ابوثروان در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۳۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

نصر بن مزاحم منقری در کتاب وقعة صفین نامه‌ای را یاد می‌کند که توسط ابو ثروان نوشته شده که نشان می‌دهد وی کاتب امیرالمؤمنین(ع) بوده است[۱].

در هنگامه جنگ صفین نیز نام ابو ثروان آمده که نشان می‌دهد وی از نزدیکان قابل اعتماد امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

در یکی از روزهای جنگ صفین که همه پیکار می‌کردند، ربیعه بی‌حرکت ماندند. علی(ع) پیام فرستاد که بر دشمنان بتازند؛ اما آنان خودداری کردند؛ از این رو ابو ثروان را نزد آنان فرستاد و فرمود به آنان بگو: « امیرمؤمنان سلامتان می‌رساند و می‌فرماید: اینک که همه پیش می‌تازند چه چیز شما را از حمله باز داشته است؟ گفتند: چگونه بتازیم در حالی که این انبوه سوار ما را از پشت محاصره کرده‌اند؟ به امیر مؤمنان(ع) بگو به قبیله همدان یا دیگران فرمان دهد بر اینان بتازند تا ما به پیش هجوم آوریم. ابو ثروان نزد علی(ع) باز آمد و حضرتش را از ماجرا آگاه کرد، آن گاه علی(ع) اشتر را نزد آنها گسیل داشت[۲]. این گزارش نشان می‌دهد ابو ثروان از نزدیکان و ملازمان حضرت بوده که پیام ایشان را به ربیعه ابلاغ کرده است.

مامقانی نام ابوثروان را آورده است و می‌افزاید: و گفته شده نام وی ابوبرقان است. او را از صحابه دانسته‌اند. وی عموی رضاعی پیامبر(ص) بود و پدرش عبدالعزی سعدی است و شرح حال وی مشخص نیست[۳].

ابن حجر، «ابوثروان» و «ابوبرقان» را یکی دانسته که یکی تصحیف است. آن گاه به معرفی ابوثروان بن عبدالعزی سعدی، عموی رضاعی پیامبر(ص) پرداخته که در جعرانه بر حضرت وارد شد[۴].

ابن سعد در طبقات نقل می‌کند که گروهی از هوازن در جعرانه بر رسول خدا(ص) وارد شدند و در جمع آنها ابوثروان عموی رضاعی حضرت بود. آنان خواستار زنان و فرزندان خود شدند که در جنگ اسیر شده بودند. رسول خدا(ص) نیز با درخواست آنان موافقت کرد. سخنگوی این جمع ابوثروان بود[۵]. در این ملاقات حضرت از مشخصات «حیره» که در آینده خواهد دید خبر داد[۶].

بعید نیست کاتب علی(ع) همین شخص باشد که مسلماً تا زمان عثمان بوده و در سخنی عثمان از وی تجلیل می‌کند[۷].

اینک متن نامه‌ای را که امیرالمؤمنین(ع) به فرماندهان سپاه خود نوشته و کاتب آن ابوثروان است نقل می‌کنیم. در این نامه توصیه‌های مهمی برای جلوگیری از ستم و تجاوز احتمالی ارتشیان به مردم مسلمان و اهل ذمه دارند که بسیار سودمند است.[۸]

نامه امیر المؤمنین(ع) به فرماندهان سپاه

﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۹]؛ از بنده خدا علی امیر مؤمنان(ع).

اما بعد، من همراه شما و اهل ذمه از برداشت آذوقه سپاه از کشت مردم، بدون اذن و آگاهی کشاورزان به کلی تبری می‌جویم مگر بدان اندازه که گرسنگی شدید را فرو نشاند و از نیاز مبرم به بی‌نیازی رساند یا نابینایی را (بر اثر تیرگی شب) به رهیابی کشاند و همانا مراقبت سختگیرانه در این کار بر عهده شماست، پس مردم را از ظلم و تجاوز باز دارید (و جلو دست تجاوز) بی‌خردان خود را بگیرید و بپرهیزید از کارهایی که خدا انجام آن را از ما نپسندد و دعای ما را به سبب آن بر ضد ما و شما برگرداند؛ زیرا خداوند تعالی می‌فرماید: ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا[۱۰]. چه هرگاه خداوند گروهی را از آسمان، زشت شمارد در زمین هلاک شوند. در کار خیر شما فروگذار نکنید و خوش رفتاری با سپاهیان را ترک نگویید و از کمک به مردم باز نمانید و از تقویت دین خدا دست نکشید و آنچه بر شما لازم است در راه خدا بکوشید؛ زیرا خداوند به ما و شما چنان احسان فرموده است که بر ما واجب است با کوشش خود سپاسش نماییم و چندان که توان داریم او را یاری کنیم و نیرویی نیست جز نشأت گرفته از خدا. این نامه را ابوتروان نگاشته است[۱۱]؛

