خفاف بن عبدالله طائی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۰ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
خفاف بن عبدالله طائی
تصویر قدیمی از مسجد کوفه
نام کاملخفاف بن عبدالله طائی
جنسیتمرد
از قبیلهبنی‌طی
خویشاوندانحابس بن سعد طائی (عموزاده)
از اصحابامام علی

مقدمه

خفاف از شاعران و خطیبان و در زمره شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود. نصر بن مزاحم نقل می‌کند: قبل از جنگ صفین، عدی بن حاتم نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و عرض کرد: در قبیله من مردی است به نام خفاف بن عبدالله که بسیار قوی است و کسی هم طراز او نیست، او قصد دیدار پسر عمویش حابس بن سعد طائی که در شام است را دارد، اگر اجازه بفرمایید او به شام رود، شاید معاویه و اهل شام را با بیان خود درهم شکند؟ حضرت علی (ع) پذیرفت و فرمود: «به او امر کنید به شام برود». خفاف این مرد دانا و سخنور به پیشنهاد عدی و فرمان امام علی (ع) عازم شام شد تا با معاویه دیدار کند. او ابتدا در شام نزد پسر عمویش حابس بن سعد طائی که از رؤسای قبیله طی بود رفت، ضمن گفت و گو نسبت به دیدار با معاویه تقاضای ملاقات کرد. حابس بن سعد طائی فردای آن روز خفاف را نزد معاویه برد و گفت: «این پسر عموی من است که هر چند با حضرت علی (ع) به کوفه آمده ولی در مدینه همراه عثمان بوده است و مردی مورد وثوق و اعتماد است».

معاویه پس از شناخت خفاف به او گفت: ای برادر طی درباره عثمان برایم تعریف کن؟ خفاف آن‌چه از محاصره کاخ عثمان و شورش مردم بود، برای او تعریف کرد و در آخر گفت: مبراترین مردم به خون عثمان علی بن ابی طالب (ع) است. معاویه باز پرسید: سپس چه شد؟ گفت: پس از قتل عثمان مردم با هجوم به خانه علی (ع) به طوری که عباها به زمین می‌افتاد و پیرمردها زیر دست و پا می‌رفتند با علی بیعت کردند. و در ادامه، داستان حرکت سپاه امام (ع) به بصره را شرح داد و در ادامه گفت: چون از فتنه ناکثین فارغ شد، وارد کوفه شد و مردم از پیر و جوان، زن و مرد با شوق تمام از او استقبال نمودند و همینک اراده و تصمیم او حرکت به سوی به شام است. معاویه در این موقع که از گفتار خفاف سخت هراسان شده بود حابس بن سعد طائی گفت: ای امیر، پسر عمویم خفاف شعری برایم خوانده که عثمان را در نظرم تغییر داده و علی (ع) را بزرگ کرده است. معاویه گفت: ای خفاف، آن شعر را برایم بخوان؟ خفاف قصیده طولانی خود در مذمت عثمان و شخصیت امیرالمؤمنین (ع) را برای معاویه قرائت کرد.

معاویه با شنیدن قصیده او در خشم رفت، خطاب به حابس بن سعد طائی گفت: می‌پندارم برادرت خفاف جاسوس علی است، او را از پیش خود دور کن که مبادا مردم شام را تباه کند. ولی معاویه مجدداً خفاف را به حضور پذیرفت و از او درباره مردم سؤال کرد، خفاف مطالبی از گرایش و علاقه‌شان به امیرالمؤمنین (ع) را بیان داشت، به طوری سخن گفت که معاویه از عقل و آگاهی او به امور تعجب کرد[۱]. از سخنان خفاف نزد معاویه به خوبی استفاده می‌شود که او از شیفتگان و شیعیان امیر مؤمنان (ع) بوده است. اما شرح بیشتری از او در کتاب‌های تاریخی نیامده است، و معلوم نیست که او در جنگ صفین حضور یافت یا نه، و بعید نیست که او در سپاه امام (ع) در صفین بوده است. اما اثر عملی یا شعری از او نیامده که اسم او در تاریخ ثبت شده باشد.[۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. وقعه صفین، ص۶۵ - ۶۸ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۱۰.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶.