤیت آیات و نظر به خداوند وجود ندارد. اساساً تفسیر نظر به رؤیت در آیات فوق توجیه مقبولی ندارد. زیرا اوّلاً نظر غیر از رؤیت است، ثانیاً در آیه مورد بحث نظر به رب آمده، در حالی که در آیه مورد استشهاد سخن از رؤیت آیات است[۱۰۹]
  • به نظر ایشان توضیح و تفسیر متشابهات را باید در ادله دیگری که به طور مستقیم و غیر مستقیم در مورد تبیین آن‌ها وارد شده است، جست و جو کرد[۱۱۰]. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چه مانعی دارد که این ادله دیگر، که به نظر شما می‌تواند مفسر متشابهات باشد، از خود قرآن باشد. اگر این امر امکان‌پذیر باشد، بدیهی است که نباید خود این آیات نیز در آن جهتی که می‌خواهد تفسیر کند، متشابه باشد. پس این آیات محکم است که می‌تواند متشابهات را تفسیر کند. نهایت حرفی که این دیدگاه می‌تواند مطرح کند، این است که نباید انتظار داشت تفسیر همه موارد تشابه در آیات، در خود قرآن آمده باشد، ولی نمی‌توان صلاحیت تفسیر متشابهات را از خود قرآن نفی و به ادله دیگر واگذار کرد[۱۱۱].

دیدگاه سوم: نفی تفسیر متشابهات به طور مطلق

  • مطابق این دیدگاه، عقول بشری در دنیا از درک معنای مقصود شارع عاجز است. به عبارت دیگر، مراد خداوند به طور دقیق معلوم نیست[۱۱۲] عموم دانشمندان اهل سنت چنین نظری دارند.
  • البته از سخنان برخی از دانشمندان اهل سنت هم استفاده می‌شود که برخی از متشابهات با توجه به محکمات تفسیر می‌شود. اما کسی در این‌که نباید به متشابهات عمل کرد بلکه باید آن‌ها را بر محکمات مربوط به خودشان ارجاع داد، تردید نکرده است. زرکشی می‌گوید: آیات متشابهی را که به ذات باری تعالیٰ مربوط است باید به آیه محکمِ ﴿﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[۱۱۳] و آیات متشابهی را که به افعال الهی مربوط است به آیه محکم ﴿﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[۱۱۴] و آیاتی را که موهم تشبیه است، باید به آیات محکمِ ﴿﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[۱۱۵] و ﴿﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ[۱۱۶] و ﴿﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ [۱۱۷] برگرداند[۱۱۸].
  • فخر رازی نیز در بیان ارجاع برخی از آیات متشابه به آیات محکم می‌گوید: آیه﴿﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا [۱۱۹] ظاهرش آن است که مُترفین از سوی خداوند به ارتکاب فسق و فجور دستور داده شده‌اند، اما تشابهش با رجوع به آیه محکم ﴿﴿ وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ[۱۲۰] رفع می‌شود. همچنین ظاهر آیه ﴿﴿ نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ[۱۲۱] این است که خداوند نیز دچار فراموشی می‌شود، اما این تشابه با آیات محکم ﴿﴿ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا [۱۲۲] و ﴿﴿لّا يَضِلُّ رَبِّي وَلا يَنسَى[۱۲۳] رفع می‌گردد[۱۲۴][۱۲۵].

تأویل قرآن

تأویل در لغت

  • "تأویل" از ریشه "أوْل" است. بیش‌تر لغت‏شناسان "أَول" را به رجوع و بازگشت معنا کرده‏‌اند[۱۲۶] اما احمد بن ‌فارس، در کتاب معجم مقاییس اللغه، بیانی به ظاهر متفاوت با دیگران دارد. او می‌‏گوید: أوْل، دارای دو اصل است:
  1. ابتدای امر، که واژه "اَوَّلْ" به معنای آغاز از این اصل مشتق شده است؛
  2. انتهای امر [۱۲۷].
  • با توجه به این سخن ابن فارس، "رجوع" و "اِرجاع" که در کتب لغت و از جمله آثار دیگر ابن فارس، به عنوان معنای "اول" و "تأویل" ذکر شده است، معنای شفاف‌تری پیدا می‌کند. با این بیان، تأویل دارای دو معنای کاربردی است:
  1. بازگشت به ابتدا و اصل؛
  2. بازگشت به انتها و غایت.
  • برخی از نویسندگان معاصر نیز در معنای تأویل به همین نتیجه رسیده‌اند[۱۲۸] مطابق این معنا، کاربرد تأویل در مورد هر کلامی، و از جمله قرآن کریم، ممکن است که یکی از این دو معنا را داشته باشد: یا به معنای "ابتدا و اصل کلام" که همان قصد و نیت گوینده از کلامش است، باشد و یا به معنای "انتها و غایت کلام" که به تحقق مفاد کلام اطلاق می‌‏شود، باشد. تأویل قرآن مطابق معنای اوّل، همان مراد خداوند از آیات قرآن؛ و مطابق معنای دوم، به معنی وقوع وعده‏ها و وعیدهای قرآن کریم است[۱۲۹].

