جبار (اسم الهی)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

جبّار صیغه مبالغه از «ج ـ ب ـ ر» ضد کسر [۱] و به معنای اصلاح،[۲] اصلاح از راه قهر و غلبه [۳] و عظمت و برتری و استقامت [۴] یا برگرفته از اجبار به معنای قهر و غلبه و اکراه [۵] است که جبر نیز گاهی در آن استعمال می‌‌شود؛ مانند جبر در برابر تفویض،[۶] بنابراین جبار کسی است که کار او اصلاح بسیار یا نفوذ او آشکار، حکم او غالب و امر او برتر است [۷] و نیز کسی یا چیزی است که بر اثر عظمت و بلندی، از دسترس دور است، چنان که به نخل، اسب، شتر و مرد بلند قامت و عظیم الجثه به ترتیب «نخلة جبّارة»، «فرس جبّار»، «ناقة جبّارة» و «رجل جبّار» گفته می‌‌شود.[۸] جبّار از اسمای حسنای الهی است که یک بار در قرآن به صراحت در ردیف برخی دیگر از اسمای خداوند آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۹] در بسیاری از روایات نیز اسم جبّار ضمن اسماء و صفات خداوند ذکر شده است. از امام صادق (ع) از پدرانش نقل شده که برای خداوند ۹۹ اسم است و آنها عبارت‌اند از اللّه، عزیز، جبار و... [۱۰].[۱۱]

تبیین اسم جبار

جبار مانند واژه جبروت از جبر به معنای تلافی و تدارک اشتقاق یافته و هرگز از جبر به معنای اضطرار گرفته نشده است، آن گونه که اشاعره پنداشته‌اند که بندگان در افعال خویش مجبورند. در هیچ جای قرآن نیز نیامده است که خدا بر چیزی اجبار می‌‌کند، بلکه در قرآن از قاهریت او نسبت به بندگانش: ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ[۱۲] و نیز از مسخر بودن همه چیز تحت فرمان و امر او: ﴿وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ[۱۳] سخن به میان آمده است. [۱۴]

بنابراین جبار بودن خداوند بدین معناست که او نقصان ذاتی ماهیات را که مقتضی روی آوردن آنها به سوی عدم است با وجود بخشیدن به آنها و نیز قوه ذاتی مواد را که موجب نابودی و هلاک آن هاست با فعلیت بخشیدن به آنها تدارک [۱۵] و سرانجام هر کاستی و کمبودی را جبران و هر شکستگی را ترمیم می‌‌کند،[۱۶] چنان که در اسم دیگری خداوند «جابر العَظْم الکَسیر» یعنی ترمیم کننده استخوان شکسته خوانده شده، چه جابر نیز مانند جبّار از جبر به معنای تلافی مشتق شده است.[۱۷]

گفتنی است که در کاربرد جبّار درباره غیر خداوند باید معنای ریشه را جز آن دانست، گرچه لازم است شخص مؤمن از باب تخلق به اخلاق الهی مظهر جباریت خدا باشد و موجبات تسلی خاطرهای آزرده را فراهم سازد و این خود از آثار شناخت اسم جبار است.[۱۸]

بر این اساس به خوبی روشن می‌‌شود که در تفسیر اسم جبار به قهار و مانند آن، ویژگی خاص آن لحاظ نشده و مرز دقیق بین معنای این اسم و اسم‌هایی مانند قهار، عزیز و متکبر مشخص نگشته است.[۱۹]

گروهی با ملاحظه کردن معنای قهر و غلبه و اکراه در ریشه اسم جبار آن را چنین معنا کرده‌اند که جبار کسی است که خلق را به بعضی از امور غیراختیاری وا می‌‌دارد [۲۰] یا مشیت وی بالاجبار در همگان نافذ است و کسی به حریم او دسترسی ندارد.[۲۱] اینان نیز استعمال جبار را در بنده قبیح دانسته‌اند؛ زیرا بنده، مقهور و محکوم سلطنت پروردگار است.[۲۲] البته ممکن است خداوند به بنده ای از بندگان خود مال، عنوان، علم، قدرت و حکومتی عطا کند که در این صورت لازم است آنها را در مسیر خواست خدا صرف کند. [۲۳]

