توسعه در فقه سیاسی
مقدمه
توسعه یافتگی و رشد اقتصادی عبارت است از: افزایش درآمد ملی، محصول ناخالص ملی، تولید ملی طی زمان طولانی و نیز افزایش میزان ظرفیت تولید کالاها و خدمات در یک کشور، که آهنگ توسعه اقتصادی آن کشور را نشان میدهد[۱]. در راهبرد توسعه برای رسیدن به چنین حالتی عنصر اصلی، الگویی است که برای رشد و توسعه مورد استفاده قرار میگیرد؛ راهبردها به همین لحاظ متفاوت و گوناگون هستند که بر اساس الگوهایی چون توسعه صنعتی، جایگزینی واردات، توسعه کشاورزی، رشد صادرات، خصوصیسازی یا دولتی کردن فعالیتهای اقتصادی، تغییرات بنیادی در ساختار فرهنگ عمومی، خودکفایی اقتصادی و توسعه فرهنگ و باورهای ملی تنظیم و قانونمند و برنامهریزی میشوند. اصولاً رابطه بین توسعه و مذهب از دیرباز مورد توجه نظریهپردازهای توسعه اقتصادی قرار گرفته و جمعی از آنان توسعه اقتصادی به مفهوم مادی آن را مردود و غیرانسانی میشمارند. صاحب نظر مشهور توسعه «مایکل تودارو» ضمن همه بعدی توصیف کردن توسعه اقتصادی، یکی از اهداف آن را علاوه بر ایجاد شغل مناسب، درآمد کافی و آموزش بهتر، توجه به ارزشهای والای انسانی بیان میکند و تأکید میکند که توسعه نباید تنها رفاه مادی را در بر بگیرد، بلکه باید سبب رشد و اعتلای معنوی انسان در بعد فردی و اجتماعی شود[۲]. به اعتقاد این افراد توسعه به مفهوم اقتصادی و مادی همواره باید به مثابه ابزاری در خدمت مبانی دین و ارزشهای والای آن تلقی شود. مهمترین موانع توسعه، ریشه در درون فرد دارد و جامعترین این موانع این است که هر فرد میخواهد با فدا کردن جامعه به بهبود وضع خود برسد و این نوع موانع سرانجام به تخریب امکانات منجر میشود و راه جامعه را به سوی توسعه میبندد.
اسلام از سه جهت زمینه توسعه را فراهم آورده است:
- سیاستهای هدایتی و حمایتی از راه قوانین مربوط به کار، تجارت، تولید و مصرف؛
- مبانی ارزشی و اصول اخلاقی خلاقیتبرانگیز و حرکتآفرین؛
- اختیارات وسیع به دولت اسلامی در چارچوب مصلحت نظام و مردم.
از نظر اسلام پایبندی به تعهدات و باورهای دین و ایمان به ارزشهای اخلاقی از عوامل عمده توسعه هستند و به همان میزان هم زیر پا گذاردن دین و ارزشهای والای انسانی راه بهرهمندی از مواهب دنیایی را میبندد و نتایج توسعهیافتگی را در کام زندگی تلخ میکند. ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۳]. واژه توسعه اغلب در اقتصاد، سیاست، فرهنگ به طور یکسان به کار میرود و گاه به جای آن کلمه رشد استفاده میشود و شاید کلمه توسعه مفهومی فراتر از رشد دارد. اگر بار فرهنگی توسعه را به مطلوب بودن آن تفسیر و توسعه را در برابر رشد به معنای توسعه مطلوب تصور کنیم، رابطه مستقیم توسعه در هر کشوری با باورهای سنتها و ارزشهای آن کشور به طور شفاف آشکار میشود. اگر توسعه، دارای بار فرهنگی است باید عوامل مؤثر در آن نیز از این بار برخوردار باشد و برای رسیدن به توسعه مطلوب، از دانش به نحو مطلوب و از فنآوری بر اساس ارزشهای پذیرفته شده و از نیروی کار به شیوه منطبق با باورها و فرهنگ عمومی و از مدیریت بر اساس الگوهای پذیرفته شده در جامعه و از سرمایه به طور مجرد از خواستههای استثماری سرمایهداران، استفاده کرد. در اسلام از میان عوامل مختلف مولد توسعه به بار فرهنگی و ارزشی دو عامل، بیش از همه تأکید شده است. نخست به بار فرهنگی کار و محیط کار و دوم به بار فرهنگی سرمایه که تجربه آن از بار فرهنگی میتواند مهمترین عامل برای به انحراف کشاندن توسعه باشد[۴].[۵]
منابع
پانویس
- ↑ فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، ج۱، ص۶۱۰-۶۱۱.
- ↑ مقاله «اسلام و توسعه نیافتگی، بازنگری در یک معماری دیرینه»، مجله نقد و نظر، شماره اول، ص۳۱۱.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۴، ص۵۴، ۵۷، ۵۸، ۶۶، ۶۷، ۱۱۵-۱۱۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۶۳.