خودکم‌بینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

  • خودکم‌بینی، ملکه‌ای است که موجب می‌شود تا صاحب آن از فضیلت‌ها و استعدادهای خود غافل شده، خود را از رسیدن به مراتب عالی کمال ناتوان بیند؛ از این رو همچون کِرمی که در پیله خود گرفتار است، راه‌های ترقّی را بر خود بسته در مرتبه خود باقی بماند.
  • این صفت، نه تنها همان تواضع مطلوب نیست، که در شمار اضداد آن قرار دارد. خودکم‌بینی در حقیقت مرحله تفریطیِ تکبّر و عجب است؛ چه متکبّران و خودشیفتگان نفس خود را دارای عظمت و شوکتی غیر واقعی می‌دانند، و خود کم‌بین از سوی دیگر خود را پست و در کمال سقوط فرض می‌کند، گویا او به‌وجود آمده تا فقط فرامین دیگران را اطاعت کند و توان اینکه خود به مرتبه‌ای از سیادت دست یابد در او نیست.
  • این رذیلت اخلاقی را نیز مراتبی است، که از غفلت از استعدادها و شایستگی‌های شخصی آغاز، و به مراتب شدیدتر ختم می‌شود. رضایت به آنچه حضرت حق بدان راضی نیست- همچون پذیرش سکون و ذلّت - در شمار همین مراتب قرار دارد[۱].
  • آخرین مراتب این رذیلت امّا، در این آیه ترسیم شده است: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۲]
  • چه این رذیلت قلب صاحب خود را کور و او را به حیوانی تبدیل می‌کند، که هرگز در پی خروج از عالَم حیوانی و رسیدن به مراتب کمال انسانی نخواهد بود؛ از این رو سرانجام با گذر از این عالَم، بدون آنکه استعدادهای انسانی خود را به فعلیّت رساند، به عالَم آخرت پا نهاده در شمار دوزخیان قرار خواهد گرفت؛ از این رو بدون تردید اگر این صفت زشت‌تر از دو صفت کبر و عُجب نباشد، در وقاحت کمتر از آن دو نیز نیست.
  • سیره مستکبران در تمامیِ تاریخ نیز بر استفاده از همین ملکه اخلاقی بوده، تا دیگران را به‌واسطه آن به استضعاف کشیده بر هستیِ آنان مسلّط شوند. به نظر ما از بین بردن نسل، ذبح فرزندان و باقی گذاردن زنان برای مقاصد بردگی می‌تواند، اشاره به از بین بردن صفت غیرت در مردان، و صفت حیا در زنان باشد؛ چه با از بین بردن این دو صفت شایسته در زنان و مردان، آنان به رذیلت خودکم‌بینی دچار شده توان رشد و کمال را از دست می‌دهند؛ به این دو آیه بنگرید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ [۳]؛ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ[۴][۵].
  • امروزه نیز این مطلب در سیره مستکبران مشاهده می‌شود. آنچه آنان با برخی کشورهای ضعیف آسیائی - همچون هند - و کشورهای آفریقائی انجام دادند، تا با کاشتن نهال ضعف نفس در آنان، علاوه بر استفاده از بازارهای شایگانشان از منابع زیرزمینی آنان نیز استفاده کنند، نشان دهنده این مطلب است.
  • افسوس که با تمامی قبحی که بر این صفت ناشایست مترتب است، بسیاری از انسان‌ها خواه ناخواه به گونه‌ای از آن دچار بوده، ندانسته راه سقوط را به‌وسیله آن طی می‌نمایند.
  • انسان با این رذیلت، بندگی شیطان و دیگر بت‌ها را می‌پذیرد؛ و با همین رذیلت، خود را به دنیای پست می‌فروشد؛ و با همین رذیلت، مقامات عالی اخلاقی را ترک می‌گوید؛ و با همین رذیلت، فراموش می‌کند که زمانی پیش از این، فرشتگان بر او سجده می‌برده‌اند؛ و با همین رذیلت، بهشت را ترک کرده سر به سوی جهنم می‌کند!. حضرت حق در این زمینه می‌فرماید: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[۶][۷].
  • و پر واضح است که آن کس که از عزّت نفس برخوردار بوده خود را برتر از دنیای دون بداند، هرگز هوای نفس خود را به پرستش نمی‌گیرد؛ چه این هوای نفس نیز جزئی از دنیاست، که نزد عزّتمندان از هیچ قیمتی برخوردار نیست؛ امّا آنکه به بیماری خودکم‌بینی مبتلاست، دنیا را غایت آرزوی خود می‌بیند، و خود را شایسته مراتب برتر از آن نمی‌یابد.
  • قرآن کریم امّا، نخست اشاره می‌فرماید که این بیماری در نوع انسان عمومیّت داشته بسیاری از آنان به آن مبتلا هستند: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا[۸]. آنگاه به برتری پایگاه انسان در عالَم هستی اشاره می‌کند، و آن پایگاه را از تمامی موجودات مجرّد نیز برتر می‌شمارد: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ[۹]؛
  • آنگاه به صلاحیّت و توانِ او برای تسخیر آسمان‌ها و زمین اشاره می‌کند، که توانی است منحصر به فرد: أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[۱۰]؛
  • آنگاه برتر از این، به توان او برای دست یافتن به برترین مقامات قُرب الهی اشاره می‌نماید، که از تمامیِ مقامات پیشین برتر است: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[۱۱][۱۲].
  • آنگاه او را به عنوان جانشین خود در زمین معرّفی می‌فرماید، جانشینی که می‌تواند بر تمامی موجودات فرمان رانده جز از ذات حضرت حق، تمامی عالم را به ادراک خود درآورد: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۱۳].
  • از این رو، بدون تردید انسان را هیچ قیمتی جز از بهشت نیست؛ و اگر به کمتر از این رضایت دهد، خود را بسیار ارزان فروخته است: وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ[۱۴].
  • و باز از همین رو، بر انسان است که از گنداب دنیا خارج شده خود را به مراتب فراخنای آخرت رساند؛ و این جز با ترک رذیلت خودکم‌بینی میسّر نخواهد شد: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ[۱۵].
  • امیر المؤمنین (ع) فرموده‌اند: "هرکس نهایت همّتش آن چیزی باشد که به شکمش وارد می‌شود، قیمتش هم همان چیزی خواهد بود که از شکمش خارج می‌شود"[۱۶]؛ این سخن اشاره به آن است که با بسنده کردن به مراتب پست دنیا، چه سان قیمت انسان نیز کاستی می‌گیرد[۱۷].