کاربردهای واژه تأویل در قرآن کریم

  • واژ‏ه تأویل در قرآن کریم هفده بار به کار رفته است. این موارد با توجه به متعلّق واژه تأویل در هر مورد، به سه گروه قابل تقسیم است:
  1. تأویل کلام﴿﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۱۳۰]، ﴿﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ[۱۳۱]، ﴿﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ[۱۳۲].
  2. تأویل فعل ﴿﴿قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۱۳۳]، ﴿﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۱۳۴]، ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۳۵]، ﴿﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۳۶]
  3. تأویل رؤیا﴿﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۱۳۷]، ﴿﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ[۱۳۸]، ﴿﴿وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ [۱۳۹]، ﴿﴿قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلامِ بِعَالِمِينَ[۱۴۰]
  • چنان‌که این موارد سه‌گانه را در دو معنای یادشده در نظر ابن‌ فارس ضرب کنیم، حاصلِ آن، شش معنای فرضی به شرح زیر خواهد بود:
  1. تأویل گفتار = نیت گوینده از گفتار: در مورد تأویل گفتار با فرض نخست، می‌توان گفت که هر گوینده‏ای قبل از آن‌که سخن بگوید، مطلبی را در ذهن خویش آورده و معنایی را قصد می‌‏کند. سپس آن معنای مقصود را با بیان الفاظی به مخاطب خود القا می‌‏کند. به عبارت دیگر، گوینده، مقصود خود را در قالب الفاظ نازل می‌‏کند. این مرحله را می‌‏توان "تنزیل" نام نهاد. بدیهی است که در این صورت شنونده به طور مستقیم با مقصود گوینده ارتباطی ندارد، بلکه تنها با الفاظی که از گوینده صادر می‌شود، سر و کار دارد. او باید از "الفاظ" به "معنای مقصود" برسد. این سیر را می‌‏توان "سیرِ تأویل" نامید؛ یعنی "به اوّل برگرداندن کلام". اوّل و آغاز کلام، همان فکر و ایده‏ای است که در ذهن گوینده گذشته و به صورت معنای مقصود شکل گرفته است. به نظر ما تأویل در سوره آل عمران به این معنا آمده است. شیخ طبرسی در مجمع البیان می‌گوید: پیامبر و جانشینانش تأویل همه قرآن را می‌‏دانند. مؤید این قول، اجماع صحابه و تابعان بر تفسیر همه آیات قرآن است. کسی نقل نکرده که آن‌ها بر چیزی از قرآن توقف کرده و آن را به دلیل متشابه بودن تفسیر نکرده باشند[۱۴۱]. با توجه به این گفتار، شیخ طبرسی تأویل را در این آیه، معادل تفسیر دانسته است؛ چرا که تفسیر، چیزی جز بیان مراد و مقصود متکلّم نیست. در روایات نیز تأویل در این معنا به کار رفته است. در روایتی آمده است که حذیفة بن‌ یمان می‌گوید: "در روز غدیر خم، بعد از آن‌که رسول خدا(ص) فرمود: " مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌ‏ مَوْلَاه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"، شخصی از آن حضرت پرسید: ای رسول خدا، تأویل این سخن چیست؟" آن حضرت فرمود: " مَنْ‏ كُنْتُ‏ نَبِيَّهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌ‏ أَمِيرُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" [۱۴۲]. در این روایت از آنجا که مولی هم به معنی دوست و هم به معنای سرپرست است، پرسش‌کننده خواستار روشن شدن معنا و مقصود کلام پیامبر(ص) بوده است. در روایت دیگری نیز آمده است که امام علی(ع) فرمود: تأویل ﴿﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۴۳] آن است که خدا مالک ما است و ما از این جهان رخت بر می‌بندیم"[۱۴۴]. ملاحظه می‌شود که در این روایت نیز تأویل به معنا و مدلول آیه اطلاق شده است.
  2. تأویل گفتار = تحقق مفاد گفتار: تأویل کلام به معنای دوّم آن، یعنی تحقق مفاد کلام، نیز در قرآن کریم به کار رفته است. در آیات زیر، تأویل قرآن به معنای تحقق وعده‏های خداوند است:﴿﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ[۱۴۵]. طبری می‌‏گوید: مراد از تأویل، عاقبت امرشان است که همان تحقق وعده‏های الهی، یعنی ورود در عذاب الهی و آتش دوزخ است[۱۴۶]، ﴿﴿وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ[۱۴۷]. عبارت ﴿﴿لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ، به این معنی است که هنوز زمان تحقق آن فرا‌ نرسیده است. روشن است که نمی‌‏توان تأویل را در دو آیه فوق به معنای نیت و مقصود گوینده از کلامش دانست؛ زیرا معقول نیست که بگوییم در روز قیامت مراد خداوند از آیات قرآن روشن می‌شود! بلکه به جهت اِتمام حجت بر مردم، باید مراد خداوند در همین دنیا برای مردم قابل درک باشد. در روایات نیز این معنا از تأویل به کار رفته است. برای نمونه به ذکر چند روایت می‌‏پردازیم. در روایتی آمده است پیامبر(ص) در مورد آیه ﴿﴿ قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ[۱۴۸] فرمود: این امر به وقوع خواهد پیوست و هنوز واقع نشده است[۱۴۹]. در حدیث دیگری شیخ صدوق با سند خود از ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت کرده که آن حضرت در مورد آیه ﴿﴿ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۱۵۰] فرمود:به خدا سوگند که هنوز تأویل این آیه واقع نشده است و تأویل آن تا ظهور قائم آل محمد واقع نخواهد شد[۱۵۱]. روشن است که عبارت " مَا نَزَلَ‏ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" به معنای "ما وقع تأویلها بعد‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" است و منظور امام آن است که حقیقت مفاد این آیه پس از ظهور امام زمان(ع) تحقق خواهد یافت.
  3. تأویل فعل = انگیزه فاعل از فعل: تأویل فعل در فرض نخست "اصل و ابتدای چیزی"، همان انگیزه فاعل از فعل است؛ برای نمونه، کسی که از روی کینه، عملی را انجام داده است، تأویل آن عمل، "کینه"ای است که مسبوق به فعل است. همچنین اگر فعلی به انگیزه تأدیب صورت گرفته باشد، تأویل آن، "تأدیب" است. تأویل در آیات داستان حضرت موسی(ع) و حضرت خضر(ع) به این معنا است. حضرت خضر(ع) کارهایی را انجام داد که حضرت موسی(ع) آن‌ها را تحمّل نکرد؛ شکافتن بدنه کشتی، کشتن غلام و ترمیم دیوار. حضرت خضر(ع) بعد از انجام این اعمال و مشاهده‏ بی‌صبری حضرت موسی(ع) در برابر آن، انگیزه خود را از انجام کارها شرح داد که قرآن، آن را تأویل نامیده است ﴿﴿قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا [۱۵۲]
  4. تأویل فعل = سرانجام و فرجام فعل: تأویل فعل در فرض دوم "نهایت و عاقبت چیزی"، به عاقبت و فرجام کار گفته می‌‏شود. این کاربرد در دو آیه از قرآن مشاهده می‌شود:﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۵۳]، ﴿﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۵۴]. مطابق این آیات، "توزین کالا با ترازوی سالم" و "ردّ تنازع به خدا و رسول" از کارهایی است که فرجامی خوش در پی دارد. خداوند عاقبت و فرجام این کارها را تأویل نام نهاده است. در تفاسیر قرآن نیز " أَحْسَنُ تأویلاً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" به " أَحْسَنُ عَاقِبَةً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" تفسیر شده است[۱۵۵].
  5. تأویل رؤیا = اصل حقایق غیبی ماورای نمادهای دیده‌شده در رؤیا: تأویل رؤیا در فرض نخست "ابتدا و اصل رؤیا" به معنای حقایق غیبی ماورای رؤیا است. رؤیاها معمولاً نمادهایی هستند که بیانگر حقایق دیگرند. روشن است که نخست باید "حقیقتی" را فرض کرد و سپس "نمادی" را جهت بیان آن وضع نمود. افرادی هستند که می‌‏توانند پیش از تحقق رؤیاها در عالمِ واقع، به آن حقایق پی ببرند، این گونه افراد از علم تأویل رؤیا برخوردارند. تأویل در آیات زیر به این معنا است:﴿﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۱۵۶]، ﴿﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ[۱۵۷]، ﴿﴿ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ [۱۵۸]
  6. تأویل رؤیا = تحقق حقیقت رؤیا در عالم خارج: تأویل رؤیا در فرض دوم "نهایت و غایت" همان تحقق خارجی رؤیا است. حضرت یوسف(ع) در خواب دید که یازده ستاره به همراه خورشید و ماه برای او سجده کرده‏اند:﴿﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ[۱۵۹] وقتی این رؤیا به تحقق پیوست، حضرت یوسف(ع) گفت:﴿﴿هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا [۱۶۰][۱۶۱].

