سامری
مقدمه
درباره عربی یا دخیل بودن واژه "سامری" اختلاف است: منابع مهم متقدم لغوی [۱] و تفسیری [۲] به ریشه "سامری" نپرداختهاند. با این حال، از قرن پنجم و ششم هجری به ویژه دوران معاصر دو دیدگاه کلی در اینباره مطرحاند. دیدگاه مشهور، آن را واژهای دخیل میداند. نپرداختن منابع کهن به واژهشناسی "سامری" میتواند مؤید احتمالی این دیدگاه از نظر آنان باشد. طرفداران این دیدگاه تقریر یکسانی از آن ندارند: عدهای آن را منسوب به سامره از قبایل بنیاسرائیل دانستهاند[۳] که پارهای تفاوتهای دینی با دیگر قبایل بنیاسرائیل داشتند.[۴] در همین راستا برخی، سامریان را نه از بنیاسرائیل، بلکه از آشوریان دانستهاند که به یهودیت گرویدند و نسخهای متفاوت از دیگر نسخههای تورات را در اختیار داشتند.[۵] گروه دوم آن را منسوب به سامره، نام یکی از شهرها و آبادیهای مصر یا فلسطین دانستهاند.[۶] برخی انتساب به شهر سامره فلسطین را با شواهد تاریخی ناسازگار دانسته و گفتهاند که شهر سامره سالها پس از حضرت موسی (ع) و به دست یکی از پادشاهان بنیاسرائیل ساخته شد.[۷] برخی دیگر ضمن پذیرش منسوب بودن سامری به شهر سامره، احتمال دادهاند که ارتداد سامریان از دین یهود سبب شده باشد که واژه "سامری" به مرور از علمیت خارج شده و به معنای مرتد به کار رود. در این صورت، کاربرد قرآنی سامری در مفهوم مرتدّ و لقب سازنده گوساله است.[۸] براساس دیدگاه سوم، سامری در اصل "شِمْری" منسوب به "شِمْرون" از نوادگان حضرت یعقوب (ع) است.[۹] نکته مهم این است که با توجه به معاصر بودن سامری با حضرت موسی (ع)، انتساب آن به مکان، قبیله یا شخصیتی که پس از موسی (ع) پدید آمده باشد درست نیست.
در مقابل دیدگاه مشهور، یکی از واژهپژوهان معاصر قرآنی آن را عربی و برگرفته از "سامَرَ" (جمود و تحجّر در عقیده نشان داد) دانسته و سبب نامگذاری مرد اسرائیلی به آن را پافشاری متحجّرانه وی بر عقیده پیشین خود در گوسالهپرستی و نداشتن ادراکی گسترده، ذوقی دقیق و فهمی نورانی میداند.[۱۰] سامری نام مردی از بزرگان بنیاسرائیل و از اصحاب حضرت موسی (ع) است.[۱۱] او پس از رفتن موسی (ع) به میقات با ساختن تندیس زرین گوساله و دعوت بنیاسرائیل به پرستش آن باعث گمراهی آنان شد ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ ﴾[۱۲].[۱۳] قرآن کریم ضمن گزارش این فتنه سامری، سه بار از او نام برده است. ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ أَفَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلا وَلا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴾[۱۴] در این آیات بدون پرداختن به جزئیاتی مانند هویت و نسب سامری، گمراهسازی بنیاسرائیل به دست وی در زمان حضور موسی (ع) در کوه طور، توبیخ شدید او از سوی موسی (ع) و سرانجامش گزارش شده است. در آیه ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ﴾[۱۵] نیز در پی آیاتی که ویژگی متکبران مبنی بر نپیمودن راه حق و برگزیدن گمراهی با وجود دیدن آیات الهی را بیان میکنند، به سامری و پیروانش [۱۶] اشاره شده است که با وجود ناتوانی گوساله از سخن گفتن و راهنمایی آنان، آن را پرستیدهاند.