در این نامه امیرالمؤمنین(ع) دستورات ذیل را صادر فرمودند:

  1. لشکریان، حق تجاوز به دارایی مردم را ندارند گرچه آنان اهل ذمه و غیر مسلمان باشند.
  2. در هنگام لشکر کشی در زمان ضرورت، تنها به مقدار جلوگیری از گرسنگی شدید و پیدا کردن مسیر، سپاه می‌‌توانند از مزارع و کشت آن بهره برند و حق از بین بردن مزارع را ندارند.
  3. فرماندهان موظف به اجرای دقیق این گونه دستوراتند.
  4. از فرماندهان می‌خواهد با سربازان به نیکی رفتار کنند و از هر دو گروه می‌خواهد به کوشش خود در راه خدا بیفزایند.

منقری پس از این نامه، نامۀ دیگری از حضرت نقل می‌کند که به سربازان نگاشته؛ ولی نویسنده آن مشخص نیست. در این نامه، سربازان را با وظایف و حقوقشان آشنا می‌سازد و رابطه آنان را با فرماندهان رابطه پدر و فرزندی می‌داند که سرباز باید از پدر خویش پیروی کند و لازم است که فرماندهان با انصاف و عدالت با سربازان برخورد نمایند....[۱۲]

منابع

پانویس

  1. وقعة صفین، ص۱۲۵.
  2. وقعة صفین، ص۳۳۱؛ پیکار صفین، ص۴۵۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۸، ۱۵.
  3. تنقیح المقال، ج۳، ص۷، «باب الکنی»؛ أعیان الشیعه، ج۱، ص۲۱۹ و ۲۸۲.
  4. الإصابه، ج۷، ص۴۷، ش۹۶۶۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۳۲.
  5. طبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۴.
  6. اسد الغابه، ج۶، ص۳۲.
  7. اسد الغابه، ج۶، ص۳۲.
  8. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 131 - 132.
  9. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  10. «بگو: اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمی‌دهد که (حقّ را) دروغ شمردید پس به زودی (عذاب) گریبانگیر (شما) خواهد شد» سوره فرقان، آیه ۷۷.
  11. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع). أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ إِلَّا مِنْ جَوْعَةٍ إِلَى شِبَعَةٍ وَ مِنْ فَقْرٍ إِلَى غِنًى أَوْ عَمًى إِلَى هُدًى فَإِنَّ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فَاعْزِلُوا النَّاسَ عَنِ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ خُذُوا عَلَى أَيْدِي سُفَهَائِكُمْ وَ احْتَرِسُوا أَنْ تَعْمَلُوا أَعْمَالًا لَا يَرْضَى اللَّهُ بِهَا عَنَّا فَيَرُدَّ عَلَيْنَا وَ عَلَيْكُمْ دُعَاءَنَا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا مَقَتَ قَوْماً مِنَ السَّمَاءِ هَلَكُوا فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْلُوا أَنْفُسَكُمْ خَيْراً وَ لَا الْجُنْدُ حُسْنَ سِيرَةٍ وَ لَا الرَّعِيَّةُ مَعُونَةً وَ لَا دِينَ اللَّهِ قُوَّةً وَ أَبْلُوا فِي سَبِيلِهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَ عِنْدَكُمْ مَا يَجِبُ عَلَيْنَا أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا وَ أَنْ نَنْصُرَهُ مَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ كَتَبَ أَبُو ثَرْوَانَ»؛ وقعة صفین، ص۱۲۵؛ نهج السعاده، ج۴، ص۲۴۲؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۴؛ بحار الأنوار، ج۷۲، ص۳۵۵؛ پیکار صفین، ص۱۷۵.
  12. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 133 - 134.