گروه یاد شده همچنین افزوده اند: هنگامی که خداوند وصف جبّار را از پیامبر گرامی خویش سلب کرده است حال دیگران معلوم است: ﴿وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ[۲۴].[۲۵]، از این رو به‌کارگیری واژه جبار درباره انسان: ﴿وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ[۲۶] از باب مذمت اوست [۲۷] که می‌‌خواهد نقص خود را با ادعا کردن منزلتی از تعالی و برتری جبران کند که استحقاق آن را ندارد،[۲۸] از این رو در آیه ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا[۲۹] از حضرت عیسی (ع) نقل کرده که خداوند هرگز مرا جبار شقی قرار نداده است: ﴿وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا[۳۰] و در آیه ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا[۳۱] بر آن مهر تأیید زده است: ﴿وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا. برخی دیگر به ذکر هر دو احتمال در معنای اسم مورد بحث بسنده کرده و گفته‌اند: جبار مبالغه از جبرِ کسر (شکستگی) یا به معنای کسی است که اراده او نافذ است و بر هرچه بخواهد اجبار می‌‌کند،[۳۲] در هر صورت جباریت خداوند به اقتضای واجب الوجود بودن اوست؛ زیرا وجوب وجود مستلزم استناد هر چیزی (کمال و تکمیلی) به خداست[۳۳].[۳۴]

منابع

پانویس

  1. موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۷۴.
  2. المصباح، ص۸۹؛ الصحاح، ج ۲، ص۶۰۷، «جبر».
  3. مفردات، ص۱۸۳، «جبر»؛ بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص۳۶۰.
  4. مقاییس اللغه، ج ۱، ص۵۰۱؛ التحقیق، ج ۲، ص۴۵ - ۴۶، «جبر».
  5. لسان العرب، ج ۲، ص۱۶۵، «جبر».
  6. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص۳۶۱.
  7. الصحاح، ج ۲، ص۶۰۷؛ المصباح، ص۸۹؛ التحقیق، ج ۲، ص۴۵ - ۴۶.
  8. لسان العرب، ج ۲، ص۱۶۶؛ مقاییس اللغه، ج ۱، ص۵۰۱.
  9. «اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین، پیروز کام‌شکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.
  10. شرح توحید الصدوق، ج ۳، ص۲۱۰؛ الکافی، ج ۱، ص۱۱۲؛ کنز العمال، ج ۱، ص۴۴۸.
  11. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا، مقاله «جبار»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۴۶۶.
  12. «و اوست که بر بندگان خویش چیره است و او فرزانه آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۸.
  13. «خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  14. شرح الاسماء، ص۶۱۵ - ۶۱۶.
  15. شرح الاسماء، ص۶۱۵ - ۶۱۶.
  16. التفکر فی الاسماء، ص۱۳۸؛ اسماء اللّه الحسنی، ص۶۷.
  17. شرح الاسماء، ص۶۱۵ - ۶۱۶.
  18. التفکر فی الاسماء، ص۱۴۰.
  19. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص۳۶۰؛ تفسیر ماوردی، ج ۵، ص۵۱۴؛ المقام الاسنی، ص۳۴.
  20. شرح توحید الصدوق، ج ۳، ص۲۸.
  21. علم الیقین، ج ۱، ص۱۶۹.
  22. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص۳۶۱؛ التحقیق، ج ۲، ص۴۶.
  23. التحقیق، ج ۲، ص۴۶، «جبر».
  24. «ما به آنچه می‌گویند داناتریم و تو بر آنان چیره نیستی از این روی هر کس را که از وعده عذاب من می‌هراسد با قرآن پند بده!» سوره ق، آیه ۴۵.
  25. التحقیق، ج ۲، ص۴۶، «جبر».
  26. «و چون خشم می‌آورید، چون گردنکشان خشم می‌آورید» سوره شعراء، آیه ۱۳۰.
  27. الفروق اللغویه، ص۱۵۴؛ مفردات، ص۱۸۴، «جبر».
  28. بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص۳۶۱.
  29. «و (مرا) با مادرم نیکوکار کرده و مرا گردنکشی سنگدل نگردانیده است» سوره مریم، آیه ۳۲.
  30. الفروق اللغویه، ص۱۵۴.
  31. «و با پدر و مادرش نکوکار بود و گردنکشی سرکش نبود» سوره مریم، آیه ۱۴.
  32. المیزان، ج ۱۹، ص۲۲۲.
  33. الفروق اللغویه، ص۱۵۳؛ کشف المراد، ص۴۱۶.
  34. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا، مقاله «جبار»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۴۶۶-۴۶۸.