دستهای دیگر از آیات به موضوع گوسالهپرستی بنیاسرائیل و کیفر آن پرداختهاند. ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ﴾[۱۷]، ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۱۸]، ﴿وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ﴾[۱۹]، ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۰]، ﴿وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا﴾[۲۱]، ﴿يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُبِينًا﴾[۲۲] مفسران در تفسیر این آیات نیز ماجرای سامری و پیروی بنیاسرائیل از وی را گزارش کردهاند.[۲۳] مفسران در تفسیر آیات یادشده به بررسی نسب و شخصیت سامری، چگونگی ساختن گوساله و گمراهسازی بنیاسرائیل و نیز سرانجام سامری پرداختهاند. قرآنپژوهان غیر مسلمان نیز در این باره دیدگاههایی را ارائه کردهاند. برخی مفسران، دعوت به شناخت خداوند با ادله روشن و دوری از تقلید جاهلانه را پیام داستان سامری دانستهاند[۲۴].[۲۵]
سامری کیست؟
درباره اصل و نسب سامری اختلاف است. جمعی او را فرزند زنا دانسته و گویند: نام اصلی او موسی بوده است و انتساب او به سامری نیز به این دلیل بوده که او منسوب به شامره یا شامرون بوده که چون در ترجمه زبان عبری به عربی شین تبدیل به سین میشود، به سامری معروف شده است. چنانکه یشوع و شموئیل و موشی در عربی یسوع و سموئیل و موسی خوانده میشود. شامره یا شامرون را نیز نام شهر یا یکی از فرزندان یعقوب یا قبیلهای از بنیاسرائیل دانستهاند که سامری بدان منسوب بوده است. البته در این که او از بنیاسرائیل بوده یا از مردم مصر و قبطیان، یا اهل سایر شهرها نیز اختلاف است. مسعودی گفته است که وی زرگر بود و از علم کھانت نیز اطلاع داشت و از روی اوضاع ستارگان به دست آورد که بنیاسرائیل از دریا عبور خواهند کرد و از فرعونیان نجات خواهند یافت. از این رو در گروه آنها داخل شد، در صورتی که از آنها نبوده و اصل او از روستایی از روستاهای شهر موصل بود که مردم آن گوساله پرست بودند[۲۶]. ابن اثیر و برخی دیگر گفتهاند که وی اهل شهری به نام باجرمی بوده و نامش میخاست، ولی سعید بن جبیر گفته است که وی اهل کرمان بود[۲۷].
در باره ایمان او نیز - که آیا حقیقتاً به موسی(ع) ایمان آورده بود و یا ایمان او ظاهری و همراه نفاق بود - بحث شده و بیشتر او را مردی منافق دانستهاند که تظاهر به ایمان میکرد وگرنه در دل جزء همان گوساله پرستان بوده است[۲۸]. البته در مقابل گفتار اینان، در برخی از کتابها مانند تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که وی از نیکان اصحاب موسی(ع) بود[۲۹]، ولی هنگام رفتن حضرت موسی(ع) به کوه طور، فریب شیطان را خورد و با وسوسه او، آن گوساله را ساخت و بنیاسرائیل را به گوساله پرستی واداشت و در قسمت بعدی که در مورد این گوساله است توضیحی نیز برای این قسمت خواهد آمد و شاید با دقت در آیات قرآنی صحت و عدم صحت این اقوال هم معلوم گردد.[۳۰]
گوساله چه بود؟
درباره گوسالهای که سبب انحراف و فتنه بنیاسرائیل گردید، سخنان بسیاری گفتهاند و عقاید مختلفی اظهار شده که برای تحقیق مطلب ناچاریم در آغاز نظری به آنچه خدای متعال در این باره در قرآن کریم بیان فرموده، بیندازیم و سپس نظرات گوناگونی را که ذکر کردهاند، به طور اجمال بررسی کنیم. نام سامری و فتنه او و گوسالهای که آورد در سوره طه ضمن آیات ۸۳ – ۹۷ آمده و در موارد دیگر داستان گوساله پرستی بنیاسرائیل پس از رفتن موسی به کوه طور به نحو اجمال ذکر شده و نامی از سامری ذکر نشده است. اکنون آیات مزبور را ذیلاً آورده و پس از ترجمه آن، به ذکر تفسیرهای مختلفی که از آن شده میپردازیم: ﴿وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَا مُوسَى * قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى * قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ *فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي * قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ * فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ * أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا * وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي * قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى * قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي * قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي * قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي * فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا﴾[۳۱]. در این آیات، پس از این که به داستان رفتن موسی(ع) به کوه طور و گوساله پرستی بنیاسرائیل اشاره شده، جریان بازگشت موسی و خشمگین شدنش را از بنیاسرائیل و سؤال و جوابی که بین آن حضرت و قوم او و هارون و سامری رد و بدل شده ذکر میفرماید. قسمت اول، مکالمه موسی با بنیاسرائیل است که وقتی حضرت موسی علت گوسالهپرستی و پیمانشکنیشان را پرسید، در پاسخ اظهار داشتند: ما به اختیار خود از وعده با تو تخلف نکردیم، اما تعدادی از زیور قوم را - که ظاهراً منظور قوم فرعون است- با خود برداشته بودیم که آنها را افکندیم، و سامری این چنین القا کرد و برای آنان پیکر گوسالهای بیرون آورد که صدا داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است و فراموش کرد (پیمانی را که با خدا داشت...).