منابع

پانویس

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۸۷.
  2. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  3. «و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا می‌دارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و همو کینه‌توزترین دشمنان است و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۵.
  4. «بی‌گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته‌دسته کرد» سوره قصص، آیه ۴.
  5. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۸۸-۱۸۹.
  6. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  7. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۸۹.
  8. «بی‌گمان انسان را آزمندی بی‌شکیب آفریده‌اند» سوره معارج، آیه ۱۹.
  9. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، بیافرینم؛ پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید! جز ابلیس» سوره حجر، آیه ۲۸-۳۱.
  10. «آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است برای شما رام کرد» سوره لقمان، آیه ۲۰.
  11. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۹۰.
  13. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که * و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۰-۳۱.
  14. «و برای (رسیدن به) آمرزش پروردگارتان و بهشتی به پهنای آسمان‌ها و زمین که برای پرهیزگاران آماده شده است شتاب کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۳.
  15. «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم، * آنگاه او را به (پایه) فروترین فرومایگان بازگرداندیم» سوره تین، آیه ۴-۵.
  16. « مَنْ‌ كَانَتْ‌ هِمَّتُهُ‌ مَا يَدْخُلُ‌ بَطْنَهُ‌ كَانَتْ قِيمَتُهُ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ»؛ غرر الحکم، ‌ چاپ مؤسسه أعلمی، ‌ ج۲، ‌ ص۲۱۷.
  17. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۸۳-۱۸۴.