آزادی از دیدگاه اندیشمندان غرب به چه معناست؟ (پرسش)
آزادی از دیدگاه اندیشمندان غرب به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
آزادی از دیدگاه اندیشمندان غرب به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | آزادی از دیدگاه بروندینی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «آزادی در فقه و حدود آن» در اینباره گفته است:
«توماس هابز: آزادی (در مفهوم درست آن) به معنی فقدان مخالفت است، (مراد من از مخالفت، موانع بیرونی حرکت است)، مفهوم آزادی را میتوان به یک میزان در مورد موجودات غیر عقلانی، غیر جاندار و عقلانی به کار برد؛ زیرا هر چیز که آنچنان مقید یا محاط شده باشد که نتواند جز در درون فضای محدودی حرکت کند و آن فضا به واسطه مخالفت برخی اجسام بیرونی محدود شده باشد، میگوییم که آن چیز آزادی حرکت ندارد... اما وقتی مانع حرکت در ساختار خود آن چیز باشد، نمیگوییم که آن چیز فاقد آزادی است بلکه میگوییم که قدرت حرکت ندارد، همانند سنگی که راکد افتاده است یا کسی که به علت بیماری زمینگیر شده است.
پس بر طبق این معنای درست و مقبول واژه آزادی، انسان آزاد کسی است که در اموری که میتواند با تکیه بر قوت و دانش خود، عملی انجام دهد، بدون آنکه مواجه با مانعی باشد، آنچه را که میخواهد انجام دهد[۱].
استورات میل: میل آزادی را نفی هرگونه سلطه خارجی بر انسان توصیف میکند که رهآورد آن، آزادی مطلق انسان در انتخاب اعمال خود است.
آزادی عبارت از این که هر انسانی بتواند مصلحت خویش را به شیوه موردنظر خود دنبال کند، مشروط به اینکه به مصالح دیگران آسیبی نرساند[۲].
آیزا برلین: آزادی عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان، این همان معنای شایع و شاید شایعترین معنایی است که کلمه آزادی به آن مفهوم استعمال میشود[۳].
مهمترین ضعف تعریف فوق اتکای آن به بُعد سلبی و منفی است؛ به این معنا که تنها جنبه رهایی و آزادی از قید و جبر بیرونی مورد توجه قرار گرفته و از بُعد اثباتی آن، یعنی قدرت فاعل بر فعل، آنهم قدرت مشروع، غفلت شده است. روشن است که عدم اعتبار بعد اثباتی آزادی، مفاسد و توالی باطلی را در پی دارد. هابز و میل با تفطن به این اشکال، بلافاصله قید و محدوده آن را مشخص میکنند؛ به دیگر سخن، تعریف آزادی به «عدم مانع و سلطه خارجی” بیشتر تعریف لغوی است تا اصطلاحی؛ از این رو برخی متفکران در تعریف آزادی به هر دو بُعد آن یعنی قدرت مشروع و عدم جبر بیرونی توجه کردهاند. فلوطین در این باره میگوید: «روح هنگامی با آزادی عمل میکند که فرد را رهبر خود سازد”[۴].
اسپینوزا نیز میگوید: «انسان آزاد کسی است که تنها به موجب حکم عقل میزید”[۵]. بالأخره کانت آزادی را فرمانبرداری از حکم قانون اخلاقی تعریف میکند: «آزادی عبارت از استقلال از هر چیز سوای فقط قانون اخلاقی”[۶]»[۷]
پانویس
- ↑ توماس هابز، لویاتان، ص۲۱۷ – ۲۱۸.
- ↑ جان استورات میل، درباره آزادی، ص۵۲.
- ↑ آیزا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ص۴۶.
- ↑ مجموعه آثار فلوطین، ج۱، ص۳۰۰ و ج۲، ص۱۰۴۳.
- ↑ به نقل از: موریس کرنستون، تحلیل نوین از آزادی، ص۳۱.
- ↑ موریس کرنستون، تحلیل نوین از آزادی، ص۲۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۲۶.