قمست دوم گفتوگوی آن حضرت با سامری است که وقتی به صورت سرزنش و بازخواست از وی پرسید: ای سامری چه شد که به چنین کار بزرگی دست زدی؟ در پاسخ گفت: من چیزی را دیدم که آنها ندیدند و مشتی از اثر (و بازمانده) آن رسول (و فرستاده) را گرفتم و آنها را انداختم و نفس من این چنین برایم جلوهگر ساخت (که این کار را بکنم)[۳۲]. قسمت سوم، دنباله همین جریان، یعنی داستان کیفر سامری است که موسی برای او مقرر فرمود و آن این است که بدو فرمود: برو که نصیب تو در این زندگی آن است که بگویی مساس (و تماسی با من) نیست، و (در عالم دیگر هم تو را) وعده گاهی است که تخلف نشود و معبودت را که پیوسته به خدمتش کمر بسته بودی بنگر که ما آن را بسوزانیم و در دریا به طور کامل پراکندهاش کنیم...[۳۳]. چنان که ملاحظه میشود، در هر سه قسمت، داستان به طور اجمال و ایجاز نقل شده و حقیقت آن گوساله و چگونگی آن در قسمت اول به طور کامل روشن نیست و در قسمت دوم هم معلوم نیست منظور از گفتار سامری که گفت: چیزی را دیدم که آنها ندیدند و مشتی از اثر آن رسول را گرفتم و آنها را افکندم چیست؟ در قسمت سوم نیز کیفر دنیایی سامری را به طور اجمال بیان فرموده و روشن نیست که منظور از جمله ﴿أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ﴾ طرد سامری و ممنوعیت وی از حقوق اجتماعی و جلوگیری مردم از تماس با او بوده یا این که موسی(ع) آن را به صورت نفرین القا کرده و همین نفرین موسی سبب وحشت سامری از مردم و اجتماع گردید و آواره بیابان و صحراها شده یا شاید به مرضی دچار شد که کسی نمیتوانست به او نزدیک گردد. همین اجمال و ایجاز کلام خدای تعالی، سبب اختلاف در اقوال مفسران گردیده و هر دسته داستان را به شکلی ذکر کرده و احتمالاتی دادهاند. در روایات معتبر هم چیزی که رفع اجمال و ابهام آیات را بکند، نرسیده است.
بیشتر مفسران گفتهاند: هنگامی که جبرئیل آمد و سوار بر مادیانی در جلوی لشکریان فرعون ظاهر گردید و وارد دریا شد - به شرحی که قبل از این گفتیم - سامری دید که اسب جبرئیل قدم در هر جا میگذارد، آثار حیات و زندگی در آن نقطه پدیدار میشود، همین سبب شد که سامری مشتی از خاک جای پای اسب یا جای پای خود جبرئیل را بردارد و آن را با خود نگاه دارد تا در جای دیگر از آن استفاده کند. هنگامی که بازگشت موسی از کوه طور به تأخیر افتاد و بنیاسرائیل به دستور هارون - یا به دستور خود سامری - جواهرات خود را - که از فرعونیان به عاریت گرفته بودند - در کوره آتش ریختند، سامری نیز آن مشت خاک را در آتش ریخت و همان سبب شد که جواهرات مزبور به صورت گوسالهای درآید و زنده شود و صدای گوساله در آورد و سامری هم به دنبال این کار آنها را به گوساله پرستی واداشت و به ایشان گفت: آن خدایی که موسی شما را بدو دعوت میکرد و آن همه آیات را بدو میداد، همین گوساله است و این است خدای شما و خدای موسی که فراموش کرد آن را با خود ببرد و این جا گذاشت. اکنون بیایید تا او را پرستش کنیم. بدین ترتیب گفتهاند: منظورش از این که گفت: «من چیزی را دیدم که آنها ندیدند» یعنی من جای پای جبرئیل یا جای پای اسب او را دیدم که مردم آن را ندیدند و منظورش از این جمله نیز که گفت: «پس مشتی از اثر آن رسول (و فرستاده) را گرفتم و آن را افکندم» همین بود که من مشتی از آن خاک را برداشتم و در آتش انداختم و جواهرات آب شده در آتش زنده شد و به صورت گوساله زندهای در آمد که صدا میکرد.... اشکال عمدهای که بر این تفسیر شده، این است که قرآن میگوید «پیکر گوسالهای را بیرون آورد.».. که به جسد تعبیر شده است و روشن است که جسد به پیکری اطلاق میشود که روح و حیات در آن نیست، اما مطابق گفتار اینان، گوساله مزبور زنده و دارای گوشت و پوست و جان شد و خلاصه این تفسیر با ظاهر آیه مخالفت دارد. گذشته از این، سامری در آن وقت که جبرئیل پیشاپیش لشکریان فرعون ظاهر شد، در زمره همراهان موسی بود که از آن دریای پهناور خارج شده بود و فاصله زیادی با فرعونیان داشت و او در آن وقت جبرئیل را چگونه مشاهده کرد و توانست از جای پای او یا اسبش مشت خاکی بردارد و سپس آن عمل را انجام دهد[۳۴].
