قوم حضرت موسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

انحرافات قوم موسی(ع)

آغاز گوساله‌پرستی یهود

یکی از حوادث اسفناک و در عین حال تعجب‌آوری که بعد از رفتن موسی(ع) به میقات در میان بنی‌اسرائیل رخ داد، جریان گوساله‌پرستی آنها است که به دست شخصی به نام «سامری» و با استفاده از زیورآلات بنی‌اسرائیل انجام گرفت. سامری از آنجا که می‌دانست قوم موسی(ع) سال‌ها در محرومیت به سر می‌بردند و به علاوه روح مادّیگری چنانکه در بسیاری از نسل‌های امروز آنها نیز می‌بینیم بر آنها غلبه داشت و برای زر و زیور احترام خاصی قائل بودند؛ لذا او گوساله خود را از طلا ساخت، تا توجه شیفتگان و بردگان را به سوی آن جلب کند. امّا اینکه این ملت فقیر و محروم در آن روز آن همه زر و زیورها را از کجا آورده بودند؟ در روایات چنین آمده که زنان بنی‌اسرائیل برای بزرگداشت یکی از اعیاد خود، مقدار قابل ملاحظه‌ای از زیورآلات فرعونیان را به عاریت گرفته بودند و این جریان مقارن غرق و نابودی آنها واقع شد، و زیور آلات مزبور در دست بنی‌اسرائیل باقی ماند. البته این حادثه، همانند سایر پدیده‌های اجتماعی، بدون زمینه و بدون مقدمه نبوده است؛ زیرا از یکسو بنی‌اسرائیل سالیان دراز در مصر شاهد گاوپرستی یا گوساله‌پرستی مصریان بودند، و از سوی دیگر به هنگامی که از رود نیل عبور کردند، صحنۀ بت‌پرستی (گاوپرستی) قومی که در آن سوی نیل زندگی می‌کردند، توجه آنها را جلب کرد، و چنانکه در آیات قبل گذشت، از موسی(ع) تقاضای بتی همانند آنها کردند، که موسی(ع) شدیداً آنان را ملامت و سرزنش کرد. تمدید میقات موسی(ع) از سی شب به چهل شب، نیز سبب شد که شایعۀ مرگ موسی(ع) آنچنان که در بعضی از تفاسیر آمده به وسیله بعضی از منافقان، در میان بنی‌اسرائیل نشر شود. جهل و نادانی بسیاری از این جمعیت و مهارت و زبردستی سامری در پیاده کردن نقشۀ خود نیز به این موضوعات کمک کرد و مجموعاً سبب شد در مدت کوتاهی اکثریت بنی‌اسرائیل به بت‌پرستی روی آورند و غوغایی اطراف گوساله به راه اندازند.

عجیب اینکه: بعضی از مفسران نقل کرده‌اند که این دگرگونی‌های انحرافی در بنی‌اسرائیل تنها در چند روز کوتاه واقع شد، هنگامی که ۳۵ روز از رفتن موسی به میعادگاه گذشت، سامری دست به کار شده و از بنی‌اسرائیل خواست تا تمام زیورآلاتی را که از فرعونیان به عاریت گرفته بودند و بعد از داستان غرق آنها با خود داشتند جمع کنند، در روز سی و ششم و سی و هفتم و سی و هشتم همۀ آنها را در بوته ریخت و آب کرد و مجسمۀ گوساله را ساخت، و در روز سی و نهم آنها را به پرستش آن دعوت کرد و گروه عظیمی (طبق پاره‌ای از روایات ششصد هزار نفر!) آن را پذیرا گشتند و یک روز بعد، یعنی با پایان گرفتن چهل روز موسی بازگشت. قرآن می‌گوید: «قوم موسی(ع) بعد از رفتن او به میعادگاه خدا، از زینت‌آلات خود گوساله‌ای ساختند، جسد بی‌جانی که صدای گوساله داشت»[۱]. با این که این کار از سامری سرزد[۲] ولی این عمل به قوم موسی(ع) نسبت داده شده است، به خاطر اینکه عدۀ زیادی از آنها سامری را در این کار یاری کردند، و در واقع شریک جرم او بودند، و عده بیشتری به عمل او راضی شدند. گر چه ظاهر این فراز از قرآن در بدو نظر این است که همۀ قوم موسی(ع) در این کار شرکت داشتند، ولی با توجه به آیه دیگری که می‌گوید (از قوم موسی، جمعیتی بودند که به سوی حق هدایت می‌کردند، و به آن توجه داشتند)[۳] استفاده می‌شود که در اینجا منظور همۀ آنها نیست، بلکه اکثریت عظیمی از آنها، این راه را تعقیب کردند به گواهی ادامۀ این ماجرا که ناتوانی هارون را از مقابله با آنها منعکس ساخته است.

قرآن ماجرای درگیری موسی(ع) با گوساله‌پرستان به هنگام بازگشت از میعادگاه را، تشریح کرده، و عکس العمل شدید موسی(ع) که برای بیدار ساختن این جمعیت انجام داد، منعکس کرده است. نخست می‌گوید: «هنگامی که موسی خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت و صحنۀ زننده و نفرت‌انگیز گوساله‌پرستی را مشاهده نمود، به آنها گفت بد جانشینانی برای من بودید و آئین مرا ضایع کردید»[۴]. از اینجا به خوبی روشن می‌شود که موسی(ع) به هنگام بازگشت از میعادگاه پروردگار و قبل از آنکه با بنی‌اسرائیل روبرو بشود، خشمناک و اندوهگین بود، و این به خاطر آن است که خداوند در میعادگاه، جریان را به موسی(ع) گفته بود که من قوم تو را بعد از تو آزمودم، و سامری آنها را گمراه ساخت[۵]. سپس موسی(ع) به آنها گفت: «آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید»[۶]. شما در برابر فرمان خدا به نسبت تمدید مدت سی شب به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیآمدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید، در حالی که لازم بود حداقل کمی تأمل کنید تا چند روزی بگذرد و حقیقت امر روشن گردد. در این هنگام که موسی(ع) در برابر لحظاتی بحرانی و طوفانی از زندگی بنی‌اسرائیل قرار گرفته بود، سر تا پایش از شدت خشم بر افروخته و اندوه عمیقی بر روح او سنگینی می‌کرد، و شدیداً نگران آیندۀ بنی‌اسرائیل بود؛ زیرا تخریب و فساد کار آسانی است، و گاه از دست یک نفر خرابی‌های بزرگی ساخته است، ولی اصلاح و ترمیم کار مشکلی است. مخصوصاً در میان یک ملت نادان و لجوج و متعصب، اگر نغمۀ مخالفی سر داده شود، برچیدن آثار شوم آن به این آسانی ممکن نیست.[۷]

منابع

پانویس

  1. ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ «و قوم موسی در نبود او، از زیورهای (زراندود) خود گوساله‌ای ساختند، پیکری که بانگی داشت، آیا ندیدند که با آنان سخن نمی‌گوید و راهی به آنان نمی‌نماید؟ آن را (به پرستش) گرفتند و ستمکار بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۸.
  2. چنانکه آیات سوره طه گواهی می‌دهد.
  3. ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ «و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.
  4. ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود می‌کشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.
  5. ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.
  6. ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود می‌کشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.
  7. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۰۲.