معنای اصطلاحی تأویل

  • آنچه بیان شد، معنای تأویل در لغت و عرف قرآن کریم بود. اما بی‌شک این واژه در برخی از حوزه‏‌های معرفت دینی، در معانی خاصی مصطلح شده است. اگرچه بعضی از این معانی اصطلاحی، از معنای لغوی و یا کاربردهای قرآنی این واژه گرفته شده است، اما باید دانست که هر اصطلاحی در حوزه خود معتبر است؛ از این رو، بی توجهی به اصطلاحات هر حوزه باعث خلط مفاهیم با یکدیگر می‌شود[۱۶۲].

مهم‌ترین معانی اصطلاحی تأویل

  • مهم‌ترین معانی اصطلاحی تأویل به شرح زیر است:
  1. تفسیر: این معنا نزد مفسّران گذشته شایع است؛ برای نمونه، طبری اغلب در تفسیر خود می‌‏گوید: "القول في تأویل قوله کذا" یا می‌گوید: "اختلف أهل التأویل في هذه الآیة". در این عبارات، تأویل به معنای تفسیر و "أهل التأویل" به معنای مفسّران است.
  2. حمل لفظ بر معنای مرجوح: این اصطلاح در درجه نخست، اصطلاحی کلامی و در درجه بعد، اصطلاحی اصولی است. پیش‌تر نیز اشاره شد که لفظ مؤوّل به لفظی گفته می‌شود که معنای مرجوحش مراد باشد.
  3. معنای باطنی: صوفیه، عرفا و باطنیه "اسماعیلیه" تأویل را به این معنا به کار برده‏‌اند. مراد آن‌ها از معنای باطنی، معانی رمزی و اشاری است که نوعاً از ظاهر الفاظ و قواعد معمول در آن‌ها به دست نمی‌‏آید، بلکه به گفته آن‌ها باید از راه سیر و سلوک، ریاضت نفس و کشف و شهود به دست آورد.
  4. تفسیر به رأی: این معنا در حوزه عرف و زبان عامیانه معروف است. حتی برخی از نویسندگان نیز در نوشته‏‌های غیرتخصصی آن را به کار می‌‏برند؛ برای نمونه در مقام سرزنش کسی می‌‏گویند: "او کلام خدا را تأویل کرده است".
  5. حقیقت خارجی: برخی از مفسران و نظریه‌پردازان، مانند ابن تیمیه از پیشینیان و علامه طباطبایی از معاصران، معتقدند که تأویل قرآن به معنای حقیقت یا حقایق خارجی است. البته مراد ایشان از حقایق خارجی یکسان نیست. ابن تیمیه واقعیت خارجی مفاهیم قرآن را تأویل قرآن می‌داند. به باور ابن‌ تیمیه مصداق خارجی بهشت، دوزخ، نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های الهی، تأویل آیاتی است که قرآن از آن‌ها سخن می‌گوید. از این رو، ابن تیمیه معتقد است که ما می‌توانیم تنها به تأویل آن دسته از مفاهیم و آیات قرآن که واقع شده است، آگاهی پیدا کنیم و نسبت به تأویل آنچه هنوز تحقق خارجی نیافته است، ناآگاهیم. از نظر ابن تیمیه تفسیر قرآن علم به صورت ذهنی حقایق قرآنی است، در حالی که تأویل قرآن علم به صورت خارجی آن‌ها است. از این رو علم به تفسیر همه قرآن ممکن است، ولی علم به تأویل همه قرآن در دنیا ممکن نیست[۱۶۳][۱۶۴].

تأویل از دیدگاه علامه طباطبایی

  • علامه طباطبایی در مورد تأویل قرآن می‌‏فرماید:تأویل قرآن عبارت از "حقایق خارجی" است که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش بدان مستند است[۱۶۵]... حقیقتی واقعی که مستند تمام بیانات قرآنی، اعم از حکم، موعظه یا حکمت و نیز محکم و متشابه است[۱۶۶].
  • وی در جای دیگر می‌‏گوید: از آیات شریف قرآن به دست می‌‏آید که ماورای این قرآن، که ما آن را می‌‏خوانیم و معانی‌‏اش را می‌فهمیم، امری دیگر نیز هست که نسبت آن با قرآن، نسبت روح به جسد و مُمَثَّل با مثل است، که خداوند آن را "کتاب‌ِ حکیم" نامیده است که تمام مضامین و معارف قرآن به آن مستند است[۱۶۷]
  • از نظر علامه طباطبایی، تأویل قرآن به تفسیر قرآن و حتی به تفسیر باطنی قرآن اطلاق نمی‌‏شود، بلکه اساساً تأویل از سنخ معانی یا مصادیق لفظ نیست. ایشان می‌‏نویسد: رابطه فعل و شیء با تأویلش، مانند رابطه ضرب "زدن" با تأدیب، و رگ‌ زدن با معالجه است، نه نظیر رابطه الفاظ و مفاهیم با مصادیق[۱۶۸].
  • تأویل قرآن، نه از سنخ الفاظ است و نه از سنخ معانی و مدلولات الفاظ، بلکه از امور خارجی و عینی است[۱۶۹]
  • اگر خداوند، آن حقیقت را به صورت مجموعه‏ای از الفاظ نازل کرده است، از این روست که آن را تا حدودی به اذهان ما نزدیک سازد، چنان‏که خود می‌‏فرماید:﴿﴿حم وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۷۰][۱۷۱][۱۷۲].