به همین دلیل برخی از مفسران چون ابومسلم اصفهانی و فخر رازی قسمت دوم را این گونه معنا کردهاند که سامری به موسی گفت: من پیش از این، مقداری از آیین تو را گرفته و پذیرفته بودم، ولی چون تو به کوه طور رفتی، دریافتم که آیین تو باطل است و همان آیین گوساله پرستی حق است، از این رو آیین تو را بیفکندم و به پیروی از خواهش دل این کار را کردم. طبق این معنا، گرچه بعضی از اشکالات برطرف میشود، اما اشکالات دیگری بر آن وارد است که از مجموع اشکالات تفسیر نخست کمتر نیست؛ زیرا گذشته از این که اشکال عمدهای که ذکر کردیم برطرف نمیشود، این معنایی که اینان کردهاند با قسمت سوم نیز سازگار نیست، چون از این جمله که موسی فرمود: «و معبودت را که پیوسته به خدمتش کمر بسته بودی (و پرستش میکردی) بنگر که ما آن را بسوزانیم و در دریا پراکندهاش سازیم»[۳۵] بر میآید که سامری هیچگاه به موسی ایمان نیاورد و پیوسته گوساله پرست بود، در حالی که لازمه تفسیری که اینها کردهاند، آن است که وی به طور موقت ایمان آورده باشد... و دیگر آنکه از تعبیر موسی - که طرف خطاب اوست - به لفظ «رسول» بعید به نظر میرسد و ممکن است بگویند: داستان از این قرار بوده که سامری هنگامی که در مصر بود، گوساله میپرستید و چون از قوم بنیاسرائیل بود یا از روی کهانت و علم ستارهشناسی میدانست که بنیاسرائیل نجات مییابند و فرعونیان غرق میشوند، خود را در زمره اسرائیلیان در آورد و هنگام خروج بنیاسرائیل از مصر همراه آنان خارج شد و در راه یا پیش از خروج از مصر مجسمه«گوسالهای» را دید که شاید جواهر نشان هم بوده - و دور از چشم اسرائیلیان آن را خریداری کرده و با خود برداشت و چون آمدن موسی از کوه طور به تأخیر افتاد، تصمیم گرفت که نفاق خود را آشکار سازد و آنچه در ظاهر از موسی تعلیم گرفته بود، به یک سو افکند و بنیاسرائیل را نیز گمراه سازد. از این رو نزد ایشان آمد و اظهار کرد که موسی وعده کرد پس از گذشتن سی شب به نزد شما بازگردد و اکنون که وعده او تمام شد، دیگر نخواهد آمد. بیایید همگی خدای او را - که فراموش کرده بود همراه خود ببرد - پرستش کنیم و چون بنیاسرائیل را آماده این کار دید، جواهرات و طلاهایی را که همراه داشتند و شاید – چنانکه گفتهاند - از قبطیان به عاریت گرفته بودند، همه را با نیرنگ از ایشان گرفت و به آنها چنین وانمود کرد که آنها را در آتش ریخته است، ولی در حقیقت برای خود برداشت و به جای آن، همان مجسمه گوسالهای را که با خود آورده بود برای ایشان آورد و آن را طوری در زمین قرار داد که چون باد در درون آن میرفت، صدایی از آن خارج میشد و این عمل را یا از روی شغل زرگری که داشت یادگرفته بود، یا از روی سحر و کهانت. در نتیجه به پرستش آن کمر بستند و هر چه هارون خواست جلوی آنها را بگیرد، نتوانست و سرانجام بیشترشان فریب سامری را خوردند. آنچه در بالا گفته شد، خلاصه یا مجموعهای است از گفتار جمعی از علمای تفسیر و تاریخ نگارانی چون ابومسلم اصفهانی، فخر رازی، عبدالوهاب نجار و دیگران و اگر بتوانند آن را با آیات کریمه قرآنی منطبق سازند، تا اندازهای از اشکال و ایراد خالی است، ولی تطبیق آن با آیات، خود مشکل جداگانهای است که برای توضیح بیشتر باید به تفاسیر و کتاب قصص الانبیاء نجار مراجعه شود.
در قسمت سوم هم در معنای گفتار حضرت موسی(ع) که به سامری فرمود: ﴿فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ﴾ چند قول است که خلاصهاش را در فرهنگ قصص قرآن بلاغی این گونه ذکر کرده است: گروهی از مفسران در تفسیر این بیان الهی گفتهاند که موسی سامری را از نزد خود براند و او را محکوم کرد که با هیچ کس تماس نگیرد، از این رو اگر با کسی تماس میگرفت، تب میکرد و بدنش ملتهب میشد. ولی گروه دیگر از مفسران گفتهاند: معنای لا مساس، یک نوع محرومیت اجتماعی است که موسی آن را بر سامری مقرر ساخت و او را از منافع اجتماعی، گفت و شنید، داد و ستد و رفت و آمد با بنیاسرائیل ممنوع کرد. مقاتل- که از قدمای مفسران است- در این باره میگوید: موسی(ع) سامری و خانوادهاش را فرمان داد تا از محله بنیاسرائیل بیرون روند، پس او به ناچار در بیابانها متواری شد. استاد عبدالرحیم مصری در کتاب معجم القرآن مینویسد: قانون ﴿لَا مِسَاسَ﴾ به قانون تابو معروف است و این قانون دستهای از اشخاص یا حیوانات یا اشیاء دیگر را در هالهای از قداست و جلال یا در صورتی از پلیدی و ناپاکی قرار میدهد و در هر دو صورت تماس گرفتن یا نزدیک شدن با آنها ممنوع است تا اگر شخص یا حیوان یا چیزی که حکم لامساس دربارهاش صادر شده دارای قداست و جلال باشد، از بیاحترامی مصون بماند و اگر از اشخاص و اشیاء شریر و پلید باشد، مردم از آلودگی و پلیدیاش محفوظ باشند. وقتی کسی به دلیل پلیدی و ناپاکی محکوم به حکم لامساس شود، جز با ادای کفاره بسیار سخت از آن تبرئه نخواهد شد و کفاره لامساس به نسبت گناه و حالات مختلف است، چنانکه در بعضی موارد کفاره آن شکنجههای سخت و تبعید با قطع پارهای از اعضاست و گاهی شخص برای تبرئه خود محکوم به خودکشی میشود. قانون لا مساس در عقیده ایرانیان قدیم نظام و آیین خاصی دارد و موارد و امثال آن در کتب مذهبی ایشان بیان شده است. سامری چون که به علت گمراه ساختن بنیاسرائیل گناه بزرگی مرتکب شده بود، به حکم لامساس محکوم و مقرر شد که هر کس با او تماس بگیرد نجس و پلید به شمار آید. در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که فرزندان و اعقاب سامری نیز محکوم به این قانون شدند و اکنون نیز در شام و مصر از اعقاب سامری افرادی هستند که به لامساس معروفاند. نظیر این روایت از این عباس نیز نقل شده و در خبر است که موسی(ع) خواست سامری را به جرم این عمل به قتل برساند، ولی خدای تعالی بدو وحی فرمود که او را نکش زیرا مرد سخاوتمندی است.[۳۶]
نسب سامری
شخصیت سامری
ساختن گوساله زرین
انگیزه ساختن گوساله
گمراه ساختن بنی اسراییل
سرانجام سامری
دیدگاه پژوهشگران غیر مسلمان درباره سامری
منابع
پانویس
- ↑ نک: العین، ج۷، ص۲۵۵؛ معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱؛ الصحاح، ج۲، ص۶۸۹، "سمر".