عالمان به تأویل

  • در مورد تأویل قرآن از دیرباز این سؤال مطرح بوده است که چه کسانی می‌توانند از تأویل قرآن، به هر معنایی که باشد، به ویژه تأویل آیات متشابه، آگاه شوند. پیش‌تر گفتیم که در مورد ترکیب این آیه اختلاف نظر وجود دارد که آیا راسخان در علم نیز از تأویل آگاهند یا خیر. همچنین گفتیم که روایات نیز در این زمینه مختلف است. اما بیش‌تر روایات اهل بیت و اقوال مفسّران شیعه، حکایت از این دارد که پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) از راسخان در علم، بلکه افضل راسخان در علم هستند و به تأویل قرآن آگاهند. همچنین برخی از روایات منقول از طریق اهل سنت و اقوال مفسّران ایشان گویای آن است که افراد غیرمعصوم نیز می‌توانند از راسخان در علم بوده و از تأویل قرآن آگاه باشند[۱۷۳]. از دیدگاه برخی مفسّران، حتی اگر فرض بگیریم که ظاهر آیه هفتم سوره آل عمران بر انحصار علم به تأویل در خدای سبحان دلالت دارد، باز هم این امر منافاتی با آن ندارد که خداوند این علم را به بعضی از افراد نیز عطا کرده باشد. چنان‌که آیات مربوط به علم غیب نیز گویای این امر است؛ از یک سو آیاتی داریم که بر اختصاص علم غیب به خدا دلالت دارد: ﴿﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ [۱۷۴]، ﴿﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۱۷۵] و از طرف دیگر آیاتی نیز بیانگر این است که خدا این علم را به غیر خودش نیز داده است؛ مانند آیات ﴿﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۷۶] که بعضی از رسولان را از حکم قبلی "اختصاص علم غیب به خدا" خارج کرده است[۱۷۷] مطابق روایات معتبر، خداوند علم تنزیل و تأویل را به پیامبرش عطا کرده است[۱۷۸]. همچنین حضرت علی(ع)، که در ملازمتی بی‌بدیل، از پیش از نزول نخستین بارقه‌های وحی تا انقطاع آن، با پیامبر(ص) همراهی و همدلی داشته است، تمام آیات قرآن را با شأن نزول و تفسیر و تأویل آن، از آن حضرت فراگرفته و نگاشته است. او خود در این باره می‌گوید: آیه‌ای بر پیامبر(ص) نازل نمی‌شد، جز آن‌که بر من قرائت می‌کرد و من با خط خودم می‌نوشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاصّ آن را به من می‌آموخت[۱۷۹].
  • روایات دیگری نیز حاکی از آن است که علاوه بر رسول خدا(ص) و امام علی(ع)، اهل بیت پیامبر نیز به تأویل همه آیات قرآن آگاهند[۱۸۰] لازم به ذکر است که گرچه بر اساس روایات شیعه، علم به تأویل همه قرآن به پیامبر و اهل بیت او اختصاص دارد، ولی هیچ‌گاه به طور کلی از دیگران نفی نشده است. مفهوم این سخن از پیامبر که فرمود:"تأویل قرآن به تمام و کمال، تنها نزد امام علی(ع) است"[۱۸۱] این است که دیگران نیز به بخشی از تأویل قرآن دسترسی دارند. ایشان در سخنی دیگر، خطاب به امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید:"بعد از من مردم را به آن بخش از تأویل قرآن که فهم آن بر آن‌ها مشکل است، آگاه ساز"[۱۸۲]. بنا بر این، بخشی از تأویل را خود مردم می‌فهمند و تنها فهم بخشی از آن برای آن‌ها مشکل است[۱۸۳].
  1. ﴿﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
  2. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۵۶.
  3. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۵۷.
  4. معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس، بیروت، دار الاسلامیه، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۲، ص ۹۱.
  5. ر. ک: لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ ﻫ، ج ۱۲، ص ۱۴۱.
  6. ر. ک: لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ ﻫ، ج ۱۳، ص ۵۰۳.
  7. ر. ک: لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ ﻫ، ج ۱۳، ص ۵۰۳.
  8. القاموس المحیط، مجد ‌الدین فیروزآبادی، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۱۴۱۵ ﻫ، ج ۴، ص ۲۸۵.
  9. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۵۷.
  10. منظور از محكم و متشابه در اینجا آن اصطلاحی است كه در آیۀ هفتم آل عمران به كار رفته است. یاد كرد این نكته نیز خالی از لطف نیست كه اصطلاح متشابه در علوم قرآنی، همیشه در مقابل محكم به كار نمی‌رود، بلكه گاه مراد از آن متشابه لفظی در قرآن است كه عبارت از تكرار واژه یا مطلبی در آیات همگون است؛ برخی از پژوهشگران کتاب‌های مستقلی در این زمینه نگاشته‌اند؛ نظیر البرهان فی متشابه القرآن از كرمانی؛ رک: الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۲۰۰۰ م، ص ۲۲۴.
  11. مانند قولی كه حروف مقطعۀ قرآن را آیات محكم و بقیۀ آیات را متشابه می‌داند و قول دیگر در مقابل آن حروف مقطعه را آیات متشابه و بقیۀ قرآن را از محكمات می‌داند. رک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۳۳ ـ ۳۲.
  12. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۵۸.
  13. الجامع الأحكام القرآن، محمد بن احمد الانصاری، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۲۰۰۰ م، ج ۴، ص ۸.
  14. ر. ک: تفسیر الطبری، طبری، دار هجر، قاهره، ۲۰۰۱ م، ج ۵، ص ۲۰۱ ـ ۱۹۲؛ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زركشی، ج ‌۲، ص ۸۱ ـ ۷۹؛ الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج ۲، ص ۴ ـ ۳؛ الجامع الأَحكام القرآن، قرطبی، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۲۰۰۰ م، ج ۴ و ۳، ص ۸؛ محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۴۰ ـ ۳۲.
  15. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر كتاب، ۱۴۰۴ ﻫ، ص ۱۲۸.
  16. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر كتاب، ۱۴۰۴ ﻫ، ص ۲۵۴.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۵۹.
  18. جهت اطلاع از روایات فریقین و اسناد آن‌ها ر. ک: طبری، پیشین، ج ۵، ص ۲۲۶ ـ ۱۹۲؛ تفسیر نور الثقلین، عبد‌ علی بن جمعة الحویزی، قم، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۴۱۵ ﻫ، ج ۱، ص ۳۱۹ ـ ۳۱۲.
  19. الكافی، كلینی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ ﻫ. ش، ج ۲، ص ۲۸؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، قم، مؤسسۀ آل ‌البیت لإحیاء التراث، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۲۷، ص ۱۸۲.
  20. ر. ک: التفسیر الكبیر و مفاتیح الغیب، فخر رازی، بیروت، دار الفكر، ۱۹۹۵ م، ج ۴، ص ۱۸۲.
  21. ر. ک: قوانین الأصول، میرزای قمی، چاپ سنگی، ص ۱۶۷ ـ ‌۱۶۳ (بحث در بارۀ کتاب).
  22. مباحثٌ فی علوم القرآن، صبحی صالح، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۴ م، ص ۲۸۲.
  23. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۲۱ ـ ۲۲.
  24. ﴿﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
  25. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۴۰ ـ ۴۱.
  26. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۴۱ ـ ۴۲.
  27. ر. ک: علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسۀ فرهنگی التمهید، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۷۳ـ ۲۷۱.
  28. ر. ک: التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مركز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۰۹ ﻫ، ج ۳، ص ۱۲ ـ ۹.
  29. خداوند برای هر کس از بندگانش که (خود) بخواهد روزی را فراخ یا تنگ می‌دارد. بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست ؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۲.
  30. اصول السرخسی، محمد بن احمد سرخسی، بیروت، دار المعرفه، ۱۹۵۱ م، ج ۱، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۵.
  31. المناهج الأصولیه فی الإجتهاد بالرأی فی التشریع الإسلامی، فتحی درینی، دمشق، الشركة المتحدة للتوزیع، ۱۴۰۵ م، ص ۶۱.
  32. در این مورد آیات فراوانى وجود دارد که براى نمونه مى‏توان به آیات ۷ سورۀ حدید و ۱۷۷ سورۀ بقره اشاره كرد.
  33. به پیمان وفا کنید؛ سوره اسراء، آیه:۳۴.
  34. به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد؛ سوره نحل، آیه:۹۰.
  35. خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید؛ سوره نساء، آیه:۵۸.
  36. و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ سوره احقاف، آیه:۱۵.
  37. و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!؛ سوره اسراء، آیه:۲۳.
  38. ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید؛ سوره انفال، آیه:۲۷.
  39. برای نمونه می‌توان به آیات ۲۳ سوره آل عمران و ۷۶، ۷۷، ۷۸، ۸۵، ۸۶ و ۸۷ سورۀ انعام اشاره كرد.
  40. وهرگز پس از او همسرانش را به همسری گیرید؛ سوره احزاب، آیه:۵۳.
  41. المناهج الأصولیه فی الإجتهاد بالرأی فی التشریع الإسلامی، فتحی درینی، دمشق، الشركة المتحدة للتوزیع، ۱۴۰۵ م، ص ۶۱.
  42. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۵۹ - ۱۶۴.
  43. الف، لام، را؛ (این) کتابی است که آیاتش استواری یافته سپس از سوی فرزانه‌ای آگاه آشکار شده است؛ سوره هود، آیه:۱.
  44. خداوند است که بهترین گفتار را (به گونه) کتابی (با آیاتی) همانند دوگانه (یعنی مکرّر) فرو فرستاده است؛ پوست‌های آنان که از پروردگار خویش می‌هراسند از آن به لرزه می‌افتد سپس با یاد خداوند پوست‌ها و دل‌هاشان نرم می‌شود؛ این رهنمود خداوند است که با آن هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر که را گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت؛ سوره زمر، آیه:۲۳.
  45. اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
  46. مناهل العرفان فی علوم القرآن، زرقانی، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، ۱۹۹۱ م، ج ۲، ص ۱۶۷.
  47. فتح الباری، ابن حجر، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا، ج ۸، ص ۱۵۹ ـ ۱۵۸.
  48. الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج۲، ص:۳.
  49. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۷ ﻫ. ش، چاپ سی‌ام، ج ۲، ص ۴۳۴.
  50. الجامع الأحكام القرآن، محمد بن احمد الانصاری، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۲۰۰۰ م، ج ۴، ص ۸.
  51. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۰.
  52. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۱.
  53. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۱.
  54. خداوند است که بهترین گفتار را (به گونه) کتابی (با آیاتی) همانند دوگانه (یعنی مکرّر) فرو فرستاده است؛ پوست‌های آنان که از پروردگار خویش می‌هراسند از آن به لرزه می‌افتد سپس با یاد خداوند پوست‌ها و دل‌هاشان نرم می‌شود؛ این رهنمود خداوند است که با آن هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر که را گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت؛ سوره زمر، آیه:۲۳.
  55. و اوست که از آسمان، آبی فرو فرستاد و با آن هرگونه روییدنی را برون آوردیم آنگاه از آن جوانه سبزی بیرون کشیدیم که از آن دانه‌هایی بر هم نشسته بیرون می‌آوریم و از شکوفه خرما، خوشه‌هایی دسترس و باغستان‌هایی از انگور (بیرون می‌آوریم) و زیتون را و انار را همگون و غیر همگون (پدید می‌آوریم)؛ به میوه آن چون ثمر آورد و به رسیدن آن بنگرید! بی‌گمان در اینها برای گروه مؤمنان نشانه‌هایی است؛ سوره انعام، آیه:۹۹.
  56. و به کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید ده که بوستان‌هایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوه‌ای از آن بوستان‌ها روزی آنان گردد، می‌گویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده می‌شود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه:۲۵.
  57. گفتند: به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما چگونگی آن را روشن گرداند، که این گاو بر ما بازشناخته نیست و ما اگر خداوند بخواهد رهیاب خواهیم بود؛ سوره بقره، آیه: ۷۰.
  58. البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ص:۷۹.
  59. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳۲.
  60. البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ص:۸۳.
  61. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۱.
  62. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۶۴ - ۱۶۶.
  63. ر. ک: معانی الأخبار، شیخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به حوزۀ علمیۀ قم، ۱۳۷۹ ﻫ. ش، ص ۲۳.
  64. ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس؛ سوره نساء، آیه:۱۷۱.
  65. ر. ک: معانی الأخبار، شیخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به حوزۀ علمیۀ قم، ۱۳۷۹ ﻫ. ش، ص ۲۳.
  66. مراد از عزائم واجباتی هستند كه خدای سبحان آن‌ها را واجب كرده است و مراد از رخص واجباتی هستند كه به دلایلی از برخی مكلفین ساقط می‌شود.
  67. " مَنْ لَمْ ‏یَعْرِفْ كِتابَ اللهِ عزَّ وجلَّ الناسخَ مِن المَنسوخِ والخاصَّ مِنَ العامِّ والمُحكمَ مِنَ المُتشابهِ والرُخَصَ مِنَ العَزائمِ... فَلَیسَ بِعالِمٍ بالقرآنِ وَلا هو مِنْ أهْلِهِ‏‏ ‏‏‏‏‏"؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۹۰، ص ۴.
  68. ر. ک: طبری، تفسیر الطبری، ج ۵، ص ۲۲۲ ـ ۲۱۷؛ تفسیر نور الثقلین، عبد‌ علی بن جمعة الحویزی، ج ۱، ص ۳۱۷ ـ ۳۱۳.
  69. تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، صیدا، المكتبة العصریه، ج ۲، ص ۵۹۱.
  70. تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، صیدا، المكتبة العصریه، ج ۲، ص ۱۹۴.
  71. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۴ ﻫ، ص ۲۶۱.
  72. الدر المنثور، سیوطی، بیروت، دار المعرفه، ج ۲، ص ۶.