- ↑ نک: تفسیر صنعانی، ج۳، ص۱۸؛ جامع البیان، ج۱۶، ص۲۵۴ به بعد؛ تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۴۰۸.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۸۱؛ نیز نک: تفسیر سور آبادی، ج۳، ص۱۵۳۰.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۸۱؛ لسان العرب، ج۶، ص۳۶۰، "سمر".
- ↑ اعلام قرآن، خزائلی، ص۳۶۰؛ اعلام القرآن، شبستری، ص۴۳۰.
- ↑ التحریر و التنویر، ج۱۶، ص۱۶۳؛ التحقیق، ج۵، ص۲۰۶، "سمر".
- ↑ التحریر و التنویر، ج۱۶، ص۱۶۲-۱۶۳؛ نیز نک: اعلام قرآن، خزائلی، ص۳۶۰.
- ↑ اعلام قرآن، خزائلی، ص۳۵۹؛ نیز نک: اعلام القرآن، شبستری، ص۴۳۰.
- ↑ اعلام قرآن، خزائلی، ص۳۵۹؛ نمونه، ج۱۳، ص۲۹۱-۲۹۲.
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۲۰۶.
- ↑ جامع البیان، ج۱۶، ص۲۵۶؛ تفسیر ثعلبی، ج۶، ص۲۵۸؛ روح المعانی، ج۸، ص۵۵۴.
- ↑ "فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد آنگاه موسی، خشمآلود اندوهگین به سوی مردم خود بازگشت؛ گفت: ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعدهای نیکو نداد؟ آیا درنگ من بر شما دراز آمد یا میخواستید که خشم پروردگارتان بر شما فرود آید که در وعده من خلاف ورزیدید؟ گفتند: ما در وعده تو به خودی خود خلاف نورزیدیم بلکه بارهایی (گران) از زیورهای قوم (فرعون) بر دوش ما نهاده شد (ه بود) که (در آتش) انداختیم آنگاه سامری (نیز) این چنین (طرح) افکند. آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است" سوره طه، آیه ۸۵-۸۸.
- ↑ جامع البیان، ج۱۶، ص۲۴۴؛ تفسیر ثعلبی، ج۶، ص۲۵۷؛ التبیان، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ "فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد آنگاه موسی، خشمآلود اندوهگین به سوی مردم خود بازگشت؛ گفت: ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعدهای نیکو نداد؟ آیا درنگ من بر شما دراز آمد یا میخواستید که خشم پروردگارتان بر شما فرود آید که در وعده من خلاف ورزیدید؟ گفتند: ما در وعده تو به خودی خود خلاف نورزیدیم بلکه بارهایی (گران) از زیورهای قوم (فرعون) بر دوش ما نهاده شد (ه بود) که (در آتش) انداختیم آنگاه سامری (نیز) این چنین (طرح) افکند. آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است آیا نمیدیدند که (آن گوساله) به آنان پاسخی نمیدهد و هیچ زیان و سودی برای آنان در بر ندارد؟ و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید. گفتند: یکسره در خدمت آن (گوساله) خواهیم بود تا موسی نزد ما باز گردد. (موسی) گفت: ای هارون! چون دیدی که گمراه شدهاند چه چیز تو را باز داشت ... از اینکه از من پیروی کنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟ (هارون) گفت: ای پسر مادرم! موی ریش و سرم را مگیر، من ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدایی افکندی و گفته مرا پاس نداشتی. (موسی) گفت: ای سامری! تو چه کردهای؟" سوره طه، آیه ۸۵-۹۵.
- ↑ "و قوم موسی در نبود او، از زیورهای (زراندود) خود گوسالهای ساختند، پیکری که بانگی داشت، آیا ندیدند که با آنان سخن نمیگوید و راهی به آنان نمینماید؟ آن را (به پرستش) گرفتند و ستمکار بودند" سوره اعراف، آیه ۱۴۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۷۳۸.
- ↑ "و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید" سوره بقره، آیه ۵۱.
- ↑ "و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بیگمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبهپذیر بخشاینده است" سوره بقره، آیه ۵۴.
- ↑ "و موسی برهانها (ی روشن) نزدتان آورد، امّا شما در نبودن او، ستمگرانه گوساله را (به پرستش) گرفتید" سوره بقره، آیه ۹۲.
- ↑ "و آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز (سر) تان برافراختیم (و گفتیم) آنچه به شما بخشیدهایم، با توانمندی (در اختیار) گیرید و گوش به فرمان باشید؛ (به زبان) گفتند شنفتیم و (به دل گفتند) نپذیرفتیم و به سبب کفری که داشتند، (مهر) گوساله در دلش" سوره بقره، آیه ۹۳.
- ↑ "و اگر بر آنان مقرّر میداشتیم که یکدیگر را بکشید یا از دیار خویش بیرون روید جز اندکی از ایشان آن را انجام نمیدادند و اگر اندرزی که داده شده بود به کار میبستند برای آنان بهتر و استوارتر میبود" سوره نساء، آیه ۶۶.
- ↑ "اهل کتاب از تو میخواهند که برای آنان کتابی از آسمان فرود آوری؛ از موسی درخواستی بزرگتر از این کردند و گفتند: خداوند را آشکارا به ما بنما! و آذرخش آنان را برای ستمشان فرا گرفت. سپس گوساله (پرستی) را پس از آنکه برهانها (ی روشن) برای آنان آمده بود برگزیدند و ما از آن (هم) درگذشتیم و به موسی حجتی آشکار دادیم" سوره نساء، آیه ۱۵۳.
- ↑ برای نمونه نک: تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۷؛ التبیان، ج۱، ص۲۳۷؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ تفسیر صدر المتألهین، ج۳، ص۳۷۸.
- ↑ ملکمحمدی و کریمانی، مقاله «سامری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ اثبات الوصیه، ص۴۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۲۴۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۲۶؛ کامل التواریخ، ج۲، ص۱۸۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۲۶.
- ↑ تفسیر قمی، ص۴۲۰ - ۴۲۲.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۴۱.
- ↑ «ای موسی! چه تو را (در پیش افتادن) از قومت به شتاب وا داشت؟ * گفت: آنان همینانند که در پی من روانند و من به سوی تو- پروردگارا!- شتافتم تا (از من) خشنود باشی * فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد * آنگاه موسی، خشمآلود اندوهگین به سوی مردم خود بازگشت؛ گفت: ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعدهای نیکو نداد؟ آیا درنگ من بر شما دراز آمد یا میخواستید که خشم پروردگارتان بر شما فرود آید که در وعده من خلاف ورزیدید؟* گفتند: ما در وعده تو به خودی خود خلاف نورزیدیم بلکه بارهایی (گران) از زیورهای قوم (فرعون) بر دوش ما نهاده شد (ه بود) که (در آتش) انداختیم آنگاه سامری (نیز) این چنین (طرح) افکند * آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است * آیا نمیدیدند که (آن گوساله) به آنان پاسخی نمیدهد و هیچ زیان و سودی برای آنان در بر ندارد؟* و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید * گفتند: یکسره در خدمت آن (گوساله) خواهیم بود تا موسی نزد ما باز گردد *(موسی) گفت: ای هارون! چون دیدی که گمراه شدهاند چه چیز تو را باز داشت * از اینکه از من پیروی کنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟*(هارون) گفت: ای پسر مادرم! موی ریش و سرم را مگیر، من ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدایی افکندی و گفته مرا پاس نداشتی *(موسی) گفت: ای سامری! تو چه کردهای؟*(سامری) گفت: من چیزی دیدم که دیگران آن را ندیدند؛ مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم و بدینگونه، نفس من (کارم را) در نظرم آراست *(موسی) گفت: برو که تو را در زندگی (کیفر) این است که بگویی: (به من) دست نزنید! و تو را موعدی است که در آن با تو خلاف نمیورزند و (اینک) در خدایت که پیوسته در خدمتش بودی بنگر که آن را میسوزانیم سپس (خاکستر) آن را در دریا به هر سو میپاشیم» سوره طه، آیه ۸۳-۹۷.
- ↑ همان، آیات ۹۵ و ۹۶.
- ↑ همان، آیه ۹۷.
- ↑ مگر آنکه بگوییم این کار را در جای دیگر انجام داد و چنان که بعضی گفتهاند: در هنگام جوانی وقتی که جبرئیل برای تربیت موسی به نزدش میآمد، خاک زیر پای او یا اسبش را بر داشت و این مطلب هم همانطور که در پانوشت صفحات قبل آمده است، هیچ اعتباری ندارد و صحیح نیست.
- ↑ طه (۲۰) آیه ۹۷.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۴۲.