  73. ر. ک: عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۲۶۱؛ الخصال، شیخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۰۳ ﻫ، ص ۲۵۶.
  74. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۶۶ - ۱۶۸.
  75. این کتاب از سوی محمود فاضل یزدی مطلق، به فارسی ترجمه و در سال ۱۳۶۶ ﻫ. ش به همت مؤسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی منتشر شده است.
  76. علوم قرآن و فهرست منابع، سید عبد الوهاب طالقانی، قم، دار القرآن الكریم، ۱۳۶۱ ﻫ. ش، ص ۳۹۱.
  77. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۶۸ - ۱۷۰.
  78. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۰.
  79. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۴ - ۱۷۵.
  80. التفسیر الکبیر، فخر رازی، لبنان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۴۲ ﻫ، چاپ چهارم، ج ۳، ص ۱۴۲.
  81. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۷ ﻫ.ش، چاپ سی‌ام، ج ۲، ص ۴۳۷.
  82. التفسیر الکبیر، فخر رازی، لبنان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۴۲ ﻫ، چاپ چهارم، ج ۳، ص ۱۴۲.
  83. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۶ - ۱۷۷.
  84. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۰.
  85. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۱، ص ۲۳.
  86. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۳.
  87. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۳.
  88. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۶ - ۱۷۷ێ.
  89. ﴿﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ؛ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
  90. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۲۱.
  91. ر.ک: تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمیة الإسلامیه، بی‌تا، ج ۱، ص ۱۶۲؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج ۶۶، ص ۱۹۳؛ همان، ج ۸۹، ص ۳۸۲؛ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، قم، دار الحدیث، ۱۴۱۶ ﻫ، ج ۳، ح ۲۵۳۴.
  92. ر.ک: نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملکی میانجی، ترجمۀ علی‌نقی خدایاری، قم، نشر خرم، ۱۳۷۷ ﻫ.ش، ص ۸۴.
  93. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، دفتر نشر الکتاب، ۱۴۰۴ ﻫ، ص ۲۵۴.
  94. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۴.
  95. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۴.
  96. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۷ - ۱۷۹.
  97. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۹.
  98. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۲۰.
  99. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۲۹، ص ۳۲۲؛ همان، ج ۵۴، ص ۲۱۸.
  100. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۴۳.
  101. که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد؛ سوره قیامت، آیه:۲۳.
  102. سوره شوری، آیه:۱۱.
  103. سوره الانعام، آیه:۱۰۳.
  104. دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت،پس آیا شما با او در آنچه می‌بیند، بگو- مگو می‌کنید؟ و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود.کنار درخت سدری که در واپسین جای است که نزد آن بوستان‌سراست هنگامی که آن درخت سدر را فرو پوشاند، آنچه فرو پوشاند.چشم (وی سوی دیگر) نگشت و کژ ندید.بی‌گمان برخی از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دیده است؛ سوره نجم، آیه: ۱۱- ۱۸.
  105. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۴۳.
  106. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۹ - ۱۸۲.
  107. ر.ک: نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملکی میانجی، ترجمۀ علی‌نقی خدایاری، قم، نشر خرم، ۱۳۷۷ ﻫ.ش، ص ۸۲ - ۸۴.
  108. چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است؛ سوره انعام، آیه:۱۰۳.
  109. ر.ک: نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملکی میانجی، ترجمۀ علی‌نقی خدایاری، قم، نشر خرم، ۱۳۷۷ ﻫ.ش، ص ۸۳.
  110. ر.ک: نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملکی میانجی، ترجمۀ علی‌نقی خدایاری، قم، نشر خرم، ۱۳۷۷ ﻫ.ش، ص ۸۴.
  111. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۹ - ۱۸۲.
  112. ر.ک: أصول التفسیر و قواعده، خالد بن صالح العک، بیروت، دار النفائس، ۱۴۰۶ ﻫ، ص ۳۵۶.
  113. سوره شوری، آیه:۱۱.
  114. بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد؛ سوره انعام، آیه:۱۴۹.
  115. سوره شوری، آیه:۱۱.
  116. سوره نحل، آیه:۶۰.
  117. بگو او خداوند یگانه است؛ سوره اخلاص، آیه:۱.
  118. ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، بیروت، دار المعرفه، ۱۹۹۴ م، ج ۲، ص ۸۲.
  119. و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم؛ سوره اسراء، آیه:۱۶.
  120. و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟؛ سوره اعراف، آیه:۲۸.
  121. سوره توبه، آیه:۶۷.
  122. سوره مریم، آیه:۶۴.
  123. سوره طه، آیه:۵۲.
  124. التفسیر الکبیر، فخر رازی، لبنان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۴۲ ﻫ، چاپ چهارم، ج ۴، ص ۱۸۳.
  125. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۷۹ - ۱۸۲.
  126. ر.ک: تهذیب اللغه، ج ۱۰، ص ۴۳۷.
  127. معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۰۷ ﻫ، ج ۱، ص ۱۵۸.
  128. معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ.ش، ص ۳۸۲.
  129. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۸۲ - ۱۸۷.
  130. اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
  131. آیا جز فرجام آن را چشم می‌دارند، روزی که فرجام آن برسد آنان که پیش‌تر آن را فراموش کرده بودند می‌گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند؛ آیا ما میانجی‌هایی داریم تا برای ما میانجیگری کنند یا باز گردانده می‌شویم تا جز آن کنیم که پیش‌تر می‌کردیم؟ بی‌گمان (اینان) به خود زیان رساندند و آنچه دروغ می‌بافتند از (چشم) آنان ناپدید شده است؛ سوره اعراف، آیه:۵۳.
  132. بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمی‌کنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست به یقین خداوند به آنچه انجام می‌دهند، داناست؛ سوره یونس، آیه:۳۶.
  133. گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد؛ سوره کهف، آیه:۷۸.
  134. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه:۸۲.
  135. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  136. و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۵.
  137. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه:۶.
  138. و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند؛ سوره یوسف، آیه:۲۱.
  139. و دو جوان با او به زندان در آمدند، یکی از آنها گفت من در خواب می‌دیدم که شراب می‌اندازم و دیگری گفت: من در خواب می‌دیدم که روی سرم نان می‌برم، پرندگان از آن می‌خورند، ما را از تعبیر آن آگاه کن که ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم؛ سوره یوسف، آیه:۳۶.
  140. گفتند خواب‌هایی پریشان است و ما تعبیر خواب‌های پریشان را نمی‌دانیم؛ سوره یوسف، آیه: ۴۴.
  141. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ج ۱ ـ ۲، ص ۷۰۱.
  142. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۵، ص ۳۷۵.
  143. همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم؛ سوره بقره، آیه:۱۵۶.
  144. کافی، شیخ کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۸۸ ﻫ، چاپ سوم، ج ۳، ص ۲۶۱.
  145. و به راستی برای آنان کتابی آوردیم، آن را با دانشی (گسترده) روشن داشتیم که رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که ایمان دارند.آیا جز فرجام آن را چشم می‌دارند ، روزی که فرجام آن برسد آنان که پیش‌تر آن را فراموش کرده بودند می‌گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند؛ آیا ما میانجی‌هایی داریم تا برای ما میانجیگری کنند یا باز گردانده می‌شویم تا جز آن کنیم که پیش‌تر می‌کردیم؟ بی‌گمان (اینان) به خود زیان رساندند و آنچه دروغ می‌بافتند از (چشم) آنان ناپدید شده است؛ سوره اعراف، آیه: ۵۲- ۵۳.
  146. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ ﻫ، ج ۵، ص ۲۶۵.
  147. و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است.یا می‌گویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید.بلکه آنچه را که به دانش آن چیرگی نداشتند و هنوز تأویل آن به آنان نرسیده است دروغ شمردند؛ پیشینیان اینان نیز همین‌گونه (کتاب آسمانی را) دروغ شمردند و بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بود؛ سوره یونس، آیه: ۳۷- ۳۹.
  148. بگو: او تواناست که عذابی آسمانی یا زمینی بر شما برانگیزد یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و رنج برخی از شما را به برخی دیگر بچشاند؛ بنگر چگونه آیات را گونه گون می‌آوریم باشد که آنان دریابند؛ سوره انعام، آیه:۶۵.
  149. " أَمَّا إِنَّهَا کائِنَةٌ وَلَمْ یَأْتِ تأویلها بَعْدُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛الجامع الصحیح (سُنَن ترمذى)، ترمذی، بیروت، دار الکتب الإسلامیه، بی‌تا، ج ۵، ص ۲۴۴، رقم ۳۰۶۶.
  150. اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس؛ سوره فتح، آیه:۲۸.
  151. " وَ اللَّهِ‏ مَا نَزَلَ‏ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ وَ لَا يَنْزِلُ‏ تَأْوِيلُهَا حَتَّى‏ يَخْرُجَ‏ الْقَائِمُ‏ (ع)‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۰۵ ﻫ، ص ۶۷۰.
  152. گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد. پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه: ۷۸ - ۸۲.
  153. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  154. و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۵.
  155. ر.ک: جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری، ج ۵، ص ۲۱۰؛ همان، ج ۱۵، ص ۱۰۹؛ مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۶، ص ۲۴۹.
  156. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه:۶.
  157. و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند؛ سوره یوسف، آیه:۲۱.
  158. پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه:۱۰۱.
  159. یاد کن آنگاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که برای من فروتن بودند؛ سوره یوسف، آیه:۴.
  160. این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید؛ سوره یوسف، آیه:۱۰۰.
  161. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۸۲ - ۱۸۷.
  162. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۱۸۷.
  163. ر. ک: الإکلیل فی المتشابه و التأویل، احمد بن تیمیه، اسکندریه، دار الإیمان، بی‌تا، ص ۲۳ ـ ۱۰؛ مبانی و روش‌های تأویل قرآن، محمد کاظم شاکر، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۲ ﻫ . ش، ص ۲۷ ـ ۲۵.
  164. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۸۷ - ۱۸۸.
  165. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۳.
  166. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۴.
  167. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۴.
  168. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۲۶.
  169. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۲۷.
  170. حا، میم.سوگند به این کتاب روشن.به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید.و بی‌گمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است؛ سوره زخرف، آیه: ۱- ۴.
  171. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۴۹.
  172. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۱۸۸.
  173. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص ۲۹.
  174. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه:۵۹.
  175. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه:۶۵.
  176. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶-۲۷.
  177. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۲.
  178. ر.ک: وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن حر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ﻫ، ج ۱۸، ص ۴۷؛ بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، تهران، منشورات الأعلمی، ۱۳۶۲ ﻫ . ش، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، قم، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان، ج ۱، ص ۲۷۱؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۱۷؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۰.
  179. أصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دار صعب و دار التعارف، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۶۴.
  180. ر.ک: بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ج ۱، ص ۱۹ و ۲۰، ۲۷۰ و ۲۷۱.
  181. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۶۹، ص ۱۸۴.
  182. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۲۳، ص ۱۹۵.
  183. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۱۸۸ - ۱۸۹.